اجبار

1401/01/17

انگار قرار نبود دردسرهای این قضیه تموم بشه، مریم حالا تو ۳۵ سالگی حس یه پیر زن کمر شکسته و ناامید رو داشت که کسی رو نداره، آخه کجای کارش اشتباه بود، چرا برادر کوچیکتر امیر، فکر کرد میتونه بهش دست بزنه و باهاش سکس کنه. خب مریم از بچگی تو خونشون عین برادر دوقولوش لباس پوشیده بود و با پسرا بزرگ شده بود، برا همین بعد ازدواج با امیر، کامران داداش کوچیکش که اونموقع ۱۳ سالش بود رو خیلی مهربانانه دوست داشت و مثل خونه خودشون پیشش همش لباس باز میپوشید.
مریم با صدای قل قل کتری یهو به خودش اومد، چایی گذاشت و بعدش با ترس رفت سمت گوشیش. چقدر خوشحال بود وقتی هیچ پیامی نداشت.
گوشیش رو بست و دوباره برگشت به گذشته :
زندگیش ۱۰ سال قبل و بعد یه آشنایی اولیه و مراسمات سنتی با پسر کارمند که پدرش از آشناهای پدرش بود تو یه آپارتمان دو طبقه حدود مرکز شهر تهران شروع شده بود و اون تو این آپارتمان با مادر، پدر و برادر کوچیکتر شوهرش تو طبقه پایین شروع شروع کرد.
واقعا سالهای اول عالی و رویایی بود، درسته پولدار نبودن اما شوهر و خانواده مهربونش این حس رو بهش میدادن. امیر یه بچه سربزیر و ساده بود که سعی میکرد همیشه حواسش به مریم باشه. همه ماجرا از اونجا شروع شد که مریم با توجه به تربیتش، شاید یکم زیادی با کامران گرم گرفته بود و همیشه راحت میپوشید پیش خانواده شوهرش. هرچند امیر ازش خواسته بود یکم خودش رو پوشیده تر کنه. بعدا خودش از کامران شنید که وقتی اون باهاش روبوسی میکرد بهش واقعا حس داشت و معمولا به بهانه درس یا خرید سعی میکرد خودش رو به مریم نزدیک کنه و همه برخوردهای اتفاقیش با بدن مریم عمدی بوده. ظاهرا کامران از بچگی در اثر غفلت پدر و مادرش زیاد سکس اونها رو دید میزده و این باعث شده واقعا بلوغ زود رسی داشته باشه و همچیو در خصوص سکس بدونه. خودش اعتراف کرده یه چند باریم از پاسیو خونشو خودش رو کشیده بالا و به سکس امیر و مریم گوش بده و یه حس تنفر از امیر توش شکل بگیره.
تابستون سال چهارم زندگی مشترک مریم، پدرو مادر شوهرش تصمیم میگیرن برن خونه اجدادیشون تو قزوین و هر چند اصرا میکنن کامران به بهونه کلاسای فوتبال باهاشون نمیره و خب از مریم میخوان تر و خشکش کنه. یه چند روزی بعد رفتن اونا، وقتی مریم برا صبحهانه میخواست کامران رو بیدار کنه متوجه رفتارای عجیبش شد، انگار اصلا نخوابیده، یه جای دیگه بود، اما فکر میکرد احتمالا از شب بیداریش برا بازی و فیلمه. وسطهای هفته دوم یه روز صبح که مریم دوش گرفت و از حمام بیرون اومد یهو سر جاش خشکش زد، کامران جلو در حمام لخته لخت. انگار بدنش قفل شده بود، اصلا انگار مسخ شده بود میخواست یه کاری بکنه اما واقعا نتونست. وقتی به خودش اومد که کامران رو پشتش بود و میخواست به زور کیرش رو بکنه توش. کجاش، انگار نمیدونست یا حداقل هول شده بود. مریم با گریه داد زد که چه غلطی داری میکنی دیوونه، میفهمی خودت، من از خواهرتم بهت نزدیکترم، زن داداشتم، میکشم خودمو خداااااا. اما اون انگار کامران نبود، به زحمت تونست اونو پس بزنه و بره یه گوشه در پناه حولش، داشت میلرزید، کامرانم نفس نفس نیزد و زل زده بود به کف اتاق. دستش رو برد سمت گوشی مریم و بهش اشاره کرد ببینه. فیلمهای سکس مریم و امیر بود که کامران ازشون گرفته بود. نتونست بیشتر ببینه. با گریه بهش میگفت چرا، چرا؟؟ کامران که به حرف اومده بود تازه، بدون اینکه نگاش کنه گفت: مال منی، اسیرتم، میخوامت، از امیر متنفرم، تو مال منی. مریم وا رفت، انگار دوباره مسخ شده بود، کامرانم انگار نه انگار، دوباره تو همون وضعیت حمله کرد بهش اومد روش، حولشو کنار زد و کیرش رو گذاشت تو کسش، مریم فقط احساس سوزش داشت، اصلا، اصلا حسی نداشت. کیرش واقعا بزرگتر از امیر بود یا شاید تو اون سن داشت میترکید و اینجوری نشون میداد. به تعداد انگشتای دو دستم نتونست دووم بیاره و آبش رو با فشار خالی کرد تو کس مریم. الانم که مریم فکرش رو میکرد واقعا کسش خیس میشد، اگر چه دلش میگرفت. هر چی نصیحت کرد و ازش خواست تو همون چندتا سکس اول بس کنه فایده ای نداشت. بعد اون ماجرا واقعا نسبت به امیر سرد شده بود و به کامران تن داده بود، هر چند اولا، برای حفظ آبرو و پاک کردن فیلم مجبور بود باهاش سکس کنه اما در ادامه خودشم بدش نمیومد. تنها دلخوشیش انفجار کیر وحشی کامران شده بود. اما امیر چی. اون مستحق این خیانت نیست…

نوشته: Spirit


👍 0
👎 12
14201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

867250
2022-04-06 01:02:50 +0430 +0430

کیرم دهن خودت و کامران

0 ❤️

867495
2022-04-07 11:27:47 +0430 +0430

داستان سکسی از دید راوی و سوم شخص مزخرف محض از آب درمیاد

0 ❤️