لذت یا حسرت (۴)

1401/08/24

...قسمت قبل

سلام قبل از هر چیز بابت اشتباهی که در انتهای قسمت قبلی داستان داشتم عذرخواهی میکنم. چون داستان رو از زبان خانمم نوشتم، توی جزئیات دچار اشتباه شدم و واقعیت این بود که آرمین از کاندوم استفاده نکرده بود.

در حالی که تصویر رگ دست آرمین و بدن ظریف و سفید زنم داشت از جلوی چشمم میگذشت، شورتمو خیس کردم. حس بدی داشتم. حالم از خودم به هم میخورد. دوست داشتم گریه کنم و داد بزنم اما این حس همیشه بعد از ارضا شدن سراغم میومد و میدونستم دوام زیادی نداره. بدون اینکه خودمو بشورم، گوشی به دست خوابم برد. فرداش با آتوسا رفتیم بیرون اما حالش مثل همیشه نبود. همش تو خودش بود و هر بار برای اینکه جوابمو بده باید حرفمو تکرار میکردم. دوست داشتم بدونم اون لحظه که صدای منو نمیشنوه داره به چی فکر میکنه.
آرمین اونقدر جذاب بود که اگه آرمین تو دوران مجردی زنم بهش پیشنهاد میداد، علیرغم اینکه آرمین از زنم سه سال کوچکتر بود، در جا قبول می‌کرد و حتما بهش میداد اما الان حس میکردم زنم توی جهنمه. آتوسا مجرد نبود آرمین میخواست با همسر من زوری سکس داشته باشه.
مطمئن بودم قراره آرمین زن منو بکنه. کاش میشد یه راهی پیدا کنیم پولی چیزی بهش بدیم دست از سرمون برداره اما من نمی‌خواستم به روی زنم بیارم که ماجرای آیدین و عواقب بعدش رو میدونم. علاوه بر اون، قیافه پر جذبه آرمین و ترسی که از رو در رو شدن باهاش داشتم از یه طرف و لذتی که ناخودآگاه با تصور کردن سکس زنم با آرمین بهم دست میداد از طرف دیگه، مانع از این میشد که بخوام کاری کنم.

