کردن زن دوستم

1402/04/04

سلام اسمم ممد هست . ۳۸ ساله و متاهل هستم .‌ کاسب هستم و عمده فروشی لوازم جانبی … دارم .این قضیه عین واقعیته. بخاطر حفظ آبروی دوستان که توی ماجرای من هستن زیاد به آدرس و شرایط اشاره نمیکنم . توی یه مغازه بزرگ جای خوب شهر مشغول کاسبی هستم . دوستان همکار از من خرید دارن و با هم کار میکنیم . یه پاساژ نزدیک مغازه من هست که یه همکار و دوست قدیمی مشغول بکار هست و تعمیرات و خرده فروشی داره و با توجه به شرایط شغلی ما زیاد با خانمها سروکار دارد .( همون جور که مطلع هستین شغل هایی مثل موبایل فروشی و لباس فروشی زنانه و … امثالهم با خانمها بیشتر در تماس مستقیم هستن تا مشاغلی مثل مکانیکی و جوشکاری و… و ما هم یه شغلی این چنینی داریم که زیاد خانم به محل کار ما رفت و آمد داره و نیاز بود جهت اطلاع بیشتر شما توضیح بدم ) . دوستم که داخل پاساژ مغازه داره اسمش مجید هست و اسم خانمش هنگامه است . قبلا با هم دوست بودن و بعد ازدواج کردن و حدودا ۳۳ تا ۳۵ سال سن دارن هر دوتا شون و چون مشتری قدیمی من بود مجید از زندگیش و ازدواجش و شرایطش مطلع هستم چند سالی است . مجید زیاد دوست دختر داشت و داره و خوش تیپ و سر زبون داره . زن مجید میدونست که شوهرش حرفه ای خانم بازی بلده و چند بار هم مچ مجید را گرفته بود و بینشون اختلاف بود ولی هنگامه مجبور بود و تحمل میکرد مجید را چون خانواده ش از قشر ضعیف جامعه هستن و خودش هم مجید را واقعی عاشقش هست و دوسش داره . اقا مجید دیگه بس گند زده بود نمیتونست کیس هایی که باهاشون اوکی میشدن را خونه خالی یا مغازه و… چون هنگامه مجبورش کرده بود دوربین مدار بسته بزاره واسه خونه و واسه مغازه شون و مجید هم ول کن نبود و مرتب کیس جدید ردیف میکرد و میزد توش و حالش را میبرد . خلاصه یه مدت گیر داده بود به ما که اگه زنم پیگیر شد میگم پیش تو اومده بودم وسیله ببرم و تو تایید کن . بعد یه مدت مجید گفت جون ممد یه چیز میگم نه نیار و بزار بشه کارم و بخدا منم جبران میکنم . گفتم بگو کارتو و مجید گفت تو مغازه و انبار داری و انبار جداست و هر وقت من کیس خواستم ببرم میارم انباری و کارم را میکنم باهاش و کسی هم شک نمیکنه و خواهش التماس و تمنا و قسم و آیه که تنها جایی که میتونم از دست زنم راحت کیس ببرم فعلا همینجاست و توی رودربایستی علیرغم میل باطنی خودم قبول کردم و دیگه آقا مجید کارش شده بود قرار مغازه من با دوست خانمهایی که داشت و بهونه خرید وسایل برن انباری و ترتیب خانم را میداد و میرفتن و منم توی عالم دوستی و رفاقت چشمم را بسته بودم روی مجید و اونم الحق کیس های توپی میبرد که من خودمم اگه چنین داف هایی بهم راه میدادن نميتونستم نه بگم و حتما میکردم شون بس قشنگ بودن . زن مجید شک کرده بود چون حساس بود و فکر میکنم که یه آدم فروش هم از