سرگذشت من و مامانم (۳)

1401/08/27

...قسمت قبل

سلام
دوستان امیدوارم تا اینجای داستان مورد پسندتان بوده باشه و لذت برده باشید.
جهت یاد آوری یک خلاصه ای از داستان بگم براتون چون زمان آپلود شدن قسمت های داستان طولانی شده.
داستان اینجوری شروع شد.
علی و دوستاش بعد از اینکه معلم دینی ازشان میخواد که فیلم سکسی نبینن یا اگر میبینن خود ارضایی نکنن، بین خودشان یک مسابقه میزارن که تو یک ماه کی طاقت میاره و با دیدن فیلم سکسی کمتر جق میزنه
ارسلان که رئیس گروه هست برای اینکه عدالت برقرار بشه ده تا فیلم میفرسته برای علی و دوستاش.
تو این ده تا فیلم، فیلم سکس مادر و پسر بدجور باعث توجه و شهوت علی نسبت به مامان مذهبیش و فولاد   زره اش میشه.
علی مدام خواب سکس با مامانش میدیده و آرزوش سکس با مامانش شده بود ولی تو بیداری خیلی از مامانش حساب می برده،
و چون تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود سکس با مامانش را کار بدی میدونست.
علی بخاطر ترس از آبروش و اینکه نمی خواست تو مسابقه بگن باختی حتی جق هم نمی زد که باعث تخم دردش میشه و با مامانش دکتر میرن و دکتر برای آزمایش از ادرار و آب منی براش مینویسه.
برای آزمایش مامانش مجبور میشه برای علی جق بزنه که ارضا بشه و این شروع تمایل  واقعی علی برای سکس با مامانش میشه.
علی با دیدن سکس مامان و باباش و سکس ارسلان با عمه اش و تحریک ارسلان برای سکس با مامانش دیگه طاقت نمی یاره و با ریختن قرص خواب تو بطری آب، مامانش را را تو خواب میکنه.
در ادامه داستان، علی با خواندن خاطرات مامانش با گذشته مامانش آشنا میشه که در سن ۱۵سالگی بخاطر  فرار از دایی اکبرش و زورگویی ها و تحدید برادر خان روستا، تو ماشین حاج حسن که فردی مذهبی و مورد تایید مردم روستا بوده  قایم میشه و پاش به شهر میرسه.
حاج حسن وقتی ماجرای گل رخ (مامان علی)  را میشنوه اول اسم مریم براش انتخاب میکنه .بعد  مریم را به یک موسسه خیریه میبره که اونجا زندگی کنه و آموزش های دینی و مذهبی ببینه.
تو موسسه اما مریم اتفاقی لز دو تا از دختر های مسئولین موسسه را میبینه.
و مسئولین موسسه برای اینکه براشون از جانب مریم مشکلی پیش نیاد به نوعی مریم هم وارد لز خودشون میکنن و بعد از مدتی چون مریم دختر زیبا و با بدن سکسی بوده معرفی میشه به سازمانی که فردی به نام ایران ادارش میکنه.
سازمانی کاملا سری برای ماموریت های مهم و سری کشور.
مریم با تمام سختی ها موفق میشه تو سازمان قبول بشه و یکی از بهترین افراد سازمان بشه.
در یکی از مهمترین و حساس ترین ماموریت ها که سازمان به مریم میده.
مریم نفوذ میکنه تو خانواده حاج اقا شیرازپور  یکی از روحانی های مشهور کشور که مشخص کنه علاوه بر امتیاز واردات شکر که پسر و داماده اش گرفتن ،مواد مخدر هم وارد میکنن یا نه؟
مریم که بلخره متوجه خلاف نوید داماد و محسن پسر حاج اقا شیراز پور میشه .
ولی بدجور دلباخته محسن شده و قدر عشق اجازه نمیداد به سازمان گزارش ماموریتش بده تا اینکه وقتی محسن برای ماموریت از کشور خارج میشه و با اسرار سازمان که جواب میخواستن پرده از تخلف شان بر می داره و نوید را میگیرن و اعدام میکنن و برای محسن هم حکم بازداشت صادر میکنن.
مریم بخاطر موفقیت تو این ماموریت از طرف سازمان مورد تشویق قرار میگیره و با کمک سازمان به  مدیرت موسسه خیره می رسه و یکی از مشهورترین خانم های کشور برای برنامه های مذهبی حتی در صدا و سیما میشه.
در ادامه علی بخاطر قرص خوابی که به مامانش داده بوده و کردن مامانش با راهنمایی روحانی مدرسه تصمیم به توبه میگیره.
ولی  از قضا تماس ارسلان و کشوندن علی به خانه ارسلان و گذاشتن ی فیلم سکسی و شهوتی کردن دوباره علی و امدن آرام دختر عمه ارسلان تو اتاق ارسلان  موقعی که علی مشغول دیدن فیلم سکسی هست
و حرف های که از  آرام می شنوه تحریک میشه و بیخیال توبه میشه و مشغول عشق بازی با آرام میشه که ارسلان فیلمشون میگیره و علی را تحدید میکنه،اگر میخوای فیلمتان کسی نبینه و اجازه بدم با آرام سکس کنی باید
کاری کنی آرام تو موسسه مامانش استخدام بشه.
این در حالی هست که روز به روز مریم بابت رازش، پدرشوهرش ازش سو استفاده میکنه و مدام میکنتش دچار پریشانی و بد خلقی شده و علی حتی جرات حرف زدن با مامانش این روزا را نداره.
و اما ادامه داستان…

******************              
این قسمت از زبان آرام نوشته شده.

صبرم نبود ارسلان زودتر از مدرسه بیاد و بدونم علی چیکار کرده و تونسته با مامانش حرف بزنه و راضیش کنه برم تو موسسه استخدام بشم.
بلخره انتظارم به پایان رسید و ارسلان خان تشریف اوردن.
+سلام کجایی تو ارسلان
*سلام آرام جونه کس طلا، تو نمیدونی مدرسه بودم!؟
+بامزه میدونم مدرسه بودی، منظورم اینه چرا اینقدر دیر امدی خونه؟
*کار داشتم حالا به تو باید جواب پس بدم؟
+اصلا ه‍رگوری بودی به من چه، حالا امدی تعریف کن چه خبر؟
*خبر !؟ چه خبری ؟
+اه اه چقدر خنگی تو ، علی دیگه خبری نداد؟
*آرام چقدر هولی تو نکنه واقعا میخوای زیر کیر علی بخوابی بهش کس و کون بدی؟
+خفه شو ،اصلا به تو چه مربوطه من میخوام چیکار کنم.
*بیخود کسو خانم فکر کردی من میزارم علی اون بچه کونیه مذهبی کیرش بره تو کون تو،
خوب تو گوش هات فرو کن این کون دلروبات که الهی قربونش بشم فقط مال من هست.
+خوبه خوبه پیاده شو باهم بریم بهت رو دادم سری ادعای مالکیت میکنی بچه پرو.
*اصلا تقصیر منه که اجازه دادم با علی تنها بشی و کس و کونت را برات بماله و الان هوایی بشی.
+حالا که اینجور هست ی چیزی بگم که  ته کونت بسوزه، کیرشم اینقدر خوردم که آبشم امد.
*دروغ میگی ، اخه از چیه اون کیر  بچه کونی خوشت امد که براش خوردی.
+خیلی دلتم بخواد کیرشم خیلی خوبی هست.
*آرام خفه شو داری عصبیم میکنیا.
  +خخخخ ،داری حسودی میکنی به علی هنوز هیچی نشده.
*منو حسودی، اخه  کسو خانم علی اون بچه کونی چی داره من بهش حسودیم بشه. اصلا برام مهم نی.
+تو که راست میگی ولی سیخی کیرت ی چیز دیگه میگه.
*اصلا آرام ،هنوز نفهمیدم چرا از من خواستی این نقشه رو اجرا کنم و تو رو با علی تنها بزارم و جوری رفتار کنم که علی فکر کنه ازش آتو دارم و بخوام و بهش فشار بیارم که از مامانش بخواد تو رو تو موسسه استخدام کنه!؟
+فضولیش هنوز به تو نیمده ،دلیلش هرموقع وقتش رسید خودت متوجه میشی.
*باشه نگو،ولی یادت نره چه قولی بهم دادی اگر موفق شدم و کاری کردم به وسیله علی تو موسسه مامانش استخدام بشی باید به مدت یکسال هر موقع اراده کردم باهام سکس داشته باشی.
+تو کارت درست انجام بده من قولم یادم نمیره، حالا بگو ببینم از علی چه خبر  کاری کرده؟
*اون بی عرضه تر از این حرف ها هست، مثل سگ از مامانش حساب میبره.ولی تحدید ها جواب داده گفت نقل تو به مامانش قرار امشب حرف بزنه البته اگر ترسو خان باز موقع حرف زدن با اون مامان فولاد زرش لال نشه.
+خوبه،ولی کافی نیست باید مطمن بشم حتما حرف میزنه، زود باش شماره علی برام بفرست.
             «««««««««««« »»»»»»                  
_ سلام آرام خودتی چرا داری گریه میکنی؟
+سلام علی اقا هیچی از دست ارسلان و تحدیدهاش خسته شدم.
_ عجب پسر نفهمی هست، دهن سرویس، من که بهش گفتم کاری به تو نداشته باشه ،امشب با مامانم حرف میزنم تو استخدام کنه، هرچند هنوز نمیفهمم هرچی فکر میکنم چرا ارسلان اینو ازم میخواد و چرا تو رو میخواد بفرسته زیر دست مامانم زجر بکشی؟
+ارسلان کثافت بی وجدان میگه پول مفت نداریم بریزیم تو شکم تو و مامانت باید خرج خودت و مامانت در بیاری.
_اخه ارسلان که وضع مالی خوبی داره و تو مدرسه هم که خیلی ولخرجی میکنه.
+هان چی …اره میدونم ولی این چون باباش و مامانش منو دوست دارن و بهم محبت میکنن حسودیش میشه از عمد به این بهانه میخواد منو تحقیر کنه.
_ دهنش سرویس بچه پرو، شیطونه میگه بگیرم حسابی بزنمش.
+نه نه …الکی سر لج نندازش یادت رفته ازمون آتو داره میخوای ابرو هردومون ببره،میدونی که از ارسلان همه چیز بر میاد.
تو فقط کاری که خواسته زودتر انجام بده.
_ باشه من امشب حتما مامانم از روضه امد بهش حرف میزنم فقط نفهمه تو خونه ارسلان زندگی میکنی بگو اصلا از شهرستان امدی شب میری خونه یکی از اقوامت برای خوابیدن.
+باشه اصلا بخاطر اینکه دلش بسوزه استخدامم کنه میگم جای خوابم ندارم به مامانم میگم یک هفته میرم با دوستام مسافرت، اینجوری شاید کره خر ارسلان دلش بسوزه کوتاه بیاد فیلم ها پاک کنه.
_باشه آرام م م م دوسسسست دارم.شبت بخیر
                  »»»»»»»                             ««««««
                
وای خدا این علی چقدر مهربان هست.
باید دید اگر بدونه چه خوابی براشون دیدم بازم میتونه اینقدر با محبت و مهربان بمونه.
««««««««««««                   
*سلام شاه  کس خانم،از علی پرسیدم گفت ساعت ۳مامانش تو خیریه منتظرت هست.
+ارسلان تو شعور نداری ممکنه گوشیم دست مامانم باشه این جور مسجی میدی.
*مامانت ،عمه جونم که خودش ی پا جنده و زیر خواب خودم شده، اگر یادت رفته میخوای دوباره فیلم جندگیش زیر کیرم برات بفرستم.
+خفه شو اشغال عوضی چقدر من بدبختم که محتاج کمک تو عوضی شدم.
*پس یادت نره امروز که رفتی و مامان فولاد زره علی استخدامت کرد و به خواستت رسیدی سر قولت بمون و خودت کونت را چرب و آماده کن که میخوام حسابی برات جرش بدم.
دیگه جوابش ندادم.
««««««««««              ««««««««««««
دل تو دلم نبود استرس عجیبی تو دلم افتاده بود.
یعنی واقعا اماده اجرا نقشم شدم؟یعنی از پسش بر میام؟اگر مریم یا علی متوجه نقشم بشن چی میشه ممکنه جون خودم حتی مامانم بخطر بیفته.
باید به خودم مسلط باشم این موقعیتی هست که مدت ها انتظارش میکشیدم حتی اگر شده مجبور بشم بخاطر هدفم مثل یک جنده رفتار میکنم.
سر ساعت جلو موسسه بودم وقتی وارد شدم موسسه خلوت بود و فقط یک دختر چادری دم در رو صندلی نشسته بود.
گفتم سلام ببخشید اتاق مریم خانم کجاست؟
یک نگاه معنا دار سرتاپام کرد و بهم گفت:وقت قبلی گرفتی؟بدون مکث گفتم بله بله با علی اقا صحبت کردم نقل من به مامانش گفته خود مریم خانم گفتن این ساعت بیام برای دیدنشون.
دخترک با تعجب بیشتری منو نگاه کرد جوری که فکر کردم عیبی دارم بعد گفت :اتاق خانم اخر سالن دست راست هست.
ببین دخترک اگر برای کمک و وام امدی بهتر هست بری فردا بیای با یک تیپ با حجاب تر بیای نه اینجوری چون امروز خانم حسابی عصبانی هست و با تیپ ناجور و جلفی که تو زدی فقط تف تو صورتت قسمتت میشه.
جوابش ندادم و سرم انداختم پایین و رفتم به پشت در اتاق مریم رسیدم خیلی بلند بلند داشت با یکی تلفنی صحبت میکرد و مدام داد میزد صدات نمیاد بلندتر حرف بزن غلط کرده با اجازه کی نرفته.
از بلندی صداش داشت تو دلم ترس میفتاد. دوباره دچار تردید شده بودم بلخره انگار تلفنش تمام شد.
دو دل بودم در بزنم یا برگردم اگر وارد اتاق میشدم شاید دیگه راه بازگشتی برام نمیموند.
که یکدفعه صدای مریم بلند شد که داد زد یا بیا تو یا زودتر از اینجا  برو.
تعجب کردم چطور متوجه حضور من پشت در شده بود من که صدای ندادم.
ی نفس عمیق کشیدم و در زدم و وارد اتاق شدم.
تا چشمم به مریم افتاد تو دلم خالی شد مجذوب چهره و استایل با جذبه مریم شدم.
که یکدفعه مریم گفت  لالی یا سلام کردن یادت ندادن.
س …س …سلام
ی نگاه بهم کرد و گفت پس لال نیستی، خوب زود بگو چیکار داری که کلی کار دارم.
با تپه تپه گفتم من آرام هستم و از طرف علی اقا پسرتون که نقل من باهاتون صحبت کرده بوده خدمت رسیدم.
صندلیش کنار زد و از پشت میزش داشت میومد به سمتم سعی کردم اعتماد به نفسم رو حفظ کنم و نزارم بفهمه دارم مثل سگ ازش میترسم.
امد و چونم گرفت و صورتم اورد بالا و زل زد تو چشمام و گفت تو علی رو از کجا میشناسی؟که علی بخاطر تو کلی به پام افتاده و التماس کرده تو رو استخدام کنم.
سعی کردم متوجه استرس تو وجودم نشه.
اب دهنم قورت دادم و گفتم علی آقا رو نمیشناسم من از شهرستان برای خرج خودم و مامانم امدم تهران.
پسر دائیم میخواست مطمن باشه من جای مطمئنی کار میکنم نقل من به علی اقا گفته بود و ‌علی اقا با شما حرف…
نذاشت حرفم تمام بشه که یک سیلی خوابند تو گوشم که برق از سرم پرید.
خواستم اعتراض کنم و بگم چرا میزنی که یک سیلی دیگه اون طرف صورتم زد و گفت اینو زدم که یاد بگیری و آویزه گوش هات بکنی به من دروغ نگی.
سرم اوردم بالا و گفتم من دروغ نگفتم.
که اینبار ی سیلی بهم زد که پخش زمین شدم و اشکم جاری شد ناخدا گاه دستم رو صورتم گذاشتم و گریه کردم.
تو دلم خالی شد حس کردم متوجه نقشم شده،داشتم فکر میکردم چی بگم و چطور به پاش بیفتم و التماسش کنم که ببخشه و بزاره برم که یکدفعه مریم گفت:توقع داری باور کنم تو علی را ندیده باشی و نشناسی بعد علی بخاطر استخدام تو با این تیپ هرزه حاضر بشه از رفتن به مسابقه فوتبال که به جونش بسته هست بگذره و نره و بشینه دعای توسل حفظ کنه و به جای جایزش از من بخواد که من تو را استخدام کنم.
پس خوب گوش هات باز کن به من دروغ نگو منو خر فرض نکن.
(فکر هرچیزی میکردم جز اینکه همچین چیزی مریم ازم  بخواد، نمی دونستم چی باید بگم ،ولی اگر کاری نکنم و حرفی نزنم  که قانعش نکنم مطمئنم استخدامم نمیکنه و باید خواب اجرای نقشم را ببینم.
تصمیم خودمو گرفتم، اول کار که با موضع ضعف وارد شدم اینجوری برخورد کرد شاید خود واقعی بی پروا و با اعتماد به نفس بالا باشم و حرف بزنم  باورم کنه.)
از زمین بلند شدم و خودمو مرتب کردم و عظمم جذب کردم و سعی کردم به خودم مسلط باشم و چشم دوختم به چشماش و گفتم اره شما راست گفتید نمیتونم دروغ به شما بگم باید حقیقت به شما می گفتم ببخشید .
م…م…من علی را میشناسم اصلا عاشقشم دوستش دارم چون پسری با معرفت و با ادبی تربیت کردید، اصلا چون علی مرد هست و معرفت داشت نمیخواست من برای خرج خودم و مامانم به کار خلاف و هرزگی نیفتم پیشنهاد داد من بیام پیش شما استخدام بشم.
فکر کنم با حرفام بدجور دچار شک شد جوری که چهرش برافروخته شد و دستش اورد بالا که دوباره بزنه تو گوشم دستش می لرزید.
سعی کردم به ترسم غلبه کنم و همونجور تو چشماش نگاه کنم و سرجام وایسم.
انگار انتظار این کارمم نداشت و بیخیال زدنم شد و رفت پشت میزش نشست.
بعد چندتا نفس عمیق کشید و ی لیوان اب خورد و انگار خشمش فروکش شده بود.
سرش بلند کرد به چشمام نگاه کرد با صدای ملایم تر گفت:اسمت چی هست و چند سالته و چطور با علی آشنا شدی و رابطتون در چه حد بوده؟
فقط یادت باشه وای بحالت یک کلمه دیگه دروغ ازت بشنوم.
خیلی جدی گفتم بله خانم دیگه غلط بکنم به شما دروغ بگم.
اسمم آرام هست ۱۵سالمه از روستا گلاب دره امدم به شهر
با علی هم وقتی که در مدرسه پسر دائیم منتظرش بودم، دو تا پسر مزاحمم شدن،علی  امد و منو از شرشون نجات داد آشنا شدم.
حس کردم از تعریفم از پسرش علی خوشحال شد. چون بلخره لبخندی رو لبش نقش بست و گفت خوب چرا خانه دایی ات نمیمونی؟
سریع جواب دادم نمیخوام خودم و مامانم سربار کسی باشم الانم اگر امدم شهر و مزاحم خانواده دایی شدم چون نمیخواستم تو روستا پدر بزرگم منو به زور به کسی که دوستش ندارم شوهر بده بخاطر همین از روستا فرار کردیم و امدیم شهر.
میخوام رو پای خودم بی ایستم و خرجمون در بیارم.
زن دایی همین که اجازه بده مامانم خونش بمونه بزرگترین کمک بهم کرده.
انگار با شنیدن حرفام دلش برام سوخت و گفت:دختر  تو یک جورایی منو یاد خودم می اندازی.
استخدامت میکنم اینجا ولی اینجا شرایط و مقررات خاص و سختی داره از پسش مطمنئ میتونی بر بیای؟
بی درنگ جواب دادم بله خیالتون راحت.فقط امکانش هست شب هم همینجا تو خوابگاه موسسه بمونم.
مریم گفت:خوبه ببینیم و تعریف کنیم،اگر میخوای اینجا باشی اجازه میدم بمونی  ولی به شرطی که  دیگه با علی بدون اجازه من در ارتباط نباشی.
من آبروم  از هرچیزی برام مهمتر هست،آبروم از سرراه نیاوردم که مردم بگن پسر من با یک دختر نامحرم در ارتباط هست.
گفتم چشم خانم هرچی شما بگید.
مریم گفت:دختر حرف گوش کنی باشی حدس میزنم با استعدادی و خوب پیشرفت میکنی.برو وسایلت جمع کن و با ی تیپ محجبه بیا تا فردا فرم و تست های لازم استخدام انجام بدم.
       »»»»»»«             ««««««««««««
تا رسیدم خونه اینقدر خوشحال بودم که دلم میخواست داد بزنم بگم مامان کجای که اولین قدم رو برای انتقام با موفقیت برداشتم.
که یکدفعه ارسلان جلوم سبز شد و‌گفت چیه کبکت خروس میخوانه معلومه استخدامت کرده مادر فولاد زره.
(اصلا قول و قرارم با ارسلان یادم رفته بود) با خوشحالی گفتم اره گفت فردا بیا کارای استخدامت بکنم.
ارسلان هم با جواب من خوشحال شد و یک سیلی محکم به کونم زد و گفت اخ جون کونت که اماده کردی دیگه طاقت ندارم برای جر دادنش.
همین که میخواستم بگم غلط کردی نمیدم،انگار ارسلان دیگه شهوتش بدجور زده بود بالا دستم کشید برد تو اتاقش پرتم کرد رو تختش و گفت آرام زودباش خودت لخت بشو و خودتم از کیرم لذت ببر که دیگه صبر ندارم.
گفتم ارسلان حالا من ی چیزی گفتم بیخیال مامان اینا هستن تو چرا جدی گرفتی؟
ارسلان عصبانی شد و داد زد اولا کسی خونه نیست دوما آرام من این چیزا حالیم نیست یا طبق قول قرارمون با زبان خوش کون بهم میدی یا به زور میکنمت.
(اصلا الان حس سکس نداشتم ) از تختش بلند شدم  امدم  برم بیرون که ارسلان امد گرفت منو انداختم رو تخت و افتاد روم و تاپ سفیدم که زیر مانتو جلو باز  زردم پوشیده بودم زد بالا و سینه سفیدم از سوتین کیپورم در اورد و شروع کرد به مک زدن.
ارسلان خوب میدونست به نوک سینه هام چقدر حساس هستم و‌ خیلی ماهرانه نوک سینم مک زد و لیس میزد مقاومتم لحظه به لحظه داشت کمتر میشد و بدنم ست میشد ، چشمام بستم و خودمو در اختیار ارسلان گذاشتم که حسابی تحریکم کنه .
ارسلان هم که متوجه شد دیگه مقاومتی نمیکنم و تسلیمش شدم از روم بلند شد و ساپورت و شورت میشکی که پوشیده بودم با کمک خودم در اورد و پایین تخت نشست و با زبانش ی  لیس تو شیار کسم زد که صدای آه من بلند شد بعد چوچول کسم با دندونش گرفت و سعی میکرد زبونش تو کسم کنه.
حسابی شهوتیم کرده بود پاهام انداختم دور سرش که بیشتر کسم بخوره و ارسلانم کم نذاشت و حسابی از کسم تا سوراخ کونم را برام لیس زد و خورد.
وقتی از شدت شهوت پاهام لرزید و ارضا شدم ارسلان بلند شد و امد لبه تخت وایساد ،
کشید  منو و سرم از تخت آویزان کرد و گفت زود باش دهنت باز کن حالا نوبت تو هست. کیر بزرگش کرد تو دهنم و شروع کرد به تلنبه زدن هرلحظه حس میکردم کیرش تو دهنم داره بزرگتر و کلفتر میشه.
بلخره بیخیال دهنم شد و گفت برگرد مدل سگی بشو‌ کونت بگیر بالا اینقدر حشری شده بودم که خودمم بدم نمیومد کیرش را تو کونم حس کنم پس همون جور که گفت شدم و ارسلان امد دوباره سوراخ کونم را حسابی خورد بعد با انگشتش آروم کرد تو کونم و یواش یواش بازی می کرد تا کونم اماده بشه اینقدر حالم خراب شده بود که گفتم بکن دیگه کونم کیرت رو میخواد.
ارسلان هم گفت به چشم و سر کیرش گذاشت رو سوراخ کونم و خیلی راحت با کمی فشار فرستاد تو کونم و موهای بلند طلایم گرفت تو دستش و شروع کرد وحشیانه تلنبه زدن.
داد میزد عمه کجایی که ببینی دخترت خودش التماس کرد کیر بهش بدم  و الان زیر کیر من داره کونش پاره میشه.
عمه بیا ببین دخترت هم مثل خودت جنده هست چقدر خوب کون میده.
چندتا سیلی محکم رو کونم زد  و گفت جنده خانم  داد بزن تا مامان جونت بشنوه که داری حال میکنی زیر کیرم، کونت جر میخوره.
اینقدر شهوتم بالا زده بود که داد میزدم مامان کجایی که دارم به پسر برادر جونت کون میدم . اره تند تند بکن کونم جر بده.
ارسلانم که با حرف های من حسابی تحریک شده بود سرعت تلنبه زدنش بیشتر کرد و با آه بلندی که سر داد کل آبش تو کونم خالی کرد بعد کیرش از تو کونم در اورد کرد تو دهنم گفت آب ر‌و کیرم را تمیز کن جنده خانم.
براش با زبانم کیرش را لیس زدم و تمام اب رو کیرش را خوردم.
        »»»»»»                       «««««««««««
صبح پر انرژی از خواب بیدار شدم ی دوش گرفتم و سعی کردم به خودم برسم ی آرایش ملایم کردم و اسپری لجند که عاشقش بودم زدم و موهام رو دم اسبی بستم.
