معشوقی که 23 سال ازم بزرگتر بود

1392/10/16

این داستان واقعیه دوستان خیلی وقته داستانای شهواینو میخونم وامروز تصمیم گرفتم که منم بنویسم
مریم هستم 25 سالمه هیکل درشتی دارم 175 قدمه و 80 وزنم
مدت زیادی بود که تنها بودم حدود دوسال قبلٰ تا اینکه تو یه جمعی با یه اقای متشخص اشنا شدم که سن و سالشم زیاد بود .حرف زدیم همه حرف میزدن که رسیدیم به جایی که من و اون اقا داستان زندگیمون مث هم بودٰ باعث شد نزدیک هم بشینیم و حرف بزنیم داستانش طولانیه که قصه زندگیم و زندگیش چی بود بگذریم.اونشب گذشت و ازهم جداشدیم ولی بواسطه دوست مشترکی که داشتیم خواست باهام بیشتر اشنا بشه و با دوستم تماس گرفت و خواست شمارشو من داشته باشم من اون زمان خب فکرشم نمیکردم با یه مردی تو این سن و سال بخوام اشنا بشم اونم تو شرایطی که دوتا شهر مختلف زندگی میکردیم با دوساعت فاصله
چندماه که گدشت و هنوز تنها بودم دلم خواست باهاش حرف بزنم دردل کنم از دوستم شمارشو گرفتم و تماس گرفتم و حرف زدیم و اشنا شدیم و قرار شد بیاد شهرمون منو ببینه و اومد‍ ازش انتظار نداشتم بیاد ولی اومد و انقد حرف زد تا مخ بزنه و منو راضی کنه باهم باشیم. اون متاهل بود و بچه داشت !48 سالش بود!اما خب مرد محترم و متشخصی بود رئیس یه شرکت خصوصی معتبر که اگه بگم خیلیا میشناسنش.قانع نمیشدم گفتم برفرض راضی بشم این فاصبه چی؟ چطوری میخوایم همو ببنیم؟میگفت من میام هروقت بخوای .خلاصه چندبار اون اومد چندبار من رفتم .یه دفه که رفته بودیم باغش داشتیم قدم میزدیم و حرف میزدیم که یهو چسبیدو لب گرفت ازم!!! و رهام کرد و منتظر عکس العمل من بود منم بدون هیچ واکنشی بقیه حرفمو ادامه دادم و اوروز گدشت ولی از کارش خوشم اومد بوسه یهویی!!
یه دفه که اون اومد بود شهرمون (راستی؟اسمش سعید بود) گفت من اینجا یه اشنایی دارم بریم اونجا راحتتریم اول قبول نمیکردم با شناختی که ازش پیدا کرده بودم میدونستم دنبال فرصت میکرده تا هرجوری هست سکس داشته باشه باهام.از تیپ و قیافش خوشم میومد یه مرد جا افتاده که به هرکی نشونش میدم میگه 40 بیشتر نمیخوره بهش درصورتی که 48 سالشه ! به خودش میرسه ورزش میکنه و خلاصه حواسش هست و سعی میکنه جوونتر باشه از همسن وسالاش.اونروز خر شدم رفتم دفترهمکارش .نمیخواستم یعنی هنوز دلم راضی نشده بود باهاش سکس داشته باشم ولی اون حالیش نبود خیلی باهام ور رفت تا تحریکم کنه اما دلم نمیخواست دکمه های مانتومو باز کرده بود و من رو مبل بودم و اون رو میز روبروم با فاصله کمی نشسته بود تقلا میکرد م تا نذارم اما هنوز یادمه که میگفت مقاومت مذبوحانه نکن! بالاخره موفق شد شلوار و شورتمو بکشه پایین خودشم که از قبل فقط شلوارشو دراورده بود دکمه های پیرهنش باز بود شرتشو داورد پاهامو داد بالا کیرشو چسبوند به کسم !!! هنوز یادمه یهو از خود بیخود صدام دراومد اخه خیلی وقت بود هیچ رابطه ای نداشتم و دلم تنگ شده بود واسه سکس ، خوشم اومد اه و نالم بلند شد اونم تو همون حالت حسابی کیرشو لای کسم کشید خیلی حال میکردم من باکره ام و اون نمیدونست سوال هم نکرد هموننجوری ادامه داد تا دوتامون ارضا شدیم
بعد ازون حالی که بهم داد دیگه راضی شده بود یعنی اون بهترین کیری بود که تا اونروز دیده بودم اندازش حرف نداشت همونی بود که همیشه دوس داشتم.دیگه رومون باز شده بود و بعدا ازم پرسید پرده دارم یانه(الان همه ارزوش اینه پردمو بزنه به قول خودش بخاطر خودم تا بیشتر لذت ببرم.
دوسدارم بازم بنویسم چون خاطرات سکسی قشنگی باهاش دارم اگه خوب بود بگید تا بازم بنویسم

نوشته: مریم


👍 2
👎 0
117869 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

409427
2014-01-06 15:44:22 +0330 +0330

بدرد بخور نبود :D
بیشتر شبیه یه خاطره هول هولکی بود تا یه داستان سکسی =))

0 ❤️

409428
2014-01-06 17:06:10 +0330 +0330
NA


امان از اين مردهاي سن بالاي جذاب

0 ❤️

409429
2014-01-06 20:22:24 +0330 +0330
NA

دفه بعد با ارامش بيشتر بنويس

0 ❤️

409430
2014-01-06 22:08:08 +0330 +0330
NA

خیلی خیلی بد سیلیقه نوشتی خانمی

0 ❤️

409431
2014-01-07 02:36:40 +0330 +0330
NA

نه ننویسی بهتره،تو برو خوش باش!

0 ❤️

409432
2014-01-07 03:26:28 +0330 +0330

چرت بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . .
ار اول تا آخرش حرف زدید. بعدش هم که دادی و تموم شد. حالا برو دنبال 58 ساله. فکر کنم بیشتر خوشت بیاد. راستی، آخرش متوجه نشدم که پرده رو به گا دادی یا نه؟ دیگه ننویس.

پس از دو سال، تنهایی تمام شد
کُس بی کیر تو اینگونه خام شد
تو که دنبال کیر پیرمردی
ببین اینک اسیر خاص و عام شد

0 ❤️

409433
2014-01-07 04:12:18 +0330 +0330
NA

كس مادرت با اين نوشتنت جق جقو

0 ❤️

409434
2014-01-07 07:11:20 +0330 +0330

بدک نبود ادامه بده به حرف این منگلا هم گوش نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکن

0 ❤️

409435
2014-01-07 07:26:59 +0330 +0330
NA

فکرشو بکن…
وقتیکه مرده ۲۳سالش بوده یه دختر کوچولو یجای دوری بدنیا اومده
اگه همون وقت بهش میگفتی قراره بعدها با این بچه سکس کنی به ریشت میخندید
اما از پستی روزگار و مردمان این روزگار هیچ چیز بعید نیس !

0 ❤️