چادرمو سرم کردم و از در خونه بیرون زدم
هی از سرم می افتاد ، هنوز بهش عادت نکرده بودم . والا با این جماعت نمیشه حتی ادم لباسی که دلش می خواد بپوشه . تازه اسباب کشی کرده بودیم و به خاطر شغل بابام جا به جا شده بودیم .
از کوچه ها رد شدم و به خیابون رسیدم . ساعتمو چک کردم .قرار داشتم . باید زود تر می رسیدم. دستمو بالا بردم یه ماشین در بست گرفتم . جمعه بود و خیابونا خلوت تر بود زود به پارک شهر رسیدم .
دنبالش می گشتم .کجاست پس ؟تو این هوای گرم منو کاشته بود . بهم گفته زیر آلاچیق کنار چراغ .
یهو صدای بوق یه اومد که پشت سر هم میزد
سرمو چرخوندم زیر سایه یه درخت ماشینش بود از خوشحالی بال در اوردم . از ماشین اومد پایین . منم دوییدم سمتش . تا به هم رسیدیم پریدیم بغل همو لب گرفتیم …
عشقم بود زندگیم بود عمرم بود .
عشق و فاصله؟ :-|
شما که یهو به خودتون اومدین دیدین فاصلهای نیس…!..منظورتون از فاصله اون نیم متر بین صندلی ها بود؟…عشق هم حتما اونی که از رو شلوار لی دست گذاشتین روش!
:-(
خداییش ادامه داستان رو که Boob_lover5 نوشت رو کلی خندیدم لایک داشت
?
ندا یواش
این اس ام اس بود یا داستان
کصشعر بود یا عاشقی
میزبانی بود یا تزویر!
اولشو که خومدم فکر کردم الان یه داستان خوب و با کلاس میخونم چون خداییش قشنگ بود ولی یهو رفتی سربالایی و گند زدی شایدم …
چی بگم خوشبحالت چه BF مایه داری !
خانم آرام !
توی این شهری که سنتی هستش و خانم از ترس چادر سرش کرده چطوری میشه چند تا بوق واسه یه دختر زد توی ماشین مگه موبایل نداشتین هماهنگ کنین سال 85
و مهم تر اینکه زیر سایه درخت پارک شهراینهمه لاس زدن و ساک وخوردن اندام مرد … لااقل می گفتین ماشین رفت بیرون شهر !
یا چجور میشه تو پارک عشقتو بغل کنی چادر نیفتاد از سرت … ؟!
داستانتون ضعیفه و کوتاه ولی یه رگه های قوی توش هست که میشه درآینده بهتر بشه مثل بند های آغازین چادر زدن و افتادن چادر وتوصیف جماعت شهر کوچیک و حس ناامنی دختر…
موفق باشید
خوب شد به خودت اومدی وگرنه پرده رو دریده بود! خب ساک هم اشکال نداره جزو مستحباته