من و زیباترین دختر محل (۲)

1402/12/04

...قسمت قبل

با سلام خدمت دوستان عزیز
بعد از اولین باری که ارضا شدیم تو بغل هم دراز کشیده بودیم نمی‌تونست از جاش بلند شه چون واقعا مست بود منم مثل مریم مست مست بودم بعد از حدود یه ربع دوباره شروع کرد با من ور رفتن منم به طبع باهاش همکاری کردم و شروع کردم به لیسیدن سینه هاش و مالیدن کسش دوباره راست کردم بعد از مالیدن کسش دوباره کسش آبدار شد و کردم تو تلمبه میزدم اما تو آسمون بودم گفت از کون می‌کنی منو گفتم اگه بشه که من از خدامه گفت رضا برا اینکه آبش بیاد از کون می‌کنه و عادت دارم منم یکم با سوراخش بازی کردم و یکم کرم زدم و کردم تو کونش چقدر حال میداد کمرش و پیچ و تاب میداد و همش میگفتم وای چقدر حالم خوبه و آه و وای میکرد و منم با این حرفها و صداهاش حشری تر میشدم و تلمبه میزدم یکم از کون یه کم از کوس میکردم و بعد از چند دقیقه شل شد و خوابید رو زمین و به من گفت ادامه بده با چنتا تلمبه ارضا شدم و ریختم روی کمرش اصلا روی زمین نبودم و همش فکر میکردم که خوابم بلند شدم از یخچال آب آوردم و یه لیوان آب دادم بهش و بقیش و سر کشیدم ساعت ۱۲ شده بود که یهو زنگ خونشون زده شد مثل برق از جام بلند شدم و گفتم چیکار کنم گفت از پله برو بالا یه اتاق ۱۲ متری بالا داشتن کفش و لباس هامو برداشتم و رفتم بالا در از پشت قفل کردم همش میگفتم این ماجرا ختم به خیر بشه گه بخورم دوباره بیام اینجا تو این فکرها بودم که در اتاق زده شد از ترس حرفی نزدم که گفت در و باز کن رفت یه آه کشیدم و در باز کردم گفت پیر زن همسایه بود اومده بود بهم سر بزنه و پیاز بگیره که گفتم دهن پیرزن همسایه رو که من خودم و خراب کردم کلی با هم خندیدیم و اومدیم پایین از شب قرمه سبزی داشت داغ کرد و خوردیم بعد از خوردن نهار یه نیم ساعت کنار هم دراز کشیدیم و از محل صحبت کردیم که چه کسایی میخواستن باهاش دوست بشن که قبول نکرده بود از هر دری صحبت کردیم بعد گفت دوباره میخوام منم از خدا خواسته شروع کردم به لب گرفتن و با دستم سینه هاشو میمالیدم و بعد دستم و گذاشتم رو کسش خیس بود خوابوندمش رو زمین و شروع کردم به خوردن سینه هاش و با دستم کسش و میمالیدم تو گوشم می‌گفت واقعا دوستت دارم و منم سینه و گردنش و لیس میزدم با دست سرم و برد سمت کسش و منم شروع کردم به خوردن کسش بعد از چند دقیقه کیرم مثل سنگ شده بود کشیدم رو کسش و یواش فرو کردم تو پاهاش و دور کمرم قلاب کرده بود و منم تلمبه میزدم روش دراز کشیدم و از پشت کمرم و چنگ میزد تو اون لحظه اصلا حس نمی‌کردم دوباره بعد از سفت شدن پاهاش شل شد و منم با چنتا تلمبه روش شکمش ارضا شدم گفت بریم حموم رفتیم حموم و بدنش و لیف کشیدم و اونم منو لیف کشید و اومدیم بیرون یه نیم ساعت میوه خوردیم و صحبت کردیم و من گفتم که برم بعد از ظهر بود و کوچه خلوت بیرون و نگاه کرد و از خونه اومدم بیرون رفتم خونه واقعا خسته بودم خوابیدم