در جستجوی مینیاتور (۳)

1400/11/10

...قسمت قبل
(عذرخواهم بابت تاخیر بسیار زیاد به دلیل مشغله بیش از حد.)

از خونه زدیم بیرون. شدت بارون کم شده بود اما هنوز شیشه ماشین رو خیس می کرد. اومدم برف پاک کن رو بزنم باز یاد پریا افتادم. اون زمانی که تصمیم گرفت گواهینامه بگیره و می بردمش خیابونای خلوت که تمرین کنه، یه بار وقتی که می خواست راهنما بزنه هول شد و اشتباهی اهرم برف پاک کن رو تا آخر زد پایین که رفت رو درجه آخر و حرکت تیغه های برف پاک کن روی شیشه خشک ماشین و صدای جیرجیرش خنده جفتمون رو در آورد.

برف پاک کن رو زدم و نگاهی به پریا انداختم که تو خودش بود و داشت فکر می کرد. دوست داشتم ازش بپرسم چرا وقتی مشغول عشق بازی بودیم اون درخواست عجیب رو از من کرد و هدفش چی بود. اصلا مهمتر از اون این بود که بپرسم امروز واسه چی اومد پیش من. ولی نه جراتش رو داشتم و نه راستش دلم می خواست اون حس و حال خوبی که دارم از بین بره. رفتیم سمت سعادت آباد که یه رستوران گیر بیاریم. ولی دلم نمی خواست زود پیدا شه. دلم می خواست همین جور با ماشین دور می زدیم و متوقف نمی شدیم.

بالاخره جلوی پرپروک وایسادیم و رفتیم تو. سفارش دادم و منتظر شدیم. رفتم دستامو شستم برگشتم پیش پریا که سرش تو گوشی بود و دیدم داره عکسای منو نگاه می کنه. دستشو گرفتم گوشیش رو گذاشت کنار. بی مقدمه پرسیدم:
-دوسم داری؟
-این چه سوالیه؟ شک داری؟
-جوابمو نگرفتم.
-معلومه که دارم. بیشتر از…
-بسه نمی خواد بگی.
-آرمان! چت شده تو؟ چرا این جوری باهام حرف می زنی؟
نگاهش کردم تو چشماش التماس موج می زد. کم مونده بود گریه کنه. پیشونیش رو یواش بوس کردم و گفتم چیزی نیست عزیزم حرف می زنیم درباره اش. چیزی نگفت و صورتش رو تکیه داد به بازوم. حس کردم آشوب توی دل اون اگه از من بیشتر نباشه کمتر هم نیست. ولی دلیلش رو نمی فهمیدم.
پیتزای دو نفره مون حاضر شد. خیلی گرسنم بود و خواستم حمله کنم سمتش. پریا نذاشت. سس رو برداشت باز کرد با حرکت دست روی پیتزا با سس نوشت خیلی دوستت دارم. به شوخی گفتم دوستت دارمت رو بخورم و یه قاچ پیتزا برداشتم و خوردم گفتم: این جوری!

سوار ماشین شدیم و راه افتادم. پریا گفت رفتیم خونه یه فیلم با هم ببینیم. این یعنی مصمم بود که امشب رو پیش من باشه و نره خونه. خیلی دلم به این کار راضی نبود. نه این که دوس نداشته باشم پیشم باشه. بیشتر دلم می خواست تنها باشم تا افکارم رو جمع بندی کنم. ولی به هیچ وجه نمی شد به پریا نه بگم. رفتیم سمت خونه و ولو شدیم جلوی تی وی. پریا گفت فیلم رو بیار من انتخاب کنم. از توی کشو یه مشت سی دی ریختم جلوش. یکم بالا و پایین کرد و فیلم her که یک فیلم عاشقانه بود رو انتخاب کرد.

