داستان جواد و مادرزن

1401/03/01

سلام داستانی که میخوام براتون بگم کاملا واقعی هست و هیچی توش دروغ نداره از خودم بگم که اسمم جواد حدود ۱۷۷ قد و وزنم ۷۲ خب بریم اصل داستان
من قصد ازدواج نداشتم بالاخره به زور منو وادار کردن که ازدواج کنم اونم با دختر همسایه مون که دختر خیلی خوبی بود بالاخره مراسم خواستگاری و یه سری تشریفات برگزار شد و ما ازدواج کردیم و خیلی زود یه مجلس گرفتیم و اینم بگم که قبل از اینکه عقد کنیم ما سه ماه نامزد بودیم خانواده طرف خانمم گفتن که یه مدت با هم رفت و آمد کنین تا از اخلاقیات و خصوصیات همدیگه آشنا بشین بعد بریم عقد محضری کنیم که ما هم ناچارا قبول کردیم خانواده خانمم جدا از پدر و مادرش فقط ۳ تا دختر بودن و خانم من دختر دوم بود خلاصه من خونشون رفت و آمد میکردم و بعضی شبها که دیگه خیلی دیروقت میشد همونجا تنهایی تو حال خونشون میخوابیدم یه شب که اونجا رفتم دیدم پدرخانمم نیست و از خانمم پرسیدم که بابات کجاست گفت که رفته سرآب امشب نوبت آبگیری زمین هاست و تا صبح نمیاد پدر خانمم کشاورز بود خلاصه شام رو خوردیم و مادرخانمم اصرار کرد که همینجا بخواب ما تنهاییم و من هم قبول کردم خانمم با خواهراش تو اتاقهای خودشون بودن و مادر خانمم یه جا برای من پایین تخت خودش و کنارش پهن کرد که من رفتم خوابیدم و خودش هم به تنهایی رو تخت خوابید منم اصلا خوابم نمیبرد و همش به مادرخانمم نگاه میکردم که دیدم خوابه یا شایدم خودش رو بخواب زده که به سرم زد با گوشی بهش پیام دادم اجازه میدی تا جای خانمم برم یه کم بغلش بخوابم که گفت نه چون ما هنوز عقد نکرده بودیم خلاصه که دیگه هر چی اصرار کردم دیگه نذاشت ولی گفت اگه خوابت نمیبره بیا رو تخت کنار من بخواب منم یهو شوکه شدم تا رفتم رو تخت خودمو چسبوندم به مادرخانمم و محکم بوسش کردم که دیدم چیزی نگفت و من هنوز باهاش محرم نبودم و خوشش هم اومد گفت اشکالی نداره چون قراره بالاخره تو دامادم بشی عیبی نداره خلاصه اون خوابید منم کنارش بودم بعد چند دقیقه شروع کرد با من صحبت کردن همش از بدی های شوهرش میگفت که منو خیلی اذیت میکنه و از اینطور چیزا ازش پرسیدم که اذیت میکنه یعنی چیکار میکنه گفت دیگه بماند و نگفت منم با خودم گفتم یا نمیکنه یا اگه میکنه این خوب ارضا نمیشه و حدسم درست بود که پدرخانمم میکرده ولی این ارضا نمیشده و بعدها بهم گفت کا کیر پدرخانمم خیلی کوچیکه تا اینکه ناخودآگاه دستم رو گذاشتم دور کمرش و دیدم عکس العملی نشون نداد و بوسش کردم تا دیدم چیزی نمیگه دوباره بعد چند دقیقه بوسش کردم و همینطور حرف میزدیم ایندفعه ازش لب گرفتم که دیدم اونم همکاری کرد و خوشش اومد و دوباره لب گرفتم ایندفعه گذاشتم یه کم طولانی بشه و یواش سر زبونم رو به لباش گذاشتم و یه کم خیس کردم دیدم چیزی نمیگه و شروع کردم لباش رو خوردن اونم خوشش اومده بود تا اینکه دستم رو گذاشتم رو سینه هاش که دستم رو برداشت و گذاشت کنار از هیکل و سینه هاش بگم که قد کوتاه و یه کم چاق و یه ذره شکم داشت ولی کون گنده ای داشت و برعکس کونش سینه های کوچیکی داره خلاصه تا اینکه دیگه صبح شد و خانمم و خواهراش باید مدرسه و دانشگاه میرفتن که مادرخانمم بیدار شد و رفت براشون چایی و صبحانه درست کرد و اونا رفتن و منو مادرخانمم تنهای تنها بودیم و پدرخانمم ساعتای ۱۱ از سرآب میومد مادرخانمم اومد منو بیدار کرد گفت هر وقت بیدار شدی من تو حیاطم بهم بگو تا برات چای و صبحانه بیارم که همونجا گفتم میخوام الان