من و عذرا خانم

1401/12/29

چند وقتی بود پیش اونا کار میکردم توسط خوارم رفته بودم اونجا 18 سالم بود غذا پزی خونگی داشتن خونه زاد شده بود اونشب اسماعیل اقا شوهر عذرا رفت برای دیدن مادرش تو یک شهر دیگه منم رفتم خونشون نیمه شب صدا رعد و برق عذرا خانم از ترس زعد وبرق اومد اطاق من که طبقه بالا بود رفتم اب بردارم اون رفت برام اورد یک لحظه دستم با دستش طلاقی کرد یکبار شیطون تو جلدم رفت باهاش سرشوخی رو باز کردم وبعدش با پرسش عذرا خانم درومورد چرا زن نمیگیرم اوج گرفت بهش گفتم زن زوده بعدشم من بچم ولبخند شیطنت امیز زدم اونم بامن خندید کنارم نشسته بود پرسیدم اسماعیل اقا خوب مردیه گفت اره بعدش ادامه دادم خوب هواتو داره با پوزخند گفت اره خیر سرش
فهمیدم دل خوشی نداره با پرویی گفتم بهت نمیرسه مکث کرد ادامه دادم حیف تو که … نزاشت ادامه بدم نگو شوهرمه حالا ممکنه از بعضی جهات خوب نباشه ولی خوب بابا دخترهامه با کمی لبخند ادامه دادم فکر میکنم شوهری کم میزاره اونم خندید پرو تر شدم دستمو گذاشت رو دستش سکوت حاکم بود رعد وبرق شما با بارون شروع شد عذرا رفت تو تراس بارون خیسش کرده بود چند دقیق بعد رفتم دستشو گرفتم از زیر بارون اوردمش تو برام جذاب شده بود در سکوت کامل بغلش کردم ازش لب گرفتم اولش یکمی مقامت کرد ولی بعدش همرا شد بامن رو تشکم خوابوندمش به بوسه گرفتن ادامه دادم بعد دستمو تو شورتش کردم چند لحظه بعد خیسی بین پاهاشو حس کردم پیراهنشو ارزتنش در اوردم
بعداز بیروناوردن سوتینش میک زدم یواش یواش صداش میومد رفتم بین پاهاش شورتش کشیدم پایین شروع به خوردن کردم بعد چند دقیه در حالیه بی حس شده بود رفتم بالاتر دوباره لب گرفتن و سینه مالیدنو ادامه دادم عذرا گفت زود باش راحتم کن منم شورتمو کشیدم پایین اصلا" تف لازم نبود نانازش ابدار بود با یک فشار رفت توش چند بار بالا و پایین شدم بعدش کشیدم بیرون چندیقه دوبار باهاش بازی کردم بعدش پاهاش را دادم بالا و تما قوا فرو کردم دیگه راهش باز شده بود چند تلمبه زدم وقربون صدقش میرفتم اون شل شد منم بعد چند بار زدن برش گردوندم و همه ابمو ریختم تو گودی کمرش بعد با شورتم پاکش کردم اون بلند شد بدون اینکه چیزی بگه رفت اطاق پایین.
منم ناراحت شدم رفتم زیر پتو

نوشته: امیر


👍 4
👎 17
51501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

919575
2023-03-20 02:55:06 +0330 +0330

این بچه مچه هارو کی راه میده اینجا ؟
بخدا اگه تو توی عمرت کص دیده باشی !!!

6 ❤️

919589
2023-03-20 07:32:20 +0330 +0330

خود گویی و خود خندی…

0 ❤️

919596
2023-03-20 08:15:50 +0330 +0330

اگر کس فامیل و همسایه کردن اینقدر راحت بود که ملت جق نمیزدن بیشعور!

3 ❤️

919602
2023-03-20 09:15:35 +0330 +0330

بابا چقدر بگم این شاگرداتونو نکنید

بیا اینم نتیجه ش، زورش به توی نره خر که نمیرسه
توتخیلش داره زنتو میکنه

1 ❤️

919608
2023-03-20 09:56:13 +0330 +0330

یا حضرت پشم
من تیر خوردم رفقا شما ادامه بدید

0 ❤️

919612
2023-03-20 11:30:35 +0330 +0330

همش کلک اسماعیل اقا بود که بهونه داشته باشه کونتو باز کنه

0 ❤️

919622
2023-03-20 15:40:33 +0330 +0330

اول بگو چجوری تو که پاهاشو دادی بالا تو گودی کمرش ریختی بعد🙄😂
نکنه پاهاش از این چرخشی‌ها بود با ژیمناستیک کار
یا نکنه کلا عروسک مفصلی بوده
واسه همین از قدیم به شعر بود میگفتن عذرا خانوم پا بردار دستمال آبی بردار😂 نگو پاهاش چرخشیه

0 ❤️

919660
2023-03-21 03:32:15 +0330 +0330

اوخی ناراحت شدی

0 ❤️

919666
2023-03-21 05:08:16 +0330 +0330

حیفه بچه باز نیستم وگرنه هرطور بودپیدات می کزدم چنان میخ طویله توکونت می کوفتم صدا خر بدی عذرا خانم بیاد بهت یونجه بده تادیگه هم دروغ نگی مهمتراینکه درست بنویسی .بچه کونی هی پروتر میشد ورعد وبرق شما میزد

0 ❤️

919707
2023-03-21 18:25:24 +0330 +0330

آقا حرف این بچه ها رو گوش نده،
باز هم بنویس ،
فقط سری بعد لای پاتو سفت بگیر ،دیگه داخل حال نمیده .

0 ❤️

919709
2023-03-21 18:37:25 +0330 +0330

اخه کونی یاروبازنش نمیتونه انقدراحت سکس کنه🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

919715
2023-03-21 19:56:48 +0330 +0330

کاری با خودش ندارم اون دوتا گاوی که لایکش کردن رو زنده میخوام

0 ❤️

919809
2023-03-22 12:36:20 +0330 +0330

کیرم تو ذهن ناقصت کس اپو

0 ❤️

919824
2023-03-22 15:27:56 +0330 +0330

وجدانا یه راهی پیدا کنین که از دبستان کسی نیاد اینجا خوابش تعریف کنه🤣🤣🤣🤣

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها