زندگی پس از طلاق (۲)

1401/12/12

...قسمت قبل

اید یه فکر اساسی میکردم. اینطوری فایده نداش. مرتب پشت هم اس میداد وتهدید میکرد که امروز روز آخریه که تنهاست وحتما باید برم ودو بار یکی جای دیروز ویکی برای امروز با دهن آبش رو بیارم. حتی از تصورش هم چندشم میشد.پاشدم ودوش گرفتم تو حموم فکرای مختلف کردم. باید از یه مرد کمک میگرفتم. تو ذهنم اومد که از پریسا کمک بخام تا با کمک دوست پسراش…ولی نه به یه مردی قویتر وبدون چشم داشت احتیاج داشتم. شر رضا ازم کم میشد وبجاش اجبار سکس با یکی دیگه رو داشتم چه فایده. تو این فکرا بودم که یاد پسر عموم افتادم.از ارشد به بعد رفت آمریکا. اینطور که تو فامیل میگفتند اداره اطلاعات به زور وبا دادن پیشنهاد چند صد میلیونی ،برای کار نگهش داشته بود. ۱ماهی تهران آموزش دیده بود والان تو حفاظت اطلاعات فتا بود. با خواهرش عیاق بودم واون بم گفته بود برای برادرش پاپوش دوختند واجبار بموندنش کردند ونظرش بوده برگرده و۱سال مرخصی برای پسادکتراش رد کرده وبعد از این ۱سال برمیگرده. حسام بهترین گزینه بود ‌.هم از ایران میرفت ومن دیگه نمی دیدمش ،هم چون تو فتا بود میتونس گوش رضا رو بپیچونه. اومدنش به ایران همزمان با دعواها و تنش های طلاق من بود ومن، مهمونی بزرگی که زن عمو برای ورود پسرش گرفته بود رو نرفتم. حسام پسر خوب ومهربونی بودتو بازیهای بچگی همیشه از من دفاع میکرد ،حواسش بمن بود ویه بار کتک مفصلی به پسر عمه ام که فقط یه نیشگون بخاطر جر زدن تو بازی بمن گرفته بود ،زده بود. از خواهرش شنیده بودم که بمن علاقه داشت حتی موقع ازدواجم ،خواهرش گف که دارم عجله میکنم وصبر کنم وحسام منو دوست داره ولی هم زن عموم ،میلی بمن نداشت وپسرش رو برای من زیاد میدید ومرتب سعی در خورد کردن وایراد گرفتن از من داشت ،هم عمو خیلی از ما پولدارتر بود وزن عمو یه حس خودبرتر بینی بمادرم داشت ( بخاطر خانوادش وتحصیلاتش) که اصلا برای من قابل تحمل نبود وهم من عاشق ایران بودم ودلم نمیخاست برم غربت. از طرفی حسام لاغر وظریف بود وباب میل من نبود واصل کاری اینکه من اونموقع عاشق علی شده بودم…یه لحظه فکر کردم که خارسوم خیلی بدتر از زن عموم بود. لااقل ژاکلین یه کلاس وابهتی داشت که همون باعث میشد خیلی حرفها ورفتارها ازش سر نزنه ، که همونم مامان علی نداشت.امان از این دنیا که از هر چی بترسی باید تجربش کنی. واز همون سوراخ باید گزیده بشی…
به دختر عموم زنگ زدم وشماره حسام رو گرفتم. گف جواب نمیده وقتی سرکاره. بهش اس بده وبعد زنگ بزن. جلوی آینه یه آرایش ملیح کردمو واز کمد بهترین لباسهایی که داشتم رو پوشیدم. یه شال وکلاه یاسی با پالتو چرم مشکی ولگ براق وچکمه های مشکی. بهش زنگ زدم جواب نداد. نشستم تو ماشین وبراش اس دادم. سلام حسام رویام دختر عمو فضل اله لطفا بام تماس بگیر. ماشین رو که روشن کردم زنگ زد ‌.لذت بردم از اینهمه توجه. خوب کردی رویا حسام انقدر دوستت داره که برات هر کاری بکنه. بعد از کلی تعارف بهش گفتم که باید ببینمش که گف بزارم برای شب وگفتم که نه عجله دارم گف خیلی کار داره وبابغض گفتم حسام کارم واجبه. گف میتونی بیای تو این خیابون چون باید زود برگردم سر کارم. آدرس گرفتم وراه افتادم. وقتی از دور میومد باورم نمیشد این همون حسام باشه. یه هیکل ورزشکاری و۴شونه وخیلی زیبا وباابهت تر از قبل. اگه برام دست تکون نمیداد باورم نمیشد این همون حسامه.نشست تو ماشین وبه سمتم اومد وبغلم کرد. چقدر بغلش داغ بود. یه حس صمیمیت انگار نه انگار پسره ،خیلی گرم من رو بغل کرد وبوسید. غوغایی تو دلم افتاد. بااینکه به هیچ جاییم دست نزده بود وباخنده میگف وای رویا چقدر بزرگ شدی چقدر زیبا شدی. عکسات رو ازگوشی حورا دیده بودم ولی خیلی فرق داری…اون خیلی معمولی ذوق منو میکرد ولی من تو فکر سکس باش افتاده بودم. شاید چون خیلی وقت بود نداشتم یا کسی اینطور بغلم نکرده بود. ذهنم رو جمع کردم وگفتم حسام تو هم خیلی عوض شدی چقدر مردونه شدی. دستم هنوز تو دستش بود وفشار میداد.
-رویا خیلی کم پیدایی کجایی تو دختر؟ همه فامیل حتی از شهرهای دیگه اومدند برای دیدنم. دلم میخاست تو رو ببینم. شب مهمونی ،بعد خونه بابابزرگ خونه عنه( مخصوصا میگف از بچگی با عمه بد بود وبش میگف عنه ) چشمم به در بود تا تو بیای. خنده هاش زیبا بود. آروم بود وچشماش برق میزد. انقدر از دیدنم خوشحال بود ومهربون بام حرف میزد که تو ذهنم میومد خاک تو سرت رویا زنش میشدی یه زندگی باعشق داشتی نه اون نکبتی که توش دست وپا زدی…
-حسام من درگیر طلاق بودم وخیلی ازم انرژی گرفت. بابا خیلی مخالف بود و من باعث سرشکستگیشم. برای همین تو مهمونیای فامیل نمیام. بابا میگه رویا تو که نمیای منم میگم نه
-شنیدم متاسفم برات. عمو خیلی قدیمی فکر میکنه. بش فکر نکن…
۵دقیقه ای گفتیم وبعد گف رویا جان سریع بگو باید برگردم سر کارم. الان خیلی سخت بود که براش بگم. فکر اینجاش رو نکرده بودم. حسام هر چقدر هم خارج بوده باشه وروابط آزاد داشته باشه باز برام سخته که بش بگم با یکی رفتم تو خونه وازمن فیلم داره. درسته که حسام ۱۰سالی ایران نبود وافکارش باز بود ولی آخر پسر عموم بود. خانواده های ما بخصوص مادر من مذهبی بودند واین روابط باز توش آزاد نبود. حسام به سمت من چرخیده بود ودستم هنوز تو دستش بود وبا عشق بم نگاه میکرد. با مکث من ،گف خوب بگو دیگه عزیزم
خیلی سخت بود گفتنش. با یاد آوری حرفای رضا واینکه بم گفته بود جنده. فحشی که برای بار اول شنیده بودم ویاد آوری اینکه موبایل بابام رو داره وهر آن ممکنه عکسم رو برای بابا بفرسته به گریه افتادم دستم رو از دستش درآوردم وبا دستمال شروع به پاک کردن اشکام کردم.
-وای رویا گریه نکن یادته اول همه میخوندی دخترا شیرند مثل شمشیرند پسرا بادکنکند بادشون کنی میترکن مثل بچگیام دست میزد ومیخوند ومن گریه میکردم. شیر که گریه نمیکنه یادته تا ما پسرا میومدیم یکم با شما دخترا بازی کنیم داد میکشیدی دخترا با دخترا پسرا با پسرا
حیف رویا که تو عالم بچگی دوستت داشتم اگه هر کی دیگه بود میزدمش حرفاش اشکای منو بیشتر کرد. کاش هنوز بچه بودیم.
از جیب کاپشنش یه آدامس در آورد. باز کرد ولای لبم گذاشت. یا من یخ کرده بودم یا دستش داغ بود. بهش نگاه میکردم وتو ذهنم کلنجار میرفتم که چطوری بش بگم
-حسام ببخشید وقتت رو هم گرفتم میخاستم ببینمت میتونی بری بکارت برسی
-رویا هنوز هم مثل بچگیات ناز میکنی ؟خوب بگو دیگه وبه ساعتش نگاه کردوبعد پرسشگرانه وهمونطور مهربون با چشمای برق دار نگاهم میکرد. تو نگاهش لذت بود. نگاهش رو دوست داشتم. چیزی بود که از علی جز اون اوایل نگرفته بودم. نگاه با عشق
