لذت دلچسب بعد کنکور

1403/03/06

سلام 18 سالم بود تازه کنکور داده بودم اواخر مرداد ماه تصمیم گرفتم برم باشگاه چون ورزش مورد علاقم والیبال بود باشگاه والیبال ثبت نام کردم هر چند ک قدم بلند نبود ولی استعداد خاصی در این ورزش داشتم قدم 162 وزنم 55 فک کنم ریزجثه ترین بودم با اعضای باشگاه دوست بودم مربیم هم ی خانم قد بلند و خوش هیکل بود همیشه توی زمین هوامو داشت زیادی بهم توجه میکرد طوری که دیگه همه بچه ها بم میگفتن سوگلی . بازیم توی نقش پاسور خیلی خوب بود توی اکثر مسابقات تمرینی من پاسور بودم . مسابقات کم کم جدی تر میشدن و داشتیم آماده میشدیم برای مسابقات کشوری تمرین هامون زیاد میشدن هر روز باشگاه بودیم ی جاهایی حس میکردم دارم کم میارم با کلی ضعف و استرس مسابقه رو دادیم و برنده شدیم هر 3 دست بردیمشون خیلی خوشحال بودم نقشم رو خوب بازی کرده بودم از مسابقات ک برگشتیم تا یک هفته باشگاه نرفتم بدنم درد میکرد بعد یک هفته ک رفتم بچه ها میگفتن ببین کی اومده بچه مثبت مونه هر کی ی حرفی میزد با خنده همه رو جواب دادم ب مربی ک رسیدم برخلاف انتظارم بغلم کرد و گفت ستاره سهیل شدی این ی هفته رو هم نمیومدی برا خودت لش میکردی تو خونه . با شوخی و خنده مراسم ورودم تموم شد . مربی ک اسمش نگار بود بهم گفت ب همه بچه ها مدال هارو دادم نمیدونستم امروز میای مدالت تو خونه جا مونده گفتم مشکل نیست جلسه بعدی بیارینش گفت نه یادم میره تو هم ک هنوز لباساتو عوض نکردی خونم هم همین کوچه بالاییه بیا با هم بریم بیاریمش گفتم حالا چه عجله ایه حقیقتش در برابر این آدم خیلی میترسیدم حالا تنهایی برم خونش ک واویلا گفت نترس نمیکنمت ک با خنده گفت و رفت وسایلشو برداره اولین شوخی بی پرده ای ک باهام داشت هنوز گیج مونده بودم باید چیکار میکردم چ واکنشی نشون میدادم از اون بچه درس خونای مثبت بودم ک سرم تو کتاب و تست و کلاس بود . هیچکی اینطور باهام شوخی نکرده بود نگار بیرون وایساده بود صدام زد بیا دیگه منتظرتم دلو زدم ب دریا و رفتم کنارش اختلاف قدیمون زیاد بود کنار هم خنده دار شده بودیم فک کنم اونم متوجه شد ک گفت فنچ کوچولو حس شیطنتم گل کرد و گفتم شما زیادی بلند من نرمالم نیشخندی زد و گفت عه شما زبون هم داری چ عجب حرفی زدی . ن اینکه کلا ادم ارومی باشم ولی مقابل این ادم دست و پامو گم میکردم دیگه حرفی نزدیم نزدیک آپارتمانش ک شدیم کلید هارو دراورد . هیجان داشتم دمای بدنم زیادی بالا بود نمیدونم چرا داشتم اینطور واکنش میدادم با نگار وارد آسانسور شدم . طبقه 6 رو لمس کرد اروم برگشت سمتم گفت ازم میترسی گفتم نه فقط اولین باره دارم تنهایی میرم خونه ی نفر نزدیکم شد و گفت نمیذارم بهت بد بگذره میدونی ک همیشه هواتو داشتم. چرا اینو بم گفت منظورش چی بود در حالت عادی باید احساس ترس میکردم ولی ی حس خوشایند زیر پوستم جریان پیدا کرد . ب طبقه 6 رسیدیم در واحدشو باز کرد تعارف کرد اول من وارد شدم . ی خونه نقلی مرتب توی نگاه اول خونش ب دلم نشست. پشت سرم وارد خونه شد گفت بشین ی شربت خنک بیارم لباستم درار لباسم چرا لباس درارم ی مدال میخواد بهم بده از نگاهم فهمید حرف دلمو بهم گفت بابا بخدا از این در سالم ردت میکنم . خندم گرفته بود دست خودم نبودم نمیدونستم باید چطور رفتار کنم مانتوم رو دراوردم زیر مانتو ی تاب دو بنده قرمز پوشیده بودم ک عکس قلب های سفید کوچولو روش داشت . تو آشپزخونه بهم گفت شربت آلبالو یا پرتقال گفتم آلبالو با 2تا شربت اومد توی نشیمن . شکلات های سر میز داشتن بهم چشمک میزدن گفتم یدونه شکلات بردارم خندید و گفت همش مال خودت خندیدم و یدونه برداشتم .