من هر لحظه چتای آرمین با زنم رو میخوندم و بهشون فکر میکردم. با اینکه چتای زیاد طولانی ای نداشتن اما مسیر رابطه شون رو به خوبی می‌تونستم دنبال کنم و بدونم الان تو چه مرحله ای هستن. آرمین بر خلاف تصورم اصلا یه بچه هَوَل کوس نبود که بخواد به زور زن منو بکنه. اون یه کوس باز ماهر و کاربلد بود. همون شبی که به زنم پیام داد و قرار اول رو باهاش ست کرد، شک نداشتم که تو همون قرار میخواد زنمو بکنه و امیدوار بودم با همون یه بار رضایت بده و دست از سر زندگیمون برداره اما اصلا اونطوری که انتظار داشتم پیش نرفت. مخصوصا این که با دنبال کردن چت های زنم با آرمین چرخش رفتار زنم رو کامل حس میکردم و کار به جایی رسید که زنم که اولش آرمینو تو اینستا بلاک کرده بود و معلوم بود ازش بدش میاد، یه جورایی غیرمستقیم التماس میکرد که آرمین هر چه زودتر بکندش. آرمین چند تا قرار بیرون با زنم گذاشت و اونجور که مشخص بود بهش دست هم نزده بود. بعدش کم کم با بی محلی هاش زن منو وابسته خودش کرده بود و باعث شده بود زنم خودش توی پیام دادن به این آدم متجاوز پیشقدم بشه. وابستگی زنم به آرمین اونقدر شدید شده بود که وقتی یه روز منتظر پیام آرمین بود و من بهش پیام دادم، پیاممو سین کرد و جواب نداد. بهش زنگ زدم ولی رد تماس داد دفعه بعد که زنگ زدم جواب داد و هر چی از دهنش در میومد بهم گفت. آتوسا معمولاً زیاد بهم رو نمیداد و همیشه با غرور خاصی باهام رفتار میکرد اما این پرخاش شدید و بد و بیراهی که بهم میگفت بی سابقه بود و این نشون میداد که زنم چقد وابسته شده به آرمین.
آرمین با تهدید به تجاوز وارد زندگی من و زنم شده بود و حالا شرایط رو طوری کرده بود که هر چی اون بیشتر بی محلی میکرد، عطش ما بیشتر میشد و بی قراری میکردیم که سکس کنن.
بلاخره انتظار ها به پایان رسید و زنم با آرمین قرار گذاشت. بر خلاف دفعه های قبلی، آرمین این بار قرارو گذاشت خونه مجردی آیدین و به خاطر همین مطمئن شدم که این بار دیگه واقعا قراره زنمو بکنه. لوکیشن خونه آیدین رو توی چتای آیدین و زنم داشتم و روز موعود بی اختیار قبل از رسیدن زنم ، خودمو به اونجا رسوندم. نمیدونستم برای چی رفتم اونجا و جرات هم نداشتم جلوشونو بگیرم. تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که تیپ و استایل زنم رو قبل از اینکه به آرمین بده، تماشا کنم و سوژه جقم جور بشه. ماشین رو یه ذره با فاصله از خونه آیدین پارک کردم و منتظر موندم تا بیان.
دل تو دلم نبود کیرم داشت شورتمو سوراخ میکرد‌. تا چند دقیقه دیگه قرار بود یکی از جذاب ترین پسرای شهر، زن منو بکنه.
توی همین فکرا بودم که یه دختر داف اومد در خونه رو زد. باورم نمیشد اولش نشناختم. اون آتوسا بود.
آرایشش خیلی غلیظ بود‌. یه رژ لب قرمز که دهن هر پسری رو آب مینداخت و جلب توجه میکرد. زنم یه مانتو طوسی پوشیده بود که دو انگشت پایین تر از باسنشو میپوشوند و اگه یه ذره خم میشد، اون کون خوش فرمش کاملا قابل مشاهده بود. یه شلوار مشکی کوتاه هم پوشیده بود که وقتی نگاه میکردم دوست داشتم بی خیال آبروم بشم و همونجا برم به پاش بیفتم و تا میتونم اون پاهای سفیدشو بخورم. اون دافی که داشتم با حسرت نگاهش میکردم زن من بود اما اجازه نداشتم بهش نزدیک بشم چون داشت می‌رفت به یه پسری که هفت هشت سال از من کوچکتره ولی چند برابر من جذاب تر و مردونه تره، کوس بده و سهم من فقط چند ثانیه تماشا از دور بود تا آرمین درو باز کنه ولی همون چند ثانیه هم برای جق زدن دیوانه وار من کافی بود. احساس چندگانه ای داشتم. هم به آرمین حسودیم میشد هم به خودم افتخار میکردم که با دختری ازدواج کرده بودم که داشت می‌رفت به پسری بده که میتونست آرزوی هر دختری باشه. سهم آرمین اون روز کوس و کون زن من بود و سهم من دید زدن سفیدی پاهاش برای چند ثانیه.

بعد از اون روز چند بار هم این اتفاق تکرار شد و آرمین زن منو کرد ولی دیگه از ترسم اون طرف ها آفتابیم نشد. به خاطر نامزدی طولانی، عقد و عروسی رو یکی کردیم و هفت ماه بعد از اولین سکس زنم و آرمین رفتیم سر خونه و زندگیمون.
شب عروسی دل تو دلم نبود. بعد از یک عمر حسرت بلاخره منم قرار بود لذت کوس کردن رو بچشم. پسرایی مثل آرمین و آیدین که هر لحظه اراده کنن میتونن زنا و دخترایی مثل زن منو تور کنن و نیاز جنسی شون رو رفع کنن، هرگز نمیتونن این حس منو تجربه کنن. اونا مثل آدمایی بودن که هر موقع گرسنشون بود بهترین غذاهارو میخوردن اما من بعد از یک عمر خوردن نون خالی برای اولین بار میخواستم مزه چلوکباب رو بچشم.
اون شب زنم به اندازه دو بار قبلی که شاهد سکسش بودم، جذاب شده بود و این به من احساس غرور میداد که تونستم زنی رو تصاحب کنم که آیدین و آرمینی که به هر کسی پا نمیدادن، حاضر شدن باهاش بخوابن و بدنش رو لمس کنند.
بعد از اینکه مهمونا رفتن و با آتوسا تو خونه تنها شدیم، مهلت ندادم و سریع لبمو گذاشتم روی لبش. باورم نمیشد لب گرفتن از یه جنس مخالف اینقدر لذت داشته باشه انگار توی بهشت بودم. وقتی یادم میفتاد که اون لبی که الان دارم میخورم، قبلاً محل عبور و مرور کیر آرمین بوده، شهوتم بیشتر میشد‌.
آتوسا کمک کرد شلوار و شورتمو از پام در بیارم و یه جورایی جلوش معذب بودم چون میدونستم با کیرهایی که اون تجربه کرده، سایز کیر من تو ذوقش میزد اما سعی می‌کرد چیزی به روی خودش نیاره. شلوار و شورت آتوسا رو از پاهاش درآوردم و شروع کردم به خوردن کوسش که تا قبل اون خشک بود و معلوم بود اصلا با کارای من تحریک نشده. یه بوی بدی از کوسش میومد اما این چیزی از اشتیاق من کم نمی‌کرد. کم کم ترشحات کوس آتوسا رو توی دهنم حس میکردم و صدای آه و ناله خفیفش بهم احساس غرور میداد. بعد از چند دقیقه کوس لیسی، صبرم تموم شد و بلند شدم تا بریم سر اصل مطلب. باورم نمیشد که بلاخره به این مرحله از زندگیم رسیدم و میخوام مثل آرمین منم کوس بکنم. کیرمو گذاشتم روی کوس آتوسا و یه لحظه یاد فیلمی که آرمین فرستاده بود افتادم و صحنه ای که کیر آیدین تو کوس زنم عقب جلو میشد اومد جلوی چشمم همینطور که به اون لحظه فکر میکردم و داشتم بدن لخت زنم رو برای اولین بار تماشا می‌کردم با شهوتی بی سابقه نوک کیرم رو داخل کوسش فرو کردم اما همون لحظه نتونستم خودم رو کنترل کنم و بلافاصله آبم اومد و اگه چند ثانیه تعلل کرده بودم، آبم میریخت داخل کوسش.

_ خاک تو سر احمق بی جنبت بکنم این چه گوهی بود خوردی؟

کمتر پیش اومده بود آتوسا اینجوری مستقیم بهم فحاشی کنه. یه بارش همون موقعی بود که منتظر بود آرمین بهش پیام بده و من بهش زنگ زدم و رفتم رو مخش. نمیدونستم چکار کنم یا چی بگم ولی آروم کردنش کار من نبود. اولین شب ازدواجمون بد جور خورده بود تو ذوقمون.

_ عزیزم ببخشید دست خودم نبود نمیدونم چی شد ک…
_ خفه شو بی عرضه همه جا رو به گوه کشیدی
_ببخشید قول میدم جبر…
_زر نزن پاشو برو دستمال کاغذی بیار این نجاستو از رو شکمم پاک کن
_چشم

همزمان که با بغض داشتم بدنشو پاک میکردم دوست داشتم بهش بگم چجوری آب آرمین رو با لذت میخوری اما به مال من میگی نجاست و کثافت! اصلا همه این اتفاقا تقصیر توه که با جنده بازیات منو به این روز انداختی اما جرات نداشتم حرفی بزنم.

آتوسا که بدجوری خورده بود تو ذوقش پاشد رفت تو اتاق خواب و درو قفل کرد.
من همیشه تحقیر شده بودم. مث اون موقعی که دیدم زن مغرورم برای کوس دادن به آیدین له له میزده یا اون روزی که داشت می‌رفت به آرمین کوس بده و من تیپ سکسی و سفیدی پاشو از دور دید میزدم تا جق بزنم یا حتی قبل تر از اون توی دانشگاه بارها تحقیر شده بودم وقتی میدیدم بعضی پسرا به راحتی آب خوردن مخ میزنن و کوس میکنن اما من حتی جرأت گرفتن جزوه از یه دختر رو هم نداشتم و میدونستم که اون دخترا هم از من بدشون میاد و از حرف زدن با من حوصلشون سر میره. اما تحقیری که این لحظه به خاطر این اتفاق حس میکردم بی سابقه بود. هر چقدر که آتوسا بیشتر باهام بدرفتاری میکرد و تحقیرم میکرد بیشتر جذبش میشدم.

هیچ کاری از دستم بر نمیومد رفتم رو کاناپه دراز کشیدم و تلگراممو باز کردم. آتوسا آنلاین بود و داشت با آرمین چت میکرد.

