سلام.اسم من نیماس 23 سالمه با بدنی کم مو و اندامه دخترونه و علاقه ی شدیدی به کون دادن.این داستان واسه 19 سالگیمه اول تابستون بود منم دنبال یه کار میگشتم که تعطیلاتمو مشغول باشم تا اینکه یه ساندویچی پیدا کردمو قرار شد از فرداش شروع به کار کنم.خلاصه رفتمو مشغول شدم.کلا ما سه نفر بودیم صابکارو پسرشو من.صابکاره که ظهرا میرفت خونه تا فردا من میموندمو پسرش.کم کم با هم دوست شدیم اسمش عباس بود دو سال از من کوچیکتر بود ولی هیکلش بزرگتر خیلی هم خوش قیافه بود.من از همون روز اول ازش خوشم اومد خیلی هم دوس داشتم منو بکنه من کلا عاشق دادنم البته اینم بگم قبل این ماجرا چن باری هم داده بودم .خلاصه هر وقت بیکار بودیم با فیلم سکسی و حرف کسو کون زمینه سازی میکردم کم کم کار رسید به انگشت کردنو شوخیای سکسی. اونم عاشق کون بود ولی روش نمیشد بهم بگه.دیگه داشتم دیوونه میشدم هرشب میرفتم حمومو کونمو واسه دادن آماده میکردم دوس داشتم هرطور شده بهش کون بدم. یه روز تو وقت بیکاری که معمولا 2 ساعت بعدازظهرا بود داشتیم کلیپ سکس میدیدیم منم بدجوری شق کرده بودم یهو چش عباس به کیرم افتاد گفت همین بود کیرت که انقد ادعات میشه؟منم که دنبال یه فرصت بودم گفتم مطمءنم مال تو نصف اینم نیست خندید گفت شرط چی؟منم که میدونستم مال من کوچیکتره سریع گفتم واسه هرکی بزرگتر بود باید اون یکی رو بکنه اونم گفت باشه خلاصه دراوردیمو دیدم واسه اون تقریبا دوبرابر کیر من بود آخ چه کیر درازو خوشتراشی مثه بازیگرای فیلمای پورن…گفتم عباس باورم نمیشد همچین کیری داشته باشی نسبت به سنت خب دیگه من باختم حالا چیکار میخوای بکنی اونم گفت هیچی می بخشمت منم که حالم گرفته شد گفتم نه من باختمو در اختیار توام.عباس روی صندلی نشسته بود کیرشم شق شده از شلوارش بیرون بود منم رفتم روی کیرش نشستم حشر همه ی وجودمو گرفته بود گفتم یعنی نمیتونی بکنی؟هیچ جوابی نداد با کونم روی کیرش یکم بازی کردمو شلوارمو دراوردم.کونمو با دستاش گرفتو گفت وای چقد سفیده بد جوری شهوتی شده بود یکم همونجوری حال کردیمو رفت یکم روغن آوردو در سوراخم مالید من قنبل کردم بعد وایستادو کیرشو آروم کرد توش البته چون قبل از این ماجرا هم چن باری داده بودم کونم زیاد تنگ نبود.وای خیلی لذت داشت شروع کرد به تلمبه زدن کونمو داشت پاره میکرد ولی خیلی حال میداد بدجوری مست شده بودم اونم از من بدتر.آبشم دیر اومد البته هل شدو ریختش تو کونم…بعد از اون ماجرا تقریبا هر روز با هم سکس میکردیم روزای خوبی بود…

نوشته: نیما کونی