سنگینی نگاهش رو روی سینه هام حس میکردم گفت تو کلا همه چیزت کوچیکه ها تو دست جا میشن از اینکه داشت بی مهابا در مورد سینه هام صحبت میکرد حس میکردم نوک سینه هام داره سفت میشه الانه ک بفهمه با حرفاش دارم تحریک میشم . گفتم مدال رو بیارید بریم باشگاه دیرمون نشه بچه ها منتظر بمونن گفت منتظر نمیمونن طناز رو گذاشتم بالا سرشون طناز کسی بود ک وقتی نگار نبود عین مربی ب بچه ها آموزش میداد در واقع دست راستش بود . از روی مبل بلند شد گفت لیوانت رو بده لیوان به دستش دادم ولی دستمو گرفت و گفت اووم چ پوست نرم و لطیفی دستمو کشید ک بلند شدم گفت پاشو ببینم تا کجا می یکم رفتم عقب پوزخندی زد و هلم داد روی مبل سینی و لیوان هارو روی میز گذاشت و خم شد روم سرش برد توی گردنم گفت اوووم زیادی خوشبویی وسواس داشتم هر روز صبح حمام می رفتم جز خصلت های مامان بود ک ب من و برادرم رسیده بود . از این نزدیکی زیاد نفس کم آوردم و سرمو کج کردم برای ذره ای هوا از این فرصت استفاده کرد لباش رو گذاشت روی گردنم میک میزد گاز میگرفت بین پاهام نبض میزد پاهام رو جفت کردم ک فهمید دستش رو گذاشت بین پاهام شوک بهم وارد شد از تمام خط قرمزام داشت عبور میکرد تعجبم از لذت های ریزی بود ک دریافت میکردم حس خوشایند توی رگام تزریق میشد . لباشو سمت سینه هام آورد بالای سینم رو گاز گرفت ک گفتم اخ سرشو اورد بالا نگاهم کرد چشماش رو صورتم در گردش بود محکم لباشو گذاشت رو لبام عمیق میبوسید زبونمو میخورد قدرت همراهی نداشتم داغ کرده بودم حرارت بدن نگار ب منم رسیده بود . لبامو ول کرد و زیر گوشم گفت خیلی خوشمزه ای لبخند روی لبم اومد دستش رو سمت تابم برد ک دستمو گذاشتم رو دستش با لبخند بهم گفت بهم اعتماد کن نمیدونم حرفش چه نیرویی داشت ولی هر چی بود دلم راضی شد ب کاری ک میخواست انجام بده . تابم رو درآورد لباس زیر ست مشکی پوشیده بودم چشماش برق میزد از دیدن سینه هام آروم درازم کرد روی مبل روم خیمه زد دوباره لبامو بوسید و دستش از پشت قفل سوتینم رو باز کرد . سوتینم رو دراورد انداخت اون ور مبل عین قحطی ها ب سینه هام حمله کرد دستامو با ی دست قفل کرد و برد بالا ی سرم نوک سینمو گاز میگرفت میمکید بین پاهام تیر میکشید نوک سینه هام حساس شده بودن فشارشون میداد سرشو بلند کرد و دستش رو گذاشت روی دکمه شلوارم ب صورتم نگاه میکرد اروم سرشو اورد نزدیکم گفت چی میخوای کوچولو چرا چشمات التماس میکنن توانایی حرف زدن نداشتم دوست داشتم ممنوعم رو لمس کنه با کمترین تن صدا گفتم لمسم کن قهقهه ش بلند شد و گفت ای جونم فعلا لمست میکنم ولی دفعه بعد با دیلدو میکنمت داغ بودم نمیفهمیدم چی میگه فقط لمس دستاشو میخواستم دکمه شلوارمو باز کرد شلوارمو از پاهام درآورد . سرشو رو برد بین پاهام گفت اوممم بوی توت فرنگی میدی زبونشو گذاشت رو شورتم با زبونش ب کصم فشار میاورد این ی تیکه پارچه داشت مانع لذتم میشد بی قرار بودم تکون های ریزی میخوردم ک متوجه شد نگاهم کرد گفت بهترین صحنه زندگیم رو دارم میبینم ک ی فنچی با گونه های قرمز داره زیرم وول میخوره . شرتم رو در اورد نگاه کصم کرد خندید و گفت از قبل آماده بودیا شیو کردی سرشو برد سمت کصم شروع کرد ب خوردن لیس میزد میک میزد لبه هاشو گاز میگرفت از خود بی خود شدم کمرم رو بالا پایین میکردم یکی از دستاشو اورد سمت سینم نوکشون رو فشار میداد اروم گفتم دارم ارضا میشم ب خوردنش ادامه داد سیلی هایی رو روی کصم میزد و میگفت برام بیا میخوام طعمت رو بچشم ارضا شدم بیحال بیحال روی مبل غش کردم چشمام باز نمیشد گفت برای ی بار اومدن اینطور غش میکنی خوبه بهم ندادیا و خندید من سمت خودش دراز کرد و لش کردم روی بدنش گفتم تو چرا لباساتو در نیاوردی با پوزخند گفت حشری تر از این حرفام ک لباس درارمو نکنمت بی پرده حرف زدنش برام لذت بخش بود گفت فعلا آماده سازی بود دفعه بعد درد هم میکشی نانازی با خنده گفتم دفعه دیگه در کار نیست گفت حداقل برام بخور قهقه زدم و گفتم خیلی دلچسب بود جدی جدی بهم خوش گذشت سرمو بوسید گفت دختر کوچولوی خودمی

