بازی مرکب (۴)

1401/07/01

...قسمت قبل

قسمت ۸ - ماکان، ۲۱ ساله، دانشجو، فرزند کوچیک خانواده:

زنگ به صدا در اومد و من با ۳ پسر دیگه از اتاق خارج شدم و مصمم بودم در مورد اتفاقات دیشب صحبت نکنم. پدرمو دیدم که با مردای دیگه از اتاقش بیرون اومد. یه جورایی به هم نشون میدادیم که میدونیم برای هردوتامون چه اتفاقی افتاده.

اون گفت: “بخاطر خونه”

من جواب دادم: “بخاطر خونواده”. این تمام چیزی بود که باید میگفتیم.

اول اون دوش گرفت بعد من. خانوما با لبخندی بیشتر از ما وارد اتاق شدن. من نمی خواستم ازشون بپرسم که چیکار کردن. هم نمیخواستم اونا از من یا بابا بپرسن که با ما چیکار کردن.

صبحانه طبق معمول تو سالن غذاخوری اصلی سرو شد. زن ها پرحرف تر از دیروز بودن. مردا برعکس. همه ما بیشتر تو سکوت غذا میخوردیم.

مث روز قبل، مدیر اومد. چهرش مشخص نبود، اما جذبه رهبریش و کنترل مسابقه توش موج میزد.

“آفرین، آفرین به همه! ما دیدیم که همتون کارتونو کامل انجام دادید، خیله خب. دوست دارید نتایج این بازی رو بدونید؟”

همه ما با ‘بله’ گفتن موافقتمون رو اعلام کردیم.

“بیاین ایندفعه از آخر به اول ترتیبا رو اعلام کنیم… خوبه؟ ۴ میلیون به … تیم آبی که تو جایگاه سوم قرار میگیره. رتبه دوم به تیم قرمز با ۴۰ میلیون رسید و جایزه تیم برتر به تیم سبز رسید! ۴۰۰ میلیون!”

همونطور که خانواده ما داشت جشن گرفت. مادر تیم آبی با عصبانیت پرسید: “چرا اونا برنده شدن؟”

مدیر با بی اعتنایی گفت: “نمیدونم. در مورد نحوه کارتون قضاوت نمیکنم. با این حال، فکر میکنم اونا از مرز هایی که قبلا توش راحت نبودن پاشونو فراتر گذاشتن و خیلی پیشرفت کردن. این برای ما خیلی جالبتره که ما تجربه کسی که اولین بارشه یه کاری رو داره انجام میده ببینیم، تا یه کسی که خیلی تو این کار تجربه داره، شما مث من فکر نمیکنید؟!”

خانواده آبی ساکت شدن و بنظر میرسید باید در مورد نقششون تو بازی قبل برای بردن جایزه تجدید نظر میکردن.

من تا اینجای کار یه حساب سرانگشتی از پول جایزه انجام دادم. ما نتایج انشاها و نقاشی ها رو نداشتیم، اما بدون حساب کردن اونا، بالای ۶۰۰ میلیون داشتیم!

“بازی بعدی حدود یه ساعت دیگه شروع میشه، اما هر تیم به نوبت بازیشو انجام میده. ما با تیمی که کمترین امتیازو داره شروع میکنیم. پس اول قرمز، بعد آبی و در آخر سبز بازیشونو انجام میدن”

مامان، بابا و مهتا همشون مث من هیجان زده بودن که فهمیدن ما صدرنشین جدولیم!

“یادتون باشه، امروز روز آخره. سه تا بازی دیگه مونده، بعدش شما آزادید که برگردید خونه هاتون. الان غذا بخورید، و ما زود اولین بازی امروزو شروع میکنیم. در ضمن، قبل از اینکه بازی امروز رو شروع بکنید ما روی همتون یه چکاپ سلامتی سریع انجام میدیم”

یکی یکی، با پدرا شروع کردن، ما رو برای بررسی سلامتمون به یه اتاق کوچیک میبردن. ازمون چندتا سوال سریع میپرسیدن که دردی نداریم؟ و کونمونو معاینه میکردن که از دیشب هیچ پارگی نداشته باشه.

بعد از پدرا، مادرا بودن. بعدش پسرا و در آخر دخترا به اتاق رفتن.

خیلی معاینه ها طول کشید. مرد نقابدار اومد و گفت: "ببخشید که دیر شد. وقتش رسیده که همه برگردید به اتاق خوابتون منتظر بمونید. پس با مامان و بابا به اتاق سبز رفتیم و رو تخت دو طبقه منتظر موندیم.

منتظر موندیم و منتظر موندیم. ولی مهتا برنگشت.

شاید یه ساعت شد که بالاخره یکی اومد داخل اتاقمون. یکی از افراد نقابدار ما سه نفرو از راهرو اصلی بیرون آورد و وارد راهروی فرعی شدیم. درست مثل دیشب که ما پسرا رو جدا کردن و برای گی بازی به اتاق دیگه میبردن.

اما موقعی که به اتاق بازی جدیدمون رسیدیم متوجه شدیم که چرا مهتا برنگشته.

اتاق همون اتاقی بود که دیواراش سوراخای گنده داشت، ولی ایندفعه به جای اینکه ۸ تا کیر که از سوراخ های اندازه سینی تو دیوار آویزون باشه، ۴ تا پابین تنه دختر خوابیده و پاها باز به شکل ۷ بیرون بود.

دخترا همه جوراب شلواری تیره پوشیده بودن، تا تتو یا خال‌های قابل تشخیص رو نبینیم. جوراب شلواری ها تا کشاله ران بود و وسطش بریده شده بود.

