داستان من و خواهرم

1400/12/01

سلام…
داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه و برگرفته از توهمات و تخیلات نیست.

ماجرا مربوط میشه به حدود شش سال پیش ؛ اون زمان من 18 سال داشتم و خواهرم 24 سال.

اون موقع مامان و بابام جفتشون شاغل بودن. صبح میرفتن سر کار و عصر برمیگشتن…یعنی خونمون از صبح خالی بود تا ساعت پنج عصر.
خواهرمم از خالی بودنِ خونه استفاده میکرد و یواشکی دوست پسرش رو میاورد خونه و میبرد تو اتاقش.

البته جلوی من نمیاوردش ؛ اگه خونه نبودم که هیچی ، وقتی میومدم خونه میدیدم تو اتاقن و درب اتاق بسته است ، اگر هم خونه بودم، قبلش خواهرم منو میفرستاد بیرون دنبال نخود سیاه. مثلا بهم پول میداد میگفت برو نون بخر برو فلان چیزو بخر و وقتی برمیگشتم میدیدم پسره اومده. وقتی هم که میخواست از خونه فراریش بده باز یواشکی این کارو میکرد.
من چند روز اول متوجه نشده بودم اونی که تو اتاق خواهرمه پسره ، فکر میکردم دوست دخترشه ولی بعد از چند روز شک کردم چون من همه دوستای خواهرمو میشناختم ، هیچکدوم از دوستاش خجالتی نبودن که یواشکی بیان یواشکی برن و هیچ صدایی ازشون در نیاد. واسه همین شک کردم و گفتم باید ببینم قضیه چیه…

خونه ما ویلایی بود آپارتمانی نبود ، ساعت ورود و خروج اون یارو دستم اومده بود…تقریبا ساعت 12 میومد و ساعت 30 / 3 __ 4 بعد از ظهر میرفت…یه روز وقتی هنوز توی خونه بود و میدونستم تا چند دقیقه دیگه میره ، قبلش رفتم سر کوچه وایسادم ببینم اونی که میاد بیرون از در ، پسره یا دختر که طبق انتظار دیدم پسره…ولی وقتی با چشم خودم دیدم دنیا روی سرم خراب شد ، یه جورایی از خواهرم بدم اومده بود و تا چند روز باهاش سنگین بودم ، البته دوست نداشتم خواهرم بفهمه که من فهمیدم…

فاصله سنی من و خواهرم کم نبود و چون نسبتا کم سن و سال بودم ،‌ خواهرم در اون حد ازم حساب نمیبرد.

هر روز پسره میومد و منم هر روز به خودم میگفتم اگه فردا بیاد این دفعه دیگه دهن جفتشون رو سرویس میکنم ، ولی فرداش دوباره میومد و من باز جراءت نداشتم کاری کنم ، میترسیدم آبروریزی بشه…

میدیدم الان خواهرم با دوست پسرش توی اتاقن ولی هیچکاری نمیتونستم بکنم ، کم کم غیرتم داشت تموم میشد…گفتم به جای اینکه خودمو عذاب بدم، بزنم به بی خیالی…کار به جایی رسیده بود که هر وقت حس میکردم دوست پسرش میخواد بیاد ، قبل از اینکه خواهرم منو بفرسته دنبال نخود سیاه ، خودم یا میرفتم دستشویی یا حموم و وقتی هم که میخواست بره دوباره یا میرفتم تو اتاقم یا دستشویی که پسره بره…

دوست پسرش به جز جمعه ها تقریبا هر روز میومد ، شاید در طول هفته مثلا یکی دو روز نمیومد…یه روز بابام زودتر از ساعتی که باید میومد اومد ، زنگ رو که زد و از پشت آیفون دیدمش انگار برق سه فاز منو گرفت…نمیدونستم باز کنم یا نه ، همون لحظه خواهرمم به سرعت از اتاق پرید بیرون ، وقتی دید بابامه ، با ترس و استرس بهم گفت باز نکن ، منم به جای اینکه بپرسم چرا ،‌ بهش گفتم بگو پسره بیاد تو اتاق من ( که مثلا بابام فکر کنه این دوست منه ) ؛ در رو باز کردم و پسره هم بدو بدو کرد رفت تو اتاقم…هممون استرس عجیبی داشتیم…
من واسه خواهرم این کارو نکردم واسه خودم این کارو کردم چون به هر حال اگه بابام میفهمید برای منم خیلی بد میشد…

خلاصه خواهرم رفت توی اتاق خودش و دربش رو بسته بود ، دوست پسرش هم توی اتاق من بود…بابام که وارد شد بهش سلام کردم گفتم دوستم توی اتاقمه…رفتم توی اتاقم و اصلا دوست نداشتم به پسره نگاه کنم ، داشت میمرد از اضطراب و دلهره…بهش گفتم چند دقیقه دیگه برو بیرون…خودم اول رفتم بیرون گفتم یا الله ، پسره اومد به بابام سلام کرد و دست داد و گفت ببخشید مزاحم شدم و خداحافظی کرد رفت…بعد که رفت بابام ازم پرسید همه دوستات انقدر از خودت بزرگترن؟ گفتم این دوستم نبود ، دوست یکی از دوستام بود اومده بود کامپیوترم رو درست کنه ، بابامم گفت آها… خوشبختانه قضیه ختم به خیر شد…