نوشته: MELIKA

ادامه...


👍 34
👎 6
38301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

985283
2024-05-27 00:28:27 +0330 +0330

جدیدا دختر پسرا هم جنس باز شدن
جریان چیه.!؟

2 ❤️

985292
2024-05-27 00:57:19 +0330 +0330

Jon

0 ❤️

985297
2024-05-27 01:11:08 +0330 +0330

اوسگلی دیگه وقتی اون طوری بهت تیکه انداخته نباید می رفتی خونه اش پرده بکارت ات هم بگا بره تقصیر خودته

3 ❤️

985315
2024-05-27 02:44:41 +0330 +0330

خامنه ای از این نسل میخواد جوجه بکشه ، نمیشه حاجی اقلا پرایدو از خط تولید خارج کن همین ۸۰ میلیون رو چن سالی حفظ کن

2 ❤️

985325
2024-05-27 09:05:52 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده

1 ❤️

985337
2024-05-27 11:43:07 +0330 +0330

عالی بود ملیکا جوون
ادامه شو بنویس

0 ❤️

985341
2024-05-27 12:13:54 +0330 +0330

عالییی

0 ❤️

985342
2024-05-27 12:14:27 +0330 +0330

ادامشو بنویس حتما

0 ❤️

985376
2024-05-27 21:44:13 +0330 +0330

عاای بود منم عاشق دخترای ریزم

0 ❤️

985499
2024-05-29 00:19:26 +0330 +0330

❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ 💋

0 ❤️

985590
2024-05-29 11:05:31 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده، فقط خشونت وقتیه که یه کم مقاومت باشه یه تقلا برای نجات حتی یک کم

0 ❤️

985619
2024-05-29 16:26:09 +0330 +0330

ادامشو بزار

0 ❤️

985691
2024-05-30 02:02:15 +0330 +0330

عالی بود
در انتطار ادامه ی داستان هستم

0 ❤️

987406
2024-06-12 12:45:37 +0330 +0330

کیرم توکوس وکون ملیکاومربیش.

0 ❤️