همه ی کوسا یا داخلش و دور برش خیس بود، یا آب کیر ازش بیرون زده بود‌. مشخص بود که تیمایی که قبل از ما بازی کردن همه یه دور این کوسا رو امتحان کرده بودن و این نشون میداد که ما باید برای این بازی چیکار کنیم.

شکم به بالای دخترا اون طرف دیوار بود. اما برای ما واضح بود. یکی لیلا از تیم قرمز بود. یکی بیتا از تیم آبی بود. و یکی… یکیشون مهتا بود.

یه مرد نقابدار وارد اتاق شد و یه پاکت بهمون داد.

بازی ‘۷’: سوراخ مقدس

هر سه عضو خانواده باید با هر کوسی که دلشون خواست سکس داشته باشن. مردای خونوادی باید تا زمانی که ارضا بشن تو کوس تلمبه بزنن. آب کیرشون باید یا داخل یا روی کوس ریخته بشه.

زن خونواده باید از انگشت و زبونش برای به ارگاسم رسوندن یکی از کوس ها استفاده کنه. برای زنایی که با انگشت و زبون میخوان کوس رو ارگاسم کنن، زمانشون محاسبه میشه و زنی که زودتر از بقیه بتونه اون کوس رو ارگاسم کنه، امتیاز بیشتری میگیره.

شما باید به ترتیب سنی از کوچیک به بزرگ بازیتونو شروع کنید.

پایان.

به سه جفت پای باز که منتظرمون بودن نگاه کردم. کوس های باز و منتظر. مال مهتا کدوم بود؟ نمیتونستم بگم. اگه این اشتباه رو داشته باشیم، از مرزای تابو عبور میکنیم. رابطه جنسی با محارم میشه.

مامان گفت: “باشه. گزینه هامون چیه؟”

بابا هیچی نگفت؛ سفید شده بود. اون به کوس سه دختر جوون خیره شده بود که یکیش دخترش بود. همه اینا قبلاً به سختی گاییده شده بودن. هرکدوم که مهتا بود، حتما یکی کرده بودتش و آبشو ریخته بود توش و هرکدوم از تیمای قبل ما ممکنه با دخترشون این کارو انجام داده باشن.

و پدرمم قرار بود همین کارو بکنه. اگه نه با مهتا، پس با دختر کوچیک یکی دیگه.

در حال فکر کردن به مشکلمون گفتم: “خب، اونا گفتن این انتخاب ماست که با کدوم … چیز رابطه داشته باشیم. پس ما دو انتخاب داریم. یا همه ما دنبال یه چیز میریم… منظورم واژنه… که این باعث میشه فقط ٪۳۳ احتمال داشته باشه که این کارو با مهتا بکنیم. این تنها گزینه ایه که توش احتمال رابطه با مهتا کمتره. اما اگه اشتباه کنیم، همه اونوقت با مهتا رابطه برقرار میکنیم”

نمی‌تونستم خودم با صدای بلند بگم که همه ما خواهر و دخترمونو میگاییم. خجالت میکشیدم اسم کوسشو به زبون بیارم

“اما مدیر و شرط بندای VIP بازی احتمالاً اینکار ما رو دوست ندارن و امتیاز کمتری بهمون میدن. مگه اینکه ما … غیر عمد اشتباه کنیم و هر سِتامون با مهتا… اونوقته که واقعا خوششون میاد و بازم اول میشیم”

من از باز کردن بحث امتیاز بازی متنفر بودم، اما حقیقت داشت. این چیزی بود که همه ما براش اینجا بودیم. و اونا منتظر همینن.

“یا اینکه میتونیم یه کار دیگه بکنیم. از آب کیرایی که از هر ۳ تا کوس ریخته معلومه که ۲ تیم قبلی هم همین نقشه دومی که میخوام بگمو انجام دادن. میتونیم پخش بشیم، و هر نفر فقط با یه نفر سکس داشته باشه. پس قطعا یکیمون با مهتا سکس میکنه، ولی حداقل خوبیش اینه ۲ نفر دیگمون این کارو نمیکنه. ولی اگه بخوایم نقشه اولو انجام بدیم، ممکنه هر ۳ نفر با مهتا سکس داشته باشیم”

نیازی به گفتن نداشتم همه ما اینو میدونستیم.

ما پاهای جوراب شلواری پوشیده نگاه کردیم. تیمای دیگر قبل از ما اینجا بودن. همه کوسا آب کیر از کوسشون ریخته بود رو زمین. حتما مهتا حداقل یه بار یکی گاییدتش و آبشو ریخته توش. شاید اون دختر وسطی بود؟ دختر وسطی هم آب روی کوسش ریخته بود و هم آب کیر از کوسش ریخته بود پایین، پس حداقل ۲ بار گاییده شده. ولی سمت چپ و راست احتمالا یه بار گاییده شده بودن. غیر ممکن بود که بگیم مهتا کدومه!

بابا سعی کرد مسئولیت رو به عهده بگیره و گفت: “باشه. ما کاری رو که همه مجبوریم انجام بدیمو برای خونواده انجام میدیم. پس هر کسی تصمیم شخصی خودشو و بهترین تصمیم برای خونواده رو بگیره. هرکسی اون واژنی رو که خودش انتخاب میکنه باهاش رابطه برقرار میکنه، اینطوری عادلانس!”

من و مامان به نشونه موافقت سرمونو تکون دادیم.

