عشق، اعتماد، شهوت (۱)

1400/09/18

اسمم من پوریاست 28 سال سنمه قدم 188 وزنم 95 سبزه ام. چند سال پیش زنم رو طلاق دادم و الان تو یه خانواده 4 نفره زندگی میکنم. مامان 54 سالشه و بابا 60 سالشه. و اما خواهرم شهلا که 36 سالشه و اون هم چند سال پیش طلاق گرفته و با ما زندگی میکنه. بابا یه باغ داره که هر روز میره سر میزنه. خونه مادربزرگم که مادر مامانمه چند کوچه با ما فاصله داره فقط. بابام یه خونه ویلایی واسش رهن کرده که اونجا می مونه و مادرم هر روز بهش سر میزنه. خونمون خیلی بزرگه. طبقه بالا مال من و خواهرمه و پایین مال مامان و بابا که البته هرکی میاد بالا نمیاد و پذیرایی و غذا خوردنمون پایینه. اتاق خواب من و خواهرم هم کنار همه. از آبجی گلم بگم. خیلی خیلی خوشگله دماغش هم عملیه. لباس پوشیدنش که افتضاحه همیشه لباساش بازه مخصوصا بالا بودنی. قدش یکم از من کوتاه تره پستونا و کون بزرگی داره میگه 85 ولی من سینه های زنم 80 بود خیلی از این کوچیکتر بود. همیشه یا دامن کوتاه پاشه یا شلوارک ها و شلوارهای تنگ چسبون. کوس بزرگی هم داره هم تپله هم پهن همیشه از رو شلواراش پیداست. خلاصه که دافیه برای خودش. اهل دوست پسر بازی و اینا هم نیست و مثل من که دیگه مثل سگ از زن گرفتن میترسم اون هم از شوهر کردن و رابطه عاشقانه میترسه. من و خواهرم باهم خیلی جوریم. همه چیز رو بهم میگیم. البته چیز زیادی برای گفتن نیست اما چیزای روزمره و شخصیمون رو از هم پنهان نمیکنیم. من همیشه خواهرم رو دید میزنم و اون هم میدونه و به روی خودش نمیاره. عاشق عکس گرفتن هم هستم و هفته ای کم کم پنجاه تا عکس مختلف با ژست های مختلف از اعضای خانواده میگیرم. یه دوربین حرفه ای هم دارم که مخصوص عکاسیه با پایه و پد و اینا. بیکار هم هستم. به کار نیازی ندارم و حوصلش رو هم ندارم.

من تو کامپیوترم یه پوشه مخصوص دارم که توش عکسای خودم و شهلا رو روی عکسای سکسی مونتاژ میکنم و نگهشون میدارم. یه روز من خونه بودم و خواهرم با دوستش مهری رفته بودن بیرون. من نشسته بودم پشت کامپیوتر و داشتم یه عکس جدید درست میکردم. تو عکس پورن استار زن پشتش به مرده بود و دور تا دور شلوغ بود مرد و زن. پورن استار زن یه لباس سکسی داشت که قسمت پستون نداشت و قسمت کوس و کونش هم باز بود مرده از پشت موهای زنه رو گرفته بود و خودشو چسبونده بود بهش بقیه هم داشتن نگاهشون میکردن. صورت خودم رو انداخته بودم جای مرده و صورت شهلا رو انداخته بودم رو زنه. داشتم عکس رو روتوش میکردم و حسابی تمرکز کرده بودم. یهو دیدم از پشت یکی سرفه کرد. هول شدم سریع اومدم ببندم برنامه رو ولی میخواست ذخیره کنه و نشد. هول هولکی یس رو زدم و سیو هم کرد. برگشتم دیدم شهلا پشتمه. داره با تعجب نگاهم میکنه. برگشتم با خنده استرسی گفتم سلام کی اومدی؟ زد زیر خنده گفت بدجور تمرکز کرده بودی سیوش هم که کردی. این چی بود دیگه؟ منم ریده بودم به خودم. اومدم چیزی بگم هیچی پیدا نکردم یه نفس عمیق کشیدم. شهلا با لبخند گفت الهی فدات بشم سکته نکنی بدجور ترسوندمت ببخشید. رفت برام آب آورد خوردم گفت پوریا بهتری؟ گفتم آره. گفت میشه بگی این چی بود؟ گفتم چی بگم آبجی؟ چیزی پیدا نمیکنم. گفت عزیزم نمیخوام بکشمت که نترس. گفتم ببخشید آبجی. پاشد اومد سرمو بغل کرد گفت عیبی نداره فقط کنجکاو شدم. گفتم فتوشاپه. با خنده گفت واسه همین هی تند تند ازم عکس میگیری بیشعور؟ گفتم نه به جون آبجی. گفت بازم بزن ببینمش. مسیر پوشه رو قبلا مشخص کرده بودم و میدونستم اگه بازش کنم بقیه عکساشو هم میبینه. گفتم اونورو نگاه کن آدرسشو یاد نگیری. گفت خیلی پررویی عکس خودمه خوبه. زدم باز شد. گفت پاشو من بشینم. پاشدم نشست رو صندلی من هم بالا سرش بودم. نگاه کرد گفت وای چه طبیعیه. اینا که دور و برن چیه؟ تماشاچی داریم؟ منم که هنوز به خودم نیومده بودم کامل، گفتم نه میخواستم حذفشون کنم. گفت نه حذفشون نکن همینجوری خوبه. یهو با کیبورد زد عکس قبلی. داشت برام ساک میزد مثلا تو عکسی که باز شد. هول شدم گفتم آبجی بسه تموم شد. گفت پوریا من و تو این حرفارو داشتیم؟ مگه من چیزی گفتم؟ بذار نگاه کنم دیگه هی پارازیت میندازی. عکس خودتو انداختی یا فقط صورتتو انداختی روش؟ قد و هیکلش شبیه توه. گفتم نه فقط صورته. خندید گفت لبامو چجوری اینطوریش کردی؟ گفتم با فتوشاپ کردم دیگه. گفت انگار واقعا عکس همین بوده. زد بعدی یه زن حامله بود که عکس شهلا رو انداخته بودم جا صورتش. با لبخند گفت اینجا هم نینی دارم. زد یکیش اومد که شهلا بود بدنش و صورتش. فقط مثلا پستوناش بیرون بود و کوسش. پستوناش از شهلا کوچیک تر بود. گفت اینجوری باحالتره. سینه کوچیک دوست داری؟ گفتم اینکه کوچیک نیست ولی نه.
خندید گفت چقدی دوست داری؟ ناخودآگاه نگاهم رفت رو سینه خودش. خندید گفت جوابمو گرفتم. تو یکی از عکسا که خداخدا میکردم نرسه بهش خودم لخت شده بودم و عکس انداخته بودم با کیر شق شده و عکس شهلا رو انداخته بودم رو یه پورن استار و بریده بودمش انداخته بودم کنار خودم تو عکس. رسید به اون ردش کرد فکر کردم متوجه نشد. یهو زد قبلی و نگه داشت روش. یکم با دقت نگاه کرد و برگشت به من نگاه کرد. گفت این عکس خودته نه؟ گفتم نه. دوباره نگاه کرد گفت چرت نگو این معلومه عکس خودته. گفتم آره خودمم. همینا بود دیگه ندارم. شهلا گفت من که میدونم بیشتره ولی باشه دیگه نمیزنم بعدیا. گفتم از دستم ناراحتی آبجی؟ گفت کارت دزدیه ولی نه. از این ناراحتم که چرا اینقدر از من پنهون میکنی همه چی رو. گفتم چیو پنهون کردم بخدا فقط همین عکساست. گفت فیلم هم میتونی دستکاری کنی؟ گفتم نه اون خیلی سخته کار من نیست.گفت باز جای شکرش باقیه. الان اینا به چه دردت میخوره؟ باهاشون خود ارضایی میکنی؟ خجالت کشیدم گفتم آبجیی. خندید گفت زهرمار پسره هیز.
گفت از مامان که نداری عکس؟ گفتم نه بابا این چه حرفیه چی فکر کردی درباره من؟ گفت یعنی من باشم عیب نداره ولی مامان باشه عیب داره؟ گفتم من که گفتم ببخشید الان همشو پاک میکنم. گفت حرف من اینه که چرا من؟ گفتم من فقط با تو اینقدر راحتم. گفت تقصیر منم هست میدونم. اصلا به این فکر نمیکردم که توهم قبلا متأهل بودی و بهت سخت میگذره جلوت خیلی باز گشتم از این به بعد مراعات میکنم. گفتم نه آبجی اگه یه ذره هم بخاطر این رفتارت با من تغییر کنه دیوونه میشم. همین الانشم احساس مزخرفی دارم دوست دارم زمین دهن باز کنه برم توش.