آخر شب خواهرم یواشکی اومد با لبخند بهم گفت ممنونم که نجاتم دادی…منم از وقاحتش تعجب کردم…نمیدونستم بهش بگم خفه شو از جلو چشمم گمشو اونور یا مثلا بهش بگم خواهش میکنم !!! واقعا مونده بودم چی بگم ، هیچی نگفتم و نگاهش نکردم…من بیشتر از خواهرم تو اون لحظه خجالت کشیدم.

تا چند روز دوست پسرش رو دیگه نیاورد خونه ولی دوباره بعد از چند روز روال قبلی تکرار شد ، فقط فرقش این بود که این بار میدونست من میفهمم…البته باز هم جلوی چشم من نمیاوردش ولی طبیعتا میدونست که من متوجه میشم…منم خودمو زده بودم به اون راه و اصلا یه درصد هم واسم مهم نبود…میگفتم هر غلطی که دوست داره بکنه به من دیگه ربطی نداره…

الان اگه بیام بگم خودم با خواهرم سکس کردم کسی باور نمیکنه و واقعا هم این کارو نکردم ، ولی باید اعتراف کنم که مثل خر پشیمونم…اگه دوباره این اتفاق رخ بده دیگه منفعل نمیمونم و خودمم یه کاری میکنم…خواهرم هنوز مجرده و هنوز شیطونیاش رو داره ولی متاسفانه مثل اون موقع باهام طبیعی نیست و دیگه پسر نمیاره خونه…الان از یه چیز دیگه هم پشیمونم ؛ اینکه چرا انقدر اون زمان خودمو عذاب میدادم…کدوم دختره که دوست پسر نداره؟ کدوم دختره که با دوست پسرش سکس نداشته؟ خواهر منم مثل بقیه…فقط فرقش این بود که دوست پسرشو میاورد خونه…الان که یادش میفتم میبینم اتفاق عجیبی نبود که من بابتش انقدر ناراحت میشدم

باهاش سکس نداشتم و نخواهم داشت چون الان جفتمون بزرگ شدیم ( شاید اگه دوباره اگه برگردم به گدشته این کارو بکنم ولی الان دیگه نه ) ، اما تقریبا بعد از اون زمان دیدش میزنم و چند بار وقتی خواب بوده بهش یواشکی دست زدم…همین.

از خط اول تا خط آخرش واقعیت بود ، تو فضای حقیقی حتی یه نفر از این ماجرا با خبر نیست ولی تو فضای مجازی دلیلی واسه اعلام نکردنش ندارم…اینم میدونم که الان خیلیا این حس بی تفاوتی و بی غیرتی به خواهرشون واسشون پیش اومده ولی پنهانش میکنن اما دلیلی نداره که من تو فضای مجازی پنهانش کنم…

نوشته: مجید


👍 21
👎 33
226201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860145
2022-02-20 01:09:03 +0330 +0330

آخه کونی این چیه .حداقل خودتم بهش میدادی


860155
2022-02-20 01:54:18 +0330 +0330

باید تایپیک میزدی دوست عزیز
در هر حال میدونم که آدم گاهی دوست داره بدور از شناخت دیگران درد و دل کنه بدون اینکه شناخته بشه ، منم گاهی این حس و دارم و خیلی وقت ها این کارو کردم. خاطره جالبی بود . بهتر که این کار و نکردی عذاب وجدانش دیوانت میکنه ، شهوت یک لحظه آدم و میگیره بعدشه که دخلت میاد

3 ❤️

860170
2022-02-20 02:23:53 +0330 +0330

اینو از نوشتت فهمیدم که خواستی فقط خودتو خالی کنی و حرف بزنی نوشتت در هیچ غالبی نمیگنجد نه خاطره ی درست و حسابی و نه داستان و جوک . ولی در کل اگه اونموقع یکم از خودت غیرت نشون میدادی شاید اون پسره به خواهرت یکم بها میداد و خانوادتونو بی غیرت حساب نمیکرد و شاید الان ازدواج کرده بود . 😎

3 ❤️

860194
2022-02-20 05:25:16 +0330 +0330

مجید اقا
سلام
صبح بخیر
در مورد اینکه خواهرتون دوست پسر داشته،
و
شما هیچ اقدامی نکردین.
این روشنفکری هست.
لازم نیست خودتو شماتت کنی جونم.