وظیفه می گفت من باید نفر اول باشم. تو اتاق بالا و پایین رفتم و دنبال سرنخی در مورد این سه نفر بودم. چیزی نبود. اگه بابا اول میرفت جلو، شاید سرنخی داشت. اون قبلاً یکی از این دخترا رو گاییده بود. او ممکن بود یه چیزی رو ازش تشخیص بده… اما اون چیزی نمی گفت.

من تصمیممو گرفتم. کوس سمت راستو انتخاب کردم که پاهاش شبیه پاهای خواهرم بنظر نمیرسید. شاید این یکم پاهاش گوشتی تر و پرتر بود. مهتا لاغرتر بود. البته فکر کنم. واقعا این پاها فرق زیادی نداشتن.

کیرم از قبل سفتتر شده بود. لعنت به آناتومی بدن، لامصب کیر هر کوسی رو میبینه درجا سیخ میشه، حالا میخواد کوس خواهرت باشه یا هر کوس دیگه ای. اصن نمیتونی خودتو کنترل کنی. کیر سفتمو از داخل شلوار ورزشی که پوشیده بودم بیرون آوردم و داخل کوس سمت راست با پاهای بازش هل دادم. روغن کاریِ آب کیر یه مرد دیگه به کیرم کمک میکرد تا راحت داخل کوسش سر بخوره. خیلی حس خوبی داشت و به خودم فحش میدادم که چرا خیلی داره بهم حال میده. نکنه این کوس مهتا باشه که دارن محکم میکنمش؟!

میشه یه لحظه راجع به بوی سکس صحبت کنیم؟ سکس با هرکسی بوی خاص خودشو داره. هورمونا و عرق و آب هر زن و مردی بوی خاص خودشونو پخش میکنن. بوی کوس همیشه منو یاد خاطرات خوبم میندازه. ۲ تا دوست دختر قبلیم کوساشون خیلی بوی خوبی میداد. حتی اولین بازی اینجا، کردن مامان تیم آبی، تجربه خوبی بود. اما این… سکس با خواهرم نباید ربطی به این بوی خوب و این حس خوب داشته باشه.

وقتی که کیرم تو کوس عقب و جلو میکردم، به مامان و بابا نگاه کردم. اونا منو تماشا میکردن. اونا پسرشونو نگاه می‌کردن که شاید داره دخترشونو میکنه. شایدم دختر یکی دیگه رو. میتونه همون کوسی باشه که بابا تو روز اول کرده بود؟!

لذت توم فوران کرد و کیرم آبشو با شدت داخل کوس خیس پرتاب میکرد. وقتی داشتم آبمو توش میریختم احساس کردم داخل کوس منقبض شد و رون دختره لرزید. ممکنه که با ریختن آب کیرم تو کوسش اونو ارگاسم کرده باشم؟

کیرمو بیرون کشیدم و گذاشتم یکم آبم از تو کوسش روی زمین چکه کنه. من کارمو کردم. من وظیفمو کامل انجام داده بودم. شلوارمو دوباره کشیدم بالا. به پدر و مادرم نگاه کردم. حالا بقیش به اونا بستگی داشت.

به ترتیب سن، مامان نفر بعدی بود. اون باید تصمیم میگرفت که یکی از این کوسا رو جلوی ما لیس بزنه و انگشت کنه تا طرف ارگاسم بشه.

اگه میخواست نقشه اولو انجام بده باید کوسی رو که من کردمو انتخاب کنه و آب کیر منو هم باید باهاش لیس میزد. یعنی آب منی پسرش تو دهنش میره و از گلوش پایین میره. اما این کار شاید حالشو بهم بزنه ولی احتمال سکس با دخترشو کمتر میکنه. مشکل اصلی ما این بود که کسی سمت مهتا نره و رابطه با محارم شکل نگیره.

مامان به سمت کوس سمت چپ رفت. یکی که از داخل کوسش منی نریخته بود، ولی روش آب منی بود. رو زانوهاش نشست و به کوس نگاه کرد. دوروبر کوس آبی منی ریخته بود. همه کوسا خوش تراش و سفید بودن. به هیچ وجه نمیشد گفت که کدوم کوس مال کیه؟

بالاخره، مامان بی تفاوت انتخابشو کرد و شروع به لیسیدن کرد.

مرد نقابدار گفت: “زمانت از الان شروع شد”

نمیدونم چقدر ادامه داشت حدس می زنم حدود پنج دقیقه شد. اما کاری که مامان انجام داد، انگار که میدونست چطور باید اون کوسو بخوره. اون تمام منی رو از روی اون کوس با زبونش لیسید و پاک کرد، زبونش عمیقتر از چیزی که فکر میکردم تا داخل کوس میرفت. بعد زبانشو دور چوچول میچرخوند. احساس می‌کردم دارم ازش یاد می‌گیرم که چطور باید کوس یه زنو بلیسم و بخورم و حتی کجاها رو میتونم گاز بگیرم. کیرم دوباره با دیدن مهارت مامان تو خوردن کوس سفت شد.

مرد نقابدار اومد جلو و جلوی مامان رو گرفت و گفت: “وقتت تموم شد”

مامان فاصله گرفت و با دست لباشو پاک کرد. می‌تونستم قطره‌‌ای از آب منی رو ببینم که از لپش به دستش چسبید.

هر دو به بابا نگاه کردیم. الان نوبت انتخاب اون بود.

اونم کیرش سفت شده بود. اون کل لباساشو در آورد و انداخت رو زمین. کیر راست شده بزرگش که یکم متمایل به بالا بود، به سمت سه زنی که از بیرون هیچ خبری نداشتن، ولی منتظرش بودن، نشونه رفت.

به سمت چپ حرکت کرد. مامان اون کوسو تازه لیسیده بود. کیرشو رو سوراخ کوس صاف کرد. نوک کیرش دور سوراخ کوسو قلقلک میداد.

اون گفت: “اگه تو مهتایی، منو ببخش بابا!”

کیرشو به داخل کوس هل داد و تا آخر فشار داد.

من مدت زیادی تلمبه زدن بابا را نگاه کردم. خیلی اشتباه بود، اما نمی‌تونستم جای دیگه رو نگاه کنم.

بالاخره، بابا همون کاری رو کرد که من انجام دادم. آبش اومد. آبش کوسی رو که انتخاب کرده بود رو پر کرد. کیرشو بیرون کشید و به ما نگاه کرد. تا حالا صورتش اینطور ندیده بودم. پر از لذت ارضا، و درد از فکر کردن به کاری که ممکن بود انجام داده باشه.

درحالیکه بابا داشت لباساشو دوباره میپوشید گفت: “میشه الان بریم؟”

مرد نقاب که جلوی در وایساده بود گفت: “یه چیز دیگه هنوز میونده”

یه ریموت از جیبش در آورد و دکمه رو فشار داد. سوراخ سمت چپ دیوار هی بزرگ و بزرگتر شد. همون سوراخی که مامان کوسشو لیسید و بابا کردش و آبشو ریخت توش. تا جایی که کسی که داخلش بود رو میشد دید. حالا میتونستیم بفهمیم که چیکار کردیم

مامان رو کرد به من و چشماشو بست و گفت: “نمیتونم نگاه کنم. ماکان خودت بگو کیه”

تو سمت چپ، جایی که مامان اون کوسو لیس زده بود و بابا کرده بود، دختری دراز کشیده بود که دهنشو بسته بودن و چشم بند به سرش داشت. لیلا، از تیم قرمز بود.

“همشون چشم بند دارن و دهنشون با پارچه بسته شده. تو گوششون هم هدفونه. دختری که شما باهاش رابطه داشتین از تیم قرمزه”

پدر مادرم برگشتن و نفس راحتی کشیدن.

بعدش به سوراخ وسطو که باز میشدو نگاه کردم. دختری که وقتی رسیدیم دیدیم ۲ بار کرده بودنش یکی آبشو روش ریخته بود و اونیکی داخلش و هیچکدوممون بهش دستش نزده بودیم.

اون بیتا از تیم آبی بود.

زمان مث نشون دادن تصادف ماشینا تو فیلم آهسته شد. نمی خواستم نگاه کنم، اما مجبور بودم. و فهمیدم که تو انتخابم ریدم.

باید به سمت راست نگاه می کردم. کوسی که فقط من کردم و آبمو هم توش ریختم.

همونطور که از قبل میدونستم - سومین کوس، کوسِ سمت راست، مهتا بود.

چشم بند داشت ولی من بهش نگاه میکردم. ٪۱۰۰ خودش بود و بعد به کوسش نگاه کردم. اسپرمم هنوز داخل کوسش میدرخشید.

من ناخواسته کرده بودمش. من از خط قرمز عبور کردم. من خواهر خودمو گاییدم، جلوی چشمای پدر و مادرم و مدیر و شرطبندای VIP بازی. و آبمو تو عمیقترین جای کوسش ریختم.

=================================================

قسمت ۹ - مهتا، ۲۳ ساله، دانشجو، فرزند بزرگ خانواده:

بالاخره ما رو از رکاب حلقوی و اتاق سکس خارج کردن. منو دوبار کردن. یکی تو وسطای بازی، و یکی تو دور آخر. من از دخترای دیگه شنیدم که میگن اونا هم دو بار کردنشون. لیلا گفت که حس کرده کوسش دوبار لیسیده شده. کوس منو فقط یه بار لیسیدن و کوس بیتا رو اصن نلیسیدن.

به ما نگفتن کیا باهامون این کارا رو کردن. فقط بعد از اینکه کارمون تموم شد، چشم بندامونو در آوردن و دهنمونو باز کردن و هدفونو از تو گوشمون در آوردن و بهمون گفتن که بریم.
من به اتاق سبز تیممون برگشتم و به خونوادم چیزی نگفتم. مستقیم از کنار تخت های دوطبقه رد شدم و وارد حموم شدم و دوش آب گرم گرفتم.

از اینکه از این بازی لذت برده بودم متنفر بودم. از اینکه به آدمای ناشناسی دادم لذت میبردم. البته من باکره نبودم، من ۲۳ سالمه و پنج ساله دانشگاه میرم و دو سال خارج از شهر درس خوندم. قبلا کوس داده بودم، اما هیچوقت اینطوری یه جا دراز نکشیده بودم و بدون اینکه بدونم یکی میاد منو میکنه.

اما میتونستم حدس بزنم. حدس میزدم که کردن ما کار شرکت کننده های بازی باشه.

خونواده منم توش هستن.

در حالی که آب روی صورتم میریخت، دعا کردم که هیچ کدوم از خونوادم منو نکرده باشن. و اون زبونی که منو به ارگاسم رسوند زبون مادرم نبوده باشه. آخرین کسی که منو کرد یه لذتی که انتظارشو نداشتم بهم داد. من دعا میکردم که آب کیر بابام یا داداشم نبوده باشه که تو عمق کوسم میریخت.

