ارسلان اردبیلی و میلف میسترس (۱)

1401/10/20

سلام من اسمم ارسلانه و اهل اردبیلم و برای اولین بار میخوام یه داستان بنویسم
توجه
محتویات این داستان کاملا زاییده ذهن منه و پیشاپیش بگم اگه حوصله خوندن یه داستان آماتور و آبکی رو ندارید این داستان رو نادیده بگیرید

مثل همیشه داشتم از سر کار برمیگشتم تا اینکه رسیدم به پارکی که تو مسیرم بود گفتم یه کم استراحت کنم و دوباره راه میفتم
ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بود همینطور بی رمق نشسته بودم و داشتم به اطرافم نگاه میکردم
پارک به اون بزرگی تقریبا خلوت بود و منم چون آدم جمع گریزی هستم خلوت ترین قسمت پارک رو انتخاب کرده بودم
یه ده بیست روزی بود که از پاییز میگذشت و هوا بد نبود توی یه آلاچیق نشسته بودم و سرم رو تکیه داده بودم تا کمی به چشمام استراحت بدم با این که روز کاری سختی نبود اما خسته بودم من اگه حتی هیچ کاری هم نکنم این ذهن آشفته‌ام انقدر منو به کار میگیره و انقدر دغدغه میاد تو ذهنم که بازم بدون هیچ کاری خسته میشم و خوابم میاد
“تق” “تق” “تق” “تق” صدای کفش های پاشنه بلند یه خانم چرتم رو پاره کرد، بدون این که متوجه بشم چرتم گرفته بود
به طرف صدا برگشتم و چی دیدم وااااااااااااااااو
اووووووف یه هیکل رویایی مگه این هیکل ها فقط تو فیلم ها پیدا نمیشن این دیگه چیه جلوم
یه زن سن بالا حدودا چهل و دو اینا توپر و اندامی، کون گنده و ژله‌ای، لب های رژی آبدار، عینک دودی، روسری ، مانتو و شلوار مشکی به همراه کفش پاشنه بلند قهوه‌ای
با دیدنش کلی ذوق کردم یجوری که نزدیک بود آب کیرم بیاد، نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده یا نه اما گاهی وقتی یه چیزی زیاد از نظر جنسی هیجان زده‌ات کنه با اینکه کیرت خوابه اما یه لحظه میخواد ازش آب بیاد و زیر دندونات اسیدی میشن و زانوهات سست، منم دقیقا اینطوری شدم

یه کم خرید کرده بود خیلی شیک و مجلسی و با افاده راه میرفت
نشست توی یه آلاچیق و از کیفش یه آدامس و یه بطری آب در آورد و با گوشیش مشغول شد
هی میخواستم برم جلوش و یه چیزی بگم اما چی!
آخه کی به تو اهمیت میده نه قیافه‌ی خوشگلی داری نه هیکل ورزشکاری نه بچه مایه داری
اخه چی داری که زنه بهت توجه کنه مدام داشتم این حرف ها رو تو ذهنم به خودم می گفتم و به خودم می توپیدم اما نمیتونستم بی تفاوت باشم دلو زدم به دریا سنگ مفت گنجشک مفت کنتور که نمیندازه بابا فوقش جوابمو نمیده
رفتم جلو و با حفظ خونسردی یه سلامی کردم
با اینکه متوجه حضورم شد اما به روی خودش نیاورد
بوی ادکلنش خیلی سکسی بود و از اون سکسی تر نحوه آدامس جویدنش با اون لبای خیس گیلاسیش بود
یه کم زور زدم و ادامه دادم “ببخشید شما مدلینگ کار کردین تا حالا”
لعنتی نگاه نافذی داشت یه نگاه تندی کرد اما بازم چیزی نگفت و نگاهشو برگردوند سمت صفحه گوشی
دیدم این از اوناش نیست، نمیخواد تحویل بگیره راستش سرد شدم اما با خودم گفتم اینم دقیقا همینو میخواد، این که من سرد و بیخیال بشم
ادامه دادم " من تو مدلینگ جوراب فعالیت میکنم میخواستم بهتون پیشنهاد مدلینگ بدم درامد خوبی هم داره" البته یارو معلوم بود مایه‌داره پول مدلینگ میخواد چیکار :))))))
بالاخره صدای جذاب و محصور کنندشو شنیدم “چند سالته” گفتم چطور مگه جواب داد " بهت نمیاد با این سن تو کار مدلینگ باشی"
یه لبخندی زدم و گفتم خب هر کی یه شغلی داره پیش آمد ما هم اینطوری بوده
یه نگاه انداخت که یعنی آره ارواح عمت
یه کم خم شدم و گفتم جسارتا میتونم یه نگا به پاتون بندازم خیلی خوش تراشه
مثل اینکه این حرفم یه کم بهش برخورد چون چهره‌اش رفت تو هم و سرشو یه کم عقب کشید
جواب داد چایی نخورده پسر خاله میشی منم خندیدم و یه کم رفتم عقب و دستامو به حالت تسلیم آوردم بالا و گفتم باور کنید قصد جسارت ندارم فقط چون کارم مدلینگه میخوام ارزیابی کنم
نشستم جلوی پاش و ازش اجازه خواستم که پاهاشو از کفشش بیرون بیارم
نگاهشو روم ثابت نگه داشت و پاشو خم کرد بالا و با دستش بند کفشش رو باز کرد و پاشو آورد پایین
زیرچشمی اطرافو میپاییدم که کسی نبینه
پاش رو آورد بیرون و با اکراه رو هوا نگه داشت
پاشو گرفتم دستم و به زانوم تکیه‌اش دادم
یه نگاه نافذ دیگه نثارم کرد
وااااااااای خدا من که باور نمیکردم این ادم جوابمو حتی بده حالا پاشو تکیه داده به زانوم اون پاهای خوش تراش و لذیذش رو
شروع کردم تعریف کردن که این یکی از بهترین کیس هایی که تو این سالها دیدم و خیلی زود میتونه جذب این کار بشه و از این حرفا و اونم بی حوصله به حرفام گوش میداد تا اینکه با این حرفم به خودش اومد خیلی ببخشید میتونم جورابتونم در بیارم
انگار آب سرد ریختن سرش پاشو عقب کشید اما من با دستام گرفتمش لباشو به هم فشرد و با زبون تندی گفت دیگه داری پر رو بازی در میاری ول کن ببینم
گفتم خانوم واسه چی ناراحت میشین من که اولش گفتم کارم مدلینگه فقط یه نگاه کوچولو میندازم این اخریشه
باشه زودباش کارتو بکن دیگه باید برم
دستام میلرزید و خیلی خیلی هیجان داشتم باورم نمیشد کار تا اینجا پیش بره فوری دستمو انداختم جورابشو در آوردم
یه پای سفید و صیقلی و بشدت خوش تراش با لاک قرمز
معلوم بود هوای پاهاشو داره فرصت رو غنیمت شمردم و دیگه فکر هیچی رو نکردم
پاشو آوردم بالا و از پاشنه پاش تا نوک انگشتاش یه لیس حسااااااااابی زدم
این داستان ادامه دارد

نوشته: برده اردبیل


👍 2
👎 4
23801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910069
2023-01-10 01:59:25 +0330 +0330

پرودگارا بو سایتی گوتی جیریخ گوتورنلرین الیندن حیفظ اله

چقدر ابکی شده داستانا ، ادمین جان یکم روی داستان ها نظارت بیشتر کنید ،حیفه این سایت که کیفیت داستاناش بیاد پایین

0 ❤️

910101
2023-01-10 06:38:30 +0330 +0330

همین که قبول داره واقعی نیست جای تشکر داره

1 ❤️

910124
2023-01-10 10:31:55 +0330 +0330

داداش برای تموم کردن قسمت اول یکم زود نبود؟

2 ❤️

911036
2023-01-17 03:08:50 +0330 +0330

سیکتیر قوی یازان لار یاز سون بی ش رف

0 ❤️