شهلا اومد دوباره بغلم کرد گفت باشه ولی از این به بعد چیزی رو از من پنهون نکن من میرم لباسمو عوض میکنم غذا رو میذارم گرم شه ناهار بخوریم. برو پایین میام. رفتم دیدم مامانم از خونه مادربزرگم اومد خونه. نشستم رو مبل مامان گفت ناهار خوردین؟ گفتم نه الان شهلا میخواست بیاد گرم کنه. مامان گفت الان گرم میکنم خودم. دیدم شهلا نیومد پایین مشکوک شدم. رفتم بالا دیدم پشت کامپیوترمه تا دید صدا پام میاد برگشت هول کرد. گفتم چیکار میکردی شیطون؟ خندید گفت باشه عوضشو در اومدی عقده ای. دیدم فلشو از پشت کیس کشید. گفتم نامرد عکسارو برداشتی؟ گفت نه فقط یکیشو. گفتم کدوم؟ با خنده گفت خودت میدونی. فلشو گذاشت تو اتاقش گفتم مامان اومد داره گرم میکنه غذارو . رفتیم پایین ناهار خوردیم. دیدم پیام داده نوشته بهتری داداش؟ خیلی کم پیش میومد پیام بدیم چون اکثرا خونه بودیم. نوشتم آره مچتو گرفتم بهتر شدم. خنده فرستاد نوشت خدارو شکر عقده ای. گذشت و شب شد. شامو خورده بودیم اومدیم بالا رو تختم دراز کشیده بودم دیدم پیام اومد باز کردم دیدم شهلاست.
شهلا: داداش هیزم چطوره؟
من: مرسی آبجی. حالا هی نگو دیگه به اندازه کافی خجالت کشیدم.
شهلا: دیوونه دارم باهات شوخی میکنم. خجالت نداره که.
من: چرا داره. الان میگی این چه بدبختیه به خواهر خودش هم نظر داره.
شهلا: (خنده) مگه تو به من نظر داری بیشعور؟
شوخی میکنم می دونم داری. منم مثل خودت هیزم.
من: تو به کی نظر داری؟ منو دید میزنی نامرد؟ من که لباس باز نمیپوشم (خنده)
شهلا: تو دختر نیستی بدونی لباس باز لازم نیست همینجوریشم معلومه.
من: چی معلومه؟ من که لباس تنمه همیشه.
شهلا: خیلی خنگی.
من: آبجی جون من عکسا رو کپی کردی تو فلشت؟
شهلا: نه فقط همون یدونه رو گفتم که.
من: کدومو؟
شهلا: همون که خودت میدونی. ادیتش کردی یا واقعیه عکس خودت؟
دیگه نداری اونجوری؟ به جون تو نگاه نکردم پایین بودی.
من: نه واقعیه. میدونم آبجی من نگفتم نگاه کردی که. هست چندتا دیگه.
شهلا: میشه برام بفرستی الان؟ (خجالت)
من: چیکارشون داری؟ (خنده)
شهلا: فضولی نکن میفرستی یا نه؟ (خنده)
من: باشه وایسا.
واتزاپ کامپیوتر رو باز کردم. رفتم تو پوشه. کلا اونا که خودم بودم 5 تا بود که واسش فرستادم. 2 تاهم داشتم که تکی بود دودل بودم که بفرستم یا نه. تو همون واتزاپ نوشتم آبجی دوتا دیگه دارم ولی دودلم که بفرستم یا نه. گفت چرا؟ گفتم شاید بدت بیاد. گفت مگه چیه؟ گفتم تکیه ادیت نشدست. گفت بفرست نظر بدم. گفتم باشه و دل رو زدم به دریا و اونا رو هم فرستادم. تو یکیش تو اتاق لخت بودم و کیر و خایم رو با کش بشته بودم کامل رگای کیرم زده بود بیرون و تخمام هم آویزون بود. اما اونیکی که میترسیدم بدش بیاد. دوربین رو با پایش برده بودم حموم و گذاشته بودم رو فرمان صوتی. لخت داشتم با کیر شق شده میشاشیدم. اینارو فرستادم و کامپیوتر رو خاموش کردم رفتم رو تخت پیام دادم.
من: چطور بود؟
شهلا: دارم میبینم. قشنگن مرسی.
من: آخریا رو ندیدی هنوز؟
شهلا: نه هنوز الان میرسم بهشون.
من: باشه دیدی بگو نظرتو.
شهلا: وای این چه کاریه؟ درد نگرفت؟
من: نه محکم نبستم نظرت چیه ؟
شهلا: (خنده) دیوونه داری میشاشی تو این عکسه؟
من: آره بدت اومد؟
شهلا: نه این از همشون باحالتره. یه چیزی بگم بخندی؟
من: بگو.
شهلا: من فکر میکردم فقط به نظر خودم جیش کردن سکسیه (خجالت)
من: (خنده) نه من هم اینجوریم پس ارثی بوده.
شهلا: یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
من: نه بگو.
شهلا: میشه الان یه عکس بفرستی از خودت؟
من: از صورتم؟ (خنده)
شهلا: زهرمار بی نمک (خنده) تمام تنه نمیخواد فقط از اونجا.
من: خجالت می کشم آبجی.
شهلا: واا الان 6 ساعته دارم عکساشو میبینم خجالت چیه؟
من: نه خوب اینا رو واسه خودم گرفته بودم اینجوری فرق داره.
شهلا: ناز نکن من هم میفرستم واست اگه بفرستی.
من: باشه اول تو بفرست پس.
شهلا: باشه فقط بعدا بریز تو کامپیوترت از گوشی پاک کن خطرناکه.
توهم باید نظر بدی ها.
