فرض کنید یکی از اهالی اصفهان در سال ۱۵۲۰ میلادی هستید، یعنی در دورهٔ پادشاهی شاهاسماعیل و آغاز دورهٔ صفویّه. یک روز صبح از خواب بیدار میشوید و میبینید پرت شدهاید به صد سال جلوتر، یعنی به اواخر دورهٔ شاهعبّاس. اتّفاقات زیادی افتاده، امّا زندگی مردم کمابیش مثل قبل است. اگر به صد سال جلوتر هم پرت شده بودید، زندگی مردم چندان تفاوتی نمیکرد. در دورهٔ شاهسلطانحسین هم ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و سبک زندگی فرقی نکرده بود. حتّی دویست سال بعد، اواخر دوران پادشاهی فتحعلیشاه، هم فرق زیادی نداشت. چند سلسله آمده و رفته بودند، امّا زندگیِ عادی، مثل گذشته بود. ولی سیصد سال بعد از آن، در اوائل دههٔ ۱۹۲۰ یا همان ۱۳۰۰ خودمان، همهچیز داشت تغییر میکرد. انقلاب مشروطه تازه به پیروزی رسیده بود، قاجارها کنار رفته بودند، رضاشاه به قدرت رسیده بود، نیما «افسانه» را نوشته بود، جمالزاده «یکی بود، یکی نبود» را، کلنل وزیری در موسیقیِ ایرانی انقلابی به پا کرده بود…
آن سالها آغاز دورهای بود که هزاران کیلومتر جاده و خطّآهن در ایران ساخته، تقویم خورشیدی رسمی، زبان فارسی زیرورو شد، نام ماهها تغییر کرد، مدارسِ مدرن، تمام کشور را درنوردید، آموزشْ اجباری، مرزها مشخّص، دانشگاهها تأسیس شد، ارتشِ مدرن به وجود آمد، دولت-ملّت مدرن ساخته شد، بوروکراسی دولتی تا دوردستترین نقاط کشور را تسخیر کرد، فرودگاه و ورزشگاهها ساخته شد، نوع پوشش مردم تغییر کرد، دولت مرکزی قبائل را در هم شکست و برای همیشه ساختار اجتماعی ایران را تغییر داد، نقش کشاورزی در اقتصاد روزبهروز کمتر شد و جایش را به بخشهای نفت و خدمات و صنعت داد، آرامگاهها ساخته، شیر و خورشید سرخ (بعدها هلال احمر) تأسیس، کتابخانهٔ ملّی بنا شد، اتومبیلها جای حیوانات چهارپا را گرفتند، چند نسل از بهترین ایرانشناسان متون قدیم را تصحیح کردند و تلقّیمان را از آنها تغییر دادند…
ایران داشت با سرعت نور فاصلهاش را با دنیای جدید کاهش میداد. در چنین دورهای از نوسازی و نوشدگی، همه ضرورت مدرنیزاسیون را درک میکردند. همه دنبال نوشدگی بودند. تمام ساختار زندگی ایرانی دگرگون شده بود. در ادبیّات هم همه این ضرورت را درک کرده بودند. در چنین دورهای، سنّتگرایی، بیمعنی و نوآوری روح حاکم بر زمان بود، امّا با وقوع انقلاب پنجاهوهفت همهچیز تغییر کرد. شاید، بتوان گفت انقلاب پنجاهوهفت ناشی از سرعت بیش از حدّ تغییرات بود. نظریّهٔ «توسعهٔ ناهمگون» آبراهامیان همین را میگوید. حتّی بنادر کشور هم کشش چند برابر شدن درآمد و واردات را بعد از تحوّلات انقلابسفید نداشت، چه برسد به مردم. امثال شریعتی و آلاحمد نمایندهٔ گروه عظیمی از مردم بودند که از سرعت تغییرات جا مانده بودند. کسانی که از قافلهٔ تیزپای مدرنیزاسیون جا مانده بودند، پناه بردند به دامن سنّت. با وقوع انقلاب پنجاهوهفت، مناسبات و مقتضیّات جامعه عوض شد. دورهای که با سال پنجاهوهفت شروع شد و هنوز هم ادامه دارد دورهٔ نوآوری نبود. دورهای بود که جامعه به این نتیجه رسیده بود که باید سرعت مدرنیزاسیون را بگیرد تا ازنفسافتادهها هم به قافله برسند. دیگر نوآوری روح حاکم بر زمان نبود. نوعی محافظهکاری جای نوآوری را گرفته بود. ابوالحسن نجفی هم که «غلط ننویسیم» را مینوشت، دانسته یا ندانسته، از همان روح محافظهکارانهٔ جدید حاکم بر زمان پیروی میکرد. دورهٔ آن اشتیاق افسارگسیخته به نوآوری سپری شده، امّا ما هنوز با مقتضیّات آن دوره به همهچیز نگاه میکنیم. فضای غالب دورهٔ پیشین چنان تأثیری بر ذهن ما گذاشته که حتّی وقتی میخواهیم علّت عظمت حافظ را هم کشف کنیم دنبال این میگردیم که ببینیم کجا نوآوری کرده، چون هنوز داریم با ذهنیّت اوائل دورهٔ هزاروسیصد فکر میکنیم. هنرمند باید فرزند زمان خویشتن باشد. نیما فرزند زمان خویشتن بود. روح حاکم بر زمان را درک کرده بود، امّا حالا روح حاکم بر زمان عوض شده.
در طول صدها سال، ملاک ما برای نقد ادبی «چگونه گفتن» و «چه گفتن» بود، امّا در دورهٔ کوتاهی، نوآوری به چنان عنصر مهمّی در زندگی ایرانیها تبدیل شد که جای این دو را گرفت. با پایان این دوره، همچنان نوآوری اهمّیّت گذشته را خواهد داشت؟ بعید میدانم. علاوه بر اینکه روح زمان تغییر کرده، آدم فقط یک بار میتواند چرخ را اختراع کند. نوآوریهای اساسی انجام شده. اگر همیشه نوآوری ملاک نقد ادبی بود، جای زیادی برای پیشرفت وجود نمیداشت. چند نوآوری اساسی مثل گسست از وزن انجام میشد و تمام. بقیّه فقط دنبالهرو غولها میشدند. امّا وقتی ملاکمان چگونه گفتن و چه گفتن باشد، عرصه برای پیشرفت باز است. میتوانیم هم رودکی را داشته باشیم، هم فردوسی، هم ناصرِخسرو، هم سنایی، هم سعدی، هم حافظ…
آرشعبداللهنژاد
دید جالبی بود.
میخوام متنای دیگهاش رو بخونم ولی سرچ کردم نتیجهی چندانی یافت نشد.
↩ Itried
قطعاً هر انقلاب و تغییری، جوانب مختلفی داره که باید کشف شن. این هم نوعی از کشف یکی از جوانبشه! 🌹
شاد باشی!
نوید جان…
چی رو انتخاب کنم و به اشتراک بگذارم
و چه زمانی این رو به رویت دوستان برسونم
از اون کارهاییه که خوب بلدی…
مطلبت هم خیلی جذاب بود و به درد بخور،
هم در زمان خیلی مناسبی تاپیک شد…
**دمت گرم
غلطگیر خوش طبع و خوش طعم…**۰🍃🌹
↩ arashkarimi44
رفیق! سرت سبز و دلت شاد و تنت قوی!
شرمندهتم. 🌹
↩ زشت و زیبا
نهایت محبّت شماس که حضور دارین!
درس پس میدم خدمتتون! 🌹❤
↩ Lor-Boy
شاد باشی!
سال خوبی برات آرزومندم. 🌹
بهدور از تنش و غم و نومیدی!
↩ sepideh58
بیا
تو میای قم یا من بیام شیراز؟
اگه بیای، بایست بیای ثدماسوم! فقط اونجا میبوسمت.
↩ لاکغلطگیر
من دورادور آشتی میکنم .ماچ اینا نه .چشم و گوش منو بازنکن 😂😂😂
↩ sepideh58
یه چیزی شنیدی دوری و دوستی، ولی الکیه.
بیا و ثدماسوم رو ببین و نذار ناکام بمیری! 🤪