مانتو مشکی با شال سفید و شلوار کتان سفید پوشیدم.
سر تایم که مریم گفته بود با یک لباس رسمی و مرتب وارد موسسه شدم که چشمم به علی افتاد که با یک شاخ گل رز در موسسه ایستاده بود.
علی تا منو دید امد سمتم و سلام کرد و گل را بهم داد و گفت برای تبریک برای استخدامت امدم.
(تو دلم از ساده لویی علی خندم گرفته بود و اینکه نمی دونست چه خواب های برای مامان جونش دارم.)
گل را از علی گرفتم و بی اختیار بوسش کردم و بخاطر اینکه کمک کرده بود ازش تشکر کردم،با دیدن این صحنه حس کردم دخترهای موسسه بدجور و با تعجب دارن نگام میکنن.
سعی کردم به روی خودم نیارم و از علی که اونم انتظار بوسیدن منو نداشت و تو شک بود جدا شدم و سمت اتاق مریم به راه افتادم.
در زدم و گفتم خانم اجازه هست؟
مریم گفت:بیا داخل
وارد که شدم مریم از رو میزش بلند شد و محکم کوبید رو میز و با صدایی که همراه با خشونت بود گفت تو خجالت نمیکشی این چکاری هست جلو دخترها انجام میدی ؟خواستم بگم مگر چیکار کردم که چشمم به مانیتور افتاد که  تصاویر کل موسسه داشت پخش میکرد.
سرم انداختم پایین و خیلی اهسته گفتم ببخشید دست خودم نبود هیچکی تا به امروز مثل علی به من محبت نکرده بود و منو شیفته خودش نکرده بود.
عصبانیت مریم بیشتر شد و امد چونه منو گرفت سرم اورد بالا و تو چشمام خیره شد و خیلی جدی گفت من آبروم از سر راه نیاوردم که با عشق و عاشقی دو تا بچه به باد بدم.
دیگه حق نداری علی را ببینی مفهوم شد.
(خواستم اعتراض کنم ولی از خشم تو چشماش ترسیدم گفتم چشم)
مریم با جواب چشم من کمی آروم شد و از رو میزش ی سری کاغذ برداشت و به من داد گفت این ها را پر میکنی.
سوالات عادی  تو برگ های اول مثل اسم فامیل قد و وزن این چیزا بود،اما دو برگ اخر درباره نکته به نکته و خصوصی ترین چیزهای زندگی ی زن بود مثل کی پریود شدن،مدت پریودی،داشتن پرده، و چجور و چه نوع رابطه داشتن و چندبار رابطه داشتن بود و اخرین رابطه با کی و چه زمانی بوده  را باید جواب می دادم.
تجربه دیروزم یادم امد که اگر بخوام سوالات را دروغ جواب بدم و مریم بفهمه دروغ گفتم شاید دیگه شانس موندن و استخدام تو موسسه را از دست بدم،پس تمام سوالات را درست و دقیق و با جزییات جواب دادم بجز اینکه با علی رابطه سکسی داشتم همه را نوشتم حتی تو جواب سوال اخر که اخرین رابطه با کی بوده و چه زمانی با جزییات و تحریک کننده نوشتم دیشب با پسر دایی با اجبار کون دادم و بعد مجبورم کرد آبش رو بخورم.
وقتی سوالات کامل جواب دادم مریم داشت جواب هام را میخواند که گفت برو اون کوشه اتاق و کامل لخت شو برای تست های پزشکی.
با اینکه خودمو اماده هر چیزی کرده بودم ولی خجالت میکشیدم ولی جواب به سوالات سکسی و یاد سکس دیشبم با ارسلان شهوتم را بیدار کرده بود و تونستم بر خجالتم غلبه کنم و لخت بشم.
فکر کنم مریم به برگ سوالات سکسی رسیده بود و با خواندن هر سوال با تعجب و چشمانی خمارتر هردفعه سرش از برگ بلند میکرد و منو نگاه میکرد.
حدس زدم جواب هام مریم را شگفت زده یا حتی حشری کرده.
داشتم تو ذهنم تجسم میکردم مریم با خواندن جواب های من چه تصوری از من در ذهنش داره نقش میبنده که با صدای  شهوت آلود مریم رشته تفکراتم پاره شد.
دختر تو حقیقتن تمام این سوالات را واقعی جواب دادی؟وای بحالت بفهمم دروغ…‌…
سرم گرفتم بالا و گفتم خانم من از دیروز که به شما قول دادم بکشنم هم به شما دروغ نمیگم.
(برق شهوت تو چشمان مریم میدیدم ولی تمام سعی خودش را داشت میکرد که بروز نده،حس کردم نمیخواد من متوجه شهوتش بشم.)
از پشت میزش بلند شد و امد سمت من و بهم که رسید منو چرخوند و با دستش بهم فهموند خم بشم و با خودکاری که تو دستش بود رو سوراخ کونم میکشید و گفت:چرا پسر دایی ات دیشب به زور کونت را کرد؟
(اگر درست حدس زده باشم و مریم حشری شده باشه باید جوابی به سوالش بدم که بیشتر حشریش کنه شاید زودتر از اون چه فکر میکردم ازش آتو دستم بیاد)
یکم فکر کردم و سعی کردم با صدای همراه با ناز و عشوه جوابش بدم ،گفتم چون اندامم  خیلی سکسی هست و سینه های درشتم و کونم خیلی خوش فرم و سکسی هستن و خودنمایی میکنن پسر دایی مدام انگولم میداد از وقتی امدم تو خونشون  میخواست منو بکنه ولی من اجازه بهش نمیدادم تا اینکه ازم قول گرفته بود اگر کمکم کنه ی جای مطمن و خوب استخدام بشم منم به آرزوش برسونمش و بزارم سینه و کونم را دستمالی کنه و ببوسه وقتی دیشب گفتم شما لطف کردید و قبول کردید منو استخدام کنید پسر دایی گفت باید سرقولت باشی و بزاری باهات عشق بازی کنم ولی وقتی با مخالفت من رو برو شد و گفتم من ی چیزی گفتم از دستم عصبانی شد و به زور کونم را کرد.
وقتی داشتم تعریف میکردم حس کردم سوراخ کونم خیس شده سرم برگردوندم شوکه شدم دیدم مریم با یک دستش داره از رو شلوار کسش میماله وانگشت اشاره دست دیگش میکنه تو دهنش و خیس میکنه رو سوراخ کونم میماله.
با دیدن این وضعیت مریم شهوت منم به اوج خودش رسیده بود و اب کسم داشت سرازیر میشد.
یکدفعه سوزش عجیبی تو کونم حس کردم سرم خواستم برگردونم که مریم گفت خوب دختر چرا سرقولت نموندی که پسر داییت نخواد به زور کونت بکنه هرچند سرقولتم میموندی مطمنم پسر دایی ات با بوسیدن و دستمالی این شاه کون بیخیال نمیشد و حتما میکردت.
(انتظار هرچیزی را داشتم جز اینکه روز اول  تو اتاق به قول ارسلان مادر فولاد زره و ترسناک علی که همه ازش حساب میبرن اینجوری خودم و مریم حشری بشیم)
انگار مریم کلا یادش رفته بود کی هست و چه موقعیتی داره و می خواست فقط لذت ببره دست انداخت و سینه هام گرفت و شروع به مالیدن سر سینه هام میکرد و با دست دیگش چنگ انداخت و کسم را گرفت و چوچولم را میمالید و دم گوشم اهسته میگفت تو چقدر سکسی و گرمی منو یاد جوانی های خودم میندازی و گوشم رو مک میزد.
برای چندمین بار تو دهن مریم خانم مذهبی و مدیر موسسه داشتم ارضا میشدم.
دیگه جونی برام نمونده بود و پاهام ست شدن و سر مریم رها کردن و لخت کف زمین بی حال افتادم و خوابم برد.
نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای مریم که میگفت پاشو چقدر میخوابی دختر اینجا مگر جای خواب هست پاشو زودتر خودتو مرتب کن بیدار شدم.
دیگه خبری از اون مریم حشری نبود و با ی چهره جدی و ترسناک بالا سرم ایستاده بود سریع بلند شدم مریم را اینجور جدی دیدم تمام اتفاقات لزمون به سرعت از تو ذهنم گذشت انگار خواب دیده بودم،ولی نه خواب نبود واقعی بود چون هنوز لخت لخت بودم.
مریم تو چشمام ذول زد و خیلی جدی و با اقتدار گفت:آرام تو دختر خوبی هستی تو منو یاد جوانی خودم میندازی  اگر میخوای موفق و قابل احترام همه باشی و سوگولی من بشی باید رازدار و حرف گوش کن باشی ولی اگر نتونی رازدار بمونی کاری میکنم که از زنده بودنت سخت پشیمون بشی.
به چشمای مریم نگاه کردم بعد بغلش کردم و گفتم خانم مطمن باشید هرجور شما بخواین همون جور میشم.
مریم لبخند رضایتی زد و گفت الانم پاشو لباسات بپوش و میری تو خوابگاه تخت و کمد تحویل میگیری و کارای که باید انجام بدی لیلا مسئول خوابگاه بهت میگه.
از اتاق مریم که امدم بیرون متوجه دو تا نقطه ضعف مریم شده بودم اولیش وقتی شهوتی بشه کنترلی رو خودش نداره و کافیه حشریش کنم وآبروش ببرم چیزی که نشانه گرفته بودم و هدف اصلی بودنم تو موسسه همین بود.
دومیش  پسرش علی بود که از روز اول جزئی از نقشم بود ولی ته دلم داشتم شیفته علی بخاطر اون یک رنگی و معرفتش میشدم.
خیلی زود دست راست و سوگولی مریم تو موسسه شده بودم و روز به روز اعتماد مریم را به خودم جلب میکردم و مدارک بیشتری ازش جمع آوری میکردم و هرلحظه نزدیکتر به هدفم که انتقام گرفتن از مریم  بود میرسیدم.

فکر میکنید آرام  از مریم انتقام چی را میخواد بگیره؟

دست نوشته از:Moban

ادامه...

نوشته: موبان دختر آریایی


👍 35
👎 5
98501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

903242
2022-11-18 02:04:06 +0330 +0330

🌈🌈

0 ❤️

903253
2022-11-18 03:42:51 +0330 +0330

فقط میتونم بگم زیاد داری پیچ وتاب میدی.وبه کل از روند قسمت اول و موضوع سکس علی و مادرش بود دورشدی.وخواننده هربار میاد بلکه اون قسمت ناتمام رو بخونه تمام کنه اما یک موضوع ازش شاخ وبرگ میگیره وسمت داستان عوض میشه.
البته اینکه درنوشتن ووصف کردن وحس دادن به نوشته توانایی دارید وخوب مینویسید شکی نیست.
منظورم به موضوعیت های سریالی که داره وخسته کننده میشه.وازطرفی هم اپلود قسمت ها خیلی طول میکشه بود.
واین نظرشخصی من بود وشاید از دید دیگرکاربران سایت اینطورنباشه.
موفق باشید.

1 ❤️

903255
2022-11-18 04:05:19 +0330 +0330

خوب بود
لایک

1 ❤️

903291
2022-11-18 08:05:17 +0330 +0330

داری از ماجرای سکس علی و مامانش دور میشی

1 ❤️

903292
2022-11-18 08:58:23 +0330 +0330

بنطرم مریم که دیگه خودش جز این نظام فاسد شده و مسول موسسه و به قدرت رسیده ی بلایی سر پدر و مادر ارام اورده و باعث وضعیت فعلی خانواده آرامه
خوب نوشتی از هر لحاط خسته نباشی
ممنون

1 ❤️

903306
2022-11-18 12:15:57 +0330 +0330

به داستان نقد دارم اما همچنان قوی هست.

2 ❤️

903319
2022-11-18 15:57:37 +0330 +0330

جنگ ستارگان هم این قدر تخیلی نبود

1 ❤️

903331
2022-11-18 18:37:18 +0330 +0330

یه خانم اهل حال بیاد پی وی

0 ❤️

903338
2022-11-18 21:01:44 +0330 +0330

ارام بچه نویده که اعدام شد اومده انتقام ولی عاشق علی میشه

2 ❤️

903550
2022-11-20 16:53:28 +0330 +0330

دوستان سلام و ممنونم که وقت گذاشتید و داستان را خواندید و از دوستانی که لایک کردن یا نظر دادن ممنونم.
بابت دیر آپلود شدن واقعا حق دارید چون هم گرفتاریم زیاد شده بود هم ی مدت بخاطر شرایط کشور و تبعیت از شیوا بانو داستان جدید قرار نبود ارسال کنیم.
ولی با در خواست دوستان ارسال کردیم.
۲ قسمت دیگه از کل ۳ فصل داستان باقی مونده که قسمت ۴ تقریبا تمام داره میشه و قسمت پنجم به کل اتفاقات و خط اصلی داستان فکر میکنم به یک سرانجام برسه که هیچ نقطه مجهولی نمونه

1 ❤️

909743
2023-01-07 08:10:31 +0330 +0330

ممنون دوست داشتم

0 ❤️

923505
2023-04-15 05:39:11 +0330 +0330

رفقا هرکی میخواد ادامه این قسمت یعنی قسمت ۶ این داستان من بجای ایشون بدم حرفمو لایک کنه و یه فوش بده بهم اینجوری لااقل معذب نمیشین که درخواست کنید
اگر این داستان واقعی بوده من از نویسنده عذر میخوام
ولی اگر داستانه من میتونم ادامش بدم اگر خوشتون نیومد از ادامش تا دلتون خواست بهم فوحش بدین
من فقط میخوام داستانی ناقص نمانه و میدونم این فوت فن کار هست که داستان با سر باز رها میکنن ولی میتونم براتون اینارو بدوزم و ببندم
اگز دوست دارید میتونم براتون کارو تموم کنم
نظرمو لایک کنید و یه فوقش بدید بهم تو پیوی
تعداد لایک این نظر اگه رفت روی ۲۰ تا 2 قسمت ادامه میدم این داستان رو 😈😈امید وارم نویسنده فشار نخوره

0 ❤️