_سلام خوبی؟
_به به جنده خانم. مگه امشب عروسیت نبود؟
_چرا
_پس چرا پیام دادی؟ تصمیمت که یادت نرفته؟ منم که بهت گفتم واقعا دوست ندارم دیگه تو زندگیت باشم
_ آرمین حالم خیلی بده میشه فردا بیای پیشم؟
_کصخلی؟؟ شب عروسیت داری بهم میگی بیا پیشم؟
_ به خدا من تصمیم گرفته بودم فراموش کنم همه چیو. این شیطنتا مال دوران مجردی بود که تا نامزدی کشید. ولی نمی‌خواستم بعد عروسیم به هیچ پسری جز شوهرم فکر کنم
_ خب پس الان چرا به من پیام دادی جنده خانم؟
_ آرمین حالم خیلی بده بیا ببینمت بهت توضیح میدم
_ نمیتونم بیام‌. کوروش کجاست که زن جندش داره به بکنش پیام میده ؟
_ اون تو هاله من اومدم درو قفل کردم تو اتاقم. نمیخوام قیافشو ببینم اعصابم خرد تر میشه
_ نکنه خیانت کرده ؟ 🤣
_ نه بابا اون عرضه خیانتم نداره
_ ببین من کار دارم وقت ندارم چسناله هاتو گوش کنم. بگو چی شده نکنه کیرش خیلی کوچولوه
_ کیرش که کوچکه ولی مشکل اون نیست کوروش نمیتونه ارضام کنه تا اومد بکنه، آبش اومد

بعدش آرمین یه وویس فرستاده بود. هندزفریمو پیدا نمیکردم رفتم تو اون یکی اتاق از ترس اینکه آتوسا نشنوه وویسشو باز کردم. آرمین داشت قهقه میزد و میخندید. زنم داشت راجع به زودانزالی من با یه ‌‌پسرغریبه درد دل میکرد و اونم داشت منو مسخره میکرد و بدتر اینکه من با این مکالمه تحریک شده بودم و کیرم سیخ بود از حرفای آرمین‌.

رفتم در زدم
_چیه؟
_عزیزم میشه یه لح…
_ کوروش خفه شو فقط تنهام بذار بعدا حرف می‌زنیم

حق میدادم بهش. اگه منم جای اون بودم چت کردن با آرمینو به حرف زدن با همچین مردی که هیچ جذابیت مردانه ای نداشت ترجیح میدادم.

همش به این فکر میکردم که حرکت بعدی زنم چیه؟ داشت با آرمین مشورت میکرد که ازم طلاق بگیره یا نه ولی از یه طرفم می‌گفت نمیخواد بعد از یک روز زندگی مشترک برگرده خونه پدرش. مخصوصا این که نمیتونست از ثروت پدری من دل بکنه.
من حاضر بودم هر خفتی رو تحمل کنم اما آتوسا ازم طلاق نگیره

ادامه دارد

نوشته: کوروش


👍 9
👎 8
21401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902962
2022-11-15 18:22:38 +0330 +0330

اگه داستان کصشرت واقعی باشه باید بگم خیلی افت داره کارت آخه کصکش زنتو جنده مردم کردی تو که پول داشتی می دادی به چند نفر کون آرمین بزارن واقعا خیلی کصخلی

0 ❤️

902963
2022-11-15 19:19:30 +0330 +0330

ای بدبخت نمی‌دونم چی بهت بگم که باهاش حال نکنی تو اگه مثلاً پول داری و … می‌تونستی هزار کار بکنی ولی مثل اینکه از بی‌غیری و تحقیر بیشتر خوشت میاد تا آقا بودن و وقتی زنت بخاطر پولت باهات هست هر دافی هم که باشه تو راحت میتونی کنترل کنی تا تحقیر نشی و تو که کص ندیده هستی شاید طبیعی بوده و یکم بی جنبه بودی ابت زرتی آمده ولی روش میشد کار کرد ولی تحقیر شدن انگار خودت بیشتر طلبه هستی سگ باشی تا آدم

0 ❤️

902973
2022-11-15 20:56:09 +0330 +0330

پلشت بی ناموووس
فکر کردی مخاطبای اینجا مث خودت اوسگول موسگولن یه سال صبر کنن واسه داستان تو!!!
نخونده دیس دادم چون زدم قسمت قبل دیدم یه ساله گذشته

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها