سلام دوستان خاطره ای که می خوام براتون تعریف کنم واقعی مربوط چند سال پیشه وقتی من ١٩ سالم بود میخواستم امتحان گواهینامه بدم تو شهر ما امکان این کار نداشت مجبور بودم بروم به شهرستان دیگه که از شهر ما فاصله داشت یک روز قبل رفتم عصر یک مسافر خونه کرفتم وقتی میخاستم در ابتدا کارت شناسایی پول بدم پرسیدم چقد میشه اقا گفت قابل نداره نوجون گفتم ممنون بازم گفت تعارف نمیکنم گفتم تشکر لطف دارین گفت ٢٠٠ تومان یکمی تعلل کردم گفت چی شد نداری گفتم نه دارم فقط کمه اگر اینو بدم فردا برام پول کرایه ماشین گم کیشه گفت عیب نداره تو هر چقد داری بده ولی از سر تا پام نگاه میکرد گفتم صد تومان میشه گفت زیاده خلاصه پولو دادم یه کلید داد به من گفت بر و بالا اتاق ٨ رفتم درو باز کردم رفتم تو درو بستم لباسامو در اوردم وروی تخت دراز کشیدمیه چرتی زدم دیدم در می زنن پا شدم گفتم بله یه نفر گفت منم امدم ببینم چیزی لازم نداری تا برات بیارم خلاصه تو مهمان ما هستی در باز کردم ایستادم پشت در گفت پس چرا نمیای بیرون گفتم اخه ببخشید لباس تنم نیست گفت چه بهتر بابا خجالت نکش بیا بیرون کمی جلو امدم برق از چشماش بیرون میزد البته اینو بگم منم زیاد خوشگل نبودم فقط کمی سفید بودم امدم بگم تو مهمان ما هستی خودت هم پول کم داری اگر دلت خواست بیا با من شام بخوریم با لحن خجالتی گفتم ممنون اگه گرسنه میام رفت ودرو بستم یه چیزایی تو دلم ردوبدل شد وسوسه شدم که برم دوباره ببینمش بعد از کمی که داشت وقت شام بود بازم در زده شد باز کردم دیدم حسن اقاس همون صاحب مسافر خونه گفت برات شام اوردم دیدم نمیایی خودم اوردم بیا بشین بخور تا رفتم لباسمو بردارم بپوشم گفت بابا بیا بشین خجالت نکش اگر دوس داری منم در بیارم تا خجالت نکشی با حرکت رضایت سر گفتم باشه تا اینو شنید فوری لباساشودر اورد هیکل خوبی داشت با خجالت شروع کردیم خوردن ساندویچ گفت برای چه اومدی اینجا گفتم برا امتحان گواهی نامه گفت اها صحبت که می گردم یواشکی به کیرش نگاه می کردم که داشت بلند میشدو شورت و مداد بالا گاهی هم دستشو می کشید پشتم کمکم منم گرم میشدم گفت اسمت چیه گفتم احمد گفت احمد یه چیز بگم نارات نمیشی گفتم نه گفت که دلم می خواد امشب با من بخوابی یه لحظه احساس کردک سرخ شدم کمی فکر کردم این یه فرصت هم دادن کونو تجربه میگنم هم این اقا از من ناراحت نمیشه سرمه اوردم پایین گفتم عیب نداره یه بوس از لبام گرد گفت نوکرم گفت پس برم دوش بگیرم تو هم بگیر تا بعد رفت بعد ٢٠ دقیقه اومد منم خودمو تمیز کردم روی تخت دراز کشیدیم شروع گرد به مالش بدن من گفت دیگه شورتامونو در بیاریم هم ال خود هم مال منو کشید پایین انصافا کیر خوبی داشت اول یه کم با کیر من بازی کرد بهد گفت بیا کیرمو بخور گفتم اخه من تا حالا از این کارا نکردم گفت نترس خلاصه کیر کذاشتم دهانم ولیس میزدم سپس به پشت کرد منو با دستاش لای کونمو باز کرد گفت به به ت حالا ندادی گفتم نه چطور گفت که سوراخت کوچکه با اب دهان خیس می کرد وانگشت خود را فرو میکرد داشتم حال می کردم گفت اماده ای بزارم توش با سر گفتم باشه تا کیرشو گذاشت دم سوراخم دیوانه شدم کمی فشار داد ولی نرفت گفتم مواظب باش زخمی نشه دوباره فشار داد کمی درد گرفت بار سوم تفشو زیاد زد کمی زیاد فشار داد یکم که رفت تو ایستاد گفت بزار باشه تا دردت نشه گفت من خیلی هارو کردم بلدم چطور بکنم پاره نشی سپس کمکم تلمبه میزد منم داشتم عرق م ریختم اونقد زد تا ابش که اومدگفت می خوری گفتم نه بریز توش تا ریخت توش احساس گرما کردم کشید بیرون سرخ شده بود کیرش گفت تا حالا این کیرو دیده بودی منم گفتم نه گفت هر وقت خواستی بیای اینجا بیا پیش خودم پول مسافر خونه راهم پس داد فردا رفتم ولی از اونوقت هرگز نرفتم پیشش امیدوارم خونده باشید احمد از روستا های مراغه

نوشته: نویسنده احمد