سکس یهویی با مهسا

1399/10/09

با سلام خدمت دوستان و کاربران گرامی.داستانی که میخوام براتون تعریف کنم واقعیت محضه و تعریف میکنم تا قدری از حس و حالم خوب بشه .داستان برمیگرده به سالهای اوایل کاری و شغلی خودم.جریان از اونجا شروع میشه که من به دلیل رشته تحصیلیم در رشته عمران ،بعد از اینکه کلی دنبال کاربودم یه روز یکی از دوستان بهم پیشنهاد داد که به جای اینکه دنبال کار بزرگ باشم برم از کارهای کوچیک شروع کنم و در هر جایی که مربوط به کاری که بلد بودم رزومه و اگهی دادم .یکی از این روزا شخضی بهم زنگ زد که جایی که کار میکنه ساختمانش نیاز به بازسازی داره .

خلاصه قرار گذاشتیم و رفتم تا مکان مورد نظرو بازدید کنم و هزینه مربوط به اونو برآورد کنم که اگه برای صاحب کار صرف داشت شروع کنم.ما به توافق رسیدیم ولی چیزی که نظر منو خیلی بهش جلب کرد دختر خانم جوانی بود که اونجا دیدم. خلاصه روز مورد نظر که قرار داد بسته بودیم طرف مکانو در اختیارم قرار داد و من استاد کار انداختم تو ساختمانو شروع کردم.ناگفته نمونه که خودمم دست به آچار هستم.کارهای بنایی تموم شو و نوبت رسید به کارهای ظریف کاری .تا اون موقع لحظه ای تصویر اون دختر از ذهنم خارج نمیشد تا اینکه صاحب کار اومد کارو دید و بعد از کلی تعریف وارد فاز دوم کار شدم.زمانی که من برگشتم به طرف صدایی که بهم سلام کرد دیدم مهسا پشت سرم ایستاده و با صورتی مهربون و خندان داره نگاه م میکنه.دستپاچه شدم و جواب دادم .خانم صاحب کار که زن عموی مهسا بود بهم گفت که به دلیل کاری باید به خارج از ایران مسافرت کنه و تا مدتی که نیست میتونم اگه کاری دارم با مهسا هماهنگ کنم و منم اون لحظه به قول بعضی ها تو دلم بد جور آشوب افتاد.داستان از اینجا شروع میشه که مهسا خانم از همه زودتر میومد اونجا و تو اتاقی که دفتر کار مالک اونجا بود میرفتو هر از چندی از پنجره منو زیر نظر داشت با خودم گفتم اگه میخوام کاری بکنم باید کارهایی که با چوب انجام میشه رو خودم انجام بدمو نجار سرکار نیارم .با این فکر رفتم تو دفترو موضوع اینکه بخاطر طرحی که دارم باید مهسا با من به فروشگاه بیاد و در مورد رنگ و این جور چیزا نظر بده و اونم قبول کرد.بعد از خرید برگشتیم به محل کار و من لباس عوض کردم و مشغول کار شدم روز دوم بود که با خودم گفتم اگه اینطوری بخواد پیش بره من نمیتونم هیچ کاری بکنم این بود که یهو فکری به سرم زد و رفتمو مهسا جونو صدا کردم و ازش خواستم چون دست تنهامو نمیتونم دو سر چوبو نگه دارم ازش خواستم بیاد کمک .میخوام چوب قرنیز دور اتاق به دیوار پیچ کنم و ازش خواستم سر چوبو نگه داره تا من بتونم پیچ کنم و اینطوری شد که اروم اروم خودمو بهش نزدیک کردم و تا جایی که فاصله بین ما جوری شد که صدای نفس همو میشنیدیم.