من: تو نظر ندادی که فقط گفتی قشنگن مرسی.
شهلا: باشه عوضی (خنده) کلفت و دراز و خوش فرمه رگاش هم خوشگله راحت شدی؟
من: آره تو پوست خودم نمیگنجم. بفرست دیگه (خنده)
چند ثانیه بعد دیدم فرستاد. بازش کردم. واااای چی میدیدم. تاپشو داده بود بالا و از پستوناش عکس گرفته بود. دوتا پستون بزرگ مثل توپ با هاله بزرگ قهوه ای روشن و نوک پستونای بادکرده خوردنی. تاحالا لخت ندیده بودمشون. نفسم داشت بند میومد. بدجور تحریک کننده بودن. بهش پیام دادم.
من: واای چقدر خوشگلن بهترین سینه هایی که تو عمرم دیدم. بزرگ و خوردنی مخصوصا نوکشون.
شهلا: تحریکم نکن عوضی. (خنده) حالا که راست شد زود عکسشو بگیر بفرست واسم.
شرتمو کشیدم پایین گذاشتم دوربین گوشی رو کلوزآپ. کیرم داشت میترکید. عکسو انداختم فرستاد.
شهلا: وای این چرا اینقدر بزرگ و ترسناکه؟ تو عکسای دیگه اینجوری نیست چرا؟
سرشم خیسه معلومه از عکسم خیلی خوشت اومده ها شیطون.
من: (خنده) آره عالی بود. چون کلوزآپ گرفتم اینجوریه خواستم با جزئیات تر باشه.
شهلا: آره جزییاتش خیلی خوبه رگهاشو میشه شمرد. چقدرم تمیزه بیشرف لیزر کردی یا موم میندازی؟
من: نه موبر میزنم.
شهلا: ساعت 12 شد بگیریم بخوابیم فدات شم. اگه خوابمون ببره.
من: من که دارم میلرزم خوابم نمیبره.
شهلا: منم حالم بهتر از تو نیست خودتو خالی کن بخواب.
من: باشه تو هم همین کارو میکنی؟
شهلا: آره (خجالت) دیگه عکس واقعیم رو هم داری نمیخواد با ساختگیش حال کنی فقط یادت نره پاکش کنی بعدا.
من: باشه پس. یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟
شهلا: نه بپرس.
من: تو با کدومشون میخوای کارتو بکنی؟
شهلا: (خنده) ای پسره پر رو. با اونی که داری میشاشی فضول خان.
من: یعنی اینقدر دوست داری؟
شهلا: مثل اینکه تو از الان شروع کردی (خنده) مثلا الان داری باهام سکس چت میکنی؟
من: ببخشید ناراحت شدی؟
شهلا: نه دیوونه آره خیلی دوست دارم اما اینکه شاشیدن مرد رو ببینم دوست دارم نه اینکه خودم بشاشم یا بخوره بهم.
من: چه جالب نمیدونستم.
شهلا: آره دوست دارم جیش کردنتو ببنیم. الان داری میمالیش تو دستت؟
من: آره. ای جوونم مثل اینکه توهم شروع کردی آبجی. دیگه چی؟
شهلا: آخخ آره دیوونه. دوست دارم لخت بشینم شاشیدنتو ببینم و ارضا بشم.
تا اینو گفت آبم با فشار خالی شد توی دستمال کاغذی. چند ثانیه که چیزی ننوشتم نوشت:
شهلا: چی شد اومد؟
من: آره تو چی؟
شهلا: آره. بخوابیم؟
من: آره آبجی مرسی. شب بخیر (بوس)
شهلا: شب بخیر داداش ماهم (بوس)
همین که چشمامو گذاشتم رو هم خوابم برد. دیدم یکی صورتمو بوس کرد. چشمامو باز کردم دیدم ساعت 9 صبحه و آبجیم بالا سرمه. گفت سلام داداش صبح بخیر خوب خوابیدی؟ گفتم سلام آبجی خوشگلم صبح بخیر آره عالی خوابیدم تو چی؟
گفت مثل یه بچه خوابیدم. با خنده گفتم شب مثل اینکه خیلی خسته شدی. خندید گفت آره اما نه به اندازه تو. دستمالتو انداختم رفت کل دستمال مثل کاغذ خشک شده بود. دستمالو میزاری رو میز نمیگی یهو یکی میاد میبینه دیوونه؟
گفتم اونقدر خسته بودم زورم اومد برم بندازمش تو سطل. گفت عیبی نداره از این به بعد مواظب باش. کامپیوترتو روشن کنم ؟ گفتم روشن کن من برم دستشویی بیام. گفت میخوای بری بشاشی شاشو؟ گفتم آره. گفت باشه برو بیا.
پاشدم برم از جلوش رد شدنی کیرمو گرفت یه فشار ریز داد گفتم آبجی درد میکنه با خنده. گفت ببخشید دست خودم نبود خداتو شکر کن گازش نگرفتم. رفتم دستشویی و صورتم رو شستم و اومدم. گفت عکسی که دیشب دادمو بریز رو کامپیوتر پاکش کن از رو گوشیت من هم ریختم رو کامپیوتر عکسای تورو از گوشی پاک کردم. هروقت هم چت میکنیم پاک کن فرداش. گفتم باشه. زدم با شیریت ریختم عکسو گفت بزن بزرگ شه. گفتم نه آبجی دوباره داغ میکنم بریم پایین صبحونه بخوریم بعد. گفت یعنی اینقدر جذابن ؟ گفتم اوووه کجاشو دیدی عشق منن. یه دست به پستوناش کشید گفت بریم پایین تاآمپرت نزده بالا.
رفتیم صبحونه رو خوردیم اومدیم بالا. نشست پای کامپیوتر زد عکسش باز شد به شوخی گذاشتتش پس زمینه کامپیوتر گفت خوبه ؟ گفتم من که از خدام بود میذاشتمش پس زمینه گوشیم و کامپیوترم. اگه میشد خیلی خوب میشد. خندید گفت دیوونه دوستات میبینن مامان اینا میبینن. گفتم شوخی میکنم بابا. گفت به من بود میدادم واسه تورو ازش گردنبند میساختن مینداختم گردنم. میوفتاد درست وسط سینه هام. گفتم منم میدادم واسه تورو رو شورتم چاپ میکردن. خندید گفت دیوونه روانی. میشه ببینمش؟
گفتم خوابه الان. گفت عیبی نداره. صندلیشو کشید جلو دست انداخت از رو شلوار گرفت. شورتم و شلوارمو باهم داد پایین کیرم اومد بیرون. از تنه کیرم گرفت یکم نگاش کرد تو دستش داشت بزرگ میشد. گفت تو هم کسی میبیندت تحریک میشی؟ گفتم هرکسی نه تو میبینی تحریک میشم. گفت ای زبون باز من هم اینطوری ام. گرفت دستش هی میداد چپ و راست و زل زده بود بهش با دقت همه جاشو برانداز کرد گفت اولین باره اینقدیشو میبینم دلم میخواد گازش بگیرم. بعد تخمامو گرفت گفت تخمات چرا اینقدر بزرگه؟ نکنه مریضی؟ گفتم نه همینجوری بوده قبلا هم. گفت معلومه پر پره.
گفتم سینه هاتو ببنینم منم؟ تاپشو داد بالا رفتم نشستم جلوش رو زانوم. گفتم نوکشون دیشب بزرگ تر بود دیدم نوک پستوناش یواش یواش داره بزرگ میشه. خندید گفت خیلی عوضی ای. میخوای دست بزنی؟ گفتم آره. پستوناشو داد دستم خیلی نرم و سنگین بودن. گفتم چقدر سنگینه توش شیر داری؟ گفت نمیدونم میخوای امتحان کن ببین. بیا رو تخت.
نشست رو تخت دراز کشیدم رو پاش پستون سمت راستشو کردم دهنم. نوکشو با زبونم بازی میدادم گفت گاز بگیر نوکشو. با یه دستم یه پستونشو میمالیدم پستون دیگش رو هم گرفته بودم به دندونم. گفت خوشمزست؟ گفتم آره مزه عسل میده. گفت کو ببینم. زبونشو کرد تو دهنم زبونمو میمکید. گفت زبون تو خوشمزه تره. یهو دیدیم مامان از پایین داره صدا میکنه. پوریا رامین جلوی دره. گفتم ای بر پدر و مادرش لعنت. شهلا گفت عیبی نداره برو ببین چی میگه.
رفتم پایین رامین دوستم دسته پلی 4 میخواست مهمون داشت میخواست دو دسته بازی کنه. رفتم دادم بهش دسته رو اومدم بالا .
شهلا نشسته بود عکس هارو میدید. رفتم نشستم کنارش گفتم آبجی یه چیزی بگم نه نمیگی؟ با خنده گفت ای بیشعور سکسیه؟ گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت تو مگه فکر غیر سکی هم میکنی؟ بعد هم اونقدر هول شدی و صدات میلرزه معلومه. حالا بگو ببینم چیه؟
گفتم میشه پایین رو هم ببینم؟ خندید گفت دیدی گفتم؟ جلوم الان یکم مو داره بزار بزنم بعد. گفتم عیبی نداره فقط ببینم. گفت هول هولکی حال نمیده بذار مامان بره خونه مامان بزرگ من هم برم حموم تمیزش کنم بعد. گفتم من میخوام تمیزش کنم. گفت باشه حالا بذار مامان بره. گفتم باشه. برم پایین الان میام.
رفتم پایین دیدم مامانم داره لباسارو میندازه تو لباسشویی. فهمیدم صبح اومده بالا سبد لباس ها رو برداشته یه لحظه با خودم گفتم نکنه دستمالو دیده بعد گفتم نه روی میز من اونقدر شلوغه اصلا نگاه نمیکنه تا خودم جمع کنم.
گفتم مامان از مامان بزرگ چه خبر؟ گفت الان میخوام برم خونشون خالت زنگ زد اونجاست من هم میرم قبل شام میام. این لباسا رو هم انداختم لباسشویی یک ساعت دیگه درشون بیارید نمونه بو بگیره.گفتم باشه سلام برسون من بالام رفتنی یادم بنداز لباس ها رو بازهم. گفت باشه.
رفتم بالا دیدم شهلا داره دراز کشیده رو تختم. گفتم مامان میخواد الان بره تو برو حموم مامان رفت من میام برات تمیز میکنم. گفت باشه و رفت اتاقش لباس برداره. یکم نشستم عکسارو دیدم دیدم مامان از پایین داد میزنه پوریا مامان من رفتم لباسا یادتون نره گفتم باشه مامان برشون میدارم.
رفتم دیدم شهلا تو حمومه. در رو زدم از لای در گفت چیه؟ گفتم مامان رفت. در رو کامل باز کرد گفت بیا لباساتو در بیار تو هم.
دیدم لخته سوتینش رو درآورده ولی شورت پاشه هنوز. پستونای بزرگش خیس بودن مثل الماس میدرخشیدن. سریع لباسامو کندم. گفت شورتت رو هم در بیار خیس نشه گفتم مامان سبد رو صبح خالی کرده دو سه روز نمیاد برش داره نترس. خندید گفت درش بیار حمال واسه من خجالتی شده. گفتم باشه درش آوردم. با خنده گفت نیومده راست کردی بی جنبه؟ رفتم جلو نوک پستوناشو نیشگون گرفتم گفتم مگه میشه اینا جلوم بیرون باشن و راست نکنم. گفت آخخ وحشی دردم گرفت. گفتم بیار بوسشون کنم خوب شن. یه بوس از هر نوک پستونش گرفتم و رفتم زیر آب. گفتم چرا در نیاوردی خودت شورتتو. گفت نه بذار آخر که خواستم اصلاح کنم. گفتم خجالت میکشی؟
گفت نه بدم میاد با پشم ببینیش بذار حداقل وقتی خواستم اصلاحش کنم ببین. گفتم اصلاحش کنم نداریم خودم میخوام اصلاحش کنم. گفت باشه. خلاصه همدیگه رو شستیم و شهلا هی دستشو میزد به کیرم مثلا که ناخواسته بوده. من هم کیرم مثل سنگ شده بود. پشتشو لیف کشیدم و دستمو از پشت با لیف کردم تو شورتش و کون بزرگشو قشنگ شستم. دوست داشتم لیفو از دستم دربیارم و کامل بتونم لمس کنم کونشو ولی تا خودش اجازه نمیداد نمیخواستم کار اضافه ای انجام بدم.
شهلا هم حسابی کمرمو لیف کشید با شیطنت و کارمون که تموم شد گفت ژیلتم رو از رختکن بیار. گفتم درش نیاری شورتتو خودم میخوام درش بیارم. رفتم آوردمش و اومدم داخل آب گرم ریختم رو زمین گفتم بیا اینجا. نشستم جلوی پاش شورتش رو کشیدم پایین تا کوسشو دیدم گفتم واایییی جه کلوچه ای. حشری شده بود صداش میلرزید. با خنده گفت بی ادب نشو. خمیر ریش خودم رو داد دستم گفت بزن بهش. گفتم پس بگو خمیر ریشم چرا هی تند تند تموم میشه. گفت خسیس ننداز تقصیر من. من فوقش ماهی یه بار با این اصلاح کنم. گفتم شوخی میکنم آبجی خوشگلم اصلا هزارتا از اینا فدای یه تار موی این جیگرطلا. خندید گفت باشه زبون نریز زبونت لازمت میشه.
گفتم آخ جون تو جون بخواه. خمیر ریشو زدم روش و با دستم شروع کردم مالیدنش. قشنگ پفش میومد زیر انگشتام و نرمیشو حس میکردم. شهلا با خنده گفت توله سگ میخوای تحریکم کنی یا داری خمیر ریش میمالی؟ اینقدر دستمالیش نکن. گفتم بیا دراز بکش.
دراز کشید جلوم دیدم صورتش قرمز شده و آشفته نفس می کشه. خواستم چیزی بگم ولی خودمو نگه داشتم ترسیدم خرابش کنم و بگه گمشو بیرون. رفتم وسط پاهاش نور لامپ حموم قشنگ میزد به کوسش شروع کردم براش با ملایمت اصلاح کردن. کامل که اصلاح کردم مثل یه هلوی پوست کنده کوس تپل و قرمزش بیرون زد. خوشگلترین کوسی بود که تو عمرم دیدم. نه یه ذره لباش بیرون بود و نه چیز اضافه ای داشت. انگار شوهر پلشت سابقش اصلا دست هم نزده بوده به این کوس. گفتم آبجی اینو کجا قایمش کرده بودی؟ خوشگلترین چیزیه که از زمان خلقت آفریده شده. نمیدونم خجالت میکشید یا بخاطر اینکه از دیده شدن حشری میشد بود که صورتش رو ازم دزدید و گفت خوبه حالا زیاد زل نزن بهش.
گفتم آبجی اون محمد قزمیت اصلا قدر اینو نمیدونسته انگار اصلا دست نخورده. جدی شد گفت حالا اسم اون حروم زاده رو نیار حسمو میپرونیا. دیدم خراب کردم یه بوس از داخل رونش کردم وگفتم برگرد پشتتو بمن کن.
گفت واسه چی؟ فکر کرد میخوام بکنم فکر کنم. گفتم اولا که پشتو هنوز ندیدم. دوما میخوام واست اصلاحش کنم دیگه. گفت باشه ولی مواظب باش. نشست برگشت پشتشو کرد به من. کونش حالا که آزاد بود خیلی واسم جذاب تر شده بود چقدر بزرگ بود. نشسته بود منتظر بود.
گفتم آبجی کمرتو نمیخوام اصلاح کنم که. گفت چیکار کنم؟ دراز بکشم؟ گفتم نه سخت میشه چهار دست و پا شو. گفت نه بابا؟ به اندازه کافی دید نزدی؟ گفتم پشت رو نه. گفت خیلی بی حیایی.
چهاردست و پا شد. کونش از این بزرگای شل و ول نیست که چهار دست و پا هم نشه لاش رو دید. چهار دست و پا قشنگ باز بود. ولی واسه تیغ باید یه طرفش رو میکشیدم. دیدم کونش زیاد مو نداره ولی یه سوراخی داشت مثل ماه. صورتی مایل به کرمی تمیز تمیز. یه چنتا تار موی کوچیک دور و برش بود.
خمیر ریش زدم و با انگشت کشیدم روش دیدم یه آهی از زیر نفساش در رفت و خودشو یکم داد جلو ناخودآگاه. گفتم چیزی شد آبجی؟ گفت نه خیلی حساسه مواظب باش. گفتم دست نزنم بهش؟ با صدای لرزون گفت دست بزن ولی مواظب باش. انگشت شصتم رو گذاشتم رو سوراخ کونشو یه فشار کوچیک دادم. درست فکر میکردم از اون سوراخ کون های عضله ای و ارتجاعی بود. حالا میفهمیدم چرا کوسش شبیه کوس های دست نخورده بود.
البته به نظر من محمد باز هم ابله بود چون نه از اون کوسش میشد دست کشید نه از این کون. یه کم با ژیلت موهای دورشو زدم. بعد سر دوش رو برداشتم و شروع کردم شستن کوس و کون کفیش. دیدم کوسش آب راه افتاده انگار یکم لزج شده بود. گفتم آبجی بخورمش برات؟ یکم مکث کرد گفت بخور ولی یواش.
زبونمو از پشت زدم به کوسش پاهاشو جمع کرد. گفتم آبجی سفت نکن خودتو سعی کن لذت ببری. با خنده گفتم اگه بچه خوبی باشی من هم میدم میخوریشا. با این حرفم مودش عوض شد. خندید گفت لطف میکنی بچه پررو. دیدم یکم از حالت دفاعی در اومده شروع کردم واسش لیس زدن. زبونم رو به طرف سوراخ کونش کشیدم دیدم آه کشید. احساس کردم داره خودشو نگه میداره. گفتم آبجی کسی نیست تو خونه راحت خودتو رها کن. گفت پوریا میری ببینی مامان یا بابا نیومده باشن. گفتم باشه.
رفتم حوله رو دور خودم پیچیدم و طبقه خودمونو نگاه کردم دیدم کسی نیست. از پله ها داد زدم مامان. دیدم جواب نداد کسی. رفتم پایین رو هم نگاه کردم. حتی حیاط رو هم نگاه کردم و دیدم خبری نیست. داشتم یخ میزدم. سریع رفتم تو حموم دیدم شهلا سر پاست.
گفتم کسی نیست. پشیمون شدی؟ گفت نه زانوهام درد گرفت بذار پامو بذارم رو سکوی حموم راحت تره. یه پاشو گذاشت بالا و با دستش یه لپ کونشو گرفت و باز کرد. رفتم نشستم پاین و شروع کردم به لیس زدن کوسش و لای کونش. تا زبونم رو به سوراخ کونش زدم بلند آه کشید گفت داداش اونجا رو زبون بزن خیلی خوبه. من هم ادامه دادم و زبونم رو از بالا به پایین میکشیدم. آخر انگشت شصتم رو یکم فشار دادم و نوک انگشتم رفت تو سوراخ کونش و زبونم رو محکم میکشیدم لای کوس صورتیش. با داد و فریاد ارضا شد و نزدیک پنج شیش ثانیه لرزید و آبش مثل شاش دو بار پاچید بیرون.
فهمیدم خانوم اسکوییرت هم میکنه و برام خیلی جالب بود. تا حالا ندیده بودم از نزدیک زنی رو که اسکوییرت کنه یا به قول خودمون آبش بپاشه بیرون.
همین که لرزشش تموم شد برگشت و مثل وحشیا لبای منو گرفت به لبش جوری که شوکه شدم. بعد دید ترسیدم خندید گفت ببخشید یه لحظه وحشی شدم. خوب میخوای بخورمش برات یا خودت میمالیش. با یه حالت مرموز گفتم خودم میمالم. گفت لوس نشو دیگه حق انتخاب نداری.
گفتم تو که نمیخوای حق انتخاب بدی چرا میپرسی خوب؟ گفت مسخره میخواستم خودت بخوای مثلا. گفتم باشه بیا بخورش. خندید گفت بی ادب.
نشست رو زانوهاش و کیرم رو گرفت یه برانداز کرد و نوکشو که یه ذره آب زده بود بیرون یه زبون زد. گفتم خوشمزست؟ گفت نه یکم گسه ولی دوست دارم بذار تمرکز کنم فقط لذت ببر.
شروع کرد تخمامو بازی میداد و نوک کیرمو زبون میزد. بعد خایم رو گرفت و میخواست با زور بکنه تو دهنش. دید نمیشه. لیسشون زد و رفت یکم به تنه کیرم زبون زد و کیرمو تا کلاهکش کرد تو دهنش و از داخل هم زبونش رو میچرخوند رو سر کیرم. یواش یواش نصفش رو کرد داخل و دست من رو گرفت و گذاشت پشت سرش. من هم تو آسمونا بودم و فقط داشتم تو چشمای خوشگل و مشکیش نگاه میکردم. مژه هاش کاشت بود ولی خیلی خوشگل بود. با اون چشماش که خمار شده بودن مثل یه آهو داشت نگاهم میکرد. من هم حواسم پرت شد و سرشو یکم فشار دادم به سمت کیرم.
دیدم یهو کیرمو کشید بیرون گفت دیوونه خفم میکنیا. گفتم دستمو گذاشتی رو سرت فکر کردم میگی هول بدم داخل. گفت نه دستت رو سرم بودنی بیشتر لذت میبرم ولی فقط بذار رو سرم خودم کارمو میکنم هول بدی میکشمتا. گفتم باشه. خلاصه یه پنج دیقه ای خورد و چشم تو چشم بودیم. من موقع خودارضایی زیر یه ساعت نمیکشه تا ارضا بشم. ولی خیلی حال داد طوری که تو پنج دیقه تا دید رگای کیرم سفت شد کیرمو یکم کشید بیرون و فقط تا کلاهک تو دهنش بود و آبم کامل ریخت تو دهنش با فشار.
کارش که تموم شد درش آورد گفت چقدر زیاد آب داری تو حالا جق هم میزنی اینقدر میمونه؟ با خنده گفتم با دهن پر ادم حرف نمیزنه توف کن. دیدم همشو قورت داد و زبونش رو هم کشید دور دهنش با لبخند گفت حیف آب داداشم نیست بریزم بره؟ تمام ویتامینه.
دهنشو شست و من هم خودمو اومدم آب بکشم. گفت آبت اومده نمیخوای بشاشی؟ سنگ مثانه میگیریا. دیدم دارم یکم. گفتم در میام میرم دستشویی. گفت بیا دم لوله. کیرم رو گرفت دستش و نشونه گرفت سمت لوله کف شوئی. من هم با فشار شاشیدم و شهلا هم مثل بچه ای که چیز جدیدی کشف کرده ذوق زده بود.
خودمون رو آب کشیدیم و اومدیم بیرون. همدیگه رو خشک کردیم و لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم بیرون. خسته بودیم. شهلا گفت من برم اتاقم یکم بخوابم. گفتم بیا اتاق من بخواب کنارم.
رفتم رو تخت و آغوشم رو باز کردم و گفتم بیا بخوابیم آبجی قشنگم. شهلا اومد بغلم و بعد از چندتا لب عاشقانه تو چشمای هم زل زدیم تا خوابمون برد و نزدیک یک ساعت و نیم بعد شهلا منو با بوسه بیدارم کرد و رفتیم پایین و ناهار و خوردیم و بعد اومدیم بالا و تا شب مشغول فیلم دیدن تو اتاق من بودیم. ادامه دارد…

ادامه...

نوشته: PichPichak


👍 26
👎 2
61401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

846988
2021-12-09 00:57:48 +0330 +0330

کپی از یه سایت دیگه 😐

0 ❤️

847018
2021-12-09 02:30:11 +0330 +0330

saeed-sexy
داداش دقت کن کپی نیست همونجا هم خودم گذاشتم اگه به آیدی نویسنده دقت کنی 😁

1 ❤️

847083
2021-12-09 08:55:15 +0330 +0330

لباسا تو لباسشویی موند، بو گرفتن، خاک تو سرتون

4 ❤️

847106
2021-12-09 11:47:08 +0330 +0330

عالی بود ولی کاش آبجیت نبود بیشتر حال میداد

1 ❤️

847142
2021-12-09 14:44:36 +0330 +0330

افسوس ک خواهر ندارم 🤣❤

1 ❤️

847172
2021-12-09 20:04:51 +0330 +0330

«خیلی خیلی خوشگله دماغش هم عملیه»
واقعا لازم بود که بگی دماغش عملیه،اصلا چه فایده داشت گفتنش؟!
حالا بقیه داستانو بخونم نظرمو میدم

0 ❤️

847173
2021-12-09 20:07:05 +0330 +0330

مثل اینکه دیشب همه داستانا کیری بود.خوب شد الکی بیدار نموندم🌝

1 ❤️

847285
2021-12-10 06:01:37 +0330 +0330

بی صبرانه منتظره بقیشم
خیلی حال کردم
دمت گرم

1 ❤️

847295
2021-12-10 08:31:32 +0330 +0330

ادامه بده منتظرم❤️

1 ❤️

847375
2021-12-10 22:27:13 +0330 +0330

Mr Answer
آره داداش لازم بود تصویر ذهنی داشته باشه خواننده 😁

0 ❤️

847376
2021-12-10 22:29:49 +0330 +0330

Mr Answer
دیشب داستانا بد بودن ؟ یعنی الان داستان من خوب بود یا بد ؟ 😁

0 ❤️

847377
2021-12-10 22:31:19 +0330 +0330

قسمت دوم و پایانی رو آپ کردم قبلا. فردا یا پس فردا شب احتمالا میذاره سایت.

0 ❤️

847664
2021-12-12 15:31:13 +0330 +0330

کصکش لباسارو از تو لباسشویی در نیاوردی ، بو گرفته حتما 😂

0 ❤️

848344
2021-12-17 13:33:01 +0330 +0330

رفیق محشر بود داستانت. حرف نداشت. هم قلمت روون بود هم تصویرسازیهات عالی هم اضافه‌کاری الکی نداشت ازطرفی هم همه‌چی سرجاش پیش رفت و از واقعیت فاصله نگرفت. یعنی کافیه یه پسر مث من باشه که نقطه‌ضعف سکس با خواهر داشته باشه اونوقت محاله کیف نکنه با این داستانت. آدم ته دلش میخواد واقعی باشه نه داستان و ته ته دلش میخواد واسه خودش هم اتفاق بیفته و بتونه چنین سکس شیرین و جذابی با خواهرش داشته باشه و درواقع خواهرش هم دنبال سکس با برادرش باشه. خلاصه که حسادت‌برانگیز بود موقعیت برادر شهلا تو این داستان 😀

1 ❤️

849021
2021-12-21 08:58:33 +0330 +0330

Arminkamangi عزیز
مرسی از نظرت و خوشحالم که تونستم انتظاراتتون رو از یه داستان برآورده کنم 😁 🌹

0 ❤️