عشق و فاصله

1396/03/04

چادرمو سرم کردم و از در خونه بیرون زدم
هی از سرم می افتاد ، هنوز بهش عادت نکرده بودم . والا با این جماعت نمیشه حتی ادم لباسی که دلش می خواد بپوشه . تازه اسباب کشی کرده بودیم و به خاطر شغل بابام جا به جا شده بودیم .
از کوچه ها رد شدم و به خیابون رسیدم . ساعتمو چک کردم .قرار داشتم . باید زود تر می رسیدم. دستمو بالا بردم یه ماشین در بست گرفتم . جمعه بود و خیابونا خلوت تر بود زود به پارک شهر رسیدم .
دنبالش می گشتم .کجاست پس ؟تو این هوای گرم منو کاشته بود . بهم گفته زیر آلاچیق کنار چراغ .
یهو صدای بوق یه اومد که پشت سر هم میزد
سرمو چرخوندم زیر سایه یه درخت ماشینش بود از خوشحالی بال در اوردم . از ماشین اومد پایین . منم دوییدم سمتش . تا به هم رسیدیم پریدیم بغل همو لب گرفتیم …
عشقم بود زندگیم بود عمرم بود .

  • کجا بودی آقایی ؟
  • گرم بود عزیزم اومدم تو ماشین
    رفتیم تو ماشین نشستیم
    بعد از دو هفته می دیدمش
  • این چادر چیه رو سرت ؟(باخنده)
  • اینجا که تهرانمون که نیست . مجبورم . مردم چپ چپ نگاه می کنند .
  • بیخیال . چشاتو ببند
    چادرمو از سرم در اوردم و چشامو بستم .
  • حالا وا کن
  • واااااای علی
    یه گردنبند طلا به شکل مروارید بود .
    گفتم حالا علی تو چشاتو ببند
    چشاشو که بست سرمو بردم سمت صورتش ،
    لبامو رو لباش گذاشتم . اوووووووم
    زبونش رو به زبونم میزد . دستشو گذاشت رو سینم . از رو مانتو منو داشت میمالید . گفتم بیخیال شو علی ، تو ماشین که نمیشه . نقطه ضعفمو میدونست . مالیدن کُصَم . از رونم روی شلوار شروع کرد،اومد بالا تا رسید بهش . داشت دیووونم می کرد . دستمو گذاشتم رو کیرش از رو شلوار لی . بهش گفتم در بیارش . به خودم که اومدم داشتم واسش ساک میزدم . یهو یه جوری نگام کرد و گفت داره میاد
    منم سرعتمو بیشتر کردم تا اومد با یه دستمال پاکش کردم .
    نوشته: ندا آرام

👍 3
👎 13
1031 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

601901
2017-05-25 20:28:17 +0430 +0430

به خودت اومدی و دیدی داری ساک میزنی!!
این دیگه چه گوه خوریه.کیر به داستانت

0 ❤️

601991
2017-05-25 20:48:14 +0430 +0430

عشق و فاصله؟ :-|
شما که یهو به خودتون اومدین دیدین فاصله‌ای نیس…!..منظورتون از فاصله اون نیم متر بین صندلی ها بود؟…عشق هم حتما اونی که از رو شلوار لی دست گذاشتین روش!

:-(

0 ❤️

602006
2017-05-25 20:49:55 +0430 +0430

خداییش ادامه داستان رو که Boob_lover5 نوشت رو کلی خندیدم لایک داشت
?

0 ❤️

602091
2017-05-25 21:10:39 +0430 +0430

ندا یواش
این اس ام اس بود یا داستان
کصشعر بود یا عاشقی
میزبانی بود یا تزویر!

1 ❤️

602391
2017-05-26 05:03:37 +0430 +0430

اولشو که خومدم فکر کردم الان یه داستان خوب و با کلاس میخونم چون خداییش قشنگ بود ولی یهو رفتی سربالایی و گند زدی شایدم …
چی بگم خوشبحالت چه BF مایه داری !

1 ❤️

602436
2017-05-26 05:36:40 +0430 +0430

خانم آرام !
توی این شهری که سنتی هستش و خانم از ترس چادر سرش کرده چطوری میشه چند تا بوق واسه یه دختر زد توی ماشین مگه موبایل نداشتین هماهنگ کنین سال 85
و مهم تر اینکه زیر سایه درخت پارک شهراینهمه لاس زدن و ساک وخوردن اندام مرد … لااقل می گفتین ماشین رفت بیرون شهر !
یا چجور میشه تو پارک عشقتو بغل کنی چادر نیفتاد از سرت … ؟!
داستانتون ضعیفه و کوتاه ولی یه رگه های قوی توش هست که میشه درآینده بهتر بشه مثل بند های آغازین چادر زدن و افتادن چادر وتوصیف جماعت شهر کوچیک و حس ناامنی دختر…
موفق باشید

0 ❤️

602611
2017-05-26 10:44:07 +0430 +0430

خوب شد به خودت اومدی وگرنه پرده رو دریده بود! خب ساک هم اشکال نداره جزو مستحباته

0 ❤️

602761
2017-05-26 17:13:33 +0430 +0430

ریدی تو اسم پاک عشق !

0 ❤️