قاب پنجره

1395/03/28

برد، دریا را کشید و روبروی آن ساختمانی باپنجره های شیشه ای بلند !
،آنوقت، قلم مویش راعوض کرد و زن را روبه روی پنجره کشید که دست به کمرآلوچه می خورد…
صدای تق وتوقِ کفش های زن که روی سرامیک های سیاه وسفیدکوبیده میشد درفضا پیچید، زن درحالی که یک دستش به کمر بود و دستِ دیگر روی شکم برآمده اش آرام آرام خودش را تا کنارِپنجره رساند.نقاش قلم مویش راسفید کرد و دُرناها راروی سطح آب کشیدتاوقتی زن به بیرون نگاه کند چشمش به دُرناها بی افتد
زن سرش ر ا گرداند هلالِ موهایش ریخت روی پیشانی ،نقاش گوشه ای ازاتاق مردراکشیدتا وقتی زن سرش را بر می گرداند که به چشم های مردنگاه کند درست یادِ آن زمانی بی افتد که برای اولین بار به چشمانش زُل زده یادِآن زمان که گونه هایش سرخ شده وازخجالت سرش راپایین انداخته بود.مرد اما به زمانی فکر کرد که برای اولین بار زن رادیده و دستپاچه شده بود خوب بیاد داشت که هنگام خروج از ان کتابفروشی که زن نیز برای کتاب خریدن بدانجا آمده بود چطور بی احتیاطی کرده و از فرط اظطراب، باصورت به شیشه خورده بود زن سعی کرده جلوی خنده اش را ب۴گیرد اما مردخنده ی یواشکی او را دیده بود
.زن دوباره نگاهش رابه پنجره دوخت وبه کشتی هایی که در چشمهایش به ساحل می‌رسیدند.نقاش به زنِ توی تابلو نگاه کرد رنگ ها را باهم ترکیب کرد وتوی ساحل پسربچه ای را کشید که روی ماسه ها بازی میکرد زن نگاهش را از کشتی ها گرفت وبه پسربچه ی توی ساحل نگاه کرد ،لبخندی زد و از ظرف توی دستش آلوچه ای برداشت ونزدیک لب های قرمزش برد ،پسربچه ی کنارِساحل دوید سمت دریا،الوچه ازدست زن به زمین افتادوکشیده شدروی سرامیک های سفید ،زن دست های ظریفش را روی شیشه گذاشت. پسر بچه جلوتر رفت زن دستهایش لرزید وپیشانی اش عرق کرد
مرد از جایش جابجا شد و با نگرانی به زن نگاه کرد،پسربچه تا وسط دریا رسید زن بادست به شیشه کوبید،حالا دیگر او را نمی دید.سرش گیج رفت ناخن هایش روی شیشه کشیده شد و رد پنجه هایش جا ماند.نقاش نگاهی به نقاشی اش کرد و قلم مویش را شست.

                                                                       .................................تیراس

👍 22
👎 2
11550 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

545121
2016-06-17 10:06:20 +0430 +0430

دو سه باری خوندمش نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. خیلی زمخت نوشتی انگتر با زور میخواستی تصویرسازی کنی. داستانهای قشنگ تو سایت کم نیستن ینگاهی بهشون بنداز. سعی نکن خوب بنویسی باید ذهنت جرقه بزنه. و اینکه اسم سایتو نگا کن بعد به فراخورش بنویس.

1 ❤️

545122
2016-06-17 10:14:58 +0430 +0430

زیبا بود. تا چند خط مونده به آخر آرامش بخش بود و دوست داشتن توش حس میشد. خسته نباشی

0 ❤️

545133
2016-06-17 10:49:45 +0430 +0430

بعضی از این داستان ها هستند که تصویری توی ذهن آدم نمیسازن…ولی عوضش متنشون مثل موسیقیه…شخصا انقدر آدم احساساتی نیستم که بتونم با چنین داستان هایی ارتباط برقرار کنم…اما نوشتن چنین داستانی قوه تخیل قوی میخواد…

0 ❤️

545137
2016-06-17 10:58:29 +0430 +0430

دوستان سلام
«بار دیگه شهوانی حماسه افرید»

و متاسفانه در کمال خونسردی دست ما رو گذاشت تو حنا !نسخه بالا کامل نیس نسخه کامل رو در ادامه میارم

1 ❤️

545139
2016-06-17 11:00:57 +0430 +0430

نسخه کامل
قاب پنجره
نقاش نشست روی سه پایه ای که یک پایه اش لَق بود.قلم مویش رابرداشت وبه سفیدی بوم خیره شد یکدفعه چشمش به قاب پنجره افتاد ،دریا را دیدکه بیرون ازپنجره آرام بود ودُرناهاروی سطحش چرخ می زدندقلم مویش راتوی رنگ آبی فروبرد دریا راکشیدوبعدروبه روی آن ساختمانی باپنجره های شیشه ای،آنوقت رنگ قلم مویش راعوض کردو زن راروبه روی پنجره کشیدکه دست به کمرآلوچه می خورد…
صدای تق وتوقِ کفش های زن که روی سرامیک های سیاه وسفیدکوبیده میشد درفضاپیچید،زن درحالی که یک دستش به کمربودودستِ دیگر روی شکم برآمده اش آرام آرام خودش راتاکنارِپنجره رساند.نقاش قلم مویش راسفیدکردودُرناهاراروی سطح آب کشیدتاوقتی زن به بیرون نگاه کند چشمش به دُرناها بی افتدزن سرش رابگرداندهلالِ موهایش ریخت روی پیشانی ،نقاش گوشه ای ازاتاق مردراکشیدتاوقتی زن سرش رابرمی گرداندکه به چشم های مردنگاه کنددرست یادِآن زمانی بی افتد که برای اولین بار به چشمانش زُل زده یادِآن زمان که گونه هایش سرخ شده وازخجالت سرش راپایین انداخته بود.مردامابه زمانی فکرکردکه برای اولین بار زن رادیده بود دستپاچه شده ووقتی که میخواست ازکتاب فروشی که زن برای خریدبه انجا آمده بیرون بیایدباصورت به شیشه خورده بودزن سعی کرده جلوی خنده اش را بگیردامامردخنده ی یواشکی او را دیده بود.زن دوباره نگاهش رابه پنجره دوخت وبه کشتی هایی که توی چشمهایش به ساحل می‌رسیدند.نقاش به زنِ توی تابلو نگاه کردرنگ هاراباهاراباهم ترکیب کرد وتوی ساحل پسربچه ای راکشیدکه روی ماسه هابازی میکرد زن نگاهش راازکشتی هاگرفت وبه پسربچه ی توی ساحل نگاه کرد ،لبخندی زدوازظرف توی دستش آلوچه ای برداشت ونزدیک لب های قرمزش برد ،پسربچه ی کنارِساحل دویدسمت دریا،الوچه ازدست زن به زمین افتادوکشیده شدروی سرامیک های سفید ،زن دست های ظریفش را روی شیشه گذاشت. پسر بچه جلوتر رفت زن دستهایش لرزید وپیشانی اش عرق کردمردازجایش جابه جاشدوبانگرانی به زن نگاه کرد،پسربچه تاوسط دریارسیدزن بادست به شیشه کوبید،حالادیگراورانمی دید.سرش گیج رفت ناخن هایش روی شیشه کشیده شدوردپنجه هایش جاماند.نقاش نگاهی به نقاشی اش کردوقلم مویش راشست.

1 ❤️

545140
2016-06-17 11:01:21 +0430 +0430

حتما تیزر تبلیغاتیش بوده ?

0 ❤️

545151
2016-06-17 11:25:17 +0430 +0430

چه داستان خوش طرح و با کلاسی!!!
یول حظ کردم

لایک واجب. لایک واجب. لایک واجب

0 ❤️

545152
2016-06-17 11:30:11 +0430 +0430

فضای احساسی قوی ای داشت واصول فنی نگارش هم در ان رعایت شده بود
از طرف من یه لایک به حسابتان منظور شد

0 ❤️

545168
2016-06-17 13:39:33 +0430 +0430

تیراس خان …مرحبببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببا
بهتون تبریک میگم
پس شما تو نوشتن داستانای کوتاه هم مهارت داشتیم و رو نمیکردین ؟

0 ❤️

545174
2016-06-17 14:24:26 +0430 +0430

دوست خوبم نویسنده ی محترم
ارت ممنونم که بعد از مدتی منو به خوندن یه داستان خوب و متفاوت مهمان کردی ولی،
ای کاش میشد نسخه کامل را جایگزین میکردی !

0 ❤️

545215
2016-06-17 21:35:56 +0430 +0430

کاری به داستان ندارم شخصا با داستان تمام احساسی که چیزی جز توصیف واسه عرضه نداره خوشم نمیاد ،گرچه قلم توصیفیت اونجور که تا نصفه خوندم خوب بود و زحمت کشیده بودی .

اما

روی صحبتم با دوستانی هست که از کامنت جناب TIRASS به بالا ، نظر دادن و به به و چه چه کردن اونم وقتیکه داستان هنوز کامل نبود و کاملا مشخص بود که نصفه و نیمه و نامفهومه ،مثلا یه پاراگراف اول رو بخونید؟!

بعدش که تیراس نسخه ی کاملشو گذاشت حالا میشد یه چیزی راجعبه سر و ته داستان فهمید…

جالبه بعضیا اصلا از روی داستان نظر نمیدن بلکه بیشتر رو هوا کار میکنن (امیدوارم جسارت نشه فقط رک و پوست کنده واقعیت رو گفتم)

0 ❤️

545246
2016-06-18 05:40:53 +0430 +0430

این چیه الان؟!!! متن ادبیه؟؟؟ داستان سکسیه؟؟!! شرح حاله؟؟!!
بابا یه کم دقت کنین به اسم سایت

0 ❤️

545281
2016-06-18 12:29:10 +0430 +0430

خوب بود ولی من دوست داشتم احساسی تر باشه

0 ❤️

545284
2016-06-18 13:04:47 +0430 +0430
NA

خداییش این چی بود نوشتی تیراس؟
کمپلت ناامیدمون کردی
نمیدونم اسم این متنو چی باید گذاشت ولی اصلا جالب نبود ،برگرد به سبک خودت
موفق باشی

0 ❤️

545298
2016-06-18 16:24:11 +0430 +0430

رفقای خوب شهوانی سلام
از تمام دوستای عزیری که داستان رو با وجود سکسی نبودن لایک کردن ممنونم …نتیجه لایکهای دوستان این شدکه:
امروزداستان « قاب پنجره » رفت تو لیست بر گزیده ها ودر نتیجه شما دوستای گل علاقمند میتونین داستان جدیدم با عنوان»« عشرتکده » رو نهایتا تا فردا بخونین
خدمت دوستان عزیزی که قاب پنجره رو نپسندیدند عرض کنم که …ردستان " عشرتکده "رو اگه وفت کردین حتما بخونید فکر میکنم خوشتون بیاد
ارادتمند شما :TIRASS

0 ❤️

545330
2016-06-18 23:34:17 +0430 +0430

شرمنده 6 دفه خوندم اون لپ کلام رو درک نکردم چی شد مگه بچه غرق شد زنه حامله نقاش چی بود یه توضیح مختصر بده ?

0 ❤️

545362
2016-06-19 11:03:04 +0430 +0430

تیراس عزیز خوشحالم که داستان خوبت با لایک های واقعی رفت تو لیسته برگزیده. میگم لایک واقعی چون دیدم یکی از نویسنده های عزیز رفته چندتا اکانت واسه خودش درست کرده و اومده به داستاناش لایک میده تا بره بالا و کامنت تقدیر و تشکرم میزاره برا خودش.فکر کرده با اینکارا همتراز نویسنده های خوبی چون شما، ایول ،نجوا، اساطیر، او ،سیاه پوش و … میشه. منتظر داستانه جدیدت هستیم

0 ❤️