بیام گفت پس پاشو بیا من رفتم و دست و صورتم رو شستم بعد اومدم دو نفری با مادرخانمم چای و صبحانه بخوریم دیدم که فقط یه تاپ تنش داره و حتی سوتین نداره چون برآمدگی سرسینه هاش قشنگ معلوم بود دامن داشت و زیر دامن لخت و شلوار نداره و سرش هم لخت خب من هنوز باهاش محرم نبودم خلاصه اومد کنار من نشست و داشتیم چایی میخوریم که دیدم دامنش بالا رفته و پاهاش لخته کنجکاو شدم که ببینم شورت داره یا نه که خودم رو به جلو سفره کشیدم و صورتم رو به پاهاش بردم که دیدم آره شورت داره. باور کنین تمام این داستان راسته و بخدا دروغ نمیگم
چایی و صبحانه رو خوردیم که بعد با هم دیگه سفره رو جمع کردیم بردیم آشپزخونه از تو آشپزخونه و اپن تلویزیون قشنگ معلوم بود و خونشون ماهواره داشتن و تکرار سریال حریم سلطان رو داشت نشون میداد یه جایی از فیلم که صحنه داشت و داشتن لب میگرفتن مادر خانمم جلو اپن وایستاده بود به من گفت اینجا رو نگاه کن دارن چیکار میکنن که منم ظرفای صبحانه دستم بود سریع گذاشتم و اومدم جلو اپن که دیدم مادرخانمم یه کم خم کرده و یه پاشو رو اون پای دیگه انداخته داره نگاه میکنه منم بهش چسبیدم و بوسش کردم و همینطور ادامه میدادم همش بوس میکردم و صورتش رو آورد روبروی من که ازش لب گرفتم اونم خوشش اومد و زبون به لباش میزدم اونم همکاری میکرد لباش رو محکم میخوردم و بهش گفتم یه لحظه زبونت رو بیار بیرون و زبونش رو گرفتم و محکم میمکیدم اونم خوشش اومده بود و دقیقا همینکار رو با من میکرد اینقدر من لب و زبونش رو خورده بودم که فک دهنم درد میکرد و خسته شده بودم و همش اون میخورد و ول کن نبود دستام رو گذاشتم روی شونه هاش و گردنش رو ماساژ میدادم که دیدم پشت به من کرد و تکیه اپن داد همینطور داشتم کمرش و بازوهای گنده دستش رو ماساژ میدادم که دیدم یواش یواش داره ناله میکنه کیرم راست شده بود کیر منم حدودا ۱۷ سانت و کلفت از پشت بهش چسبیدم و کیرم رو به کونش میمالیدم و دستام رو از جلو آوردم و سینه هاش رو گرفتم و شروع کردم به مالیدن هیچی نمیگفت تو اوج بود داشت دیونه میشد برگشت دوباره از هم لب میگرفتیم و زبون همو میخوردیم بهش گفتم برگرد از پشت بهش چسبیدم و اینبار کیرم رو از رو ی دامن لای پاهاش که لخت بود و شلوار نداشت و فقط با شورت بود گذاشتم و عقب و جلو میکردم و دستام رو از زیر تاپ بردم و سوتین نداشت قشنگ سینه هاش رو گرفتم و میمالیدم و کیرم رو لای پاهاش عقب و جلو میکردم که برگشت رو به من و تاپش رو دادم بالا و سینه هاش رو شروع کردم به خوردن محکم میخوردم و میمکیدم اینقدر خوشحال بودم نمیدونستم کدوم یکی رو بخورم و مادرخانمم هم تو اوش بود داشت لذت میبرد و یه سینه اش که تو دهنم بود محکم تو دهنم فشار میداد و تا خسته میشدم پا میشدم یه کم نفس بگیرم میگفت باز این یکی رو بخور محکم بخور سرش خیلی میخاره منم حشری تر میشدم و محکم میخوردم کیرم داشت منفجر میشد و خجالت میکشید دست بهش بزنه دوباره پشت به من کرد و منم چسبیدم و یواش یواش دامنش رو میاوردم بالا تا روی کمرش آوردم و چیزی نمیگفت دیدم یه شورت سفید با دایره های رنگی سبز روش طراحی شده بود داره چه کون سفید و گنده ای بود وای داشتم دیونه میشدم که تا اینجا پیش رفتم دوباره چسبیدم بهش و کیرم رو لای پاهاش گذاشتم و داغ داغ بود و دوباره سینه مالی میدادم و کیرمم جلو و عقب میکردم که احساس کردم یه کم کیرم خیس شده کشیدم بیرون و روی چاک کونش گذاشتم و چسبیدم و دوباره سینه هاش رو میمالیدم و یواش