-حسام من یه اشتباهی کردم. میدونی بخاطر یه فانتزی. با یه پسری وارد رابطه شدم وخوب اون الان داره ازم باج خواهی میکنه. با گریه ادامه دادم ۱بار که رفتم ازش خوشم نیومد وخواستم تموم کنم ولی الان اون رابطه مجدد یا پول میخاد
دستاش رو توجیب کاپشنش کرد وصاف نشست.
-رویا من قسمت فتا نیستم یعنی فقط چند ماه بودم الان بخاطر حمله سایبری که بفولاد شده گذاشتنم برنامه ریزی وحفاطت سیستم های صنعتی از هکرهاوتمام رمزهای قبلیم باطل شده به سمتم چرخید وگف رویا حتی برای بهترین دوستت هم من نمیتونم کاری بکنم
فکر نمیکردم باور نکنه. حوصله توضیح دادن نداشتم. گوشیم رو از کیفم بیرون آوردم وازتقریبا اول چتهای خودم ورضا رو جلوی صورتش گرفتم. گوشی رو از دستم گرفت ومن لب زدم حسام کاش مال دوستم بود. مال خودمه
همونطور که میخوند گف اخه چند نفر تو فامیل بم گفتند : شوهر رویا آدم حسابی بوده ،از یه خانواده های اصیل اصفهان بوده ، رویا شوهرش رو تمکین نکرده اونم خیانت کرده گفتند تو وسواس داری.اتفاقا دیشب تو خونه ما بحثت بود ، مامانم گف آخر دختر مثل مادرش میشه یه جایی میری حتی دلت نمیاد بشینی نکنه لباسات کثیف بشند. شیرینی که تو ظرف چیده شده باشه رو نمیخوری
-حسام از بس صبح تا ظهر پشت میز نشستم بقیه وقتها دوست دارم بایستم بحث وسواس نیس. بعدشم سکسمون مشکلی نداشت مگه اونا شبا تو خونه ما بودند ؟ چیچیو تمکین نکردم فامیل حرف مفت زیاد میزنند، شنونده باید عاقل باشه مامانت هم که از قدیم از من ومادرم خوشش نمیومد.
حسام زیر چشمی بم نگاه کرد وگف واقعا دختری؟ نه حسام گفتم بت یه فانتزی بود فقط میخاستم دخول نباشه، اینطوری گفتم. با شیطنت نگاهم کرد وگف : هنوز هم شیطونیا. چرا میخاسی دخول نباشه اونوقت؟ ازش خجالت میکشیدم سرم رو پایین انداختم وجوابش رو ندادم.
-شماره عمو رو از کجا پیدا کرده ؟
-ماشین بابا دستم بود از پلاک اون.
چتها رو دو تا شماره بود وبعد از تموم شدنش وبرگردوندن گوشیم، گف که شماره ها رو براش بنویسم گف این خیلی حرومزادس وباید اساسی حالش رو گرف تو که مشکلی نداری ؟بش علاقه داری ؟
-حسام میگم ۱بار دیدمش فقط دیروز باهم بودیم اندازه نیم ساعت. خودش قبول کرد برده ام بشه بعد انگار حس حقارت گرفت یا دید من گفتم دیگه نمیخام بیام خوندی که پیامها رو یهو قاطی کرد
-یهو که قاطی نکرده از قبل برنامه داشته.
به دوستش زنگ زدکه دادا خطابش میکرد. دیگه بم نگاه نمیکرد وحتی شماره ها رو با تندی ازم گرفت. گفت آدرس این دو تا شماره رو میخاد ومحل کار اگر داره.
بعد از تموم شدن تلفنش به سمتم برگشت ولی دیگه اون نگاه پر محبت وعشقش نبود. دیگه روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم.
-رویا یه چیزی بپرسم ؟
-هوم
-شوهرت بردت نمیشد کمبود داشتی ؟
-چرا میشد ولی خیلی کم وبااکراه وبا گفتن خودم. اون خیلی مرد بود. از دید اون زن پایین تراز مردبود، نه ۱پله چند تا پله.
-رویا از دخول بدت میومد ؟
-نه ولی خوب اینم برام یه فانتزی بود
-چرا انقدر تو ایران زن وشوهرها از لحاظ جنسی با هم مشکل دارن تو که عقد بودی خوب تو عقد فهمیدی همون موقع جدا میشدی
-حسام مشکل ما سکس نبود اتفاقا تو این مورد با هم مشکلی نداشتیم
گوشیش زنگ خورد وبی هیچ حرفی وصلش کردوبین حرفاش گف دادا اگه ظهر بخام میتونی وقتت رو برام آزاد کنی ؟ فلش زدن گوشی رو بلدی ؟ چند تا فیلم وعکسه ناموسیه مال یه عزیزیه وبمن نگاه کرد ، میخایم کامل پاکش کنیم وببینیم کجاها ارسال شده. میدونی که من تو کارای گوشی خیلی وارد نیسم…
بعد از قطع گوشی گف : رویا آدرسش مال یه دهاتای اقلیده نمیشه رف بالاسرش. یا تهدیدش کرد. رویا باش وعده کن هیچ حرفی هم از عکس وفیلم نزن. ما هم بات میایم خودم زیاد وارد نیسم تو این موارد. من برنامه نویسی خوندم ولی این دوستم واردتره. ۲نفر باشیم بهتر هم هس برای کی میتونی وعده کنی ؟راستی صبر کن من جلسه دارم برای بعد ازظهر حتما مطمین شو که کنسلی تو کار نیس تا من جلسمو کنسل کنم.
-ببخشید حسام میدونم خودت درگیری ممنونم
با سردی نگاهم کرد وگف یه رویا که بیشتر نداریم پس من میرم زود خبر بده. بی توجه به من وبا سرعت از در بیرون رفت ومن باخودم گفتم چقدر کوتاهه نگاههای عاشقانه ۱مرد. علی هم با عشق نگاهم میکرد تا قبل از عقد وهمون اوایلش. بعد باید خدا روشکر میکردم که نگاههاش طلبکارانه وبا غیظ نباشه.
به رضا زنگ زدم وبرای ساعت ۲ باش هماهنگ شدم. خیلی استرس داشتم بااینکه حسام اصرار داشت با ماشینش بریم ولی چون از رضا ترسیده بودم ودلم نمیخاس آمار حسام رو هم دربیاره واز طرفی پدرم گفته بود اونروز ماشینش خش شده ،ازش خواستم با ماشین من بریم. دوست حسام هم با یه همراه از قبل از ما توی محل بودند. رضا زنگ زد بااینکه هنوز ساعت ۲نشده بود وگف چرا نمیام وگفتم تو راهم. قرار شد حسام رو سر کوچه قبلی پیاده کنم وماشین روسر کوچه پارک کنم وبا معطلی بیام تااون بافاصله از من بیاد وهمون لحظه که من میرم تو خونه ،پشت سرم بیاد تو ودوساش رو اگه موقعیت کوچه مناسبه همون اول راه بده اگرنه بعد در رو باز کنه تا اونها هم بیاند.
پاهام میلرزید. حسام بهم ماسک داده بود انگار دوست نداشت دوستاش منو ببینند وگفت که عینک دودیم رو درنیارم ‌.موهام رو یه طرفه ریخته بودم بیرون که حسام نزدیک خونه کلاهم رو کشید پایین تر.
وقتی رسیدیم حسام گف اینجا دیگه کجاس ؟ رویا چطوری اومدی اینجا ؟یکی داشت تو کوچه موتور تعمیر میکرد بچه ها توکوچه بازی میکردند شلوغ بودن کوچه آدم رو میترسوند. صدای قدمهای حسام که بافاصله کم از من میومد. اگه درروببنده وحسام نتونه بیاد تو چی؟ اگه مثل اوندفعه خودش تو کوچه باشه وبو ببره چی ؟ رضا درب رو روی هم گذاشته بود وخودش پشت در بود. حسام وقتی دید در بازه بمن نزدیکتر شد طوریکه وقتی در رو باز کردم ،بدنش رواز پشت حس میکردم. اومد تو ودر رو بست. رضا شوکه شده بود ومبهوت بمن نگاه میکرد. حسام چاقو کشید وگذاشت روی گردن رضا.
-حرومزاده بده اون گوشیت رو
رضا بدون هیچ حرکت اضافه ای یا حتی حرفی گوشیش رو داد وحسام در رو باز کرد و ۲تا مرد اومدند تو. خجالت میکشیدم اونا من رو ببینند برای همین از پارکینگ گذشتم ووارد حال شدم. دادا با طناب دستای رضا رو از پشت بست ومن وحسام وارد حال شدیم. حسام داشت میگف ببین خونه دوربین نداشته باشه بگرد لپ تاپ یا گوشی دیگه که با دیدن یه پسره حدودا ۲۵ ساله جفتمون بی حرکت شدیم.

