مسافرت هرمزگان

1390/09/01

سلام دوستان من عضو این مجموعه نیستم ولی داشتم تو سایت میچرخیدم به ذهنم خورد که داستانمو براتون بنویسم .

پدر من در دوران سربازی با دو تا از دوستاش خیلی صمیمی بودن که هنوزم با هم رابطه داریم. خانواده ما و یکی از دوستای بابام که بهش عمو علی میگم تو تهران زندگی میکنیم و خانواده ی اون یکی دوست بابام (بهرام) هرمزگان زندگی میکنن تو تعطیلات تابستان خانواده ما با خانواده عمو علی چند هفته ای میریم هرمزگان خونه ی بهرام .
این عمو علی ما یه دختر داره به اسم سمن و یه پسر به اسم مهرداد دخترش هم سن منه و پسرش 8 سال از من کوچیکتره. من اصلا با سمن کاری نداشتم ، فقط تو کف اندامش بودم .تا این که تابستان پارسال ما رفتیم هرمزگان…

توی راه کمکم با سمن برای اولین بار صمیمی شده بودیم .(اخه قبلا سلام هم به هم زوری میکردیم).توی پمپ بنزین مامانش به من گفت: محمد شمارتو به من بده سیوش کنم تا اگه تو راه بابات در دسترس نبود به تو زنگ بزنیم .منم چیزی نگفتمو شمارمو دادم.

ساعت 5 صبح تو حال خواب و بیداری بودم که دیدم یکی اس ام اس داد…یعد از چند تا اس فهمیدم سمن هستش (منم که تو کونم عروسی بود جوابشو دادم.)
پرسیدم شمارمو از کجا اوردی ؟
گفت:تو گوشیه مامانم بود برداشتم .
تا هرمزگان با هم خیلی صمیمی شده بودیمو…
(عمو بهرام 3 تا بچه داره یه پسر هم سن من و یه دختر 3 سال بزرگتر از من و یه پسر کوچولو که کاری با اون دوتا نداریم)
وقتی رسیدیم تو روستای عمو بهرام با پسرش از صبح تا شب بیرون با موتور دور میزدیم ،شبا هم که میومدیم خونه به سمن چند تا اس میدادمو میخوابیدم.
اما شب ششم بود که سمن به من گفت محمد من خیلی تو رو دوست دارم و عاشقتم .بیا این رابطه رو ادامه بدیم.منم قبول کردم و ازش خواستم که بهم یه بوس بده…
اما منو حسابی ضایع کرد و گفت :خیلی احمقی که عشق رو با حوس یکی میکنی…

صبح برای صبحانه هم خجالت میکشیدم از اتاق بیام بیرون چون نمیتونستم تو چشاش نگاه کنم
ساعت 6 صبح با موتور رفتم بیرون. ساعت 8 بود سعید بهم زنگ زد(سعید فرزنده عمو بهرام هستش)
گفت: کجایی محمد خان؟
گفتم: بیا سر کوچه الان میام پیشت.
بعد از 5 دقیقه رسیدم پیشش و پرسید چرا این قدر زود بیدار شدی؟
منم که دلم خون بود داستان شب رو براش توضیح دادم…
گفت این جا یه عطاری هست یه گیاهی داره برای افزایش میل جنسی بیا بریم بخریم…
بعد از خرید اون گیاه که فکر کنم افشرده گل سرخ بود.رفتم خونه و از سمن عذر خواهی کردم،بعدش براش یه قهوه تو اشپز خونه درست کردمو از این گیاه ریختم توش…
شب شد …
با سعید پیش هم خوابیده بودیم .دل تو دلم نبود که بهم اس ام اس بده …
ساعت 3 شب داشت خوابم میبرد دیدم گوشیم ویبره زد برق از کلم پرید …
دیدم سمن اس داده بعد از یه ساعت بحثو باز کردم و بلاخره راضی شد که بهم بوس بده.
(راستی چون خونشون کوچیک بود من و سعید تو اشپز خونه میخوابیدیم البته اشپز خونشون خیلی بزرگ بود و همیشه بعد از ظهرها زنها برای این که راحت باشن اونجا میشستن و مردام تو پذیرایی)
گفتم بیا تو اشپز خونه فقط حواست باشه که کسی بیدار نشه.
گفتش تو هم سعیدو بیرون بفرست تا من راحت باشم.
قبول کردمو اومد تو اشپز خونه. وقتی بدنشو دیدم دستم داشت میلرزید . اومد بغلم کرد .و گفت محمد منو دوست داری؟
منم گفتم تو تنها دختری هستی که تو زندگیم وارد شدی.
بعد شروع کردیم به لب گرفتن این قدر با شهوت لب میگرفت که سه بار دندوناش خورد تو دندونم
بعدش هلم داد عقب گفت: بسته نذار رفاقتمون به گه کشیده شه
منم وقتی داشت میرفت نشستمو پتو روم کشیدم روم و نا خود اگاه دستم رفت رو کیرم. از در که اومد رد شه برگشت نگام کرد منم سریع خودمو جمع و جور کردم
با خنده گفت: داری چی کار میکنی؟؟؟؟؟؟
منم هل شدم گفتم :هیچی… فقط داشتم با گوشیم ور میرفتم
گفت ببینم گوشیتو؟
گفتم راستش گوشی نبود یه چیز دیگه بود
با خنده گفت ببینم؟
(اونم که انتظار دیدن کیرمو نداشت اخه فکر میکرد خیلی بچه مثبتم).منم تنها شانسمو رد نکردمو کیرمو نشونش دادم . گفت می ذاری تو دستام بگیرمش. ؟
منم با خنده بهش جواب مثبت دادم .
یه چند دقیقه ای کیرمو گرفته بود گفت محمد ابت نیاد همه جا رو به گند بکشه؟
گفتم نه تا خیس نشه نمیاد.
گفت میخوای خیسش کنم
گفتم از خدامه ،باشه…
فکر کردم میخواست تف بزنه یه دفعه دیدم می خواد ساک بزنه .چند دقیقه کیرمو خورد البته خیلی ناشی بود چند دفعه دندوناش به کیرم گیر کرد. بلند شد که بره گرفتم تو بغلمو گفتم حالا نوبت تو هستش گفت محمد توروخدا ،اخه من تا حالا از این کارا نکردم.
گفتم بیا کم کم یادت میدم
زوری دستمو تو سینه هاش بردم و از زیر سوتینش سینه های تپلشو مالیدم خیلی حشری شده بود و چشاشو بسته بود.چند لحظه بعد که مطمئن شدم دیگه پایه شده
گفتم دامنو بده بالا.
گفت : محمد یه وقت کسی نیاد؟
گفتم نترس سعید بیرون نگهبانی میده
دامشو داد بالا تا باسن سفیدش معلوم شد گفت محمد یه وقت تو کسم نکنیا بد بخت میشم .
گفتم نه بابا مگه اسگلم؟؟؟
شروع کردم به مالیدن کیرم با کونش بعد خوابوندمشو پاهاشو باز کردم
گفتم نترس میخوام یه کم از جلو بخورم.بدون مقاومت پاشو باز کرد
از چند تا صحنه تو فیلما یاد گرفته بودم که چه جوری باید یه دخترو حشری کنم.چوچولاشو با زبون میخوردم یه دفعه گفت محمد بسته دیگه داره حالم بد میشه گفتم صبر کن یه کم هم از پشت بکنم.
برگردوندمش و لاپایی زدم تا وقتی که خودش گفت سوراخی بکن
بیچاره نمیدونست چه دردی داره
سریع با یه انگشت کردم تو دیدم خیلی راهش بازه نیازی به گشاد کردن نداره کیرمو تو سوراخش کردم یه جیغی زد که گفتم الان همه از خواب میپرن.گفتم تحمل کن سرش بره تو دردش کم میشه.
حدود 10 دقیقه تلمبه زدم تا ابم اومد ریختم تو کونش، خودش احساس کرد ابمو ریختم .گفت خیلی نامردی…من این همه منتظر ابت بودم و ریختی تو کونم؟
گفتم خوب دهنتو باز کم هنوز اب دارم یه مقدار کمی هم ریختم تو دهنش تا راضی بشه تا بلند شد ابم از لای باسنش ریخت رو فرش اشپز خونه … من که حالم بد بود دراز افتاده بودم فقط دیدم سمن داره زمینو دستمال میکشه کارش که تموم شد چند دقیقه بغلم دراز کشید و منم شونه هاشو میخردم تا این که سعید اومد تو و گفت : محمد بابات بلند شده و رفته دستشویی
سریع خودمونو جمع و جور کردیمو قبل از این که بابام از دستشویی بیاد ،خوابیدیم…

اون روز یکی از بهترین شبای عمرم بود که هنوزم خاطراتشو مرور میکنم حشری میشم
ولی تا امروز هیچکدوممون از اون شب صحبتی نکردیم