من خیلی منتظر موندم تا یکی منو بکنه. هر دوتا دختر بغلیمو قبل از من کرده بودن. من چیزی نمی دیدم، اما میتونستم صداشونو بشنوم. میتونستم بشنوم که بیتا کنارم بود و اول اون بود که یکی کردش. اولین کسی که با رفتن کیر تو کوسش سوپرایز شد. میتونستم بشنوم تعجب و شوکش به لذت تبدیل میشد. بعد کوس لیلا رو لیسیدن، بعدشم محکم گاییدنش. ده دقیقه بعد بیتا با تلمبه کیر یکی دیگه توکوسش ناله میکرد.

عجیب بود که این دخترا همین دیشب با من بودن. من کوس تک تکشونو لیسیدم. من تابحال با هیچ دختری لز نداشتم، اما یه بار سکس ۳ نفره با ۲ تا از همدانشگاهی های دختر و پسرم داشتم و فقط همون یه بار بود که کوس لیسیده بودم. و دیشب از بودن با اون دخترا لذت برده بودم. بیشتر با بیتا، از اونجایی که خیلی باتجربه بود (و حتی به من گفت که با مادرش لز داشته، هرچند که نمیتونستم باور کنم) اما لیلا هم برای اولین بارش بود که با یکی لز داشت.

اما فقط چند ساعت بعد اونا رو به تخت های کنار من بسته بودن و مث من مجبورشون کردن که کوس بدن. شاید حتی به خونوادشون.

دوباره به اون کیرا فکر کردم. از کیری که منو کرده بود. فکر می کنم اولی یه پدر بود. اون بیشتر شبیه یوسف تو بازی اول منو کرد. آهسته تر، اما محکمتر. یعنی من دوباره با یوسف سکس داشتم؟ ولی چون قبل منو ۳ نفر لیلا و بیتا رو کرده بودن، پس احتمالا پدر تیم آبی بود که منو کرده بود، اونم کیرش نسبتا بزرگ بود.

اونا گفتن که به ترتیب از رتبه های آخر به اول بازیمونو میکنیم. تیم قرمز اول میشد. بعد تیم آبی و تیم سبز ما آخرین تیم بود.

کیر دومی که منو کرد هم بزرگ بود. و کیر یه مرد جوونتر بود. اون برعکس اولی منو به ارگاسم رسونده بود. من همیشه همزمان با اومدن آب یه مرد ارگاسم نمیشدم، اما کیر اون این کارو با من کرده بود. همونطور که دوش میگرفتم، متوجه یه چیز وحشتناک شدم. اگه من آخرای بازی یه بار گاییده شدم و کیری که حس کردم یه کیر مرد جوون بود. کیری که منو به ارگاسم رسونده بود…

مال داداشم بود.

من مدام دوش می گرفتم و اطلاعاتی که داشتمو کنار هم میذاشتم و همه چیز نشون میداد داداشم منو کرده بود. بهش بگم؟ یا اون میدونه که منو کرده؟

وقتی از حموم بیرون اومدم به خونوادم چیزی نگفتم. من فقط روی تخت دوطبقم دراز کشیدم و سعی کردم یک ساعت چرت بزنم. و داشتم به این فکر میکردم بعد از این بازیها باید برم پیش مشاور تا بتونم این روزا رو فراموش کنم.

وقت ناهار شد، اما من گفتم سیرم و باهاشون به سالن غذاخوری نرفتم. من گرسنه نبودم بالاخره بلند شدم و رفتم سالن غذاخوری و یه آب پرتقال گرفتم و بعد به اتاقم برگشتم.

هم مامانم و هم بابام اومدن پیشم تا باهام صحبت کنن، تا آرومم کنن. سعی کردم بگم من آرومم و همه چیز خوبه، و اونا بهم گفتن که اونا از من به خاطر انجام دادن این کار برای خانوادمون راضین و خیلی ازم ممنونن.

اونا متوجه نشدن که واقعاً چی سرمو آزار میده. چرا من برای ادامه زندگی به درمان مشاور خونواده نیاز دارم، چون داداشم داشت منو میکرد و من ازش لذت می بردم.

من اون لحظه رو دوست داشتم. بخشی از وجود دوباره اونو تو خودم میخواست، همین الان. و بخش دیگه ای از وجودم تو این فکر بود که اگه بابامم منو میکرد همچین حسی میداشتم؟ این چیزی بود که منو اذیت میکرد. اعتراف دردناک به خودم به اینکه من رابطه با محارمو تجربه کردم و ازش لذت بردم.

“عسلم”

مامان بود.

“عزیزم، ما دوم شدیم. تیم قرمز اول شد. اونا ۹۰۰ میلیون بردن. ما ۹۰ میلیون و تیم آبی ۹ میلیون. یعنی… تو ۹۰ میلیون برامون گرفتی. این پول فقط برای تو خیلیه. تو و داداشت میتونین باهاش دانشگاهتونو تموم کنید و هرکاری که خواستید بکنید. خوب نیست؟ اوه عزیزم دوستت دارم، درست میشه”

من نشستم و بهش نگاه کردم و گفتم: “من خوبم مامان. بیاین این بازی رو تموم کنیم و دیگه هیچوقت در مورد این ۳ روز باهم صحبت نکنیم”

اون با لبخند گفت: “موافقم”

بابا و ماکان وارد اتاق خواب تیم شدن. اونا یا پاکت تو دستشون داشتن.

بابا سعی کردم بهم اطمینان خاطر بده و گفت: “وقت بازی بعدیه. فقط اینو یه بازی دیگه مونده. بعدش ما از اینجا میریم.”

ماکان پاکتو باز کرد. عجیب بود. توش سه تیکه کاغذ بود، همه رنگهای مختلف. یکی آبی، یکی سبز، یکی قرمز. همه کاغذا خالی بود و توش هیچی ننوشته بود

یدفعه نور اتاق خواب تغییر کرد و از سفید روشن به سبز ملایم تبدیل شد.

کاغذ سبز دیگه خالی نبود. تو نور شب نما، حالا یک عکس رو تو کاغذ نشون میداد. ۴ تا تشک کنارهم روی زمین بود که کنارهم یه تشک بزرگتر رو تشکیل میداد.

بابا در حالیکه دستشو دراز کرده بود تا تشک خودشو از روی تخت دو طبقه بیرون بیاره، گفت: “فکر می کنم باید تشکا رو روی زمین مث عکس بذاریم. ۲ تا تشک کنارهم و ۲ تا تشک هم پایینشون به هم بچسبونیم”

من با تردید از تخت خودم بالا رفتم و کمک کردم تا تشک خودمم کنار بقیه بذارم. دقیقا کنار هم کف اتاق جا شدن و حالا انگار فقط یه تشک مستطیلی خیلی بزرگ بود.

چراغا دوباره چرخیدن، این بار به رنگ آبی تیره. صفحه سبز دوباره ناخوانا شد. اما این بار کاغذ آبی تصویری رو نشون میداد.

یه عکس ۴ نفره بدون لباس.

مامان گفت: “ای وای”

بابا فقط سرشو تکون میداد و میگفت: “نه نه نه نه”

ماکان چیزی نمیگفت.

سعی کردم مسئولیت تیمو گردن بگیرم: “ببینین. بیاین فقط این کارو انجام بدیم. چند ساعت دیگه، ما از اینجا رفتیم. ما کاری رو که باید انجام میدیم، پول و خونه رو میگیریم، و دیگر هیچوقت در موردش صحبت نمی کنیم. باشه؟”

تاپم رو در آوردم من به خودم زحمت نداده بودم که بعد از حموم دوباره سوتینمو بپوشم و ممه هامو همه اعضای خونواده میتونستن ببینن. با یه حرکت شلوار و شورتمو پایین کشیدم. من جلوی خونوادم لخت بودم.

یکی یکی همین کارو کردن. اول مامان، بعد ماکان و بابا

وقتی بابا بالاخره لخت شد، نور دوباره عوض شد. به رنگ قرمز ملایم و تقریبا رمانتیک.

و بعد کاغذ قرمز خوانا شد. همه ما تصاویر کاغذ قرمز رو دیدیم. بالای تصاویر یه چیزی نوشته بود:

بازی ۸: زنجیره ی خانوادگی با رمز 469

یه تصویر رو انتخاب کنید و اون رو اجرا کنید

عکسا؟

هردوتا عکس خیلی شبیه هم بودن.

هر عکس با فرمت نگاتیو بود. تو هر عکس ۴ نفر بودن. ۲ مرد، ۲ زن. روی یه تخت. همه به پهلو دراز کشیده بودن و ۴ نفره خوابیده به پهلو دایره تشکیل داده بودن. یه حلقه زنجیره ای برای سکس دهنی ۴ نفره. سر هر کدوم بین پاهای نفر بعدی بود و پای هرکدوم بین سرنفربعدی. هر ۴ نفر داشتن سکس دهنی میکردن. مدل 69 چهارنفره

تنها فرقی که ۲ تا عکس داشت، نفرایی که باهم سکس دهنی میکردن بود.

عکس اول: ¤
¤مرد×زن¤
¤زن×مرد¤

هر مردی در حال خوردن کوس یه زن، و هر زن درحال ساک زدن یه کیر

عکس دوم: ¤
¤مرد×مرد¤
¤زن×زن¤

مرد اول در حال ساک زدن برای مرد دوم -> مردِ دوم در حال لیسیدن کوس زن اول -> زن اول درحال لیسیدن کوس زن دوم -> زن دوم در حال ساک زدن برای مرد اول.

فکر می‌کنم همه ما جا خوردیم و سرجامون خشک شدیم. به تصاویر نگاه کردیم و سعی کردیم به وظیفه ای که ازمون میخواستن فکر کنیم. رابطه با محارم. راه دیگه ای وجود نداشت.

تا اینجا اومده بودیم. قرار نبود تسلیم بشیم. تنها سوال این بود که کدوم عکسو کپی کنیم؟ اولین عکسو قراره بازی کنیم؟ و داداشم یا کیر بابامو قراره ساک بزنم؟ یا سراغ عکس دوم بریم؟ میبینم که بابام کیر داداش کوچیکمو ساک میزنه؟ یا اینکه داداشم برعکس آب کیر بابا رو میخوره؟

ترجیح میدم سر مامان بین پاهام باشه یا بابا؟ یا ماکان؟

“اوم…کسی چیزی رو ترجیح میده؟”

ماکان با ترس گفت: “من اولی رو ترجیح میدم. من طعم منی رو دوست نداشتم”. [به شبی که با دو پسر دیگه داشت اشاره کرد]

مامان قبل از اینکه بفهمه داره چی میگه گفت: “بهش عادت میکنی، عزیزم”. بعد که فهمید چی گفته، خودش جا خورد و جلوی دهنشو با دست گرفت.

بابا گفت: “درسته. بیاین کارو انجام بدیم. خانوما، به پهلو روبروی هم و برعکس بخوابید. عکس اول رو انجام میدیم”

من و مامان هر دو به پهلو دراز کشیدیم و به هم نگاه میکردیم. مامان یه پاشو بلند کرده بود و آماده می شد تا سر یکی بین ماکان و بابا بین پاهاش قرار بگیره. میتونستم ترک‌های پوستی روی شکم مامان از زایمان من و ماکانو ببینم.

بالای سر ما مردا مشغول بحث بودن. کی کوس کی رو بخوره؟ کی کیرشو تو دهن کی بذاره. نقشه ها اینو به ما راهنمایی نکرده بود. این تصمیمو به خودمون سپرده بودن. پس حالا داداش و بابام داشتن انتخاب می کردن که کی کوس منو بخوره. کی کیرشو تو دهنم فرو کنه تا آبشو به خوردم بده؟

سعی کردم فکر کنم که من کدومو ترجیح میدم. من قبلاً کیر داداشم و آبشو تو کوسم حس کردم. اگه همین کارو با دهنم بکنه برام به همون اندازه لذت بخشه؟ یا بدتره؟

بابا اولین نفر بود که روی تشک بهمون اضافه شد. پایین سر من که میشد بالای سر مامان. به پهلو خوابید. سرش بین پاهای من و کیرش نزدیک دهن مامان قرار گرفت. فکر کنم منطقی بود. ساک زدن کیر بابا توسط زنش، تنها سکس غیر محارمی بود که میتونستیم انجام بدیم.

اما این یعنی…

یعنی بابا با کوس من بازی میکرد. کوس خیس و تنگ من. بابا آب کوس منو میچشید.

خدایا چرا اینقدر اینو میخواستم؟!

خیلی داشتم به بابا فکر می کردم، تقریبا نفهمیدم که کیر یکی جلوی صورتم قرار گرفت. داداشم به پهلو بالا سرم و پایین سر مامانم خوابید. حالا سر داداشم بین پاهای مامان بود.

لحظه “همه آماده اید” وجود نداشت. هیچ کس “سه دو یکی” نگفت یا چیزی شبیه این. بدن ماکان بدن یکم جلوتر رفت. کیرشو به دهنم چسبوند. کیرش بهم درخواست چیزی رو میکرد. و منم همینطور شروع کردم به براش ساک زدن، سر داداش کوچیکمو دیدم که بین پاهای مامانمون رفت، روی کوس خیس وسط پاهاش، و شروع به لیسیدن کرد. داداش کوچیکم داشت کوسی رو که جفتمون ازش بیرون اومدیم رو میلیسید.

موج تازه ای از لذت به سرم زد و سرمو پایین آوردم، چونه بابا رو میدیدم که بین پاهام بود. صورتشو نمیتونستم ببینم. اما میدونستم چشماش به کجا خیره شده. و من دقیقا میدونستم که لب هاش الان کجاست.

صداش زدم: “اوه بابا! خیلی حس خوبیه بابا!”

مامان جواب داد: “اون کارشو خوب بلده، نه؟”

تنها چیزی که میتونستم جواب بدم، یه «آهاه» بود که همزمان با گفتنش دوباره دهنمو وارد کیر داداشم کردم. کیری که شاید چهار پنج ساعت پیش تو کوسم غرق آب شد.

یک لحظه احساس کردم به خودم اومدم. من کامل کوسمو شسته بودم؟ بابا میتونست آب کیر پسرشو که توم ریخته بود رو بچشه؟

مامان وحشتو تو چشمام دید و به من گفت: “نگران نباش عزیزم، داری عالی کارتو میکنی”

نگام روش زومتر شد. در حالی که ماکان، پسرش، بیرون پاهاش کوسشو داشت میخورد، باسنش آروم میلرزید. نگاه من به بدنش رسید، با دیدن سینه های خوشگلش، اگه فقط عکس سینه هاشو میدیدید، سخت میتونستید بفهمید که این سینه های یه زن ۴۲ سالس. و بعد رفتم سمت دهنش، کیر بزرگ بابا رو داشت ساک میزد.

همه چیز تو این تجربه جدید بود. به جز ساک زدن مامان برای بابا. اونا ۲۵ ساله که ازدواج کردن. چند بار مامان برای بابا ساک زده بود؟ چند بار مامان حاضر شد آب بابا رو از تو گلوش قورت بده؟

خیلی شگفت انگیز بود. خونواده ما همه برای هم دارن سکس دهنی انجام میدن و به همدیگه لذت زیادی میرسونن. زبون بابا، عمیق تر و عمیق تر تو کوسم فرو میره. چوچولم…آه… دماغش به چوچولم مالیده میشه در حالیکه اون داره…اوه خدا اون…

من مُردم. این ارگاسم اینقدر خوب بود، که احساس کردم از خوشی زیاد از هوش رفتم.

وقتی به هوش اومدم دوباره چشامو باز کردم، کیر داداشم تو دهنم عقب جلو میرفت. بقیه رو تماشا کردم که همین سفر به بهشت رو داشتن میومدن.

من خوشحال شدم که دیدم بعد از من مامان ارگاسم شد و از شدت لرزیدن کون و رون پاهاش تعجب کردم. اون ارگاسم شدنشو با صدای بلند اعلام کرد و گفت که: “دارم میشم! واینستا ماکان. چوچول مامانتو بخور. خیلی حس خوبی داره. آه عزیزم، آه پسرم…” من اونو داشتم میدیدم که موقع ارگاسم صورت ماکانو کشید کنار، لذتش اونقدر کامل بود که یه لمس بیشترِ چوچول، این لذتو خراب میکرد.

با سروصدای مامان منم سرعت ساک زدنمو بیشتر کردم، ارگاسم شدن مامان، آب ماکانو هم آورد و آب داغش بدون اینکه هیچ هشداری بهم بده تو دهنم جاری شد. با گرسنگی آب دهنشو قورت دادم. هیچ راه دیگه ای هم نداشتم، چون آبش پشت هم داشت پرتاب میشد و گلومو پُر کرده بود.

بابا هم آخرسر آبش اومد. مامان هم بابا و هم پسرشو باهم به اوج لذت جنسی رسونده بود. آب بابا چند قطرش از گوشه لبای مامان داشت میریخت پایین.

و همین بود. نورای اتاق یدفعه از قرمز عاشقانه به سفید روشن تبدیل شد. نور رز ملایمی که به رابطه محارممون میتابید، با انجام دادن کارمون به رنگ سفید روشن تبدیل شد، تا بهمون نشون بده تو این بازی چی رو پشت سر گذاشتیم.

بعد از این چی به هم بگیم؟ بعد از سکس دهنی چهار نفره با خانواده از چه کلمه هایی میشه استفاده کرد؟

هیچ چیز پرده ای دیگه بین ما وجود نداشت. هیچ چیز ممنوعه ای نبود که برای کشف کردنش ازش رد نشده باشیم. ما از تابوها و مرز های اجتماعی عبور کرده بودیم.

تنها کاری که میتونستیم انجام بدیم این بود که وانمود کنیم که همه چیز کاملاً عادیه. باید وانمود میکردیم هرکاری که انجام دادیم عادی بود. طبیعیه که سر پدرت بین پاهات باشه و آب برادرت اینبار تو دهنت بچرخه. طبیعیه که بعد از به ارگاسم رسوندن همدیگه و ارضا شدنمون به هم کمک کنیم بلند شیم تا دوباره لباس بپوشیم.

به به عجب زندگی کاملا عادی‌ای.

“کسی مشکلی نداره که من اول از حموم استفاده کنم؟”

ادامه...

نوشته: ماکان


👍 58
👎 2
46001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896628
2022-09-23 00:54:25 +0330 +0330

سخت شد همزاد پنداری😑

0 ❤️

896644
2022-09-23 02:44:49 +0330 +0330

داستانت عالیه ولی یعنی چی دهنمو وارد کیر داداشم کردم🤣
برعکس گفتی

3 ❤️

896654
2022-09-23 05:03:31 +0330 +0330

ایکاش همچین بازی وجود داشت🤕😂

0 ❤️

896673
2022-09-23 09:01:44 +0330 +0330

ادامه

0 ❤️

896674
2022-09-23 09:17:01 +0330 +0330

این قسمت خیلی بهتر از دو قسمت قبلی بود . یعنی فقط قسمت اول و قسمت چهارم جذاب بود

0 ❤️

896675
2022-09-23 09:18:14 +0330 +0330

صحنه گی هم اضاف کن سن بالا و پسر

0 ❤️

896680
2022-09-23 10:42:59 +0330 +0330

BIG LIKE

0 ❤️

896685
2022-09-23 12:18:21 +0330 +0330

درود. هرکاری کردم نشد خصوصی بهت پیام بدم. داستانت واقعا عالی و بی نظیره و حسابی منو مجذوب کرده. شدیداً منتظر قسمت های بعدی هستم. فقط یه درخواستی داشتم. به گی هم مثل از بیشتر بپرداز. مثلاً ماکان و پدرش تو موقعیتی قرار بگیرند که داستان اون شب با نفرات دیگه رو تعریف کنند.
مرسی

0 ❤️

896691
2022-09-23 14:16:45 +0330 +0330
cio

عالی

0 ❤️

896708
2022-09-23 18:53:01 +0330 +0330

نمی‌دونید که با چه هیجانی این داستان رو بارها و بارها خواندم و آبمو ریختم توی شورتای خوشگل مامانم که خیلی بوی ناب کسسسشو میدادن، واقعا هرچی از کسسسس سفید مامانم بگم کم گفتم و هرچی هم از این داستان حشری کننده بگم بازم کمه، دمت گرم نویسنده داستان

0 ❤️

896978
2022-09-26 04:26:04 +0330 +0330

اونجاش خوب بود كه مامانه بالاخره توي سكس تابو رو شكست و حرف زدن در حين سكس كاش بقيه هم حرف ميزدن 😝

0 ❤️

898065
2022-10-05 14:22:00 +0330 +0330

شکستن تابو پاره کردن پرده ها
نابودی خانواده
کم شدن جمعیت
هنر نشون دادن بی ناموسی
نتیجش میشه اینکه یه روز سرزمینمون و اشغال کنن
مثل آلمان تا چند سال به زنا و دختراش تجاور کنن
هیچ کسی هم ناموس سرش نمیشه تا ار ما ها دفاع کنه
ایران و هم به ده قسمت تقسیم میکنن
تا کسی نتونه به شهرای دیگه کمک کنه
خوش به حال بعضی حیوانها مثل اسب و گوره خر و شتر که معنی ناموس و میفهمن
با محارمشون جفت نمیشن و سکس نمیکنن

واقعا انسان اشرف مخلاوقاته؟

1 ❤️

898661
2022-10-12 06:05:56 +0330 +0330

میتونستی جزییات سکس ها رو کاملتر و جذابتر بگی خیلی خلاصه رد شدی مثلا سکس پدرخانواده با دختر ۱۹ساله یا سکس دختر خانواده با اون مرد گروه قرمز میتونست خیلی جذابتر باشه

0 ❤️