سلام به بچه های شهوانی من آرمین 26ساله از تهران که عاشق یه زن متاهل شده بودم که اسمش شهین بود شهین یه زن 32 ساله ی متاهل و سه تا بچه داشت ولی خیلی به خودش میرسید همه ی هم محلی ها تو کفش بودن این شهین خانم ما شوهر وانت بار داشت و همیشه بار میبرد و یه پسر داشتن بنام میلاد که 15 سالش بود خلاصه یه روز تو یه چت بودم که دیدم این اقا میلاد پسر شهین خانمم اونجاس رفتم بهش پیام دادم با یه شماره ی مجازی که حواب داد احوال پرسی کردیم بهش گفتم عکس خودتو خاله رو برام بفرست تا برات آلبوم درست کنم اهنگ بزارم روش و شماره شهین خاله رو بده سیو کنم میلاد ازم پرسید تو کی هستید منم گفتم ندا هستم دختر دایت اونم گفت باشه الان میفرستم بعد دو دقیقه دیدم همش شماره مامانش که شهین خانم باشه رو فرستاده هم عکسای خوشگلشو که از آقا میلاد تشکر کردم و چن روزی با اون عکسا جق زدم اخه شهین بدون روسری و ممه های نازش عکس اتداخته بود و منم اون عکسارو تو گوشیم از طریق پسرش گرفته بودم خیلی خوشحال بودم خلاصه چن روز بعدش تصمیم گرفتم با همون شماره ی مجازی به شهین خانم پیام بدم و با استرس بهش پیام دادم که بعد چن دقیقه جواب داد شما منم گفتم یه دوست که گفت دوست اسم نداره گفتم فرض کن یه بنده خدا که گفت الان بلاک میکنم گفتم ن نکن بهت میگم گفت بگو گفتم فرض کن یه عاشق گفت چه غلطا گفتم عه بد حرف نزن گفت خب بگو تا فحشت ندادم گفتم بنظرت کی میتونم باشم گفت نمیدونم گقتم بنظرت کی بیشتر بهت نگاه میکنه یهو گفت مجید تویی گفتم اره گفت برا چی پیام میدی گفتم چون دوستت دارم شهین فکر کرده بود من پسر همسایشون هستم گفت ن دیگه پیام نده گفتم من اخه عاشقتم گفت من متاهلم گفتم عیب نداره فقط مال منم باش هر از گتهی بهت پیام بدم که قبول نمیکرد چن روز باهم چت کردیم ولی او همچنان فکر میکرد من مجید هستم یه روز بهش گفتم یه چیز بگم ناراحت نمیشی گفت نه نمیشم گفتم من مجید نیستم بیچاره خودمم احساس کردم که داغون شد یهو گفت قسم بخور براش قسم خوردم گفت پس چرا گفتی مجیدی منم گفت تو گفتی مجیدی منم گفتم اره تا باهات زیاد بهم گفتم محید و دوسداری گفت ن ولی زیاد بهم نگاه میکنه هی اصرار میکرد که خودمو بهش معرفی کنم یه دوز قرار گذاشتم حضوری برم کوچشون ببینمش اونم قبول کرد و منم یه روز رفتم منو که دید اصلا باور نمیکرد گفت اخه آرمین تو چرا اصلا ازت انتظار نداشتم ولی دیگه بهم پیام نده منم گفتم اذیت نکن فقط تلفنی یا تو چت دوست باشیم اونم همش نه میگفت تا اینکه گفتم من میتونم خیلی کارا برا پسرت بکنم خیلی چیزا بهش آموزش بدم چون من ورزشکار بودم اونم رو پسرش خیلی حساسه گفت خواهش میکنم پسر منم هر روز ببر باشگاه بهش کشتی یاد بده منم قبول کردم یه روز بهش گفتم بزار بیام بوست کنم از حسرت در بیام که قبول که برم تو راهروی خونشون بوس کنم بعد زود برم بیرون منم قبول کردم رفتم خونشون زنگو زدم پسرشم خونه نبود رفتم تو خونشون فوری بغلش کردم انقد بوسش کردم هی میگفت برو توروخدا بسه منم فقط میخوردمش بوسش میکردم یهو رفت تو اتاق که از دستم فرار کنه منم رفتم تو اتاق گرفتمش بغلم گفتم بزار یه ذره خوش باشیم همش میگفت برو الان کسی میاد منم میمالیدم ممه هاشو تا اروم شد منم دسات کردم سوتینش ممه هاشو در آوردم جووون چه ممه هایی بود خوردم دیدم داره خیلی حال میکنه رکم نشستم جلوش کوسشم ا
ز رو شلوار چسبانش کردم دهنم دیدم خوشش اومد ارکم شلوارشم در اوردم کوسشو چن دقیقه لیس زدم کیرمو در آوردم گذاشتم خط کوسش فشار دهدم تو اخ اه میکرد من تلمبه میزدم اونم چشاشو بسته بود درش اوردم ریختم رو شکمش بعد زودی لباسامو پوشیدم اومدم کوچه دیدم کسی نیست رفتم خونه
نوشته: زیدی
ادرس فارسی لینک تلگرام رو براتون مینویسم.
ادساین ام سی
خط تیره
هآت
یعنی اینا دیگه چقدر خرن که ملت رو خر فرض کردند…
جمع کن بچه…
مگه جدیدا با چی جلق میزنند که تخیلاتشون اینقدر ک ی ر یه…
و این هم خاطرات یک جقوووووو
عاااامو. ناموسن کمتر بزنین مختون گووووزیده. رحم به خودتکن نمیکنین به دیگران رحم کنید که وقت میذارن و میان اینجا
اینطورکه این بچه ها نظرمیدن انگارکسی سکس نکرده
چطوری به پسرش گفتی شماره شهین خاله را بده و بعدشم گفتی دختر داییتم؟؟؟ باید بگی شماره شهین امه
هههه
هرچه بگندد نمک می زنن وای به روزی که بگندد نمک
ادمین جان با آنکه می دونم ممکنه ریپورت بشم ولی بهت می گم
خداییش کدوم گوسفندی رو گذاشتی که داستان ها رو آپ کنه
درسته که این یه سایت فان هست اما دلیل نمی شه که فقط ده خط اول داستان رو نخونده فحش ها رو شروع کنیم
به نظرم باید قدر کاربران رو بدونی و احترام بیشتری قائل بشی
یه جقی اومده هرچی به ذهنش رسیده نوشته و شما هم تایید کردی
ممکنه بگی خوب می تونی از سایت بدی
بله می تونم اما صحبت من اینه که وقتی یک مسئولیت رو قبول می کنی پای تعهدش هم باش
امیدوارم که از این تیپ مزخرفات کمتر نشر بدی
فانتزيه جالبيه ولي نحوه نوشتنت مزخرف بود، يكم برو ياد بگير داستان نويسي رو
رجبعلی خیاط،خودتی بالام جان؟ببرش لژ خانوادگی پشت وانت شوهرش :)
ینی دلمون خوشه داستان میخونیم (dash)
این هم اثر مواد صنعتی روی مغز یک مجلوق که بعد از کشیدن شیشه و جق زدن اومده کستانشو نوشته. ولی بفرض که راست باشه کیر بلال حبشی تو کونت که به زن شوهردار نظر داشته باشی کس کش کسمغز زن شوهر دار حرمت داره…
جمله پایان بندی داستانو…یعنی تو کل ادبیات جهان بی سابقه اس
اول
كيرم تو كون نفر ٤ام