نوشته: محمد


👍 0
👎 0
44567 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

305474
2011-11-23 00:22:14 +0330 +0330
NA

تخماتیکهای داستان نویسی:
1- نحوه صمیمی شدن:
من و سمن تو دو تا ماشین جداگانه بودیم از تهران تا هرمزگان هم خدا ساعت راهه بابای من وقتی داشت از ماشین سمن سبقت میگرفت منو اون از تو شیشه همدیگرو میدیدم و صمیمی شدیم آخه بابا هامون هی از هم سبقت میگرفتن و ما همینجور همدیگرو بیشتر میدیدیم و بیشتر صمیمی میشدیم.
2- جرقه ارتباط:
مادر سمن به من گفت شمارتو بده اگه بابات در دسترس نبود به شما زنگ بزنیم.
آخه میدونین چیه؟
خط بابام ایرانسله
خط من همراه اول واسه همین من بیشتر در دسترسم. اینجوری شد که سمن شمارمو از گوشی مادرش گرفت و اس ام اس بازی من و اون شروع شد.
3- اولین شروع سکسی:
بالطبع همیشه اولین شروعها با جفتک زدن دختر و شرمندگی پسره!!!
بهش گفتم بوس بده
گفت: عشق با هوس فرق داره اخمخ. عمق جمله فلسفی رو داری خدائی؟؟؟
در ادامه میبینیم که سمن چه کون گشادی هم داشته. جون دادا کنتراست رو داری؟
4- حشری شدن!!!:
پسر صاحبخونه به محمد میگه بیا سر کوچه بریم عطاری افزایش دهنده میل جنسی بخوریم
همه میرن یه شربتی بستنی یا یه سیگار بکشن ایندوتا اسکول ملنگ بی هیچ مقدمه افشرده گل سرخ میخورن.
آقا محمد هم یه ذره از افشرده رو میذاره تو جیبش واسه روز مبادا!!!
5- سیاهی لشکرهائی به نام خانواده:
حال میکنین که دیگه حرفی از ننه بابا و اینکه اونا کجان و چرا بچه هاشونو ول کردن به امان خدا زده نمیشه؟؟ حتی در موقع سکس ایندو دلداده افشرده گل سرخ خورده و جیغ سمن باز هم آب از آب تکون نمیخوره!!!
6- سکس:سمن اومدو من لباشو خوردم بدنش داشت دیوونم میکرد.
سمن به من گفت منو دوست داری
بهش گفتم آره به جون مامانم دوست دارم
سمن گفت ولی دلیل نمیشه منو بکنی نمیخوام دوستیمون به گه کشیده بشه
وقتی داشت میرفت دست به دولم زدم سمن انگار پشت سرش هم چشم داشت.
برگشت و گفت چیکار کردی
منم میدونستم آخرین فرصتمه کیرمو بهش نشون دادم.
سمن هم گفت: تو واقعا منو دوست داری
گفتم: به جون مامانم آره
گفت بیا منو بکن
منم کون گشادشو کردم.
7-دلهره:
پدر محمد نصفه شبی شاشش میگیرد اینجا ما اوج اضراب را در ایندو دلداده افشرده گل سرخ خورده شاهذیم.
8-ابهامات:
احتمالا پسر صاحبخانه که افشرده گل سرخ خورده بود در این شب عزیز دو بار جلق به یاد سمن زد.

0 ❤️

305475
2011-11-23 00:40:44 +0330 +0330
NA

جناب فری تموم حرفا رو زدن! چیزی نمونده به این نوگل نو شکفته بگیم! فقط اینو بگم که دارو های گیاهی توی طول مدت زمان تاثیر میزارن! ویاگرا که نیس عمو جون

0 ❤️

305476
2011-11-23 02:00:09 +0330 +0330

خیلی کیری بود. مخصوصا که آخرش نوشتی اون روز یکی از بهترین شبای عمرم بود. بچه جلقو این همه کس شعر نگو، کیرم تو داستان تخمیت.

0 ❤️

305477
2011-11-23 02:14:59 +0330 +0330
NA

من بیام بکنمش یادت بدم کونی؟

0 ❤️

305478
2011-11-23 02:21:14 +0330 +0330
NA

=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
دهنتو گاییدم با این داستانت… ولی خداییش خوشحال شدم از داستانت… خوراک نظرات باحال بچه هاست. سعی کن بیشتر بنویسی… سبکت هم کاملا خوبه!

0 ❤️

305479
2011-11-23 18:20:50 +0330 +0330
NA

اوووووووووووف فری ترکیدم از خنده هه هه دمت گرم

0 ❤️

305480
2011-11-23 18:21:59 +0330 +0330
NA

خدائیش داستانارو میخونم فقط واسه اینکه نظرات آخرشو بخونم ایول به برو بچز شیرین سایت

0 ❤️

305481
2011-11-23 21:51:14 +0330 +0330
NA

برای اولین بار از این نظرات فیض بردم!
آخه کیرم تو جعبه فرمون مغزت
شما رییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییدیییییییییییییییی

0 ❤️

305482
2011-11-24 05:14:40 +0330 +0330
NA

کیرم تو دهنت کونی کون نکرده خیالاتی

0 ❤️

305483
2011-11-24 23:55:08 +0330 +0330
NA

بقوله سمن : گه زدی به سایت و همه جا رو به گند کشیدی!!!

0 ❤️

305484
2011-11-27 16:54:48 +0330 +0330
NA

khaheshan dige naya to in sait akhe hamejaro be goh mikeshi

0 ❤️

305485
2011-12-27 05:40:11 +0330 +0330
NA

ريدى مغز طلا با اين داستان تخميت…كيرم تو حلقت كس نگو …

0 ❤️