-این دیگه کیه رویا ؟
گریم گرفته بود. رضا یکی دیگه رو هم آورده بود تا حسابی دهن منو سرویس کنه. چقدر چندشم شده بود از اینهمه رذالت ونامردیش. پسره با دیدن رضا با دست بسته بزبون اومد وبا یه لهجه خیلی دهاتی که درست نمیفهمیدیم چی میگه ، گف بخدا قراربود من فقط فیلم بگیرم. رضا گفته بود حق دست زدنم ندارم.
به هق هق افتاده بودم. حسام برگشت ورضا رو که پشت سرش بود زیر مشت ولگد گرفت. مرتیکه عوضی حیووون بی ناموس.
به سمت اتاق رفتم تا بشینم. نمیتونسم رو پاهام وایسم. دوست دادا دستای دوست رضا رو می بست وبه ثانیه نخورد حسام در اتاق رو باز کرد ورضا رو وسط اتاق پرت کرد ودر رو باید یه فکر اساسی میکردم. اینطوری فایده نداش. مرتب پشت هم اس میداد وتهدید میکرد که امروز روز آخریه که تنهاست وحتما باید برم ودو بار یکی جای دیروز ویکی برای امروز با دهن آبش رو بیارم. حتی از تصورش هم چندشم میشد.پاشدم ودوش گرفتم تو حموم فکرای مختلف کردم. باید از یه مرد کمک میگرفتم. تو ذهنم اومد که از پریسا کمک بخام تا با کمک دوست پسراش…ولی نه به یه مردی قویتر وبدون چشم داشت احتیاج داشتم. شر رضا ازم کم میشد وبجاش اجبار سکس با یکی دیگه رو داشتم چه فایده. تو این فکرا بودم که یاد پسر عموم افتادم.از ارشد به بعد رفت آمریکا. اینطور که تو فامیل میگفتند اداره اطلاعات به زور وبا دادن پیشنهاد چند صد میلیونی ،برای کار نگهش داشته بود. ۱ماهی تهران آموزش دیده بود والان تو حفاظت اطلاعات فتا بود. با خواهرش عیاق بودم واون بم گفته بود برای برادرش پاپوش دوختند واجبار بموندنش کردند ونظرش بوده برگرده و۱سال مرخصی برای دکتراش رد کرده وبعد از این ۱سال برمیگرده. حسام بهترین گزینه بود ‌.هم از ایران میرفت ومن دیگه نمی دیدمش ،هم چون تو فتا بود میتونس گوش رضا رو بپیچونه. اومدنش به ایران همزمان با دعواها و تنش های طلاق من بود ومن، مهمونی بزرگی که زن عمو برای ورود پسرش گرفته بود رو نرفتم. حسام پسر خوب ومهربونی بودتو بازیهای بچگی همیشه از من دفاع میکرد ،حواسش بمن بود ویه بار کتک مفصلی به پسر عمه ام که فقط یه نیشگون بخاطر جر زدن تو بازی بمن گرفته بود ،زده بود. از خواهرش شنیده بودم که بمن علاقه داشت حتی موقع ازدواجم ،خواهرش گف که دارم عجله میکنم وصبر کنم وحسام منو دوست داره ولی هم زن عموم ،میلی بمن نداشت وپسرش رو برای من زیاد میدید ومرتب سعی در خورد کردنوایراد گرفتن از من بود وهم من عاشق ایران بودم ودلم نمیخاست برم غربت وهم حسام لاغر وظریف بود وباب میل من نبود واصل کاری اینکه من اونموقع عاشق علی شده بودم…یه لحطه فکر کردم که خارسوم خیلی بدتر از زن عموم بود. لااقل ژاکلین یه کلاس وابهتی داشت که همونم مامان علی نداشت.امان از این دنیا که از هر چی بترسی باید تجربش کنی.
به دختر عموم زنگ زدم وشماره حسام رو گرفتم. گف جواب نمیده وقتی سرکاره. بهش اس بده وبعد زنگ بزن. جلدی آینه یه آرایش ملیح کردمو واز کمد بهترین لباسهایی که داشتم رو پوشیدم. یه شال وکلاه یاسی با پالتو چرم مشکی ولگ براق وچکمه های مشکی. بهش زنگ زدم جواب نداد. نشستم تو ماشین وبراش اس دادم. سلام حسام رویام دختر عمو فضل اله لطفا بام تماس بگیر. ماشین رو که روشن کردم زنگ زد ‌.لذت بردم از اینهمه توجه. خوب کردی رویا حسام انقدر دوستت داره که برات هر کاری بکنه. بعد از کلی تعارف بهش گفتم که باید ببینمش که گف بزارم برای شب وگفتم که نه عجله دارم گف خیلی کار داره وبابغض گفتم حسام کارم واجبه. گف میتونی بیای تو این خیابون چون باید زود برگردم سر کارم. آدرس گرفتم وراه افتادم. وقتی از دور میومد باورم نمیشد این همون حسام باشه. یه هیکل ورزشکاری و۴شونه وخیلی زیبا وباابهت تر از قبل. اگه برام دست تکون نمیداد باورم نمیشد این همون حسامه.نشست تو ماشین وبه سمتم اومد وبغلم کرد. چقدر بغلش داغ وبود. یه حس صمیمیت انگار نه انگار پسره ،خیلی گرم من رو بغل کرد وبوسید. غوغایی تو دلم افتاد. بااینکه به هیچ جاییم دست نزده بود وباخنده میگف وای رویا چقدر بزرگ شدی چقدر زیبا شدی. عکسات رو ازگوشی هستی دیده بودم ولی خیلی فرق داری…ولی من تو فکر سکس باش افتاده بودم. شاید چون خیلی وقت بود نداشتم یا کسی اینطور بغلم نکرده بود. ذهنم رو جمع کردم وگفتم حسام تو هم خیلی عوض شدی چقدر مردونه شدی. دستم هنوز تو دستش بود وفشار میداد.
-رویا خیلی کم پیدایی کجایی تو دختر همه فامیل حتی از شهرهای دیگه اومدند برای دیدنم. دلم میخاست تو رو ببینم. شب مهمونی بعد خونه بابابزرگ خونه عنه( مخصوصا میگف از بچگی با عمه بد بود وبش میگف عنه ) چشمم به در بود تا تو بیای. خنده هاش زیبا بود. آروم بود وچشماش برق میزد. انقدر از دیدنم خوشحال بود ومهربون بام حرف میزد که تو ذهنم میومد خاک تو سرت رویا زنش میشدی یه زندگی باعشق داشتی نه اون نکبتی که توش دست وپا زدی…
-حسام من درگیر طلاق بودم وخیلی ازم انرژی گرفت. بابا خیلی مخالف بود وبراش سر خوردگیم برای همین تو مهمونیای فامیل نمیام. بابا میگه رویا تو که نمیای منم میگم نه
-شنیدم متاسفم برات. عمو خیلی قدیمی فکر میکنه. بش فکر نکن…
۵دقیقه ای گفتیم وبعد گف رویا جان سریع بگو باید برگردم سر کارم. الان خیلی سخت بود که براش بگم. فکر اینجاش رو نکرده بودم. بش بگم با یکی رفتم تو خونه وازمن فیلم داره. درسته که حسام ۱۰سالی ایران نبود وافکارش باز بود ولی آخر پسر عموم بود. خانواده های ما مذهبی بودند واین روابط باز توش آزاد نبود. حسام به سمت من چرخیده بود ودستم هنوز تو دستش بود وبا عشق بم نگاه میکرد. با مکث من گف خوب بگو دیگه عزیزم

خیلی سخت بود گفتنش. با یاد آوری حرفای رضا واینکه بم گفته بود جنده فحشی که برای بار اول شنیده بودم ویاد آوری اینکه موبایل بابام رو داره وهر آن ممکنه عکسم رو برای بابا بفرسته به گریه افتادم دستم رو از دستش درآوردم وبا دستمال شروع به پاک کردن اشکام کردم.
-وای رویا گریه نکن یادته اول همه میخوندی دخترا شیرند مثل شمشیرند پسرا بادکنکند بادشون کنی میترکن مثل بچگیام دست میزد ومیخوند ومن گریه میکردم. یادته تا ما پسرا میومدیم یکم با شما دخترا بازی کنیم داد میکشیدی دخترا با دخترا پسرا با پسرا
حیف رویا که تو عالم بچگی دوستت داشتم اگه هر کی دیگه بود میزدمش حرفاش اشکای منو بیشتر کرد. کاش هنوز بچه بودیم.
از جیب کاپشنش یه آدامس در آورد. باز کرد ولای لبم گذاشت. یا من یخ کرده بودم یا دستش داغ بود. بهش نکاه میکردم وتو ذهنم کلنجار میرفتم که چطوری بش بگم
-حسام ببخشید وقتت رو هم گرفتم میخاستم ببینمت میتونی بری بکارت برسی
-رویا هنوز هم مثل بچگیات ناز میکنی. خوب بگو دیگه وبه ساعتش نگاه کردوبعد پرسشگرانه وهمونطور مهربون با چشمای برق دار نگاهم میکرد. تو نگاهش لذت بود. نگاهش رو دوست داشتم. چیزی بود که از علی هیچ وقت نگرفته بودم. نگاه با عشق
-حسام من یه اشتباهی کردم. میدونی بخاطر یه فانتزی. با یه پسری وارد رابطه شدم وخوب اون الان داره ازم باج خواهی میکنه. با گریه ادامه دادم ۱بار که رفتم ازش خوشم نیومد وخواستم تموم کنم ولی الان اون رابطه مجدد یا پول میخاد
دستاش رو توجیب کاپشنش کرد وصاف نشست.
-رویا من قسمت فتا نیستم یعنی فقط چند ماه بودم الان بخاطر حمله سایبری که بفولاد شده گذاشتنم برنامه ریزی وحفاطت سیستم های صنعتی از هکرهاوتمام رمزهای قبلیم باطل شده به سمتم چرخید وگف رویا حتی برای بهترین دوستت هم من نمیتونم کاری بکنم
فکر نمیکردم باور نکنه. حوصله توضیح دادن نداشتم. گوشیم رو از کیفم بیرون آوردم وازتقریبا اول چتهای خودم ورضا رو جلوی صورتش گرفتم. گوشی رو از دستم گرفت ومن لب زدم حسام کاش مال دوستم بود. مال خود خرمه
همونطور که میخوند گف اخه چند نفر تو فامیل بم گفتند رویا شوهرش رو تمکین نکرده اونم خیانت کرده گفتند تو وسواس داری مامانم گف یه جایی میری حتی دلت نمیاد بشینی نکنه لباسات کثیف بشند و

همه میگند شوهرت آدم حسابی بوده
-حسام از بس صبح تا ظهر پشت میز نشستم بقیه وقتها دوست دارم بایستم بحث وسواس نیس بعدشم من همش روی شوهرم افتاده بودم چیچیو تمکین نکردم فامیل حرف مفت زیاد میزنند مامانت هم از قدیم از من خوشش نمیومد
حسام زیر چشمی بم نگاه کرد وگف واقعا دختری؟ نه حسام گفتم بت یه فانتزی بود فقط میخاستم دخول نباشه، اینطوری گفتم. با شیطنت نگاهم کرد وگف : هنوز هم شیطونیا. چرا میخاسی دخول نباشه اونوقت؟ ازش خجالت میکشیدم سرم رو پایین انداختم وجوابش رو ندادم.
-شماره عمو رو از کجا پیدا کرده ؟
-ماشین بابا دستم بود از پلاک اون.
چتها رو دو تا شماره بود وبعد از تموم شدنش وبرگردوندن گوشیم، گف که شماره ها رو براش بنویسم گف این خیلی حرومزادس وباید اساسی حالش رو گرف تو که مشکلی نداری ؟
منظورش رو نمیفهمیدم ولی اکی رو دادم.
به به دوستش زنگ زده بود که دادا خطابش میکرد. دیگه بم نگاه نمیکرد وحتی شماره ها رو با تندی ازم گرفت. گفت آدرس این دو تا شماره رو میخاد ومحل کار اگر داره.
بعد از تموم شدن تلفنش به سمتم برگشت ولی دیگه اون نگاه پر محبت وعشقش نبود. دیگه روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم.
-رویا یه چیزی بپرسم ؟
-هوم
-شوهرت بردت نمیشد کمبود داشتی ؟
-چرا میشد ولی خیلی کم وبااکراه وبا گفتن خودم. اون خیلی مرد بود. از دید اون زن پایین تراز مردبود، نه ۱پله چند تا پله.
-رویا از دخول بدت میومد ؟
-نه ولی خوب اینم برام یه فانتزی بود
-چرا انقدر تو ایران زن وشوهرها از لحاظ جنسی با هم مشکل دارن تو که عقد بودی خوب تو عقد فهمیدی همون موقع جدا میشدی
-حسام مشکل ما سکس نبود اتفاقا تو این نورد با هم مشکلی نداشتیم
گوشیش زنگ خورد وبی هیچ حرفی وصلش کردوبین حرفاش گف دادا اگه ظهر بخام میتونی وقتت رو برام آزاد کنی ؟ فلش زدن گوشی رو بلدی ؟ چند تا فیلم وعکسه ناموسیه مال یه عزیزیه وبمن نگاه کرد ، میخایم کامل پاکش کنیم وببینیم کجاها ارسال شده. میدونی که من تو کارای گوشی خیلی وارد نیسم…
بعد از قطع گوشی گف : رویا آدرسش مال یه دهاتای اقلیده نمیشه رف بالاسرش. یا تهدیدش کرد. رویا باش وعده کن هیچ حرفی هم از عکس وفیلم نزن. ما هم بات میایم خودم زیاد وارد نیسم تو این موارد. من برنامه نویسی خوندم ولی این دوستم واردتره. ۲نفر باشیم بهتر هم هس برای کی میتونی وعده کنی راستی صبر کن من جلسه دارم برای بعد ازظهر حتما مطمین شو که کنسلی تو کار نیس تا من جلسمو کنسل کنم.
-ببخشید حسام میدونم خودت درگیری ممنونم
با سردی نگاهم کرد وگف یه رویا که بیشتر نداریم پس من میرم زود خبر بده. بی توجه به من وبا سرعت از در بیرون رفت ومن باخودم گفتم چقدر کوتاهه نگاههای عاشقانه ۱مرد. علی هم با عشق نگاهم میکرد تا قبل از عقد وهمون اوایلش. بعد باید خدا روشکر میکردم که نگاههاش طلبکارانه وبا غیظ نباشه.
به رضا زنگ زدم وبرای ساعت ۲ باش هماهنگ شدم. خیلی استرس داشتم بااینکه حسام اصرار داشت با ماشینش بریم ولی چون از رضا ترسیده بودم ودلم نمیخاس آمار حسام رو هم دربیاره واز طرفی پدرم گفته بود اونروز ماشینش خش شده ،ازش خواستم با ماشین من بریم. دوست حسام هم با یه همراه از قبل از ما توی محل بودند. رضا زنگ زد بااینکه هنوز ساعت ۲نشده بود وگف چرا نمیام وگفتم تو راهم. قرار شد حسام رو سر کوچه قبلی پیاده کنم وماشین روسر کوچه پارک کنم وبا معطلی بیام تااون بافاصله از من بیاد وهمون لحظه که من میرم تو خونه ،پشت سرم بیاد تو ودوساش رو اگه موقعیت کوچه مناسبه همون اول راه بده اگرنه بعد در رو باز کنه تا اونها هم بیاند.
پاهام میلرزید. حسام بهم ماسک داده بود انگار دوست نداشت دوستاش منو ببینند وگفت که عینک دودیم رو درنیارم ‌.موهام رو یه طرفه ریخته بودم بیرون که حسام نزدیک خونه کلاهم رو کشید پایین تر.
وقتی رسیدیم حسام گف اینجا دیگه کجاس ؟ رویا چطوری اومدی اینجا ؟یکی داشت تو کوچه موتور تعمیر میکرد بچه ها توکوچه بازی میکردند شلوغ بودن کوچه آدم رو میترسوند. صدای قدمهای حسام که بافاصله کم از من میومد. اگه درروببنده وحسام نتونه بیاد تو چی؟ اگه مثل اوندفعه خودش تو کوچه باشه وبو ببره چی ؟ رضا درب رو روی هم گذاشته بود وخودش پشت در بود. حسام وقتی دید در بازه بمن نزدیکتر شد طوریکه وقتی در رو باز کردم ،بدنش رواز پشت حس میکردم. اومد تو ودر رو بست. رضا شوکه شده بود ومبهوت بمن نگاه میکرد. حسام چاقو کشید وگذاشت روی گردن رضا.
-حرومزاده بده اون گوشیت رو
رضا بدون هیچ حرکت اضافه ای یا حتی حرفی گوشیش رو داد وحسام در رو باز کرد و ۲تا مرد اومدند تو. خجالت میکشیدم اونا من رو ببینند برای همین از پارکینگ گذشتم ووارد حال شدم. دادا با طناب دستای رضا رو از پشت بست ومن وحسام وارد حال شدیم. حسام داشت میگف بگرد لپ تاپ یا گوشی دیگه که با دیدن یه پسره حدودا ۲۵ ساله جفتمون بی حرکت شدیم.
-این دیگه کیه رویا ؟
گریم گرفته بود. رضا یکی دیگه رو هم آورده بود تا حسابی دهن منو سرویس کنه. چقدر چندشم شده بود از اینهمه رذالت ونامردیش. پسره با دیدن رضا با دست بسته بزبون اومد وبا یه لهجه خیلی دهاتی که درست نمیفهمیدیم چی میگه ، گف بخدا قراربود من فقط فیلم بگیرم. رضا گفته بود حق دست زدنم ندارم.
به هق هق افتاده بودم. حسام برگشت ورضا رو که پشت سرش بود زیر مشت ولگد گرفت. مرتیکه عوضی حیووون بی ناموس.
به سمت اتاق رفتم تا بشینم. رعشه تو بدنم افتاده بود،نمیتونسم رو پاهام وایسم. دوست دادا دستای دوست رضا رو می بست وبه ثانیه نخورد حسام در اتاق رو باز کرد ورضا رو وسط اتاق پرت کرد ودر رو بست. روی صندلی نشسته بودمو گریه میکردم. واقعا مونده بودم چرا رضا بی هیچ سابقه اذیت وآزاری از جانب من ،میخاسته همچین بلایی سرم بیاره. اینهنه پست فطرتی ودشمنی برای چی بود مگه من چکارش کرده بودم ؟سکس با دو تا مرد وگرفتن فیلم.
با حرف وحرکات حسام انگار تازه اومدم تو این دنیا. رویا گوشیت رو بزار روی فیلم. همزمان شلوارک رضا رو کشید پایین
-حرومی دولا شو بلند شو گفتم پاشو.
باورم نمیشد حسام میخاد رضا رو بکنه. به ثانیه نخورد شلوارش رو درآورد وخیلی ریلکس گذاشت روی چوب لباسی وشورتش رو کند. کیرش نیم خیز بود ورضا تازه تونسه بود روی پاهاش دو زانو بشینه که حسام کیرش رو گرفت جلوی دهن رضا وگف خوب میخوری تا بلند شه دندونت بش بخوره اون ۲تا رو هم صدا میکنم. رضا اول دهنشو باز نمیکرد ولی وقتی حسام چاقو رو از جیب کتش درآورد ،بااکراه دهنش رو باز کرد وکیر حسام رو توش جا داد.
-پاشو پس فیلم بگیر
انگار بدنم لمس بود. نمیفهمیدم داره چه اتقاقایی میفته
-خانم با توام
حسام از جیب بغل کاپشنش چند تا کاندوم در اورد وکاپشنشو کند وانداختش روی زمین.
اومدم پشت سر حسام وطوریکه صورت رضا پیداباشه فیلم گرفتم.
-باز کن چشمات رو با توام ویه سیلی حواله صورت رضا کرد.
از حال صدای به هم ریختن وسایل میومد. دادا صدا زد دادا هیچی تو خونه نیس نه تبلت نه گوشی
حسام گوشی رضا رو بش داد تا رمزش رو باز کنه ورفت توی گالری. فیلم وعکس من همین اولا بودحسام روی فیلم زد فیلمی بود که من از دستشویی اومده بودم سمت حال. موهام رو از یه طرف ریخته بودم جلوی بدنم تا بتونم پشتم رو بشورم. یکی از ممه هام بیرون بود ومن در حال ور رفتن بناخونام جلو میومدم. حسام آه میکشید وبا لذت فیلم رو میدید.
-حسام بدش من
گوشی رو از دستش گرفتم وعکسا وفیلما رو پاک کردم. رفتم تو اسناد وتو سطل زباله تا اونجا رو هم پاک کنم
حسام در حالیکه باز تو گوش رضامیزد گف فیلما رو برای کی فرستادی ؟ اونکه بیرونه الان گوشیت رو چک میکنه دروغ گفته باشی
-بخدا برای هیچ کس فقط میخاسم بترسونمش این خودش ، خودش اومد اینجا بخدا هیچ اجباری نبود
درحالیکه دوباره کیرش رو تو دهن رضا میفرستاد وبا اشاره بمن میگف که فیلم بگیرم گف حالا وقتی فیلمت رو فرستادم در خونه بابات به این آدرس وادرس خونه باباش رو گف وقتی فرستادم برای اون خواهرای جندت که ۳تا ۳تا موبایل دارند و کوچیکه با پسر همسایتون رفیقه وبعد کون دادن بش میگه جاش خیلی میسوزه اونوقت میفهمی
-نه بخدا بده ببینه برای کسی نفرستادم من خودم خواهر دارم با کسی همچین کاری نمیکنم
-خواهر جنده دختر مردمو به زور واجبار خفت میکنی. کمتر از حیوون. یکی هم میاری بالا سرش حرومزاده نامرد. بعد میگی من خودم خواهر دارم ؟
گوشی رو از من گرفت وچاقو رو بم داد به سمت در رفت و با صدا زدن دادا ،گف چک کن از دیروز تا حالا تو برنامه ها برای کی چی فرستاده بعدم همون که خودت میدونی
رضا تو همین حین رفتن حسام بم زل زد وگف جنده لاشی. جنده بی پدر
انقدر عصبی بودم دلم میخاست با چاقو بش حمله کنم وبکشمش ولی گریه امونم نمیداد.
حسام چاقو رو گرفت وگذاشت روی گردن علی. خودت بگی ووقت ما رو نگیری نمیکنمت بگو برای کی فرستادی
-بخدا هیچ کی
-کجا ذخیرش کردی ؟ کارت پرسنلیش رو از جیب پیرهنش در آورد ببین این فیلم وعکسا برای من اومده الان برم اداره کد دار میشه و راحت پیگیر میشم کجاها فرستادی حتی اگه تو فلش باشه
-بخدا نفرستادم بخدا فقط همین جاست
من فقط ترسوندمش
صداش با بغض بود
-خوب پس زود باش. دولاباشی دوس دارم ودستی به کیرش کشید. از تو گوشی کیر بزرگ وقطور حسام رو میدیدم وباورم نمیشد. علی کیرش معمولی بود با اینکه هیکلی بود واز حسام یکم بلندتر بود. سوای بلندی وکلفت بودن کیرش ،کیر حسام خیلی به سمت بالا بود. یعنی فاصله کمی با شکمش داشت. کیر علی وقت شق شدن به سمت جلو بود ولی کیر حسام بالا بود.
تو اون حال وهوا چقدر دلم کیر حسام رو خواست. وقتی بش نگاه کردم وفهمیدم این توجه منو دیده خجالت کشیدم و فاصله گرفتم تا هم فیلم بهتر بشه هم جو عوض بشه. حسام بعد ازکاندوم زدن نوک کیرش رو روی کون رضا تنظیم کرد. قیافه رضا پر از درد بود ولی دم نمیزد. کیرش تو نمیرفت وحسام گف از جیب کاپشنش اسپری رو بش بدم
-شل کن شل کن. من تا تو رو نکنم وفیلم نگیرم از این دربیرون نمیرم. پس شل کن
نمیفهمیدم دارم چکار میکنم. مثل یه بوکسوری که هنوز تو ضربه اول مونده ،هنوز گیج کار رضا بودم. صفحه گوشی رو بردم سمت کیر حسام وباز تو ذهنم اومد که عجب کیری داره. سفید وخوشگل بود. بااینکه کیرخوری رو زیاد دوست نداشتم ولی یه لحظه دلم خواست اینو بمکم. من همیشه فکر میکردم کیر مردا تیره تر از پوست بدنشونه ولی از حسام سفید بود مثل پوست بدنش.کاش زنش شده بودم اونوقت الان اینجا نبودم…
حسام سر رضا رو بپایین هل داد وکیرش رو فرو کرد. شروع به تقه زدن کرده بود ووقتی گوشی رو بردم رو صورت رضا ،رضا بازلب زد جنده۳ لاشی،
ناخود آگاه از استرس زیاد بلند بلند به گریه افتادم. فشار روم خیلی زیاد بود ونمیتونستم تحمل کنم. حسام طناب دست رضا روکشید وبردش سمت صندلی ونشست ورضا رو نشوند روی کیرش. تو صفحه گوشی دیدم کیر رضا یکم بلند شده. حسام نفس نفس میزد ودستاش رو انداخت زیر پای رضا ویکم بلندش کرد ودوباره نشوندش. آفرین کمک کن تا آبم زودتر بیاد. تو گوشش گف عکس وفیلمی از رویا پخش شد این فیلمات همه جا پخش میشه حتی سرکارت تو شرکت…بودی دیگه نه ؟اگه تو فقط شماره پدرش روداری من شماره خواهرات داداشت بابات عموهات وکل فامیلت رو دارم. داشتم فیلم میگرفتم وهق هق گریه میکردم. از حال صدا اومد رییس کار ما تمومه.
-دادا بیا تو ولی دوستت بمونه مواظب اون
در باز شد و دادا در حالیکه کمربندش رو باز میکرد وزیپش رو میکشید پایین ،سریع کیرش رو تو دهن رضا کرد. رضا سرش رو پایین انداخت ولی حسام از پشت سرش رو بالا گرفت. دادا خیلی ماهرانه کیرش رو تو دهن رضا جلو عقب میکرد. خسته شده بودم. بدم اومده بود. میخاستم از اونجا فرار کنم. چندین بار فیلم گی دیده بودم ولی اینجور حالت تجاوز نبود. ولی اینطور زنده وبا نفس زدن ۳تا مرد واینقدر نزدیک بمن ،خیلی برام سخت وغیر قابل تحمل بود.
-حسام من برم ؟
-نه یکم صبر کن یکم بیشتر فیلم بگیر.
نفس نفس میزد وسعی داشت رضا رو روی کیرش بلند وکوتاه کنه
رو به دادا گف : دوستت رو صدا کن وخودت برو تو حال پسره رو بردار بیار اینجا
-به اون کاری نداشته باش
-خفه شو حرومزاده. ببینم کونش مثل تو پلمپه
اعصابم بهم ریخته بود. دوست دادا هم اومد واونم مثل دادا فقط شلوارش رو کشید پایین وکیرش رو گذاشت تو دهن رضا. اشک از گوشه چشم رضا افتاد ومن که دیگه نمیتونستم اونجا بمونم بی هیچ حرفی از اتاق اومدم بیرون. صدای حسام اومد کوچه رو ببین بعد برو منتظرم باش ۵مین دیگه میام.
تو حال دادا در حالیکه داشت دوست رضا رو میورد یه نگاه محکم بهم کرد. طوریکه یه لحظه ایستاد وفقط منو نگاه کرد. یعنی اونم عکس وفیلمای لخت منو دیده. تو پارکینگ موندم. جرات بیرون رفتن نداشتم. گریه ام تازه بند اومده بود. صدای ناله ونفس از اتاق میومد. صدای دوست رضا که التماس میکرد ومیگف اون هیچ کاره بوده. حسام بخاطر من ملاحظه کرده بود الان که فکر میکرد من نیستم فحش خواهر ومادر به رضا میداد.صدای کتک زدنش به رضا میومد ومیگف مادر جنده. کسکش بی پدر. آبروی هر چی مرده که تو بردی. انقدر کس ندیده بودی که بخاطرش تن به هر کاری بدی ؟ حرومزاده
تو دهن دوست رضا شق میکردند وتو کون رضا تلمبه میزدند. رضا از درد ناله میکرد وحسام بیشتر میزدش. کوچه رو نگاه کردم. شانسی هیچ کس نبود. تصمیم گرفتم برم چون صداها واقعا اذیتم میکرد ورو اعصابم بود دوست داشتم از اون جو خلاص شم. آروم در رو بستم یکم پشت در ایستادم که ببینم اگه صدا میاد بشون بگم ولی بیرون در هیچ صدایی نبود. آروم به سمت ماشین رفتم. دکمه گوشیم هنوز رو دوربین بود قطعش کردم و تو ماشین خزیدم. سرم رو روی فرمون گذاشتم و های های بحال خودم گریه کردم. یه لحظه وسوسه یه لحظه هوس وعیش خواستن،یه لحظه بی فکر کاری کردن ،یه فانتزی بیخود، امروز چه به سر روح وروان من آورده بود. داغون بودم. بعد از گریه هام سیگارم رو روشن کردم. ۱۰ دقیقه ای شده بود وحسام نیومده بود. دلواپس شدم. اومدم زنگ بزنم که دیدم داره میاد. نشست تو ماشین با غیظ دستش رو برد بالا. از ترس چشمام رو بستم گف : رویا اگه هنوز مثل بچگیا دوستت نداشتم انقدر میزدمت که صدای سگ بدی. ولی حیف. حیف هنوزهم من احمق عاشق توام. من فکر کردم الان برد پیت تو این خونس که اومدی اینجا. آخه این کی بود ؟
دوباره صاف نشست نفس بلندی کشیدوشروع به مالیدن مچ دست چپش کرد. مشخص بود درد داشت وگف برو چرا وایسادی. ماشین که روشن شد منم باش به گریه افتادم گف آخه دختر خوب باخودت نمیگی یهو زندت هم از اینجا بیرون نیاد. تو فتا که بودم چقدر ما آمار داشتیم تو همین اصفهان از دزدی حتی بچه پسر. ردش رو که میزدیم دختره رو فروخته بودند امارات دبی
رویا من نمیدونم یه فانتزی
-با بغض گفتم غلط کردم حسام میدونم اشتباه کردم بخدا خودمم موندم چرا اینطوری شد
به دادا زنگ زد و گف داداش تموم شد کجایی ندیدم ماشینتو. خوب ممنون…
رفتم سمت اداره حسام که گف یه ناهار نمیخای ما رو مهمون کنی ؟ خیلی گشنمه رویا. بس که کار داشتم ظهر نرفتم ناهار
دستش رو گرفتم وگفتم بزار یه روز دیگه. دستم میلرزید یخ کرده بود. توی بدنم میلرزید. حس ترس ،استرس ،اینکه بلایی سر کسی نیاد ،اینکه چاقو بود واگه یه وقت رضا مقاومت میکرد وکار به زد وخورد میرسید…همه وهمه اینها مقصرش من بودم. تازه فهمیده بودم چه غلطی کردم. اونروز من رو دور تاخیر بودم. دیرتر با زمان مچ میشدم. الان میفهمیدم که چخوب شد وختم بخیر شد. الان استرس داشتم وترس داشت دیوونم میکرد.
-بزن کنار خودم بشینم
-نه ولی حسام فقط دلم میخاد برم خونه یه روز دیگه که کار هم نداشتی
-منو پیاده کن اسنپ میگیرم تو برو خونه
-نه میرسونمت
-۱بار حرف گوش کن با اسنپ سالم میرسم وخندید
دستم رو گرفت به بهانه دنده عوض کردن دستم رو درآوردم.
-رویا من دوستت دارم. اگه دعوات میکنم چون راهی که تو الان داری میری ومیخای بری من ۱۰ سال پیش رفتم بخدا پشیمونم کاش اصلا خارج نرفته بودم کاش با اون دنیا آشنا نشده بودم اونهمه آزادی. اونهمه سکس. اونهمه روابط آزاد. از یه طرف یه آدمایی مثل تو رو که میبینم با خودم میگم شایدم بهتر. همه یه دوره ای میرند منم اون دوره رفتم.خیلیا بعد ازدواج میرند. باز رویا تو وجود داری رفتی طلاق گرفتی وبعد افتادی دنبال بقول خودت این فانتزیا
عصبی بودم بااینکه ۱۲۰تو اتوبان میرفتم سرعتم رو کم کردم واومدم کنار. حسام انگار فهمیده بود داره زیاده روی میکنه با لحن آرومتر ادامه داد رویا من زندگیم رو باختم طوریکه الان نمیتونم زن بگیرم الان.
میدونی من گی شدم. فقط مرد میتونه تحریکم کنه. نگه داشته بودم فحشش بدم واز ماشین بندازمش بیرون. بش بگم طلاق من نه بخاطر وسواس وعدم تمکینم بوده نه بخاطر رفتن دنبال فانتزیام. بش بگم چیزی که نمیدونه رو بزبون نیاره انقدر نفهمیده منو قضاوت نکنه. ولی وقتی با بغض ادامه داد رویا چند بار تلاش کردم زن بگیرم نه تو ایران قبل اینکه بیام ولی رویا نشد. انقدر که یه مرد منو تهییج وشق میکنه یه زن نمیکنه. اره دو روز اول خوبه جدیده جالبه تنوعه دوست داری. بیشتر حال میکنی. بعد این زندگیت میشه بعد نمیتونی به روتین زندگیت برگردی. بعد بیشتر وبیشتر میخای. اصلا یهو مسیر زندگی وسکست عوض میشه. میدونی چرا موندم ایران درسم رو فعلا ول کردماونجام کار داشتم درآمدم تیلی ببشتر از اینجا بود ،گفتم تو این خراب شده بمونم اون حال وهوای گی وتنوع از سرم بپره ولی نشد رویا. نشد که نشدخدا بشر رو جوری خلق کرده تو هر راهی بیفتی تا آخرش میخای ومیتونی بری . خدا دوستت داشته این اول کاریه این افتاده تو مسیرت. این یه نشونس. رها کن این ککه کاریا یا بقول خودت فانتزیاتو. عاشق بچم. دلم میخاد بابا بشم. یه زندگی جدید یه خانم خونه. یکی که دوستم داشته باشه. منتظرم باشه بیام خونه. شب بتونم باعشق باش سکس کنم ولی نمیتونم. کدوم زن سالمی میزاره شوهرش بره با یه مرد دیگه گی کنه. اصلا رویا من با زن دیگه شق نمیشم. امروز تو کوچه پشت سرت میومدم رد ادکلنت ، اون پاهای گوشتیت ،اون حرکت باسنت تو پالتوی تنگت ،وقتی کیرم رو جنبوند ،انگار همه دنیا رو بمن دادند. نمیدونی چقدر خوشحال شدم. تو نمیفهمی اینکه نرمال نباشی چقدر زجر آوره. الان ۲ساله یه زن حتی لختش منو تحریک نمیکنه. از جاده افتادم بیرون. زدم تو خاکی. میفهمی رویامیخای مثل من بشی ؟ میخای بدبخت شی ؟ حسرت خیلی چیزا رو دلت بمونه تا آخر عمر ؟
ازدستش عصبی بودم دلم میخاست پرتش کنم پایین ولی هم کمکم کرده بود هم دلم براش میسوخت. انقدر باحسرت وسوز از زندگیش میگف که دلم نیومد دعواش کنم
-حسام من جدا نشدم برم دنبال فانتزی. وسواسم نداشتم تمکین نکنم. انقدر خاله زنک نباش وبحرفای فامیل گوش نده. اونا روحساب مامانم که به تمیزی معروفه تو فامیل این حرفا رو دراوردند.تو سکس اون اخرا آب شوهرمم میخوردم. زنی که۳سال ۱شب درمیون سکس داشته ،۴ماه بشه ( نیایید بگید ۲ماه بود طلاق گرفته بودی ۲ماه هم درگیر دادگاه بودیم ومن خونه پدرم بود تا توافقی و با تهدید وبخشیدن نصف مهریه تونستم جداشم )هیچ توجه ونوازشی بش نشه هر شب تو تختش بالش زیر سرشو بغل کنه ،میخای چکار کنه ؟ هان ؟ اره برد پیت نمیخاستم ۱بار تو عمرم با برد پیت بودم برای ۷نسلم بسه. اینم که نخاسم دخول کنه چون از کیرش خوشم نیومده بود. میدونسم اول کار میخاد بدنم رو کشف کنه بعدش دخول میخاد وبهمین بهانه ترکش میکنم. قصدم یه رابطه ادامه دار نبود. انقدر از مردا بدم میاد که نخام باشون وارد رابطه بشم.
-حتی از من ؟
نگاهش کردم اره حتی تو. حسام.
زل زد تو چشمام وگف خیلی بی معرفتی
صاف شدم که ماشینو روشن کنم که گف ببین من فکر کردم برای عاشقم کار میکنم حالا که دوستم نداری ناهار میخام نگاهش کردم که گف یه چیز حسابی یه جای حسابی بعدم میزاریم پاشنه در اداره ام
با لبخند نگاهش کردم وگفتم دیگه چی ؟
-دستمم درد میکنه ماساژ میخاد اینا همه با کارفرماست
سوییچ رو ول کردم دستش رو گرفتم ومچش رو بین دوتا دستام فشار دادم که گف بوس میخاد. دستش رو بوسیدم که محکم منو تو بغلش گرفت ولبهاش روی لبهام اومد

ممنون از نظراتتون.

ادامه...

نوشته: رویا


👍 22
👎 3
57401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917392
2023-03-03 02:28:32 +0330 +0330

خرابش کردی وصلش کردی به گی

0 ❤️

917396
2023-03-03 02:48:46 +0330 +0330

از اونجایی که رضا تبدیل شد به علی معلومه فانتزی های ذهنی یه عقده ای هست که قصد مظلوم نمایی داره واسه مخاطب، اگرم داستان واقعی باشه تو یه آدم آشغال از خود راضی بودی که گیر یه آشغال تر از خودت افتادی ، توی تمام داستان فقط قصد داشتی با مظلوم نمایی خودتو آدم خوب داستان جلوه بدی در حالی که فقط یه جنده ی وسواسی سادیسمی هستی .

0 ❤️

917483
2023-03-04 00:38:07 +0330 +0330

شروعش عالی بود
کاملأ واقعی
بخش دومو قشنگ ریدی 😂😂😂

0 ❤️

917484
2023-03-04 00:41:29 +0330 +0330

کاش گی را نمینوشتی ، هر گندی زدی به همراه غلط های املایی ات تحمل کردیم ولی گی غیرقابل تحمل بود

0 ❤️

917533
2023-03-04 04:44:28 +0330 +0330

خیلی متنتو دوس دارم…

0 ❤️

917544
2023-03-04 08:03:19 +0330 +0330

ای وای جیییییییییییییییغ اینا همه رو خودت تنها تایپ کردی ؟
والا من نگاه کردم پشیمون شدم بخونم !!!
تو رو خدا بچه ها صادقانه اگه داستان خوشمل هست و ارزش خودندن داره بگین تا برم بخونم اگه نه هم که ممنون میشم بهم بگین دیگه کلی وقت صرف نکنم

1 ❤️

917591
2023-03-04 13:56:35 +0330 +0330

داستانت عالیه ولی طرز نوشتارت افتضاح
اصلا مشخص نیست چی به چیه
حتی کپی که کردی دوبار موضوع رو از اول بارگذاری کردی

0 ❤️

917666
2023-03-05 04:57:15 +0330 +0330

سوتون ما یه گوهی خوردیم گفتیم طرفو تو قسمت بعد ادبش کن حالمون جا بیاد
الان اومدی گی هارو زدی بی دی اس ام بازارو زدی طرفدارا سکس ازاد و زدی باو یکی یه گوهی خورد ولت میکردن میخاستی همه رو بزنی عین اخوندا رفتی بالا منبر پایینم نمیومدی

0 ❤️

921698
2023-04-03 17:50:15 +0330 +0330

قسمت اول قوی تر بود. شکی نیست.
وارد شدن گی به فضای داستان بنظرم بد نیست. و میشد بهتر هم باشه.
نگارش این قسمت ضعیف تر بود.

0 ❤️