یواش دستم رو آوردم پایین و گذاشتم روی کوسش دیدم چیزی نمیگه همینطور ادامه میدادم کوسش رو میمالیدم و قشنگ لمبه های کونش رو ماساژ میدادم و دستم رو آوردم جلو و از بغل شورت دستم رو بردم تو شورت گه دیدم خیس خیس هست یه کم شیار وسطش رو لمس کردم که خیلی لزج بود و نمیذاشت دستم رو به چوچولش ببرم و دوباره باز لب و زبون همو میخوردیم شاید حدود نیم ساعت و شاید هم بیشتر سرپا جلو اپن داشتیم با هم حال میکردیم ک دیگه واقعا هردوتامون خسته شده بودیم که بهم گفت تو برو تو اتاق من الان میام پشت در وایستادم ببینم میخواد چیکار کنه که دیدم صدای در حال میاد و فهمیدم رفت در حال رو قفل کرد که یه وقت پدرخانمم از سرآب نیاد و اومد تو اتاق و پشت پنجره یه جا پهن کرد که اگه کسی اومد صدا رو بشنویم و دراز کشید و منم بغلش دراز کشیدم و دوباره شروع به لب و زبون خوردن شدیم و من اومدم روش دراز کشیدم و کیرم رو به کوسش میمالیدم خسته شده بود از پشت خوابید و تاپش رو دادم بالا و کامل در آوردم و روش دراز کشیدم و لای پاهاش میذاشتم و سینه مالی میدادم نمیذاشت دامنش رو در بیارم همینطور که روش بودم و جلو و عقب میکردم یواش یواش دامنش رو تا روی روناش دادم پایین دیگه چیزی نگفت و منم با پررویی دامنش رو در آوردم فقط با شورت بود دیونه شده بودم اون کونده به این گنده ای رو میدیم کیرم رو گذاشتم لای پاش و قشنگ روش دراز بودم و عقب و جلو میکردم و سینه هاش رو میمالیدم خودش ناله میکرد و همش میگفت بسته مامان و قنبلم بزرگه و داغه الان ارضا میشی چند بار این جمله رو گفت منم با پررویی گفتم تو رو خدا بذار ارضا بشم گفت باشه فقط زودباش از روش بلند شدم گفتم اینطوری ارضا نمیشم بذار شورتت رو در بیارم اصلا نمیذاشت و میگفت نه زشته و پاشو سریع بیا روم دراز بکش و خودت رو ارضا کن یه وقت کسی نیاد من دوباره رفتم روش و عمدا خودم رو ارضا نمیکردم و همش غر میزدم میگفتم اینطوری فایده نداره ارضا نمیشم و تا دید فایده نداره گفت خیلی خب یه کم شورتم رو بده پایین و برو از تو کشو یه کاندوم بیار و زود بیا خودت رو ارضا کن شورتش رو تا زانو دادم پایین لای پاهاشو باز کردم دیدم خیسه خیس شده کاندوم رو روی کیرم کشیدم و اومدم روش خوابیدم کیرم رو لای پاهاش گذاشتم و عقب و جلو میکردم و اینکار چون خیس خیس بود راحت انجام داده میشد و همش میگفت یواش مامان یه وقت کاندوم پاره نشه که اینقدر گفت و پاره شد و دیگه کاندوم نداشتن و منم ارضا نشده بودم و همش میگفت زودباش دوباره از پشت اومدم روش پاهاش رو باز کردم و کیرم رو روی سوراخ کوسش تنظیم کردم و میخواستم فشار بدم بره تو که همش میگفت نه مامان نکن تو رو خدا نکن ولی من گوش نمیکردم و یواش یواش دادم رفت تو یه کم که عقب و جلو کردم اون ارضا شد و من داشتم محکم تلمبه میزدم و آبم داشت میومد درآوردم و روی کونش ریختم و کنارش افتادم سریع پاشد با شورتش خودش رو تمیز کرد و بلند شد و یه بوسش کردم و رفت یه دوش گرفت و زود اومد که بعدش پدرخانمم اومد و خیلی طبیعی برخورد میکردیم این کل داستان بود و بعد از این چند بار دیگه هم با همدیگه حال کردیم تا اینکه بعد دو سال مادرخانمم و پدرخانمم دو نفری رفتن حج واجب و وقتی برگشتن خیلی سرسنگین شده و دیگه توبه کرده و از اون موقع ۸ سال میگذره و ما دیگه با هم هیچ رابطه ای نداشتیم.
ببخشید که خیلی طولانی شد و شاید مورد پسند شما نباشه و کلا این اولین داستان بود که نوشتم ممکنه زیاد براتون جالب نباشه بازم ببخشید.بای