اطراف پاساژ آمار شیطنت آقا مجید را مرتب می داد به خانمش و هنگامه هم رد مجید را میزد گهگاهی و مایه سردرد میشد براشون و و منم کم و بیش از حرفا مجید میفهمیدم که چپ و راست آمارش میره دست هنگامه و خیط میکاره حسابی ولی چون زنش هنوز نمیدونه آقا مجید کجا میره ترتیب زید هاش را میده چیزی اثبات نشده و مجید این وسط برنده این بحث هاست . یه روز مجید کیس اورد و رفتن انبار و حال کردن و زود رفتن و چند دقیقه بعد رفتن مجید یهویی هنگامه زنش اومد داخل مغازه و بعد سلام تعارف گفت ممد آقا بهم راست بگو و آمار دارم مجید اینجا زیاد رفت و راه داره و میدونم نقد و نسیه خیلی هوا کارش را داری و باهاش میسازی توی حساب کتابها و همیشه ازت خوب میگه و تعریف شما را کرده اما قسم میدم بهت جون عزیزات بهم بگو مجید کار دیگه هم میکنه و خبر داری شما و…؟ گفتم قسم نده لطفا منو و از وقتی دوست بودین میشناسم شما را و همسایه مغازه قدیمی هستیم و همکار و دوست سالهاست و الان هم زن و شوهرین و منو وسط نندازین و اختلاف دارین دوتایی توی خونه با گفتگو حل کنین و نصیحت کردم به سازش و دوستی و مدارا با شوهرش و اینکه بالاخره مرد ها هم ممکنه اشتباه بکنن و زنها هم ممکنه کار نابجا بکنن و کسی بیگناه و معصوم نیست و با زبون خوش هنگامه را ردش کردم رفت خونشون و بعد به مجید گفتم دوست عزیز اینجا لو رفته و نیار دیگه اینجا و اگه زنت رسیده بود اینجا و خودت و زیدت را میدید و منم بودم حتما مغازه را آتیش میزد روی سر سه تامون و من آش نخورده و دهن سوخته باید تاوان خانم بازی های تو را میدادم و بی آبرو میشدم توی محله و خودمم پام وسط کار شما خواه ناخواه کشیده میشد . مجید گفت باشه و مرسی و شرمنده م و جبران میکنم و دیگه کیس نیاورد و گاهی میومد خرید میگفت من دیگه آواره شدم بعد اون روزو دیگه نمیشه درست حال کرد و همش توی ماشین و سرپایی و بیابون و به دربه دری گاهی زید ها را میکنم . یه ماه و نیم بعد این حرفا یه روز مجید با یه خانم اومد مغازه و گفت جون من بزار من این دوست جدیدم را ببرم انباری و بعدش کار دارم و نکنم میپره و مسافر هست و… خلاصه با اخم و دلخوری گفتم ببر بکن ولی دیگه مشتری منم نمیخواد باشی و بیا تسویه حساب کن و من شدم مسئول رفع گیر گندکاری های تو و قهر کردم با مجید . یه هفته بعد مجید اومد مغازه اخر وقت و گفت اومدم جبران و درب مغازه را ببند ده دیقه حرف بزنیم دوتایی و نشستم پای حرفاش و نالید از زنش و از شرایط کاری گفت و کیس های خوبی که ردیف میشن و… خلاصه ته حرفاش گفت من فکرام را کردم ممد و میخوام یه کاری بکنی رفاقت را تموم کنی در حق من و نه نیار . گفتم شرمنده دیگه من کاری نمیکنم . گفت میخوام قول بدی جواب هر چی بود بعدش حرف منو همین جا خاک کنی . گفتم بگو مجید حرفتو . گفت ممد دوست دارم تو رفیق بشی با هنگامه زنم و هواش را داشته باشی و لازم دونستی هم از طرف من مختاری که باهاش حال کنی . اول فحش دادم و دعواش کردم و گفتم من نمیزارم کیس بیاری باز اینجا و به هوای این حرفا باز انباری را مکان کنی . گفت نه ممد من مکان نمیخوام ازت من میخوام هنگامه سرگرم باشه و پیش یه دوست مطمئن بسپارم که خیالم راحت باشه . خلاصه قرار شد جواب اینکه آیا حاضرم با هنگامه برم توی فاز دوستی یا نه خبر بدم تا فردا . چیزی من نگفتم فردای اون روز و پس فردا مجید اومد و گفت آره ؟‌ یا نه؟ گفتم من نمیدونم . گفت من خودم میخوام ازت این کارا بکنی . گفتم مجید من بلد نیستم و نمیتونم . گفت خودم کمکت میکنم و هر چی گفتم یه جوابی داد و قرار شد وقتی زنش هنگامه میاد مغازه خودشون سر بزنه خبر بده بهم مجید و من برم اونجا و شماره زنش را بگیرم . یه عصر بود یه هفته بعد اون حرفا که مجید پیام داد بیا مغازه و هنگامه اینجاست . طبق قرار رفتم مغازه مجید بهونه حساب و کتاب کاری و بگم پول لازمم و مجید بهونه خرید قهوه برای من بعنوان مهمان بره بیرون مغازه و من به هنگامه بگم یه چیزایی از مجید میدونم و چون قسم دادی اون روز شمارتو بده بعد حرف بزنیم و همین جور شد. من با کمک مجید مخ هنگامه را زدم و یکی دوبار اومد مغازه و یه سری آمار سوخته که هنگامه میدونست و خود مجید گفته بود را میدادم بهش و هنگامه مشتاق شده بود و می فهمید که صددرصد دارم درست میگم و دوست شدیم . مجید در جریان بود و مثلا میگفت چه رنگی دوست داره هنگامه چه غذایی دوست داره و چطور مردی را دوست داره و با کمک مجید یه جورایی با هنگامه جور شدم و یه روز مجید بهم گفت هنگامه دوتا وقت است خیلی حشریه یکی بعد پریودیش و یکی نزدیک تخمک گذاریش و دست خودش نیست شهوتش و فقط کافیه یه کوچولو تحریکش کنی و میبینی که راه داده بهت تا بکنیش . گفتم مجید میفهمی چی میگی؟‌حالت خوبه؟ گفت ممد بکنش ولی مراقبش هم باش مثل خانم خودت و تنها راه اینکه اونم سرگرم باشه و خوش باشه و حس بهش ندارم مثل قبل و همیشه تشنه است و بابت رفتارش من تمایل بهش ندارم . دو سه بار با حرفا که مجید زد و راهنمایی ها که کرد و شناختی که داشت از زنش رفتم جلو و موفق شدم با هنگامه حرف های زناشویی و سکسی بزنم و تلفنی و چت کردنی با هنگامه حسابی ۲ ماهی شد تا جور شدم . مجید هم میگفت اگه کمک خواستی بگو و گاهی راهنمایی میگرفتم و کار را جلوتر بردم . یه شب دیگه عکس کیر و کوس بهم دادیم و دیگه هر دوتا علاقمند شدیم با هم بیشتر راحت باشیم . من توی همون انبار وسایل حال کردن را ردیف کردم و موکت و پتو و … ردیف کردم . یه روز به هنگامه گفتم بیا مغازه و قرار شد نزدیک ظهر آخر وقت بیاد و اومدش . شک داشتم مجید با خبر هست یا نه واسه همین زنگش زدم ولی چیزی نگفتم به مجید که با خانمت قرار دارم ولی پرسیدم مجید خانمت راه داد چه کنم؟ گفت بکن توش نوش جونت . گفتم مطمئنی؟ گفت اره . صاحب اجازه و اختیاری اگه داد بکنیش .منم گفتم پس وقتی کردمش بهت میگم . گفت نگفتی هم نگفتی . به کسی نگو جز خودم اگه لازم شد . اوکی دادم و خداحافظی کردیم . منتظر بودم هنگامه بیاد . وقتی هنگامه اومد از لباس و آرایش و بوی حمام که هنوز میداد فهمیدم واقعی اومده که بهم کوس بده . چند دقیقه نشستیم بعد مطمئن شدیم کسی با خبر نیست و در را بستم و رفتیم انبار با هنگامه و دست بکار شدیم . هنگامه قد متوسط و موهای بلندی داشت که رنگ کرده و موهاش خیلی قشنگ بودن . سینه هاش ۷۵ بودن و بدن سفید و بی مویی داشت . چون هر دو متاهل بودیم وقتی رسیدیم انبار بی اراده همدیگه را بغل کردیم و لب دادیم و شروع کردیم دست کردن توی لباس و شلوار همدیگه و لخت شدن و بوس و نوازش کردن همدیگه و قربون صدقه رفتن و جون گفتن و سریع جلو هنگامه زانو‌ زدم و کوس تمیز صاف بی مو و قشنگش را همون مدل که واستاده بود بوس کردن و لیس زدن و اونم پاهاش را از هم باز کرد همون حالت ایستاده و با دست راستش سعی میکرد سر منو کنترل و نوازش کنه و مشخص بود خیلی حشری هست و خم میشد که من بهتر بتونم کس لیسی کنم براش و میگفت من زود با خوردن ارضا میشم و یواش بخورش برام و منم سعی میکردم روی دلش کوس سفید و تمیزش را بخورم . بعد چند دقیقه گفت ممد کیرت را بزار منم بخورمش و منم از خدا خواسته گفتم هنگامه جون پوزیشن 69 بشیم و اونم سریع قبول کرد و زیرش خوابیدم و اونم خم شد دهن من و دوتا سوراخ تمیز و بی موی خودش را جلوی دهنم نگه داشت و سریع شروع کرد ساک زدن برام و منم دوتا سوراخش را با جون و دل لیس میزدم و ناله ش را در میاوردم یواش ممد جون الان میشم و من زبون توی کوسش فرو میکردم و اونم تخمای منو محکم میمکید و میگفت جوووون چه کیر کلفتی و واقعی با انگیزه و شهوت زیاد واسه همدیگه خوردیم . هنگامه را هر پوزیشنی بلد بودم و دوست داشت کردم . داگی که کردمش بهش گفتم کیر من بزرگتره یا مجید شوهرت؟ گفت کیر تو بزرگتره و من کلفت دوست دارم و خیلی هاتم و زیاد دلم میخواد اما مجید زیاد بهم محل نمیذاره و گفتم خودم هستم هر وقتی بخوای و اونم گفت قول میدی و منم قول دادم . من نشستم و هنگامه را نشوندم سر کیرم و بالا پایینش کردم و سینه هاش را همزمان خوردم که یهویی ارضا شد حسابی و واقعی و تا بلند شد از روی کیرم کلی آب ها که از کوسش ریخته بود روی ملحفه پتویی که روی اون کردیم با هم گویای همه چیز بود . سرپایی هنگامه را دولا کردم و دستش را گذاشت به دیوار و کردم کوسش و محکم کردمش و خودمم آبم اومد و ریختم به بدنش و کلی بوس بهم دادیم و تمیز کردیم و رفتیم خونه بعدش . از اون روز دیگه سکس منو هنگامه مرتب هفته ای ۲ بار را بود . البته یه موضوعاتی بود که به حالمون اضافه شد بعد ها که فرصت بشه حتما تعریف میکنم .