تو بغل هم دراز کشیدیم. پریا چسبیده بود به من و بیشتر از فیلم حواسش به من بود. سرشو اورد بیخ گوشم و بهم گفت خیلی می خوامت و شروع به بوسیدن گوشم کرد. یه دستش از لای دکمه زیر لباس من بود با اون دستش کنترل رو برداشت و فیلم رو پاز کرد. دونه دونه دکمه هامو باز کرد و دست کشید رو شکم و سینه ام دستمو انداختم دور کمرش و به خودم فشارش دادم. با ولع همو می بوسیدیم. حس می کردم کشش بین مون چیزی بیشتر از غریزه و نیازه. انگار به سمت هم کشیده می شدیم. دستمو بردم لای موهاش و این قدر لباشو محکم خوردم که سرشو کشید عقب و با خنده گفت اخ. همین که از روم بلند شد فرصت فراهم شد و مثل فنر بلند شدم و اونو خوابوندم. شروع کردم به باز کردن دکمه ها و در اوردن لباساش. این جور وقتا همیشه یاد حرفش بعد اولین رابطمون می افتادم. بهم گفته بود دوست دارم که وحشی نیستی ولی خیلی وحشی هستی و در مقابل چشمان علامت تعجب من، گفته بود منظورم اینه که برای رابطه با من وحشی نیستی ولی در حین رابطه با من وحشی هستی. نوک سینه شو بوسیدم و زبون زدم. طبق معمول خمار شد و آهی کشید.

شلوارشو هم در اوردم اومدم پایین پاهای لاک زده اش رو گرفتم تو دستام ناز کردم ساقشو بوسیدم اومدم بالاتر تا روناش. پریا تو آسمونا بود. پاهاشو خم کردم رو شکمش و براش خوردم. کار لذت بخشی برام نبود. البته بدم نمی اومد اما خیلی هم بهم حال نمی داد. عوضش می دونستم پریا رو دیونه می کنه. برگردوندمش و نگاش کردم. خدایی اندامش بی نقص بود. اگه یکم خوشگلتر هم بود رودست نداشت. ولی خب منم قیافه ام معمولی بود و بهم می اومدیم. خوابیدم روش سفتیشو که حس کرد، تکونی به خودش داد. صورتش رو بالش بود و با صدای خفه ای گفت آرمان بکن. تا حالا این کارو نکرده بودیم همین جا همیشه متوقف شده بودیم. اما الان دلم می خواست. البته اون قدری هوش و حواسم بود که سراغ اصل کاری نرم. ولی در پشتی هم خیلی تنگ و خشک بود و هیچ جوره نمی شد. یکم تلاش کردم اما حتی تو نمی رفت که ببینم درد داره یا نه اما فایده ای نداشت. نهایت فقط کمی وارد شد و بیشتر نشد. بهش گفتم می تونی بشینی با ناله و از روی اکراه چهار دست و پا نشست. فکر کردم این جوری امکان نفوذ بیشتر میشه اما بازم نشد و فقط یکی دو سانت می رفت داخل. تقلای زیادی نکردم. کمرشو گرفتم تو همون فاصله کمی عقب جلو و کردم و بعدش روی گودی کمرش خالی شدم. پریا هم خودشو شل کرد و ولو شد به شکم. پا شدم برم دستمال بیارم دستمو گرفت.
-نرو.
-دستمال میخام بیارم
-نمیخاد بذار باشه. بقیه فیلمو بزن.
-اخه تو که صورتت رو بالشه چیزی نمی بینی.
-تو برام تعریف کن
بقیه فیلم پخش شد. گاهی که ساکت می شدم می گفت چی شد فیلم ضبطی هم پیام بازرگانی داره مگه؟ خندم می گرفت. آخرش خودش دید سخته فیلم تعریف کردن راضی شد که خشکش کنم و بقیه فیلم رو ببینیم. بغلش کردم. موهاشو از صورتش داد کنار و سرشو گذاشت رو سینه من و مشغول فیلم دیدن شدیم. شاید اگه چند وقت پیش کسی بهم می گفت که یه روز این جوری بعد یه سکس خوب با پریا تو بغلش فیلم می بینی از ذوق می مردم الان اما دلم خوش نبود. ناراحت نبودم اما حس می کردم یه چیزی یه جایی مشکل هست.بوی موقتی بودن، حس همیشگی نبودن داشت اذیتم می کرد.

فیلم تموم شد. فیلمای عاشقانه خارجی معمولا یه تم غم انگیزی دارن که اینم همین طور بود. یکم با پریا حرف زدیم. یه بار زنگ زدم خونه که خیالشون راحت شه و هی زنگ نزنن بهم. تماس رو که قطع کردم یکی دو ثانیه بعد گوشی دوباره زنگ خورد. فکر کردم حتما مامان اینان و یادشون رفته یه چیزی بگن دوباره زنگ زدن اما…