و ساعت ۱۰ شب بیدار شدم یه لقمه شام خوردم و دوباره خوابیدم صبح اولین کاری که کردم زنگ زدم به مریم حال و احوال کردیم و گفت واقعا دیروز بهش خیلی خوش گذشته و منم همین طور از دیروز تعریف کردم و گفتم کی دوباره میتونم برم پیشش گفت فردا منتظرمه گفت شوهرش که می‌ره لامپ جلو در و خاموش می‌کنه اگه لامپ روشن بود جلو نرم صبح دوباره زدم بیرون و رفتم تو کوچه دیدم چراغ روشنه بد جور خورد تو حالم گفتم منتظر میمونم وقتی رفت میرم جلو در ۱ ساعت تو کوچه موندم انگار نه انگار یکدفعه دیدم چراغ خاموش شد بعد از ۵ دقیقه دیدم در باز شد سرش و از در آورد بیرون تا دیدمش با دست اشاره کرد که برم تو منم زود پریدم تو خونه بغلم کرد و گفت دیروز یادم رفت که گفتم چراغ روشن بود بیا یا خاموش بود بعد از رفتن شوهرش چراغ و روشن کرده ولی بعد که دیده من نرفتم خاموش کرده و در باز کرده که ببینه هستم یا نه کلی از هم لب گرفتیم و همدیگه رو مالیدیم تو همون رختخواب دراز کشیدم و سرش و گذاشت رو سینم و خوابش برد ساعت ۹ بیدار شدیم صبحانه آماده کرد خوردیم و یکم با هم رقصیدیمتو حین رقص همدیگرو می‌مالیدیم بعد از تموم شدن رقص نمی‌دونم چرا اما دیدم پشت در چهار پایه رو گذاشت طوری که در باز نشه گفتم چیکار می‌کنی گفت نمی‌دونم یهو به ذهنم رسید این و بزارم پشت در اومد دیگه طاقت نیاوردم و لبش و بوسیدم و سر پا لب گرفتیم و دست کردم لایه پاش وکسش مالیدن اونم کیر منو می‌مالید که زانو زد و کیرم کرد تو دهنش خیلی آروم ساک میزد منم موهاشو گرفته بودم و داشتم حال میکردم که گفت نوبت توئه دراز کشید و منم شروع کردم به لیسیدن کسش حسابی که خیس شد کیرمو و مالیدم رو کسش و کردم تو کسش یه مکش باحالی داشت دیواره های کسش کل کیرمو احاطه کرده بود و لذت وصف ناپذیری داشتم برگشت فهمیدم که باید از کون بکنمش یه کون نه خیلی بزرگ و نه کوچیک و جمع و جوری داشت از پشت به کیرم که با هر رفت و اومدی حلقه کونش عقب جلو میشد نگاه میکردم اصلا عجله‌ای برای تموم شدن نداشتیم و از کنار هم بودن لذت می‌بردیم بعد از چنتا تلمبه محکم و تند ارضا شدم و ریختم روی کمرش کنارش دراز کشیدم و ازش تشکر کردم اونم به یه لب جانانه رضایت خودشو نشون داد برای نهار کباب تابه ای درست کرد غذایی که از خوردنش واقعا سیر نمیشم ظرفها رو جمع کردیم و با هم رفتیم حموم تو حموم همدیگر و شستیم و اومدیم بیرون لخت برا خودمون می‌گشتیم و لذت می‌بردیم من گفتم که امروز باید زودتر برم خونه و گفت حالا که اینطوریه بیا پس یه حال دیگه کنیم و بعد برو منم شروع کردم به لب گرفتن و مالیدن و اونم باهام همراهی میکرد دراز کشیدم رو زمین و شروع کرد به ساک زدن 69 شدیم در حین لیسیدن کسش با سوراخ کونش بازی میکردم صداش در اومده بود و همون‌طور نشست با دستش کیرمو تنظیم کرد و نشست رو کیرم چند لحظه صبر کرد و پاش و جم کرد و شروع به بالا پایین شدن کرد منم از پایین بهش کمک میکردم و با دستم بالا پایین میکردم به قدری حرفه ای اینکار میکرد که فقط لذت می‌بردم بعداز چند دقیقه داشت ارضا میشد تند تند بالا پایین میشد که نتونستم خودم کنترل کنم همزمان ارضا شدیم و من با تموم قدرت تو کسش ارضا شدم و تموم آبموم خالی کردم تو کسش از هم لب گرفتیم و از جا بلند شدم لباس هامو پوشیدم آماده رفتن شدم که یهو کلید انداختن به در رنگمون مثل گچ شد و بلند گفت کیه که شوهرش گفت منم نمی‌دونید با چه سرعتی کفشهامو برداشتم رفتم اتاق بالا مثل بید میلرزیدم همش میگفتم خدایا گه خوردم غلط کردم دیگه این کار و نمیکنم صدای شوهرش میومد که باهاش بلند بلند حرف میزد بهش گفت داشتم تمیز میکردم که چهار پایه رو گذاشتم اینجا یهو مریم گفت فرش و ببریم بشوریم و بعد از چند دقیقه جهنمی دیدم در میزنن واقعا ریده بودم به خودم گفت در و باز کن در و که باز کردم گفت من که باهاش بلند بلند صحبت میکنم یعنی هواسش نیست بیا از خونه برو بیرون رفت پایین جلو پله وایساده بودم دیدم مریم داره باهاش حرف میزنم منم یواش از پله ها اومدم پایین و از خونه زدم بیرون چشمتون روز بد نبینه تا خونه همش به این که اگر چهار پایه نبود و منو تو خونه میدید چی میشد فکر میکردم همونجا گفتم دیگه نمی‌رم و آخرین بارم بود که رفتم رسیدم خونه و بابام گفت چیه چرا رنگت پریده گفتم کم مونده بود تصادف کنم و پیچوندم بعد از چند روز زنگ زد خونمون من گوشی رو جواب دادم و گفت واقعا خطر از بیخ گوشمون گذشت و بهش گفتم واقع خیلی از کنار تو بودن لذت میبرم اما دیگه تمومش کنیم همون آخرین بارم شد که رفتم خونشون ۲ ماه بعد مادرش اومد خونمون که مریم حامله شده و خیلی خوشحال بود که زندگیشون سر و سامون میگیره دیگه باهاش در تماس نبودم تا اینکه دخترش به دنیا اومد بعد از حدود ۲ سال از بیرون اومدم خونه که دیدم مریم با دخترش و مادرش خونه ما هستن خیلی خوشحال شدم که دیدمش خیلی گرم با هم احوال پرسی کردیم و به مادرش خوشامدگویی کردم یهو چشمم افتاد به دخترش خیلی شبیه من بود که مادرم گفت اگه دختر دار بشی دخترت این شکلی میشه دیدم به گوشیم پیام اومد که اینم از دختر گلت جا خوردم یادم اومد آخرین بار که ابمو ریختم تو کسش حامله شده و در حقیقت این دختر من و مریم بود مریمی که همیشه دوست داشتم برای خودم داشته باشمش
نویسنده A.kh
ببخشید که طولانی شد از وقتی که برای خواندن ای خاطره گذاشتید واقعا ممنونم
این داستان نبود بلکه شیرین ترین خاطره ای بود که برام اتفاق افتاده بود
شاد و خرم باشید

نوشته: A.kh


👍 5
👎 7
15001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972330
2024-02-24 00:41:27 +0330 +0330

همچین شیرینم نبودا 😅😅
یخورده شانس نمیاوردی زهر مارم نبود 🤣🤣🤣

0 ❤️

972416
2024-02-24 11:58:23 +0330 +0330

عجب

0 ❤️

972433
2024-02-24 15:25:18 +0330 +0330

همش ریدن توش بود خوشمان نیامد

0 ❤️

980517
2024-04-20 17:41:45 +0330 +0330

عالي

0 ❤️