نوشته: ممد


👍 68
👎 14
134401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934827
2023-06-26 01:04:22 +0330 +0330

رن دوست 🤔🤔🤔🤔🤔

0 ❤️

934833
2023-06-26 01:23:34 +0330 +0330

بیشتر جزئیات مینوشتی بهتر میچسبید

0 ❤️

934843
2023-06-26 02:09:02 +0330 +0330

داستانت رو باور میکنم چون این چیزها متاسفانه زیاد شده حشرات ریده به بشریت ولی قسمت سکسش رو تر زدی اصلا خوب ننوشتی

2 ❤️

934853
2023-06-26 02:53:23 +0330 +0330

کلی چرت و پرت نوشتی خوب همون اول میگفتی جاکی خان هستی و جا اجاره میده و از سوراخ دیوار نگاه میکنی و جق میزنی ممتی

1 ❤️

934872
2023-06-26 05:01:47 +0330 +0330

سلام ممدددددد
خوب بود فقط چند نکته: اولا همهه زنا بعد پریودی شهوتین نه فقط هنگامه. دوما اشتباه زیاد داشت. سوما سکسش از داستانای منم کمتر بود. چهارما هنگامه،با این حساسیت روی شوهرش نباید به این زودی میدادـ
بوس بوس مارتا

0 ❤️

934877
2023-06-26 06:30:13 +0330 +0330

چشمت روشن

آفرین که خواسته‌ی دوستت را برآورده کردی و دوستت هم خواسته‌ی تو را (یعنی کردن زنت). خب یک دفعه ماجرای ضربدری خودت و دوستت را مینوشتی دیگه این همه صغری کبری لازم نبود. بگذریم، حالا چرا اینقدر دستت در نوشتن لغزش داشت و فعل و فاعل و جمله بندی‌هات به فاک رفته؟ یاد بگیر وقتی برای اینجا داستان مینویسی قبلش ریلکس یک دست جق مجلسی بزن بعدش شروع به نوشتن بکن که اینقدر تخمی ننویسی. در کل شاشیدم به افکاری که بنیان خانواده را بهم میریزی و به گا میده.

هاکـُـکا

4 ❤️

934879
2023-06-26 08:08:04 +0330 +0330

یه چیز یادت باشه هیچ کاسبی تو مغازه از این کارها نمیکنه مگر این که خیلی هوول باشه

2 ❤️

934895
2023-06-26 09:32:40 +0330 +0330

با عجله نوشتی ولی قابل باور هست .

0 ❤️

934900
2023-06-26 10:47:24 +0330 +0330

ممدا بکن بودن حالا جاکش کونی نشن صلوات

0 ❤️

934981
2023-06-27 01:33:51 +0330 +0330

قطعا خالی بندیه
هیچ وقت ی مغازه دار محل کارش رو مکان نمیکنه
چون همه محل و کاسبا سرشون تو کون همه
بعدم زن رفیقت که اینقدر گیر بود چجوری زارت زیر خوابت شد
جان خودتون بگید ی داستان تخیلی ماهم کیر ندیم الکی و بگیم باشه خوب نوشتی

0 ❤️

935004
2023-06-27 04:15:26 +0330 +0330

به این میگن رفیق با معرفت
چجوری جبران جاکشی شما رو کرد

0 ❤️

935047
2023-06-27 13:00:41 +0330 +0330

خلاصه داستان :
دوستم از بس تو انبار من کس میکرد من شاکی شدم اونم زنشو داد تو همون انبار هفته ای 2 بار میکنم!

0 ❤️

935150
2023-06-28 04:23:11 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️

935334
2023-06-29 16:29:38 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

935581
2023-07-01 05:47:15 +0330 +0330

کاری به واقعی بودن یانبودن داستان نداریم ولی لطفا همتون ننویسیدکوس سفیدوتپلی داشت مدل کوس زنای ایرانی اکثریت همه نه سبزه مایل به تیره است حالا میخوای داستانتو شهوتی وجذاب کنی میتونی از اصلاحات دیگه استفاده کنی مثل اندام کشیده یا رانای گوشتی وسفید،کوس تنگ و…درکل با احترام برای بنده باور پذیرنیست یک نفربخاطرراینکه خودش بخوادتنوع طلبیشو ادامه بده زنشو تقدیم کنه خیلی بخواد بیخیال بشه خودشو میزنه به نفهمی میزاره خانمش خودش دوست پسربگیره اونم فقط افرادی که خودشون نقطه ضعف دارن

0 ❤️

936817
2023-07-09 05:27:30 +0330 +0330

خودتم متاهلی؟ بعد یه درصد به زنت فکر نکردی موقع قبول کردن پیشنهاد مجید!!!
خلاصه حواست باشه اون موقع که توی انبار هنگامه رو تقه میزنی، کسی روی صندلی جلوی ماشینش نداده باشه دهن زنت😉

0 ❤️

963132
2023-12-20 23:09:19 +0330 +0330

قیمت عشق و حالشو سریع تموم نکن
کسکش داره جلق میزنیم
وسط زمین و اسمان ما رو ول کردی

0 ❤️