شماره سردبیر بود! هنگ کردم. به گوشی خیره شدم. پریا متوجه تعجبم شد و گفت چی شده کیه؟ گفتم عرفان پوره. اونم یکم تعجب کرد و بعد گفت خب جواب بده تا قطع نشده دیگه.
ولی من نمی دونستم چی باید بگم. اصلا آماده تماسش نبودم. شاید دلیلش این بود که نمی دونستم واسه چی زنگ زده و با چه موضعی می خواد باهام صحبت کنه. تماس قطع شد.
-یعنی چی کار داشت به نظرت؟
-دلش برات تنگ شده لابد!
-مسخره بازی در نیار جدی میگم پریا.
-منم جدی گفتم. یه ثانیه ندیدنت دل آدمو تنگتر از گور می کنه.
ذهن من هزار تا علامت سوال داشت و پریا رمانتیک بازیش گل کرده بود ولی جوابشو نمی دادم فکر می کرد تو خودمم.
-دل جنابعالی بله. ولی دل اون نکبت با ندیدن من تنگ نمیشه که هیچ از شکاف ماریانا هم گشادتره.
-خب بالاخره که چی باید جوابشو بدی.
-نه. چه بایدی؟
-از کار بیرون اومدن که همین جور الکی نیست که. یعنی نمی دونی باید بری تسویه حساب و …
-چرا ولی به این کاری ندارم. باید برم کارگزینی.
-بالاخره اون باید نامه بزنه و کارای اداریشو بکنه.
-یعنی میگی الان زنگ زده بود درباره این صحبت کنه؟
-چه می دونم والا. دیونه ای تو. جای این همه سوال خب گوشیو بر می داشتی ببینی کارش چیه.
-نمی شد. نمی دونستم چی می خواد بگه. ممکن بود حرفی بزنه یا سوالی کنه که غافلگیرم کنه. دلم نمی خواست دست پایین باشم.
-این همه دست بالا بودی تو زندگیت چی گیرت اومد؟
-…(سکوت)
خیره شدم به پریا. عجب حرفی زد. خشکم زد. سوالی که هیچ وقت از خودم نپرسیده بودم. واقعا چی گیرم اومده بود؟ پریا با دیدن قیافه مبهوت و پوکرفیس من ترسید.
-چت شد؟ شوخی کردم بابا. ناراحت نشو
جمله پریا بد جوری تکونم داد. ولی الان اگه می رفتم تو خودم پاپیچم می شد و کل شبمون خراب میشد. هوا تاریک شده بود. پیتزای عصر به قدری سنگین بود که هیچ کدوم اشتها نداشتیم. پریا می خواست به هر بهونه ای سر صحبت رو باز کنه. اما من منتظر بودم فردا بشه.
رو تخت نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه می کردم. دست کشیدم رو تخت. فکر کردم واقعا اون دو نفری که این رو می خوابن با هم خوشبختن؟ این تخت هیچ وقت شاهد قهر خواهرم و شوهرش بوده؟ پریا اومد تو اتاق پیشم و گفت من می خام برم حموم. ولی وسیله ندارم. کفتم اگه منظورت وسایل حمومه که طبیعتا هتل هم بری یه دونه شامپو صابون توش پیدا میشه اینجا که دیگه خونه است. گفت نه حوله و این چیزا. گفتم نمیخاد برو با حوله صورت خشکت می کنم خودم. پشت چشم نازک کرد و گفت باشه پس صدات زدم حوله بیار.
رفت حموم و من دوباره زل زدم به پنجره و حیاط. این که فردا صبح رفتم خونه جواب مامان اینا رو چی بدم وقتی می پرسن چرا نرفتی سرکار. تو فکرم از سوال و جواب احتمالی با اونا اعصابم خورد شد! مامانم رو با همون چهره دلسوز و ناراحت تصور کردم که نشسته جلوم میگه منطقی باش تو این اوضاع بیکاری مملکت، کار نریخته که تو هی ناز می کنی می خای نری و بعدش قیافه عصبانی بابا که رو به مامان میگه ولش کن. خودتو خسته می کنی. این کی حرف گوش داده که الان دفعه دومش باشه. تو افکارم غرق بودم که…
-آرماااااااااااااان
-چیه مار از دوش اومد بیرون که این جور جیغ می زنی؟
-مار که اون زبون توست. آب یخ شده. قندیل بستم.
-رفتم نگاهی به پکیج انداختم. فشار آب اومده بود زیر 1 و باعث میشد شعله نگیره. شیر زیرشو باز کردم فشار آب اومد بالا و پکیج رو ریست کردم درست شد.
-یکم شیر رو ببند روشن شده طول می کشه گرم شه.
-نمی تونم یخ زدم. خودت بیا درستش کن.
رفتم سمت حموم درو باز کردم. پریا زل زده بود بهم.
-چیو نمی تونی شیر رو تا آخر بده دست چپ داغ میشه دیگه بیا.
-می خواستم تو درستش کنی.
نگاهی بهش انداختم که برم
-نمی شوری منو؟ دستام جون نداره.
پس برام برنامه چیده بود! شیر آب رو باز کردم. خودم کنار وایسادم لباسام خیس نشه. پریا گفت این جوری نمیشه که خیس میشی در بیار. لباسامو در اوردم فقط با لباس زیر بودم. مثل پریا. شامپو ریختم سرش شستم. چقدر شستن موی بلند سخته. حالا می فهمیدم چرا حموم ما 20 دقیقه ای مال اونا یه ساعته. واقعا شستنش سخت بود خسته شدم.

شامپو بدن ریختم رو لیف. کشیدم روی بدن نرم و سفید پریا. سینه هاشو شستم. احساس کردم داره حالی به حالی میشه. پشتش کرد به من و خودشو تو بغلم جا داد. دستم از زیر بغلش رد کردم شکمش رو شستم رفتم پایین تر. پاهاشو لیف زدم اومدم بالا روی روناش دستمو کردم داخل شرتش. اول با لیف براش مالیدم بعد با انگشتم. پریا دیگه صداشو ول داده بود و ناله می کرد. همون جوری که پشت به من بود. دستاشو تکیه داد به دیوار و خودشو داد عقب. پیامش به قدر کافی واضح بود!

با لیف مال خودمو کفی کردم چسبیدم بهش. پهلوهاشو گرفتم اروم فشار دادم بره تو. حالا که لیز شده بود راحت تر می رفت. شایدم به خاطر این که عصر یه بار امتحان کرده بودیم کمی جا باز کرده بود. هر چی بود احساس بهتری داشتم. با کمی فشار بالاخره تا حد زیادی رفت داخل. شروع کردم به عقب جلو کردن. دوش همچنان باز بود و روی پشت پریا می ریخت. آب باعث شده بود ضربه زدن صدای شلپ شولوپ بیشتری بده. پریا علاوه بر ساعدش پیشونیش رو هم به دیوار چسبونده فقط می گفت بکن بکن آرمان البته تو ناله اش می شد درد رو هم متوجه شد.
ضربه هام شدیدتر شد تا به ارضا شدن رسیدم و همون داخل کارو تموم کردم. پریا جون نداشت و چشماش باز نمی شد. تند تند شستمش و خودمم یه دوش سرسری گرفتم و رفتیم بیرون. از هر دومون آب می چکید. اول پریا رو کامل خشک کردم. پتو انداختم روش و نشوندمش روتخت نزدیک شوفاژ. هنوز از موهاش آب می چکید. رفتم لباسامو پوشیدم. خوشبختانه خونه خواهرم همیشه یه دست لباس راحتی واسه وقتایی که می اومدیم اینجا داشتم. اونا رو پوشیدم و برگشتم دیدم پریا حوله دورش دراز کشیده و خوابش برده. بالش پتو اوردم خودمم کنارش دراز کشیدم. بغلش کردم و یکم با موهاش بازی کردم تا منم خوابم برد. چشمامو که می بستم می دونستم فردا روز مهمیه.
ادامه دارد…

نوشته: میرزابنویس


👍 15
👎 0
5501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

856408
2022-01-30 08:12:26 +0330 +0330

داستان عالی بود لذت بردم
ولی به نظرم اگه آخر داستان تو حموم رو رابطه جنسی بیشتر کار میکردی بهتر بود.
منتظر ادامش هستم
موفق باشی

0 ❤️

856411
2022-01-30 09:08:29 +0330 +0330

دیر اومدی ولی خوش اومدی
امیدوارم قسمت بعدی دیگه انقدر طول نکشه

1 ❤️

856426
2022-01-30 12:34:06 +0330 +0330

عالی بود. هرسه قسمت رو چندبار خوندم و لذت بردم

0 ❤️

856467
2022-01-30 23:43:16 +0330 +0330

خوب بود ولی خیلی دیر بود

0 ❤️

856574
2022-01-31 10:19:05 +0330 +0330

خب، بالاخره اومدی، ممنون، از بس سرچ کردم تیتر داستانتو کلافه شده بودم، فکر میکردم گمت کردم، منتظر ادامه ام…

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها