اتاق سرخ (۳)

1402/07/05

...قسمت قبل

سلام
اول از همه بگم که این داستان ذره‌ای واقعیت نداره و کاملا زاده‌ی ذهنمه. و اینکه سبک داستان ممکنه همه پسند نباشه پس اگه به این سبک علاقه دارید بخونید ممنون.

صبح با خیالی راحت و با ارامش از خواب بیدار شدم. خوشحال بودم و سرحال. یه صبحانه جانانه درست کردم و نشستم پای فیلم یه دو سه ساعتی مشغول بودم. ساعت های ۱۲ اینا تصمیم گرفتم یه سری به برده کوچولوم بزنم. آخی طفلکی نمیدونه چه کابوسی در انتظارشه. کاری بکنم باهاش که هروقت منو دید از ترس بشاشه به خودش.
بیتا:“احظار”
درو باز کردم و وارد شدم.اولین واکنشم با دیدن صحنه‌ی روبه‌روم فقط ترکیدن از خنده بود. هرچی بیشتر میدیدم بیشتر میخندیدم. سروش گوشه‌ی اتاق خودشو جمع کرده رنگش شده گچ داره هذیون میگه لباساشم مثل پتو انداخته رو خودش. با خنده‌ی من به خودش اومد و قبل اینکه چیزی بگه گفتم
بیتا: خوب خوابیدی کوچولو؟
سروش با ترس و لرز و صدایی که از ته چاه میومد : خو…خواهش میکنم… بزار
قبل اینکه تموم کنه حرفشو لگد من بود که وسط سینه‌ش فرو اومد.
غریدم: بی ناموس. جواب منو بده حیوون.
سروش: بیتا…ببخ…
لگد بعدی رحم نکردم با تمام زور پامو کوبیدم رو تخماش و از موهاش سرشو گرفتم و بالا کشیدم و تو چشای سروشی که عر میزد نگاه میکردم و گفتم : یک بار دیگه فقط یک بار دیگه اسم منو صدا بزنی به اون خدایی که میپرستی نه تنها اون تخمهای کثیفتو خالی میکنم بلکه کیرتم جلوت تیکه تیکه میکنم و اونوقت تویی که تا آخر عمرت باید مثه یه خواجه زندگی کنی و مطمئن باش حتی زمانی که خواجه هم بشی ولت نمیکنم زندگی رو برای توی حرومی جهنم میکنم. فهمیدی؟
سروش با همون رنگ پریده گفت: ب…بله…چشم خانوم… بانو
موهاشو ول کردم
با خنده‌ای از رضایت گفتم: او… باریکلا. خوشم اومد. یه جایزه میدم بهت چون از حرفت خوشم اومد. و این افتخار رو بهت میدم که خودت انتخاب کنی.
سروش بدتر ترسید: ن‌‌‌‌…نه ب…ببخ
بیتا: ششش… چیزی نیست… نترس بگو راحت باش
سروش: ا…اممم
بیتا: بگو
سروش با ترس و لرز و شک: می…میتونم…
بیتا:هممم؟
سروش به وضوح شک داشت که چی میخواد بگه. یا بعبارتی شک داشت: یچیزی…
بیتا:اهممم؟؟
سروش:ب…ب…بخورم؟لطفا؟
بیتا: لبخند معصومی زدم و با ملایمت گفتم: معلومه. صبر کن برات یه چیزی بیارم
از اتاق رفتم بیرون. تو اشپزخونه. ۲ تخم مرغ نیمرو کردم ، ریختم تو بشقاب و رفتم تو اتاق.
بیتا: بیا برات نیمرو اوردم
سروش: ممنونم بانو
بیتا: ولی قرار نیست همینجوری بخوریش
سروش با نگاهی شک دار: پس چجوری؟
بیتا: هومممم.سوال خوبیه. بیا یه بازی بکنیم.هوم؟ نظرت چیه؟
سروش: ب…بازی؟چه بازی‌ای بانو؟
بیتا: یه چالش بیشتر. اینجوری که هر بار بتونی موفق باشی یه لقمه میدم بهت قبوله؟
سروش با ترس و تردید:…
بیتا: هم؟
سروش با عجله: ب…بله چشم ، چشم بانو.
بیتا:خوبه. همممم اول لباسا رو بنداز کنار بیا جلوم وایسا
سروش دقیقا اینکارارو کرد.
وقتی جلوم وایساد کیروخایه‌ی اویزونش رو گرفتم دستم و شروع کردم مالیدن
سروش ترسیده بود
بیتا: هممم یذره قرمزیش خوابیده. اولین چالش
حاضری؟
سروش: بله بانو
بیتا: ببین قبل اینکه شروع کنیم اینم بگم: همونطور که اگه یه چالش رو برنده بشی جایزه میگیری اگه ببازی تنبیه میشی . متوجهی که؟
سروش:ب…بله بانو
بیتا: اولین چالش اینه ۱ دقیقه تخماتو فشار میدم. کوچکترین صدایی بشنوی مجازات داری حق اعتراض هم نداریم باشه؟
سروش: ب…باشه
بیتا: با شمارش ۳. ۱-۲-۳
انگشتامو دور تخماش حلقه کردم و تخماشو که سفت شده بودن تو کف دستم رو فشار دادم سروش بدبختم که از درد قرمز شده بود. منم بدم نمیومد این بیشتر درد بکشه واسه همین یدونه از بیضه هاش که بیرون زده بود رو بین ۲ انگشت شصت و اشاره‌م انداختم و فشار دادم. سروش گهگداری صداهای ریز میداد نفسش به شماره افتاده بود. منم فشارم رو بیشتر کردم با ناخونام گرفتم. فقط فشار میدادم.سروش داشت منفجر میشد که همین لحظه صدای آلارم گوشی در اومد
تخماشو ول کردم و عربده‌ی سروش بود که اتاق رو پر کرده بود
سروش: هوف هوف هوف
بدبخت به نفس نفس افتاده بود. اگه با یذره فشار اینجوریه، پس سر “اون شکنجه” میمیره که.
بیتا: آفرین چالش اولت موفقیت آمیز بود. بیا اینم لقمه‌ت
لقمه رو جلوش گرفتم. سروش به هزار بدبختی خودشو بهم رسوند و دهنشو باز کرد منم لقمه‌رو گذاشتم دهنش. وقتی خورد گفتم:
بیتا: خبببب چالش ۲. ۱۰ لگد.
سروش رنگش پرید
بیتا:افرین همین نگاهه . اره ۱۰ لگد صدات در نمیاد. وایسا آها اینم بگم میتونی خم شی البته بعد ضربه ولی اگه جلوی ضربه رو بگیری یا بیوفتی زمین من میدونم و تو فهمیدی؟
سروش:بله بانو.
سروش وایساد جلوم
منم کفشای جدیدم که از فروشگاه برنامه گرفته بودم پوشیدم. کفشهای با پاشنه نازک ۸ سانتی مشکی که با یه بند دور مچ بسته میشن و روش میخای مثلثی‌ریز کار شده که خیلی تیزن . لعنتی ۷۵ سکه قیمتش بود😢. وایسادم جلوش. سروش که کلا رنگ گچ شده بود هیچی. پامو اوردم بالا دیگه نگاه نکردم چیه و چیکار میکنم با تمام زورم فقط کوبیدم. و سروشی بود که عربده‌ش ۴ دیوار اتاق رو لرزوند و پخش زمین شد.
سروش:ایییییییی…آ…آخ…ا…ا…اه…و…وااای
هوف…هوففف.هووووف
بیتا با حالت تمسخر و پوزخند : ای وای. دیدی چی شد؟ باختی که! نچ مثل اینکه بجای جایزه تنبیه میخواد ها؟ باشه مشکلی نیست
سروش: ن…نه …ببخشید بانو
بیتا: نشد دیگه. بزار ببینم.هومممم.چون اولین باختت بود سبک میگم.
سروش که خیالش یذره راحت شده بود گفت:ممنون بانو.
بیتا: بیا جلو.
اومد
بیتا: خوبه. بشین
نشست.
بیتا: یادمه فوت فتیش نداشتی و از بوی پا بدت میومد درسته؟
سروش که فهمیده بود قضیه چیه گفت:بله بانو
بیتا: خوبه. نه تنها پاهام خسته‌س بلکه یه خورده عرقیم هستن فهمیدی که؟
سروش : بله…بانو
کفشامو از پام دراورد و شروع کرد ماساژ دادن
یه ۱۰ دقیقه‌ای ماساژ داد و ول کرد
بیتا: بقیه‌ش؟
سروش: غلط کردم. بخدا نمیتونم
چک اول
سروش: ببخشید
چک دوم
سروش:گوه خوردم
چک سوم
بیتا: انجام میدی یا تا آخر امروز لگد بارونت کنم؟
سروش: چشم بانو انجام میدم ببخشید بانو
بیتا: بجنب
یکی از پاهامو بلند کرد و با هزار بدبختی که بود شروع کرد اول از انگشت ها و بین اونا شروع کرد لیسیدن بعد کف پا و در نهایت پاشنه یه ۱۰ دقیقه‌ای هم مشغول لیسیدن بود و واقعا افتضاح انجام میداد.
بیتا:بسه بسه دفعه دیگه اینجوری بلیسی من میدونم تو . ببین غذا تم سرد شد
سروش: چشم بانو ببخشید بانو
بیتا: چالش سوم . چون حالم از کارت بهم خورد حوصله بیشتر انجام دادنشو ندارم برای همین این کارو میکنیم . ۱۰ دقیقه. فقط ۱۰ دقیقه وقت داری با زبونت ارضام کنی.
سروش: اما…
بیتا: هوم؟
سروش با کراهت: بانو لطفا
لگدی بود که تو تخمش فرو اومد
بیتا: چیزی گفتی؟
سروش: نه بانو. چشم انجام میدم بانو
بیتا افرین خوبه
تو چت هامون گفته بود که بدش میاد کص یکی رو بلیسه.خب مشکل منه مگه؟
صندلی ای که با ۱۵ سکه خریده بودم رو در آوردم و گذاشتمش یه گوشه و روش نشستم. سروش که معلوم بود گوزپیچ شده که کفش و صندلی از کجا اومدن خواست چیزی بپرسه که قبلش گفتم: تو چیزی که بهت مربوط نیست دخالت نکن حالا هم بدو عجله کن
سروش: بله بانو
اومد جلو و زانو زد شلوارم رو از پام کشید پایین ولی اجازه ندادم از پام درش بیاره. شرتمم همینطور. صورتشو اورد جلو
بیتا: ۱۰ دقیقه‌ت شروع شر
زبونش رو دراورد و شروع کرد . معلوم بود حالش داره بد میشه. از خداشم باشه دارم منت سرش میزارم. کیرشم داشت تو اون وضعیت سفت میشد.
بیتا با پوزخند: با کصلیسی اربابت راست میکنی؟ اگه میدونستم دوست داری هر روز میدادم بلیسیش
سروش: ببخشید بانو
بیتا: لال کارتو بکن
کیرش داشت منفجر میشد منم بدم نمیومد کرم بریزم شرت و شلوارم رو از پاهام درآوردم و سروش دوباره مشغول شد. بعد یکی دو دقیقه با پاهام شروع کردم با کیرش بازی کردن. خیلی یواش و سطحی. بیشتر حس قلقلک و اذیت کردن داشت تا فوتجاب ولی خب همونم از سرش زیادی بود.
بیتا: وای بحالت اگه ابت زودتر از من بیاد یا رو پام بریزه.
ادامه دادم پامو هی بالا پایین میکردم. لیسیدن سروش هم کار خودشو کرده بود. خیس شده بودم و داشتم حال میکردم.ولی خب منم ادمی نبودم که کم بیارم. فشار و سرعت پام رو یه ذره بیشتر کردم. رو کلاهک کیرش تمرکز بیشتر کردم و چنباری اروم به تخماش ضربه زدم. سروش داشت کم کم با نفس زدن میوفتاد که نشون ازین بود‌ که میخواد ارضا شه. دروغ چرا منم داشتم ارضا میشدم اه و ناله‌م رو تو خودم خفه کردم یا خیلی کم بروز دادم که پررو نشه. سرعت پام رو بیشتر کردم. یدفعه دیدم سروش دست برداشت و ناله کرد. همون موقع ارضا شد و همه ابش پاشید رو پام. ته دلم لبخندی زدم همونی شد که میخواستم.
غریدم: بیناموس.آشغال نجس نگفتم رومن ارضا نشو؟ میکشمت. اخته‌ت میکنم
سرکش: بانو غلط…
چک
بیتا: دیگه گوهم بخوری فایده نداره
سریع کفشامو پوشیدم سروش زیر پام بود و التماس میکرد . یه لگد کوبیدم زیر چونش. پخش زمین شد. لگد بعدی وسط تخمش بود
سروش فقط عر میزد منم لگد چپ و راست تو تخمش لگد میزدم بعد یه ۲۰ ۳۰ تا لگد با کفشم رو تخمش فشار دادم. تخمش با زمین پرس شده بود کاملا. سروش فقط عر میزد کار دیگه‌ای نمیکرد. بعد اینکه کامل پرس کردم تخماشو دوباره لگد کردن شروع شد اینقدر زدم تا از حال رفت همونجوری ولش کردم و اومدم بیرون
“قفل” رفتم حموم و دوش گرفتم. وقتی اومدم بیرون گوشیمو چک کردم
احتساب عملکرد
" شما به سطح ۳ رسیدید"
“مهارت: تربیت به سطح ۲ ارتقا پیدا کرد تاثیر فعلی ۱۵ درصد”
“مهارت: بالباستینگ به سطح ۲ ارتقا پیدا کرد”
“مهارت: فوتجاب کسب شد”
" ۲۰ سکه دریافت کردید"
خوشحال از لول اپم با ۳۰ سکه‌ای که داشتم رفتم تو فروشگاه ببینم چی پیدا میشه
دست کش - شلاق - دیلدو - ویبراتور - سوزن - سوند - شوکر - لباس - میز - بند - مبل - دهند بند - دست بند - غل و زنجیر و کلی خرت و پرت دیگه. بیناموسا گرون گازم بودن. اخه یه تیکه بند ۱۰ سکه؟؟؟ دزدی تو روز روشن تا چه حد اخه؟ ولی هیچکدوم اینا مهم نبود اولین چیزی که نیاز داشتم یه دست لباس کامل بود.کفش رو که داشتم . ولی بدم نمیومد یه چکمه‌هم داشته باشم رفتم تو پوشه چکمه ها و همون لحظه راه نرفته رو با جمله گوه خوردم برگشتم.اخه کص‌پدر یه چکمه ۱۵۰ سکه؟؟ شلوار و بلوز هم همینطور بودن تنها چیزی که میتونستم بخرم یه جفت دستکش بود. ۲۵ سکه😢. اون ۵ سکه‌رم تبدیل کردم و اس‌ام‌اس بانکی که نشان از واریزی ۵۰۰ تومن میداد لذت بخش بود. ساعتای ۱ ۱ونیم بود بعد نهار یه چرت زدم. ساعتای ۴ رفتم بیرون و بعد یه چرخ برگشتم .وقتی رسیدم خونه ساعت ۷ونیم بود. لباس و عوض کردم و رفتم تو اتاق.
تخم مرغه خورده شده بود . قیافه سروش جوری بود که انگار روح از تنش جدا شده بود چشای پف کرده‌ش نشون میداد که گریه کرده. آخی طفلکی. وقتی منو دید رنگش بیشتر پرید.
سروش: س…س…سلام بانو.
بیتا:‌هم. خببب. چیکار کنیم؟ دوست داری از اینجا بری بیرون؟
سروش که انگار شوک بهش وارد شده بود پرسید: چی؟
بیتا: مگه کری؟ گفتم دوس داری از اینجا بری بیرون؟
سروش با چهره‌ای که ترس و شک باهم قاطی بودن گفت: واقعا میشه؟
بیتا: اره
انگار دنیا رو بهش داده بودن
بیتا: ولی شرط داره
درجا باده سروش خالی شد
سروش: چه شرطی؟
بیتا: ۲ تا شرط . اولی اینه‌که هیچ حرفی از من و این اتاق و هر اتفاقی که برات افتاده نمیزنی. اینو بدون که اگه احدی از این قضیه خبردار بشه من میدونم و تو. و مطمئنم میدونی تهدیدهام پوچ نیستن درسته ؟
سروش:اره
بیتا: ها؟
سروش با دستپاچگی: چیز… نه یعنی بله بانو
بیتا: اها. و اما دومی بعد کلاس برمیگردی اینجا و ازین به بعد میشی برده‌ی خودم اگه ازت راضی باشم جایزه میگیری اگه نباشم تنبیه میشی فهمیدی؟
سروش: اما…
یه چش غره
سروش: لطفا هر کاری بگی میکنم ولی این کارو با من نکن التماس میکنم خواهش میکنم هرکاری بگی میکنم
بیتا: هرکار؟
سروش: هرکار
بیتا: باشه
انگار دنیارو بهش داده باشن
بیتا: نه بیخیال
زارت. هرچی خوشی بود زهرمارش شد. ای که چه کیفی میده کرم ریختن.
سروش: اخه چرااا؟؟؟؟
بیتا: چون من میگم. الانم میخوام یذره ورزش کنم . پاشو وایسا پاشو
سروش با سرافکندگی و ناامیدی: بله بانو.
امشبم گذشت و من ۳ ۴ ساعتی از خجالت تخماش در اومدم. به حدی شده بود که باد کرده بود میخای روی کفش حتی خایه‌شو زخم کرده بودن.
خلاصه‌ی نتیجه‌شم اینه:
۷۰ سکه گرفتم. Ruined orgasm لول ۲ شد خودمم لول ۴ شدم. با سکه ها ۲ تا سوند با اندازه های متفاوت خریدم. یدونه حلقه‌ی کیر و یدونه حلقه‌ی خایه با یدونه بند گرفتم.تا بخودم اومدم دیدم همه‌ی سکه هام تموم شدن😢.
فردا صبحش سروش و از اتاق اوردم بیرون و بهش شرایط رو یاد اوری‌کردم. اونم ناچارا قبول کرد رفتیم دانشگاه ۲ کلاسمون تموم شد و بعد نهار برگشتیم. تمام این مدت هیچ حرفی بین منو سروش رد و بدل نشد. وقتی برگشتیم ساعتای ۲ بود اولین کاری که کردم این بود که فرستادمش بره دوش بگیره بعدشم انداختمش تو اتاق و خودم دوش گرفتم. ساعتای ۵ رفتم تو اتاق سرخ.
سروش: سلام بانو
بیتا: خوبه راه افتادی.
سروش: بله بانو.
بیتا: میبینم لباساتم در اوردی مشتاقیا.
سروش : بله بانو
امروز یه کار جدید داریم. ولی فکر نکن با تخمات کاری ندارما. در صورت تخمات باید ورزیده باشن
سروش: بله خانوم.
بیتا: پا باز
انجام داد.
اینبار بدون کفش زدم یه ۱۰ ۱۲تایی زدم نه خیلی محکم نه خیلی آروم.
بیتا: دراز بکش
خوابید
نشستم بین پاهاش. خدایی رو زمین سخته باید یدونه تخت بخرم ولی ۲۵۰ سکه‌س بی ناموس😢.حلقه هارو در اوردم و بهش نشون دادم.
بیتا:تادا!
سروش: اونا چین بانو؟
بیتا: میفهمی.
حلقه‌رو با انگشتام مثه کش باز کردم و کیرشو از توش رد کردم آخرم خایه‌شو حالا هم کیر و هم خایه‌ش از یه حلقه رد شده بودن و حلقه به بدنش چسبیده بود. سروش یذره ناله میکرد که اهمیتی نداشت میتونست راحت باشه. حلقه‌ی دوم رو استفاده نکردم. تو همون وضعیت شروع کردم واسش جق زدن ولی بهش اختطار دادم که حق ارضا شدن نداره. اون چشمی گفت و ادامه دادم یه ۲ ۳ دقیقه‌ای ادامه دادم تا اینکه کاملا راست کرده بود.۲ تا سوند رو درآوردم چشای سروش ۴ تا شد.
بیتا: ببین واست چی خریدم. قراره لذت زیادی ببری. پس فقط شل کن و لذت ببر.
سوند اول نازک تر بود سرش یذره کلفت تر بود البته نه خیلی طولشم ۱۵ سانت بود اندازه‌ی کیرش یه تف انداختم سر کیرش و دور سوراخشو مالیدم. یذرهم هم خود سوند رو خیس کردم. سرشو گذاشتم رو سوراخ کیرش. سروش استرس زیادی داشت و نفس نفس میزد.
بیتا: نترس. اماده‌ای؟ نباشیم مهم نیست. شروع میکنم.
اروم سوند‌ رو فشار دادم داخل خیلی تنگ بود . تو نمیرفت یذره سوند رو دورانی چرخوندم بیشتر فشار دادم یه خورده رفت تو که صدای داد سروش نشان از دردش میداد. منم که واسم درد کشیدن مهم نبود کارمو ادامه دادم. همینجوری یواش یواش با حوصله و جوری که مطمئن شم درد میکشه سوند هی فرو میکردم هی درمیاوردم هر سری بیشتر می فرستادم داخل یه جورایی داشتم تلمبه میزدم. سروش که طبق معمول داد میزد . یه ۱۰ دقیقه‌ای طول کشید تا سوند کامل بره تو کیرش وقتی رفت گفتم
بیتا: اه. ببین رفت توش. آفرین حالا جایزه‌ت. شروع‌ کردم به تلمبه زدن با سونده. یهو می کشیدم بالا اروم فرو میکردم بعضی جاها هم زور میزدم.یه ۷ ۸ دقیقه‌ای با این سوند سوراخشو سونداژ کردم. سوند رو کشیدم بیرون و اون یکی رو برداشتم که قطرش ۲ برابر اول بود بهمون اندازه منتها با این تفاوت که قطرش یکدست بود. دوباره سر کیرش خیس کردم سوند رو هم همینطور. اینبار با سختی و فشار بیشتر سوند رو فرستادم تو هی عقب جلو چند دقیقه‌ای طول کشید تا کامل بره تو . منم چیزی که زیاد داشتم وقت بود. وقتی کامل رفت یه چند تا تلمبه زدم و تمومش کردم ولی سوند رو در نیاوردم همونجوری تو کیرش نگهش داشتم. یه خط‌کش داشتم برش داشتم و شروع کردم زدن رو کیرش . اول اروم و شمرده. یواش یواش محکم تر و سریع تر.چون خط‌کشه فلزی بود رد می انداخت و دردشم بیشتر بود. منم نامردی نکردم زدم‌. تا خورد زدم اینقدر زدم که کیرش سرخ شده بود بعضی جاها هم یخورده زخم. بعد کیر مگه میشه از خایه گذشت همین بلارم اونجا در اوردم خایه‌شم سرخ شد. همچنان سوند تو کیرش بود. از قبل یه بسته شمع خریده بودم. آوردم با یه فندک. به سروش گفتم وایسه.وایساد.
یه شمع دراوردم و روشن کردم. سروش عرق کرده بود از ترس منم تسکینش میدادم. شمع شروع کرد به اب شدن. روی کیرش شمع رو افقی نگه داشتم قطرات پارافین داغ آب شده شروع به چکیدن کردن روی کیر سروش. با برخورده اولین قطره به کیرش، جیغ سروش هوا رفت به گوه خوری افتاده بود . منم کار خودمو میکردم کل کیرشو با پارافین پوشوندم. بعد سروش رو خوابوندم و رفتم سراغ خایه‌ش خایه‌شم با شمع پر کردم. وقتی جای زیادی نمونده بود شمع رو خاموش کردم و یه گوشه گذاشتم. فندک‌رو با یه فندک اتمی عوض کردم و شروع کردم گرم کردن پارافینا. سروش از درد و داغی و سوزش فقط جیغ میزد.وقتی حسابی کبابیش کردم فندک رو هم کنار گذاشتم. دوباره با خط‌کش افتادم به جون کیر و خایه‌ش. هی محکم و محکم تر میزدم . وقتی حسابی سونده تو کیرش موندو ، خط‌کش بارون شد؛ با لبه‌ی خط کش شروع کردم به کندن پارافینا. یذره اثرات سوختگی رو کیرش مونده بود. یه خمیر دندون اوردم و یذده مالیدم رو کیرش و شروع کردم واسش جق زدن. همزمان با ناخونام خایه‌هاشم فشار میدادم و سوندرو عقب جلو میکردم. یه چند دقیقه‌ای اینکار رو کردم درست قبل اینکه ارضا بشه دست برداشتم و سوند رو ثابت نگه داشتم. آه و اوه سروش نشون از ارضا شدنش می داد اما آبی بیرون نمیومد چون سوند کلا پوشونده بودتش. بعد اینکه ارضا شدنش تموم شد سوند رو کشیدم بیرون. اب سروش به سونده چسبیده بود و واقعا چندش بود. با همون سوند دوبار زدم رو کیرش و با گفتن شب بخیر اومدم بیرون.
بیتا: “قفل”
هوفف اینم از این. ببینیم تو گوشی چه خبره؟
گوشی رو در اوردم
“احتساب عملکرد…
عملکرد محاسبه شد:”
“مهارت:سی‌بی‌تی(CBT)(شکنجه‌ی کیر و خایه ) کسب شد.”
"مهارت: cum blocking(دقیقا همینکاری که انجام شد؛ یعنی جلوگیری از خروج آب حین ارضا) کسب شد
“۸۰ سکه دریافت کردید .”
خوشحال و خرم یه شام خوردم و رفتم رو تختم و بی صبرانه منتظر روزی بودم که نقشه‌م رو عملی کنم. همراه کردن مهتاب.!

نوشته: مریض

بالباستینگ
ارباب و برده


👍 4
👎 1
9701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949989
2023-09-28 01:32:18 +0330 +0330

ننویس دیگه بیمار

0 ❤️

950350
2023-09-30 00:49:41 +0330 +0330

با نظر به اینکه تخیلیه، عالی بود

0 ❤️

950573
2023-10-01 09:57:20 +0330 +0330

خیلییییی قشنگه بنویس منتظر قسمت بعدیم

0 ❤️

952448
2023-10-13 05:42:49 +0330 +0330

پس کی قسمت بعد میاااد؟؟؟

0 ❤️