گاییدن دخترک زرنگ (طنز)

1390/09/20

این داستان 100% به صورت واقعا؛ واقعی نگارش شده و صرفا جهت آگاه سازی و انتقاله تجربیاته تجربه شده ی گروهی از محققین و دانشمندانه توانمند؛ به خوانندگانه شهوانی عرضه شده است و هیچ ارزشه دیگری ندارد
warning
این داستان نتیجه ی سالها کار و تلاشه شبانه روزیه هیئت دافان و نویسندگان دانشگاه تهران است و صرفا جهت استعمال در سایت شهوانی خلق شده لذا هر گونه سوء استفاده ی مادی و معنوی یا کپی برداری از این اثر هنری جرم محسوب شده و توسط پلیس 110 مورد ضرب و شتم و تجاوز خونی قرار خواهد گرفت >:)
داستان:
سالها بود که از آشناییه ستاره زیگیل با حسن هولو پسر خاله ی کس خلم می گذشت و من هنوز نتونسته بودم به دور از چشم های حریص حسن اونو دستمالی کنم این شد که از خیره زیگیل گذشتم و رفتم که برم دنباله یک سوژه ی جدید
خلاصه از بین زن های همسایمون و دختراشون متوجه ی یک کس خاص ببخشید کیس خاص شدم :D
بله اون اسمش نغمه بود و بر خلاف اسمش صداش عین خوده قد قده مرغ بود و دندوناش هم که بسان گراز اونم از نوعه وحشیش بود البته این نغمه خانم ما خصوصیاته مثبته زیادی هم داشت از جمله رعایت بهداشت دهان و دندان؛ رعایت نظم و قلمبگیه ی شدید در ناحیه ی باسن :D
این شد که زدم تو نخ نغمه و شروع کردم بهش نخ دادن ولی افسوس که نغمه چون گاوه ماده ای هر روز از جلوی ما رد میشد و دور از جون گاو سرش رو هم بلند نمی کرد تا دست کم ببینه که این جنابی که داره در مدحه کونش جانفشانی می کنه کیه
این چنین شد که جمله ی محبوبم رو به زبون آوردم و گفتم که به تخمم :D
با حالی زار در راهه برگشت به قصرمون بودم که تلفنم زنگید؛جواب دادم فهمیدم که ستارس و چون با حسن بهم زده بود و چون می دونسته که من تو نخشم بدش نمیاد که برای ریدن به حسن هم که شده به ما یه پایی بده؛ احتمالا می خواست دهنه حسن رو کونی کنه :D
این شد که قرار گذاشتیمو و خلاصه کارها جلو رفت تا به جای خوبش رسید یعنی قراره سکسی البته الان دیگه بعد از گذشت 40 سال درست یادم نیست که من رفتم خونه ستاره اینا یا اون اومد به قصر ما ولی احتمال میدم که من رفتم پیشش چون می ترسید که نکنه یک وقت من و حسن دست به یکی کرده باشیم و بخوایم ازش فیلم بگیریم
خلاصه رفتم خونشون و تا در رو بستم بدون معطلی و خجالت به ستاره حمله کردم و بدون توجه به اینکه اون چی پوشیده شروع کردم به لخت کردنش اینقدر وحشیانه این کار رو کردم که شروع کرد به غر غر کردن ولی من تشنه تر از این حرفا بودم که کمترین توجهی به ستاره داشته باشم از طرفی هم کاملا مطمئن بودم که این دفعه ی اول و آخری هست که دستم به ستاره می خوره چون ستاره هدفی جز کیر زدن به حسن نداشت و چون خودش فاقد کیر بود از کیره من که پسرخاله ی حسن بودم مایه گذاشته بود :D
بعد از لخت کردن ستاره دو زانو نشوندمش روی فرش و سریع کشیدم پایین و گذاشتم تو دهنش؛ داشت غر غر می کرد که من از این کثیف کاریا خوشم نمی یاد که شروع کردم به عقب جلو کردن؛ سر و موهاشو از پشت گرفته بودم که در نره و تا جایی که می شد کیرمو توی حلقش فشار می دادم که صداشو کمتر بشنوم >:)