💅💅💅💅💅💅💅

1 ❤️

860196
2022-02-20 06:05:24 +0330 +0330

دمت گرم.درسته اشتباهاتی داشتی اماهمین که حقیقت روگفتی قابل تقدیره.موفق باشی

1 ❤️

860210
2022-02-20 08:22:19 +0330 +0330

کیرم تو دفتر سبز خاطرات جوانی

1 ❤️

860215
2022-02-20 11:50:09 +0330 +0330

ننویس

0 ❤️

860222
2022-02-20 12:47:48 +0330 +0330

تو حتما خودت کونی هستی و خودت پسر رو بردی اتاقت تا خودت رو بکنه و دنبال کیر بودی و صد در صد دادای به پسره و خواهرت هم تبریک میگم کرنی هسش با این اوصاف دوتا کونی در یک خانواده از یک کیر مشترک
ما رکورد زدیـــــم

0 ❤️

860242
2022-02-20 16:31:52 +0330 +0330

جدا فاز بعضیا قابله درک نیس اصلا انگار از یه کشور دیگه حتی یه کره دیگه هستن و هیچ درک و احساسی نسبت به همسالان خودشون و یا همزبون و هم وطن شون ندارن. چون داستانش خوار برادری بود بهوای جلق سوسکی تف و زدی اما تا اخر داستان که رسیدی تفت ماسید کف دستت اماحرکتی به کیرت نداد برا همون از حرصت شخصیت و غرور یه جوون تحقیر میکنی. اقا مجید، به چرندیات توجه نکن که بخوای بر مبناشون عملکرد خودت و در اون موقع بسنجی.اختلاف سنی تو با خواهرت زیاد بوده پس هیچ توقعی ازت نیس

0 ❤️

860259
2022-02-20 20:19:23 +0330 +0330

مرسی قشنگ بود. ولی پسره چی بوده با این بسامد 😁

0 ❤️

860282
2022-02-20 23:23:58 +0330 +0330

چه پسر بیکاری بوده ک هر روز بدون ترس اونجا بوده

0 ❤️

860288
2022-02-21 00:03:34 +0330 +0330

چی بگم والا کاری به دروغ یا راسش ندارم
اما همه نیاز جنسی دارن دختر پسر فرقی نمیکنه
باید به خواسته های خواهرت یا برادرت احترام بذاری

0 ❤️

860292
2022-02-21 01:01:15 +0330 +0330

چطوری جقی

0 ❤️

860355
2022-02-21 16:28:57 +0330 +0330

اینبار ، بعد از تجربه خواندن چندین سال انواع و اقسام داستان ها و خاطرات مختلف در نت ، میخواهم برای اولین بار هر چی از دهنم در میاد به نویسنده این این متن فحش بدم ، اما خودمو کنترل میکنم و تنها به گفتن دست وسط خر توی سرتاپای نوشته عنیت بسنده میکنم

0 ❤️

860373
2022-02-21 20:46:59 +0330 +0330

کسکش اینجا جای داستان سکسیه نه یه مشت اراجیف و بیغیرتی تو

0 ❤️

860516
2022-02-22 13:50:42 +0330 +0330

پسره چقدر علاف و بیکار بوده که هرروز خونه شما پلاس بوده😑🤦‍♂️

0 ❤️

860774
2022-02-24 07:57:19 +0330 +0330

تو منفعب نبودی مفعول بودی 😁

0 ❤️

860775
2022-02-24 07:58:55 +0330 +0330

منفعل* 😁

0 ❤️

862157
2022-03-04 19:05:04 +0330 +0330

من خیلی دوس دارم کون دادن خواهرموببینم

0 ❤️

863936
2022-03-14 01:51:42 +0330 +0330

یه بار یه نفر آورد نامه انداخت تو خونمون واسه خاهرم نوشته بود با بردارم پیداش کردیم ۶ تا چاقو زدیم بهش کلن از محله نقل مکان کردن 😂😂😂😂 نمیگم خودم بهش حس ندارم من خودم تو خاب خاهرمو لاپایی کردم ولی خب از بعضی چیزا نمیشه راهت گزشت حق داری عزاب وجدان بگیری چون اون موقع وقتی نامرو دیدیم باور کن بعد زدنشم شبا خابم نمیگرفت که چرا ما حالا اتفاق خاصی هم نیوفتاده بود ولی در کل خودتو رها کن کاریه که شده

0 ❤️

865570
2022-03-26 11:43:39 +0430 +0430

نمیدونم دلیل این همه فهش چیه ؟؟؟
اگر این متن از زبان خواهرش هم بود همین حرفا رو حواله میکردید ؟؟؟

0 ❤️

874682
2022-05-18 10:19:37 +0430 +0430

با حمایت شما و تشویق کاربرها و تشکر از معلمم که خیلی برام زحمت کشید من تونستم به موفقیت برسم و کاربر مورد اعتماد سایت بشم که اکانتم VIPشد.😂

0 ❤️

881683
2022-06-26 14:57:07 +0430 +0430

عالی بود واقعا دست خوش…در کل خوب با این قضيه کنار اومدی،چون سنتم پایین تر بود کاری هم از دستت بر نمیومد و فقط داشتی خودتو میخوردی. از فکر سکس با باهاش بیا بیرون و این همه دختر حتما باید خواهرتو بکنی؟!!

0 ❤️