نوشته: جواد


👍 19
👎 22
106301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

875325
2022-05-22 01:25:09 +0430 +0430

کیر پدرزن رو امتحان کردی؟

1 ❤️

875340
2022-05-22 02:02:45 +0430 +0430

بعنوان خاطره خوب بود ولی نمیشه اسمشو داستان گذاشت 😎

0 ❤️

875346
2022-05-22 02:25:05 +0430 +0430

دست بیل پدر زنت که باهاش میره سر آب توی کون آدم دروغگو

2 ❤️

875367
2022-05-22 06:32:55 +0430 +0430

میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر.
با این حساب زنت هم جنده سر خوده. من جات بودم رو کصش قفل و چفت میزدم بعد میرفتم سر آب.

0 ❤️

875370
2022-05-22 07:17:38 +0430 +0430

خداییش تو دیگه خیلی جواااااااااااااااااااااااااااااااااااادی 🤮

0 ❤️

875389
2022-05-22 08:52:18 +0430 +0430

نوش جونت خوبیش اینه به دلت نمونده تونستی ترتیب خواهرزنت هم بده

0 ❤️

875430
2022-05-22 15:21:21 +0430 +0430

داشتی جریان دیدزدن گاییده شدن مادرت زیر پدرزنتو تعریف میکردی؟

1 ❤️

875435
2022-05-22 16:23:19 +0430 +0430

خارتو گاییدم🤣🤣🤣

1 ❤️

875450
2022-05-22 18:15:50 +0430 +0430

انصافا این مزخرفات چطور تو ذهنتون شکل میگیره؟ کس مغزی تا کجا اخه

0 ❤️

875481
2022-05-23 00:21:29 +0430 +0430

فکر کنم چون کردیش رفت زیارت😂😅

0 ❤️

875487
2022-05-23 00:51:43 +0430 +0430

جاکش با کاندوم ریختی رو کونش؟

0 ❤️

875528
2022-05-23 02:27:06 +0430 +0430

تا جایی که خونشون خوابیدی اونم بدون عقد وصیغه میشه کمی تاقسمتی بگفت راسته ولی ازخوابیدن کنارش تا اخر گنده گوزی بود .ادم متاهل حتی پیش مادر خودش روش نمیشه بخوابه ولی جناب الو بدون عقد کنار مادر خانم خوابیدی یا جق ان جقا

0 ❤️

875929
2022-05-25 07:33:44 +0430 +0430

منم مادر زنمو، یه چهار پنج باری کردمِش، یه روز رفتم بکنم، گفت توبه کردم و نداد…

0 ❤️