بعد از مدته دل انگیزی که به گاییدن دهنش صرف شد و از صدای “اوق اوقاش” لذت می بردم کیرمو از حلق ستاره کشیدم بیرون؛ با این کار شاهد موجی از تف بودم که به کیرم چسبیده بود و داشت کش میومد که البته برای من صحنه ی فوق العاده سکسی و دل چسبی بود :->
انداختمش رو تخته کوچولوی خودش و نشستم رو کونش که باز صداش در اومد که توش نکن و بذار وسطش
بدون هیچ حرفی سره کیرمو گذاشتم رو سوراخه کونش و هیکله بزرگمو انداختم روی بدنه ظریفه ستاره تا جلوی تکون های احتمالیه بعدیش رو بگیرم؛ دیگه موقش بود می دونستم که جونه حسن رو به لبش رسونده بود اما هیچ وقت توی این 3 سال نذاشته بود که حسن ازش یک کامه درست و حسابی بگیره پس واسه حسن هم نیت کردم >:)
توی این چند دقیقه ستاره کاملا دستگیرش شده بود که روحیاته من با حسن چقدر متفاوته واسه همین از سلیته بازی هایی که قبلا حسن برام تعریف کرده بود خبری نبود فقط داشت آروم آروم گریه می کرد
یک تنه سفید زیرم بود
یک کیر شق و خیس هم روش
بدون حرف اضافه شروع کردم به هدایت و هل دادنه کیرم به سوراخه تنگه کونه ستاره و تا اونجایی که کیره کلفتم طاقت داشت وزنمو انداختم روی کونه ستاره
ستاره داشت بال بال می زد و رو تختیشو چنگ میزد دیگه از شدت گریه حتی نمی تونست التماس کنه
کمی از وزنه بدنمو انداختم رو سینم که روی کمر ستاره بود تا از فشاره روی کیرم کم بشه البته نه واسه اینکه ستاره سنگ کوب نکنه فقط واسه اینکه بیش از توانه کیرم بهش فشار وارد نکرده باشم
در مدته خیلی کمی با سره کیرم احساسه گرمای شدیدی کردم تخمام هم چسبیده بود به درزه کونه ستاره >:) در همین حین گریه های ستاره به جیغ تبدیل شده بود؛ بالشش رو از زیره سرش کشیدم بیرون و انداختم روی سرش و چند تا مشت محکم زدم روی بالش و بهش گفتم جیک نزن تا صداشو آورد پایین
بعد از خفه شدن ستاره نوبته عقب جلو کردن بود که همون طور که روش خوابیده بودم خودمو روی زانو هام چند سانت میکشیدم بالا و باز ول می کردم روی بدنه ستاره؛ لذتش باور نکردنی بود انگار که من پادشاه کل دنیا بودم >:)
دخترک چنان نرم و تنگ بود که به زور جلوی خودمو گرفته بودم که آبم نیاد و چنان لذتی می بردم که حتی لحظه ای هم به بیرون کشیدن و دوباره جا زدنه کیرم فکر نکردم؛ وقتی فهمیدم که نزدیکه پاشیده شدنه آبمه؛ چنان به سرعته تلمبه زدنم اضافه کردم که دیگه چشمام جایی رو نمیدید؛ بالاخره آبم پاشید تو کونه ستاره و خشم و شهوت منم باهاش بیرون ریخت ولی با این حال دوست نداشتم از روی ستاره بلند بشم یا بکشم بیرون تا اینکه صدای ستاره رو شنیدم که با عصبانیت و جیغ می گفت که پاشو دنده هام خورد شد نمی تونم نفس بکشم
بلند شدم؛ اونم به آرومی بلند شد و با نفرتی که توی چشماش موج می زد گفت خواهش می کنم برو تا بابا مامانم نیومدن
می دونستم دروغ میگه و فقط میخواد از شره من راحت بشه؛ به تخمم هم نبود با مشت گذاشتم تو سینه های کوچولوش >:) موهاشو سفت کشیدم و چشم تو چشم بهش گفتم دفعه بعدی خواستی حاله یک پسری رو بگیری لااقل برو سراغه دوسته نزدیکش نه فامیلش
انداختمش کنار که افتاد رو زمین ولی دیگه دهنشو باز نکرد و هناق گرفت
لباسامو پوشیدمو زدم بیرون بعدها که ماجرا رو واسه حسن تعریف کردم اول باورش نمی شد ولی بعد که چند تا آدرس از خونه و بدنه ستاره بهش دادم زد زیره گریه


با تشکر فراوان از شیخ شهوانی بابت قالب بندی و ویرایش اولین داستان من در این سایت

نوشته:‌ تونل


👍 1
👎 0
35096 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

306590
2011-12-11 20:26:56 +0330 +0330

جناب ادمین چرا توی عنوان داستان نوشتی طنز :D
این داستان قبل از اینکه از زیره دست من رد بشه کاملا جدیه جدی بود حتما سوء تفاهم شده :D

0 ❤️

306591
2011-12-11 22:43:45 +0330 +0330
NA

شیخ شهوانی روحیات داستان به نحو شدیدی به خودت میخورد! من هنوز به جمله ی اخر نرسیده هم میخواستم بگم اینو شاپور نوشته!مشت زده تو سینه و به زور کرده و اینا! ادمین راست میگه این طنز نیست! مصائب دخترک ساده ی مظلومه رو به رو شده با شاپوره!
دیگه تونل شدی؟

0 ❤️

306592
2011-12-12 00:08:04 +0330 +0330
NA

[( این که طنز نبود شرح حال یه حیوون وحشی بود

0 ❤️

306593
2011-12-12 02:49:16 +0330 +0330
NA

dar hadde 20 zer zade bood…

0 ❤️

306594
2011-12-12 04:23:16 +0330 +0330
NA

bacheha injori dahanesh gaeede nemishe berim ba loder biaim.baba bas konid ta yeki 1 chizi minevise timi mikonidesh

0 ❤️

306595
2011-12-12 08:53:38 +0330 +0330

[quote=sat85]
-1ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ40 ﺳﺎﻝ-2ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﺑﺨﻮﺍﯾﻢ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ… **********ﺁﺧﻪ ﮐﻮﻥ ﮔﺸﺎﺩ40ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺻﺪﺍﺳﯿﻤﺎ10ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ…ﮐﻞ ﺍﯾﺮﺍﻥ 20ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯿﺶ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺑﻮﺩ.ﮐﻮﻧﯽ ﺟﻘﯽ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩﺗﯽ ﮐﻮﻥ ﮔﺸﺎﺩ ﺧﺐ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮ ﺧﻠﻖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻨﺪ.ﮐﯿﺮﻡ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﻣﺨﯿﻠﻪ ﺧﯿﺎﻟﺒﺎﻓﺖ…ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﯼ ﻭﻝ ﻧﻤﮑﻨﯽ ﻫﻨﻮﺯ
[/quote]
دوستانه دیگه که خرده گرفتند لااقل فرق بین هسته ی اصلیه داستان رو با قسمت طنزش متوجه شدند و به اتفاقات درون داستان و یا منش نویسنده ی داستان خرده گرفتند
ولی موندم چه طوری شما نه تنها فرق بین شوخی و جدی رو متوجه نشدی تازه برای تفکر خودت استدلال هم میاری که چند ساله پیش چند تا دوربین تو ایران داشتیم :D
شاید کسی بگه که اصلا هسته ی اولیه ی این داستان هیچ ارتباطی به طنز نداره و دلیلی واسه قاطی کردنش با طنز اون هم در این سطح وجود نداشته!
دیگه ایناش به من ربطی نداره چرا که وقتی کسی داستانشو به کس دیگری میده و میگه اینو واسم صافکاریش کن دیگه نباید انتظار داشته باشه که فکر و سلیقه ی خودش در همه جای داستان اعمال بشه

0 ❤️

306596
2011-12-12 10:43:53 +0330 +0330
NA

کس نگو شاپور من که میدونم کل این داستانو خودت نوشتی! خوب ننوشتی اشکال نداره که!(حق نداری فحش بدی بهم نظر سنجیه داستانه دیگه!)

0 ❤️

306597
2011-12-12 13:21:01 +0330 +0330

[quote=hediye]
(ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﯼ ﺑﻬﻢ ﻧﻈﺮ ﺳﻨﺠﯿﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻪ ﺩﯾﮕﻪ)
[/quote]
تا وقتی که به قسمت طنز داستان توهین نکنین منم به هیچ کس کاری ندارم
ولی
اصولا نویسندگان اسرار دارند که داستان ها رو خودشون نوشتند و داستانهاشون هم 100% واقعی هست و برای خودشون اتفاق افتاده؛ حالا من میگم نه من طرح اولیه ی این داستان رو نوشتم و نه از واقعی بودنش اطلاعی دارم فقط بنا به درخواست کسی که حتی شاید در شهوانی هم عضو نباشه دست به صافکاریه داستانش زدم که ظاهرا در مورد این نوشته به شدت زیاده روی کردم که البته اون هم به تخمم >:)
پاورقی:
هرگز روزی رو که شاپور خودش با دست های خودش داستانی از زندگیه خودش رو در شهوانی قرار بده رو نخواهید دید حتی اگر عمر نوح را تجربه کنید ;)

0 ❤️

306598
2011-12-12 13:38:13 +0330 +0330
NA

این داستان کنایه ای بود ازخاطرات یک مازوخیسم
بنظر من کلا موضوع داستان ساده تر از اون بود که بخواد یه داستان چند لایه ای از توش در بیاد
“دوست دختر حسن هلو که با او بهم زده میخو اد حال حسن رو بگیره ،بشدت گاییده میشه”
فکر میکنید چه شاهکاری از موضوع بالا میشه بیرون کشید ؟
اصلا کسی این داستان رو بخونه لطف کرده
کپی رایت پیش کش!

0 ❤️

306599
2011-12-12 13:41:12 +0330 +0330
NA

به تخم چپ رستم.خوب بود

0 ❤️

306600
2011-12-12 15:22:15 +0330 +0330

ﺳﻼﻡ ﺷﯿﺦ ﺷﺎﭘﻮﺭ،ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ،ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ (ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ) ﻭﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺭﺳﺎﻟﺶ ﮐﺮﺩﻡ،ﺛﺒﺖ ﻧﺸﺪ،ﺑﯽ ﺯﺣﻤﺖ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﮐﭙﯽ ﭘﯿﺴﺘﺶ ﮐﻦ
[quote=negar00‏]
ﺷﯿﺦ ﺷﺎﭘﻮﺭ،ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻟﺖ،ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩ عبارت (ﺑﻪ ﺗﺨﻤﻢ) ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﻮﺩﺗﯽ،ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ.

ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎ=ﻓﻘﻂ ﺷﯿﺦ ﺷﺎﭘﻮﺭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻼ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﮐﯿﺮﯼ ﺗﺨﻤﯽ (که ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺍﺭن) ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻭ…ﺷﯿﺦ ﺷﺎﭘﻮﺭ ﺷﻬﻮﺗﯽ ﺷﻠﯿﻞ ﺩﻭﺳﺖ.

ﺩﺭﺿﻤﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻘﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺩﻥ،ﺧﺮﺩﻩ ﻧﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺗﺨﻢ ﭼﭙﺖ ﻧﮕﯿﺮﺷﻮﻥ،ﻫﻨﻮﺯ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺟﺪﯼ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻃﻨﺰ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ.
ﺷﯿﺦ ﺷﺎﭘﻮﺭ ﺟﻮﻥ ﻓﺎﻃﯽ ﮐﻮﺱ ﻗﻠﻤﺒﻪ،ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﻮﺷﺘﯽ ﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺑﮕﻮ،ﺗﺎ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﺪﻡ.
[/quote]‏
ممنون به خاطر توجهت به عبارت کلیدیه “به تخمم” شیخ؛ چون که عاشق این جمله هستم :D

0 ❤️

306601
2011-12-12 22:47:03 +0330 +0330
NA

=)) =)) =)) =)) شاپور میخوای من خاطراتتو بنویسم؟ برای جوونا عقده نشه خاطره ی ترو بخونن!

0 ❤️

306602
2011-12-13 13:06:16 +0330 +0330
NA

halam be ham khord az in dastan

0 ❤️

306604
2011-12-13 13:41:27 +0330 +0330
NA

راست میگه تو روانی هستی که فقط دنبال سکس حیوان پفیوز fuck you to hell

0 ❤️

306605
2011-12-13 17:37:55 +0330 +0330
NA

کس تراوش های یه ذهن روانی بیمار بود که تو بچگی به زور کردنش !
الان لابد فکر میکنی خیلی هنر کردی که یه دختر ضعیف رو اینجوری کردی نه جوجه؟؟
هیکل من کم کمش سه برابر تو ، بیا جوری زورگیرت میکنم و میکنمت که کل دک و دنده هات زیرم خرد شه و بره تو دل و رودت … هه … هه … هه…

0 ❤️

306606
2011-12-13 22:44:24 +0330 +0330
NA

اتفاقا باحال میشه! منو که میدونی خوب داستان نمینویسم میخوای داستانشم پای خودت مث این یارو گی که عکس لابه لا گذاشته تو هم بزار! فقط نگی اک بنده از تو ها! ریا میشه! ببین دوستان نظر دادن راجب اک بندیت!

0 ❤️

306607
2012-01-13 16:11:07 +0330 +0330

[quote=hediye]ﺷﺎﭘﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺘﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ؟ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻮﻭﻧﺎ ﻋﻘﺪﻩ ﻧﺸﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺗﺮﻭ ﺑﺨﻮﻧﻦ [/quote]
اونجای آدمی که ننویسه :D

0 ❤️

306608
2012-10-24 21:08:01 +0330 +0330

[quote=hediye]اتفاقا باحال میشه! منو که میدونی خوب داستان نمینویسم میخوای داستانشم پای خودت مث این یارو گی که عکس لابه لا گذاشته تو هم بزار! فقط نگی اک بنده از تو ها! ریا میشه! ببین دوستان نظر دادن راجب اک بندیت![/quote]
مگه میشه من به جای شما داستان بنویسم و بگم که آکبنده!
اصلا خدا رو خوش میاد جنس دست چندم رو جای نو غالب کنم :D

0 ❤️