رویایی که بالاخره ارباب شد (۲)

1401/07/12

...قسمت قبل

ارباب میثم (م): خوب، پس تویی توله سگ، خوبه، بدنتم خوبه، ظریفی، نمیخوای از ارباب هات پذیرایی کنی ؟
ارباب رویا یک چشم غره ای بهم رفتن و گفتم ببخشید؛ الان، چشم و سریع پاشدم و راه افتادم سمت آشپزخونه
ارباب رویا (ر): توله سگ زود باش، بعد بیا اینجا یک سری قوانین رو بهت بگیم تا بفهمی باید چکار کنی
م: فکر میکردم آموزش دیده است رویا جون
ر: رامش میکنم عزیزم، صبر کن
من سریع شربت ریختم و میوه چیندم توی ظرف و برگشتم سمتشون با دو تا بشقاب توی سینی و یک دستمم ظرف میوه ها، دیدم رویا نشسته روی پاهای میثم و دارن لب میگیرن از هم و جلوشون میز گذاشتم و همه چیز رو جلوشون چیندم و همونطوری دو زانو کنارشون نشستم و سرم پایین بود؛ میثم دستی روی سرم کشید
م: عزیزم بسه، برو کنار حالا حالا کار داریم اینجا
رویا از روی پاهاش رفت و کنارش نشست و یک سیب برداشت و پرت کرد سمتم و خورد توی پیشونیم و بالای چشمم و یک آخ گفتم
م: جوووون، اذیتش نکن عزیزم، بزار بهش بگم باید چکار کنه، از بعد از گفته هام به بعد اگر طبق قوانین نبود کاراش، اون موقع من میدونم و باهاش
ر: حیوون عوضی اعصابمو خورد کرده، بهش گفته بودم آبرومو جلو تو نبره؛ آشغال نجس و یک موز پرت کردن سمتم
م: عزیزمم، صبر کن
ر: موزو بردار، زود باش
برداشتمش از جلوم (سرم تمام مدت همینطوری پایین بود)
م: رویا جون ؟
ر: صبر کن تو
ر: سرتو بگیر بالا، همینطوری با پوست بکنش تو دهنت، تا تهش رو باید جا بدی، کیر میثم جونم از اینم بزرگتره، زود باش توله
موز رو برداشتم، کلفت بود، سرش رو گرفتم و از تهش شروع کردم به کردن توی دهنم، همینطوری ادامه دادم، تا نصفه رفت نمیشد دیگه، داشتم کم کم اوق میزدم، سعی کردم خودم رو کنترل کنم
ر: زود باش، تا ته تهش، بدو
دیگه به ته گلوم رسیده بود، سه چهار سانتش مونده بود، میدونستم میشه اونم جا بدم، اما اوق میزدم و شاید بالا میاوردم، داشتم کم کم وانمود میکردم که نمیشه بیشتر از این که میثم فهمید و دستش رو فشار داد روی دستم و تا ته رفت و اوق محکم زدم و سرمو کشیدم و پرت کردم پایین و درش آوردم
ر: من گفتم درش بیاری ؟
من: ارباب ببخشید، غیر ارادی بود، عذر میخوام
م: بسه رویا جون، بزار قوانینش رو بگم، اگر میتونه ادامه بدیم، اگر نمیتونه بگه ما همین الان بریم فدات شم
ر: باشه (با حالت کلافگی)
م: قشنگ گوش کن، اینا فقط همین یک بار تکرار میشه و اگر نمیتونی با این قوانین کنار بیای، آخرش میگی و ما میریم و دیگه ما رو نمیبینی، ولی اگر میتونستی کنار بیای کارت رو طبق قوانینی که میگم شروع میکنی، فقط یادت باشه، این صحبت ها دیگه هیچوقت گفته نمیشه و هر تخطی تو از اونها تنبیهی واست داره و تکرار تخطی تو تنبیهاتت رو سخت تر میکنه و حتی به تو گفته نمیشه بابت کدوم تخطیت یا قانون تنبیه شدی، فقط تنبیه میشی، ولی من همه اینها رو توی یک دفترچه مینویسم
من: بله ارباب، بفرمایید
م: اول، یک کلید از خونت به من و یکی به رویا میدی (تا فردا قبل 12 ظهر)؛ اگر اینجا رفت و آمد واست مشکل ساز هستش، یک ماه وقت داری جای دیگه ای رو بگیری و وسایلت رو ببری اونجا؛ ما هر وقت دلمون بخواد خونت میایم و میریم و تو باید همیشه (به غیر از تایم هایی که بهت آف دادیم) یا جلوی در در خدمتمون باشی یا در سریع ترین زمان خودت رو برسونی زیر پاهامون
دوم، از بعد از صحبت های من به مدت یک ماه تو تحت مالکیت من و رویا قرار میگیری و هرکاری، دوباره تکرار میکنم، هر کاری بخوایم باهات میکنیم و هر دستوری بدیم باید در زمان مشخص شدش انجام بدی و هر گونه سر پیچی تبعات بدی رو واست خواهد داشت، برای ادامه با هم بودنمون سه طرفه تصمیم میگیریم
سوم، تا فردا صبح وقت داری محدودیت هات رو برامون بنویسی، این به این معنی نیست که ما اوها رو رعایت میکنیم، شاید یک وقتهایی بعضی از اونها رو باهات اجام ندیم و شاید هم بعضی هاش رو کلا انجام ندادیم؛ فقط حواست باشه، با دقت و فکر زیاد اونها رو مینویسی
چهارم، هیچوقت و هیچوقت حق نداری جلوی من و رویا با لباس و روی دو پات باشی، یا دو زانو زدی و یا چهار دست و پا هستی و به صورت کامل لخت، مگر توی انزار عمومی که خودمون قبلش بهت میگیم
پنجم، ما اهل سو استفاده مالی از تو نیستیم،پس اگر بهت میگیم چیزی بخری یا هرچیز دیگه ای حتما فاتور میگیری و به من میدی هر وقت ازت خواستم
ششم، تا جایی که رویا بهم گفته و میدونم کارت دست خودته، پس روزی 6 ساعت وقت برای اون واست کنار میزارم، چه 12 شب تا 6 صبح باشه و چه هر وقت دیگه ای، بیشتر از این براش برنامه ریزی نکن، اگر احتیاج به تایم روز داشتی، قرار کاری ای چیزی داشتی حتما بگو، ضمنا یک وقتایی مجبور میشی چند روز 24 ساعته در اختیار ما باشی پس واسه اونم برنامه ریزی کن
هفتم، حق حرف زدن نداری، اگر اعتراضی نسبت به کارایی که باهات میکنیم داشتی، میتونی توی دلت نگه داری و هر زمان که بهت اجازه دادیم از شریط خودت شرحی بگی، میتونی اون رو بگی، ضمنا حق ارضا شدن هم تا من یا رویا بهت دستور ندادیم نداری
هشتم، من بدون رویا، یا رویا بدون من به صورت کامل باید دستورات ما رو اطاعت کنی، هرجایی که باشه، حتی اگر توی خیابون ازت کاری خواستیم یا توی رستوران یا هر جایی؛ اگر ثانیه ای بشنوم با رویا تنها بودی و دستوری داده اجرا نکردی یا کاری کردی، دودمان رو به آتیش میکشم
نهم، توی این یک ماه گاها یک مستر و گاها یک میسترس دیگه به ما اضافه میشه، تمام رفتارها و قوانین در خصوص اون هم صدق میکنه، بعد از این یک ماه زیاد این اتفاق پیش میاد احتمالا
دهم و آخری، در حین رفت و آمدهای درون شهری و سفر که احتمالا یکی دو بار توی این مدت بریم، اگر دوس نداشته باشم که نقش رانندمون رو ایفا کنی، باید توی صندوق عقب باشی
خوب؛ نظرت ؟
من توی همون حالت که سرم پایین بود و با دقت داشتم گوش میدادم بعد از نظرت سریع شروع کردم تی شرتم رو در آوردم و خم شدم روی کفش ارباب میثم رو بوسیدم
م: خوبه؛ اجازه داری پاشی
بلند شدم و شلوار و شرتم رو در آوردم، کیرم از شدت شهوت یک مقدار بزرگ شده بود (کامل شق نبود) تا اومدم دوباره زانو بزنم، میثم کیرم رو گرفت و من معمولا برده های حشریم رو به کیرهاشون قفل میزنم، فعلا امشب تا صبح میتونی باهاش راحت باشی، تا صبح که برم از خونه قفل کیرت رو بیارم
من: بله آقا
و در حالی که داشتم میشستم یک تو گوشی محکم خورد توی گوشم، فهمیدم بخاطر حرف زدنمه
ر: خوب؛ تو تمام این مدت دلت پاهای منو میخواست ؟ میثم جون بهش پاهامو بدم ؟
م: هرجور دوس داری عشقم، اگر فکر میکنی لیاقت داره بده
ر: خوب بدو بیا اینجا توله سگ
رفتم جلوشون و کفششون رو گرفتن بالا، یک بوسه روی کفششون زدم
ر: درش بیار توله
شروع کردم بندش رو باز کردن و پاشون رو از توی کفش در آوردم، پای بدون جورابشون که خیس عرق بود ولی هیچ بویی نمیداد
ر: ببینم چی بلدی، شروع کن
منم با تمام وجود سرم رو چسبوندم کف پاشون و بو کشیدم و بعد از حسابی بو کشیدن بوس کردم پاهاشون رو و شروع کردم به لیسیدن پای راستشون و بعد به دستور پای چپشون رو از کفش در آوردم و اینبار دستور دادن داخل کفششون رو هم بو کنم و بعد رفتم سراغ پاشون و حدود 45 دقیقه مشغول پاهاشون بودم که دیدم ارباب میثم که در این حین رفته بودن توی خونه دور زدن و بررسی کردن برگشتن و موهامو گرفتن
م: بسته حیوون، بیا سراغ پاهای من که حسابی خسته ان، ماساژ هم بده
منم رفتم سمت پاهاشون و ارباب میثم شروع کردن یکم با ارباب رویا لب بازی و من داشتم کفشاشون رو در میاوردم
م: حسابی بوشون کن، بوسشون کن، هر دو تا رو در بیار، بعد ماساژ بده، هر وقت اجازه دادم میلیسیشون
ناخودآگاه صدای سگ درآوردم و هر دو ارباب زدن زیر خنده
م: عزیزم حمومش اون گوشه است، تمیزه، خوشم اومد پسره تر تمیزیه، برو تا وقته یک دوش بگیر، این یک حالی به پاهام بده، منم میام پیشت
منم حسابی پاهای آقا رو بو کردم و بوسیدم و ماساژ دادم و بعد از دستورشون شروع کردم به لیسیدنشون، فکر کنم یک ساعتی مشغول بودن بعد منو کشیدن و بردن داخل دستشویی
م: تا صبح همینجا میمونی، ما جیش داشتیم میایم روت میشاشیم و میریم، صبح ساعت 5 میری دوش میگیری و بعد هم نون تازه و صبونه رو آماده میکنی، قبل 6 همه چیز آماده باشه، لیست محدودیت هات هم روی میز باشه و بعد در دستشویی رو بستن و رفتن

نوشته: برده مشهدی


👍 5
👎 7
29901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

897874
2022-10-04 01:31:35 +0330 +0330

خوب بود آفرین
کاکولد طوره
جالبه

0 ❤️