خدای من چی بویی به مشامم خورد بوی عطری که زده بود چنان گیجم کرد که نزدیک بود به جای اینکه پیچ گوشتی تو پیچ بندازم تو دست خودم بزنمو انگشتمو پیچ کنم تو همون لحظه دلو زدم به دریا و تو دلم گفتم یا ناراحت میشه و داد وبیداد و کشیده و از این حرفا یا همه چی همون میشه که میخوام تو همین فکر بودم که مهسا گفت امیر جان تموم نشد گفتم فقط یکی مونده و همون لحظه صورت زیباشو دزدکی بوسیدم با هم اتفاق افتاد.برای چند ثانیه ول کرد و تو چشام خیره شد و چنان تپش قلبی گرفتم که داشتم رسما سکته میکردم.پا شد سریع از اتاق رفت بیرون و بعد از دو مین اومد تو اتاق تا اون دو مین بگذره من مثل دیوانه ها تو اون اتاق بالا و پایین میپریدم و از کاری که کرده بودم استرس فراوانی داشتم.درو باز کرد اومد تو اتاق چیزی گفت که من انتظار نداشتم .برگشت گفت اگه قراره کاری انجام بدی اول باید اجازه بگیری من اروم اروم و نفس زنان طوری که صدای تپش قلبمو هم خودم شنیدم و هم مهسا که بعد ها خودش میگفتو کلی سربه سرم میزاشت خودمو رسوندم نزدیکش و تو چشمای ابی و خوش فرمش نگاه کردم و با لکنت زبون گفتم اجازه هست ؟ دیگه نفهمیدم چی شد که لبامون رفت رو همو تا دقایقی لبای همو میک میزدیمو قربون صدقه ش میرفتم و از زیباییش میگفتم .اروم اروم همونطور که لباشو میخوردم دستمو انداختم دکمه های مانتو رو باز کردم از بس تو حال خودمون بودیم که نفهمیدم چطور تو بغل هم بودیمو از از لباش شروع کردم لیسیدنو اومدم زیر گردنشو میلیسیدم و یه دستم رو سینه ش بود و با نوک سینه ی صورتی رنگش بازی میکردم و دست دیگمو بردم پایین با کوسش بازی میکردم و همش خودشو سفت میکرد و نمیزاشت انگشتمو بندازم توش و میگفت میترسه پرده ش پاره بشه.اون روز ما دوبار با هم ارضا شدیم و بیهوش تا ساعت ها تو بغل هم بودیم .یهو پاشدم دیدم غروبه و باید هر دو تا برگردیم خونه تا کسی بهمون شک نکنه.فردای اون روز مهسا نیومد و هر چی زنگ زدم گوشیشو جواب نمیداد مثل گرگ تیر خورده بودم.روز تموم شد و رفتم خونه مثل دیوونه ها رفتم تو اتاقو درو بستم و تمام دقیقه ها به مهسا فکر میکردم که چه سکس شیرینی داشتیم.دوستان حتما فکر میکنن که چرا من همون لحظه حداقل از پشت نکردمش ولی باید بگم گاهی اوقات همین لب بازی ساده از هر سکسی میتونه زیبا تر و شیرین تر باشه.نیمه های شب بود که یهو دیدم به گوشیم پیام اومد مثل کسایی که برق سه فاز گرفته باشن پریدم رو گوشی و دیدم الهی دورش بگردم مهسا جون خودمه .بعد از کلی رد و بدل شدن پیام حال دلمو براش گفتم که چقدر دلم براش تنگ شده و میخوامش و اونم همینطور اظهار لطف کرد و قرار گزاشتیم دو روز بعد که خانواده ش میخوان برن مجلسی تو یه شهر دیگه و مهسا اون لحظه اخر بهانه بیاره که باید بمونه و مراقب مکانی باشه که من دارم بازسازی میکنم.

روز موعود فرا رسید و نقشه ما به واقعیت تبدیل شد بعد از اینکه مهسا مطمئن شد خانواده از شهر خارج شدن بهم تک زنگ زد و من که تو ماشین ته کوچه منتظر بودم سریع پیاده شدمو رفتم دم خونه شون دیدم در بازه اروم اروم رفتم تو و وقتی در واحدو باز کردمو سلام دادم مهسا از تو حموم داد زد بیا بشین تا بیام.من شیطونیم گل کرد و اروم رفتم از پشت در حموم دید زدم مهسا پشت به در بود خدای من چیزی که دیدم واقعا خیره کننده بود.دختری لاغر اندام و داشت موهای زیباش که حسابی صاف و مثل مخمل بود میشست و اصلا حواسش نبود قد کشیده باسنی خوش فرم و کمری باریک منم هول شدم و با لباس رفتم اروم در گوشش گفتم اجازه هست و از پشت بغلش کردم برگشت به طرفم و باز لبامون رفت تو هم که یهو به خودم اومدم که با لباس زیر دوش اب هستم خلاصه جفتمون زدیم زیر خنده و من لباسامو دراوردمو یه دل سیر باهم عشق بازی کردیم .لیف حمومو برداشتم نشستم کف حموم و مهسا رو خوابوندم رو پاهام کیرکو دادم دستش تا ساک بزنه منم با لیف پشتشو ماساژ میدادمو تن زیباشو لمس میکردمو نوازش میکردم .تو همون حالت منم خوابیدم کف حمومو مدل 69 شدیم حالا هی بخور و هی بخور.از حموم در اومدیم لباسامو انداخت تو ماشین و لباس راحتی باباشو داد پوشیدم بعد از کلی حرف زدن با کمک هم شام درست کردیمو خوردیم و بعد رو مبل نشستیم که ازش خواهش کردم فیلمی که تو فلش با خودم اوردم با هم ببینیم .فیلم ترسناک گرگ بود اولش گفت میترسه و کلی خواهش تونستم راضیش کنم وسطای فیلم بود که دیدم مهسا سرشو انداخته تو بغلم و با صورت چسبیده به قفسه سینه م منم اروم با موهاش بازی میکردمو حرفای قشنگ تو گوشش نجوا میکردم سیستمو خاموش کردمو لبامو گزاشتم رو لباش اروم بغلش کردمو بردمش تو اتاق و رو تخت خیلی اروم خوابوندمش.اخ اگه بدونین چه حالی داد وقتی اون هیکل زیبا زیر نور کم که از بیرون تو اتاق میتابید چقدر لذت بخش بود تا حدی نگاه کردن به اون اندام زیبا حال ادمو میزون میکرد اروم بغلش دراز کشیدمو لیس زنان اومدم پایین رسیدم به سینه هاش و پایین تر اومدم با نوک زبون تو کوسش میکردمو با لبام چو چولشو گاز میگرفتم وای که چقدر خوش بو و شیرین بود خلاصه بعد از کلی خواهش یه بالش گزاشتم زیر کمرش و با روغنی که اورده بودم اول با یه انگشت سوراخ کونشو باز کردم بعد دو تا انگشتو تا انداختم توش دیدم جیغش بلند شد و یهو گفت که امکان نداره اجازه بده.یهو فکری به سرم زد مهسا رو نوک سینه و زیر لاله گوشش خیلی حساس بود و منم رفتم سراغ همین با زبونم لاله گوش و با یه انگشت رو نوک سینه و با اون یکی دستم اروم اروم تا سه تا انگشت تونستم بندازم تو کونش و سوراخشو باز کردم تو همون لحظه مهسا ارضا شد و من تونستم از پشت سر کیرمو اروم بندازم تو اولش میگفت میترسه چون درد داره و من اصلا توجه نکردمو گفتم فقط میخوام با کیرم سوراخ کونتو لمس کنمو نمیندازم توش تا وقتی که خودش بخواد به کارم ادامه دادم دوباره با لاله گوشش تونستم مهسا رو ببرم به اوج تویه لحظه سر کیرو فشار دادم تو کونش. مهسا نزدیک بود سکته کنه دو تا دستامو انداختم دوطرفش و محکم بغلش کردم و زیر گردنشو با فشار لیس میزدمو میخوردم که نتونه از زیر من فرار کنه خلاصه یکی دو مین تو همون حالت موندم تا سوراخ کونش با سایز کیرم هماهنگ بشه که دیدم مثل یه بره کوچیک اروم شده و متوجه شدم اون درد و ترس الان تبدیل به لذت شده تو همین حال اروم اروم تمام کیرمو تا ته کردم تو کونش اخ از بس تنک و داغ بود کیرم داشت منفجر میشد سرتونو درد نیارم بعد از کلی عقب و جلو کردن تو کونش ارضا شدم و افتادم روش .و اروم تو بغل هم خوابیدیم.

نصف شب بود که از خواب پریدم دیدم مهسا تو بغلم خودشو مثل بچه ها جمع کرده و جفتمون لخت تو بغل هم هستیم همون جا زیر نور ضعیفی که از بیرون تو اتاق افتاده بود به صورت مهسا نگاه کردم که چقدر معصومانه تو بغلم خوابیده.اروم با لبام لاله گوششو گاز گرفتمو صورت زیباشو که مثل صدف میدرخشید نوازش کردم که دیدم بیدار شد و با نگاهش بهم فهموند که بازم دلش سکس میخواد منم که از خدا خواسته تازه گرم شدم انگار نه انکار که قبلش با هم سکس کردیم این بار دلو زدم به دریا و بعد از کلی ناز و نوازش و خوردن جاهای حساس بدنش تونستم فقط کلاهک کیرمو از جلو بندازم تو کوسش و اروم اروم جلو عقب کنم .اونایی که این لحظه منو تجربه کردن دقیقا میفهمن من تو اون لحظه چه حالی داشتم.نمیخوام مثل خیلی ها بگم دقایق زیادی طول کشید فقط همینقدر بگم از وقتی که تو حموم باهم ارضا شدیم تا اون لحظه ما چندین بار ارضا شده بودیم و همین باعث شد نیم ساعتی طول بکشه تا دوباره ارضا شدیم وقتی که گفتم مهسا داره میاد زود پا شدمو ابمو خالی کردم تو دستمال رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و اومدم رو تختش و محکم بغلش کرد و از هم تشکر کردیم و تا صبح تو بغل هم خوابیدیم.فرداش من رفتم سر کار و مهسا جون با اون صورت زیباشو بوس کردمو تنهاش گزاشتم .دم ظهر دیدم مهسا نهار درست کرده و اورده بود محل کار با روزنامه سر میز سفره کوچیکی درست کردیمو با هم نهار خوردیم که هنوز اون نهار برای من یه چیز دیگه س چون یه عشق و صفای پاک توش بود.بعد از خوردن نهار مهسا خبری بهم داد که بی نهایت شوکه شدم .واقعا بهترین خبر عمرم بود چون اون شب هم مهسا تنها بود و خانواده ش قرار بود یه شب دیگه اونجا بمونن .منم خوشحال و خندان رفتم خونه یه صفایی به خودمو صورتم دادم و به قول بعضی ها لباس پلو خوری پوشیدم و رفتم دم در خونه شون زنگ زدم گفتم بیا پایین من رسیدم چون از قبل هماهنگ کرده بودیم.باهم رفتیم خیابون گردی و بعد از کلی خرید رفتیم خونه تا این دفعه من شام درست کنم.اینجا بگم به دلیل اینکه شش سال بخاطر رشته تحصیلیم تو یه شهر غربت بودم اشپزیم بد نبود.هیچ وقت یادم نمیره که اون شب من الویه درست کردم با شامی گوشت و سبزی که غذای محلی یکی از روستاهای شمال ایرانه. بوی غذا کل خونه رو برداشته بود جاتون خالی شامو خوردیم و بعد از کلی حرف زدن و خاطره تعریف کردن برای مدت یکی دو مین بدون هیچ حرفی نگامون تو هم قفل شد.روی مبل کنار هم نشسته بودیم و مثل اینکه یه فیلمو زدی رو دور اروم خودمو سانت به سانت رسوندم به مهسا.چنانی اروم لبامو رسوندم به لبای مهسا که انگار یه قرن طول کشید.مهسا چشماشو اروم بست و من اول با نوک زبونم رو لبای مهسا دایره وار حرکت میکردم و یه لحظه قسمت بالای لب و یه مقدار قسمت پایین لب میک میزدم اونم همراهیم میکرد.زبونمو انداختم تو دهنش اون میخورد زبون اون تو دهنم من میخوردم اروم رفتم سمت لاله گوش و اروم از زیر لاله گوش با زبونم لیس میزدم تا زیر گردن و هی اینکارو چند بار تکرار کردم که دیدم مهسا میلرزه و متوجه شوم ارگاسم شده اروم بغلش کردم و بردمش رو تختش خوابوندمش .تیشرت قرمز شو اروم از تنش در اوردم خدای من چه بدن سفیدی از اونایی که دست بزنی لک میشه البته ناگفته نمونه که چند جا رو تنش لک تیرگی بخاطر مکیدن های من به وجود اومده بود .اروم دستم انداختم پشتش سوتینشو باز کردم و دیدم دو تا هلوی سفت مثل فنر خورد تو صورتم اروم بغلش کردمو زیر گردنشو لیس میزدم چون بی نهایت مهسا خوشش میومد اروم دست انداختم سمت دکمه شلوارکش و باز کردم اونم تیشرت منو از تنم در اورد تو همین لحظات لحظه ای از خوردن لبو گردن هم غافل نیستیم .خلاصه با عشق بازی لباسای همو در اوردیم یه لحظه نگاه کردم و دیدم ال حق که یه حوری بهشتی جلوم خوابیده هنوزم نمیتونم باور کنم و نمیتونم چه طور حسمو بهتون انتقال بدم که درکم کنید.خلاصه اروم رفتم بغلش کردم.دست چپم زیر گردنش و دست راستم بغلش کردم و اروم بهش چسبیدم .با انگشتای دست راستم پشت مهسا رو دایره وار اروم نوازش میکردم جوری که حس قلقلک داره و اروم کیرم که الا حسابی بیدار شده و اماده یه نبرد حماسیه وسط پاهای مهسا قرار گرفته اروم کیرمو چسبوندم رو کوس مهسا طوری که با یه فشار میرفت توش تو اون لحظه از بس تو حس و حال عشق و لذت و هوس و شهوت بودیم که دیدم مهسا با دستش سر کیرمو اروم گذاشت رو کوسش و چشام گرد شد که چیکار میکنه که دیگه اون حس قشنگی که داشتم نفهمیدم چی شد که سر کیرم رفت تو کوسشش و جیغی مهسا کشید که قابل وصف نبود طوری که به نفس نفس افتاده بود یه لحظه فکر کردم مهسا سکته کرده طوری نفس میزد که با خودم گفتم الانه که مهسا نفسش تموم بشه یه لحظه پایینو نگاه کردم دیدم که کیرم کامل تو کوس مهسا رفته کشیدم بیرون دیدم بله کار تمومه و مهسای من مال من شده.همه میدونیم تا یه دختر نخواد هیچ قدرتی نمیتونه سوراخشو تهدید کنه ولی اون لحظه مهسا به من چنان حسی منتقل کرد که خودمو خوشبخت ترین و قدرتمند ترین مرد دنیا تصور کردم.مهسا تو اون لحظه تو حال خودش نبود و با رضایت کامل خودشو در اختیارم گزاشت و من اروم اروم کیرمو تو کوسش عقب و جلو میکردم تا اینکه کیرم تا ته رفت تو کوسش از اون طرف من با دستم که رو پشت مهسا دایره وار نوازشش میکردم انگشتمو انداختم تو سوراخ کونش و با سوراخ کونش بازی میکردم که لذت مهسا چند برابر شده بود و منم تو اوج شهوت بودم یه ده دقیقه ای تو کوس مهسا کیرمو عقب و جلو کردم که از شانس عالی ما جفتمون با هم ارضا شده بودیم و برای چند دقیقه کنار هم مثل دو تا جسد بی رمق افتاده بودیم بعد از مدتی که حالمون سر جا اومده بود رفتیم دستشوویی و تمیز کاری و دوباره برگشتیم رو تختخوابو تو بغل هم یه یک ساعتی با هم همدیگرو نوازش میکردیم سکوت زیبایی بین ما حاکم شده بود طوری که اگه فقط یک ثانیه دستمو با بدنش تماس نمیدادم و نوازش نمیکردم با اندامش بهم ضربه میزد که چرا ساکتم.رو ابرا بودیمو همدیگرو ناز و نوازش میکردیم و این بار مدل 69 شدیم و از شهوتی که بین ما حاکم شده بود استفاده کردیم و همدیگرو به اوج رسوندیم دوستان عزیز گاهی اوقات هر انسانی تو زندگیش کارایی میکنه که بعد پشیمون میشه .هم خانواده مهسا یکی از خانواده های مشهور و ثروتمند یکی از شهرهای ایران بودنو هستن و هم ما بخاطر همین نمیتونم بگم کجا لطفا منو ببخشین فقط اینو بگم نتونستم از فرصتی که برام پیش اومد کمال استفاده رو بکنم و مهسای من به دلیل مهاجرت و اینکه پدرش خارج از ایران یه شرکت و کارخونه کوچیک داشت رفتن و من موندم با کلی خاطره و افسوس که چرا نتونستم خانواده خودمو راضی کنم که با مهسا ازدواج کنم چون من تک فرزند هستم و دوری من از خانواده امکان پذیر نبود.تو پرانتز بگم که عشق من تو یه صانحه هوایی عمرش به دنیا نبود و منو با کلی غم و غصه تنها گذاشت طوری که هنوز ازدواج نکردم.لطفا نظر بدین و ببخشین اگه کلمات سکسی توش کم بود و اونطور که باید نتونست حال تونو خوب کنه.

تو قسمت بعدی ماجرای زن عموی مهسا رو براتون میگم که محل کارشو باز سازی کردم.اخه زن عموش یه دکتر فوق العاده موفقیه و سکسی که با مهناز جون داشتم هم به زیبایی سکس با مهسا بود.مهناز جون از شوهرش جدا شده و یه جورایی هر وقت با مهناز هستم انگار با خود مهسام هم تون صداش و هم هیکل و هر چی که بگم شبیه مهسای منه.مهسا جون روحت شاد…

نوشته: امیر


👍 2
👎 5
27101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

783758
2020-12-29 00:23:26 +0330 +0330

به قول پسرا کسشعر محض بود

1 ❤️

783759
2020-12-29 00:24:06 +0330 +0330

باز یه عمله ساختمون مزدشو ندادن تو خیالاتش هفت جد صاحب کارو کرد!! آخه شاسمیخ به فرض هم خونواده تو راضی می شدن خونواده به اون ثروتمندی میان دخترشون رو بدن یه کارگر ساختمونی؟؟ اون دتره که نیاز به اجازه پدر داره نه پسر!! درضمن مگه دختره مهندس ساختمون بود که گذاشتنش بالا سر شماها؟؟ خیلی تخیلی بود!

3 ❤️

783765
2020-12-29 00:32:50 +0330 +0330

عامو کس خواهر فیلم هندی
یه تنه ریدی به مرزهای کسشعر
دیوان کسشعر دادی بیرون
تا یادم نرفته : اسمت امیر بود ؟

1 ❤️

783803
2020-12-29 02:01:47 +0330 +0330

اولا که گرگ زخم خورده نه تیر خورده،،بعدشم این که، صاحب کار عموی طرف بوده زن یارو اومد بهت گفت ما داریم میریم کاری داشتی به این بگو،مگه خود مرده نمیتونست اینو بگه،،،آخه گلابی یعنی چی گفتم باید اینو بکنم پس خودم کارای چوبو انجام بدم مثلا دختره پیش خودش گفته آخخ جووون این نجاره برم بهش بدم،،،اسکل پلشت همونجا که بوس کردی طرفو به قول خودت بچه ها از کیر آویزونت کردن که دیگه از این تخیلات سر هم نکنی

0 ❤️

783852
2020-12-29 09:59:33 +0330 +0330

حتما عشقت مسافر هواپیمایی اوکراین بوده😂😂😂😂

0 ❤️

784077
2020-12-30 15:12:55 +0330 +0330

چقد سناریوی داستانت اشنا بود 🤔
اها یادم اومد ی فیلم هندیع بود مث اون بود 😂

0 ❤️