انگشت شدن در مینی بوس

1394/08/12

درسته که اين يک تجاوز بود چون اولش دلم نميخواست و زورکي بود اما بعداَ راضي و حتي خوشحال شدم از اينکه اين کارو باهام کردن و الان هم با “رضايت کامل” اين داستان رو مينويسيم. پس “هيچ مشکلي” بابت پخش و نشر اين داستان ندارم.

اسمم صادق هستش، راستشو بخواين پخمه ترين و ترسوترين فرد توي کل مدرسه من بودم! درسم خوب بود، بشدت سفيد و خوشگل و کم مو با يه کون نسبتا گنده ، توي کرمانشاه معمولاَ پسرها خيلي پررو و قوي هستن و فاعل هاي درجه يکي داره. حالا ببينين من توي اين شرايط ميتونستم سالم بمونم؟
جالب اينجا اصلا همجنس گرا نبودم اما از بس پسرا منو بوسيدن و ماليدن و انگشت کردن که کم کم خوشم اومد!!
خاطره هم زياد دارم فعلا اينو تقديم به بر و بچه هاي گل شهواني ميکنم اگه ديدم خوشتون اومد و استقبال شد بازم مينويسم. و اين داستان کاملا حقيقي و واقعيه بدون 1% اغراق نوشته شده شايد بخاطر همين زياد بهتون حال نده اما مطمئنم ارزش خوندن رو داره.
يادمه اول دبيرستان آخراي فروردين يا اوايل ارديبهشت ماه سال 1387 بود که از طرف مدرسه رفتيم يه استخر که تقريبا نزديک خارج از شهر بود، من همش ميترسيدم اونجا يه کاري باهام بکنن ولي همه مشغول آب بازي بودند تا تموم شد. منم سريع بدو بدو رفتم خودمو با حوله خشک کردم. يه رفيقي هم داشتم که اونم از من دست و پا چلفتي تر بود با حوله من خودشو خشک کرد و لباس پوشيديم اما اتوبوسي درکار نبود که مارو برسونه! تاخير در اتوبوس همانا و ديد زدن کون من همانا !
از استخر که اومدم بيرون بي نهايت سفيدتر بنظر ميومدم و يه پسره چپ چپ منو ديد ميزد و به دوستاش نشون ميداد منتها من خودمو به اون راه زدم که مثلا نميبينمش! اونم تا اومدن ميني بوس کاري نکرد.
بهرحال بعد از کلي تماس با مدير مدرسه و مسوولان، يه ميني بوس واسه انتقال ما فرستاده شد. ما هم خوشحال و خوندن با سرعت رفتيم توي ميني بوس و کنار پنجره نشستم و مثل هميشه منتظر رفيقم بودم که بياد کنارم بشينه بخنديم که ديدم ميني بوس پر شد اما اونو نديدم!
همون پسره که منو ديد ميزد، اومد کنارم نشست و راه افتاديم. منم از پنجره به بيرون خيره شدم .
يهو ديدم دستمو گرفته و داره انگشت شصتشو لاي دستم ميکشه منم توي دلم بهش فحش ميدادم اما نميتونستم کاري کنم. بعد رفيقمو ديدم اون پشت نشسته بود ، بلند شدم خواستم برم پيشش که پسره هم بلند شد يک سانتي متري لب هام ، لب هاشو آماده بوسيدن لب هام کرد که خودمو کنترل کردم که يه موقع لبام به لباش نخوره و بوسيده و ضايع بشم جلوي اون پسر پررو که هميشه منتظر گاييدنم بودن.
ديگه مجبوري دوباره نشستم پيشش، خواست اينبار انگشتم کنه ولي مقاومت کردم و تا خواستم چيزي بگم، يکي با دست کوبيد توي سرم منم تو چشام اشک جمع شده بود ديگه چيزي نگفتم اما با اين وجود گريه هم نکردم.
اونم پررو - پررو شروع به انگشت کردنم کرد تا جايي که هي تکون تکون ميخوردم که اينبار با دست چپ بغلم کرد و يه بوس روي صورتم گذاشت. منم يه نگاه بهش کردم اونم گفت تا حالا کون ندادي؟ گفتم نــه ! … گفت: ولي امروز بايد بدي ! … گفتم: برو بابااااا
منم منتظر اين بودم که زودتر به مقصد برسيم تا بدو بدو فرار کنم.
ولي تا خود مقصد همش بوس ميشدم و با يه دستش سينمو ميمالوند و اون يکي دستش سوراخ کونمو از روي شلوار فشار ميداد که درسته زورکي بود اما انصافا خيلي خوب و باحال بود. اين پسره هم خيلي قلدر بود، اينورياي ميني بوس ميديدن مارو ولي جرات گفتن چيزي رو نداشتن. ولي خب ميدونين، اگه بهش ميگفتم خوشم مياد، اونوقت آبروم ميرفت و خجالت کشيدم. فقط گذاشتم کارشو بکنه و هيچ مقاومت قابل توجهي نکردم.

نزديک مدرسه شديم و منم توي نقشه فرار بودم، تا در باز شد خواستم سريع برم که باقي بچه ها هم با سرعت قصد خارج شدن داشتند واسه همين وايسادم تا اونا پياده بشن، يهو ديدم داره از پشت بهم ميچسبه، واي عجب کيري داشت قشنگ ميشد حسش کني. واسه اولين بار بود که يک کيرو لاي پام حس ميکردم. اما من بيشتر حس خجالت بهم دست داد و ديگه نميتونستم 1 دقيقه اونجا وايسم و با سرعت هرچه تمام از ميني بوس پياده شدم و ده درووووووو
اونم چند دقيقه دنبالم دويد و دويد تا اينکه بلاخره پام به يه تيکه آجر گير کرد و خوردم زمين. اونم رسيد بهم و گفت: تقصير خودته کوني، اگه وايساده بودي الان کونتم داده بودي. ولي حالا ديره برو. فقط شلوار ساق پامو زد بالا تا ببينه زخم نشده يهو پامو گرفت شماره تلفن خودشو نوشت و يه سيلي محکم به کونم زد و بلند شدم. در همون حين گفت: حالا برو کوني، هروقت دلت کير خواست به اين شماره زنگ بزن تا سرويست کنم.

بعدش رفتم خونه و توي اتاقم دراز کشيدم جلق زدم و توي ذهنم اونو تصور کردم که داره منو ميگاد. بعدشم حموم کردم که شمارش از روي پام پاک شد.
البته سال بعد بازم ديدمش اما جرات نداشتم برم طرفش و کلا کونم اين بار شانس آورد که پاره پوره نشد.
اما اين واقعه تاثير زيادي روي همجنس گرا شدن من گذاشت و کاري کرد که بعدها آهنگ فحاشي جنسي ( مثل اثر منفي رضاپيشرو ) گوش بدم و همزمان توي کونم ماژيک کنم و سينه هامو با عروسک بمالم. حتي خيار کلفت و نانچيکو هم توي کونم کردم و حسابي آماده کوني شدن هستم. الانم توي شهواني دنبال يه مورد مناسب واسه سکس هستم که متاسفانه گيرم نمياد.

نوشته: صادق


👍 0
👎 0
110749 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

473156
2015-11-03 17:09:48 +0330 +0330

آفرین به اون پسره که استعدادتو کشف کرد
و کیر مقام معظم رهبری تو کونت به خاطر بی عرضه بودنت

0 ❤️

473157
2015-11-03 17:13:32 +0330 +0330
NA

داستانت قشنگ بود من از کرمانشام 33سالمه بدنساز تاپ خواستی باهم اشناشیم بهم پیام بده

0 ❤️

473161
2015-11-03 18:26:42 +0330 +0330

فقط می تونم بگم اول.
بعدشم کس شعری بیش نبود. تو یه انگشت شدی اومدی اینجا نوشتی فکر کنم اگه کرده بودت تو نیویورک تایمز هم مقاله می ذاشتی راجع به دادنت.

0 ❤️

473162
2015-11-03 18:30:14 +0330 +0330

نانچیکو lol

0 ❤️

473164
2015-11-03 18:58:47 +0330 +0330

گی نمیخونم جدیدا چرا اینجوری شده؟از هر 3 تا داستان دو تاش گیه؟ضربدری جا افتاد حالا نوبت گیه؟ یه روز دختر دار بشم براش خواستگار بیاد میفرستم خواستگاراشو اول پزشک قانونی
والا دیگه با این وضعیت نمیشه ب هیشکی اعتماد کرد dash1
یه تست قویم باید بزاریم رو غیرتش تو مخش ضربدری مرب دری هیچ جوره نره
هر چند اگه یه تست ایکیو بزارم ار دو تا مشکل بالا حله
ادمین گی نزار حالمون بهم خورد خو

3 ❤️

473165
2015-11-03 22:53:30 +0330 +0330

مغزتو در به در

*کون.واسه خودش دنیاییه *

0 ❤️

473166
2015-11-03 23:14:10 +0330 +0330
NA

بال راست بوئینگ 747 بره تو کونت با این داستان کس شعرت
من حس میکنم کردنت خجالت کشیدی بگی lol

0 ❤️

473168
2015-11-04 01:20:43 +0330 +0330
NA

به نظرم خالی از هر نوع احساس بود درسته فقط یه خاطره بوده ولی وقتی اینجا مینویسی باید طوری بنویسی ک خواننده از خوندش لذت ببره ولی مرسی از نوشتنت

0 ❤️

473170
2015-11-04 01:50:25 +0330 +0330

خوب بود کونی شدنت مبارک biggrin

0 ❤️

473171
2015-11-04 02:19:40 +0330 +0330

دلت کیر میخواد تاپیک بزن داستان ننویس…

0 ❤️

473173
2015-11-04 07:06:11 +0330 +0330

بابا همچین نوشته نشروپخش مث اینکه سفرنامه مارکوپولو رو نوشته دیگه ما بیکاریم داستان کون دادن تور وپخش ونشر کنیم ولابد اختصاصا حق انتشارش برا شهوانی خخخخ

0 ❤️

473174
2015-11-04 07:12:59 +0330 +0330

لااقل به پاپاجونت میگفتی یه بادیگارد واسه کونت بزاره ضمنا میبینی که استقبال انچنانی از ماجرای کون دادنت نشد پس لطفا دیگه باقی کون دادنتو برا یه نشریه پر تیراژ بفرست اونا پخش ونشرش کنن

0 ❤️

473175
2015-11-04 09:07:48 +0330 +0330
NA

والا ما یکی بهمون میگفت کونی میگرفتیم ننشو جلو چشمش میگاییدیم . اینا چرا اینجوری شدن نمیدونم

0 ❤️

473176
2015-11-04 09:46:40 +0330 +0330

از اروپایی بودن فقط گیو یاد گرفتن اه

2 ❤️

473177
2015-11-04 12:38:27 +0330 +0330
NA

اونجايى كه گفتى استخره نزديك بيرون شهر بود رو ميشه بگى منظورت دقيقأ كجاى شهره؟

0 ❤️

473178
2015-11-04 13:02:28 +0330 +0330
NA

مارو باش منتظر پسرهای امروزی هستیم بیان با اسب سفید تا مرد رویاهامون بشن ای کیر اسب سفید با نانچکو بروسلی تو کونت دیگه سالادی که خیار توش باشه نمیخورم اوقققق الهی جز جگر بزنی که دکون ما دخترها رو کساد کردی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

2 ❤️

473179
2015-11-04 17:24:12 +0330 +0330
NA

کونی شدنم افتخار داره؟

0 ❤️

473181
2015-11-05 14:15:25 +0330 +0330

دقیقا…
جانا سخن از زبان ما می گویی

0 ❤️

473182
2015-11-06 04:48:40 +0330 +0330

کاش پس جاهامون عوض بود!!! از اینکه روزی کسی به کونم نظر داشته باشه کل بدنم به لرزه میفته چه برسه به… unknw

0 ❤️

473184
2015-11-06 08:14:48 +0330 +0330
NA

در خدمتم عزیزم از اطراف کرمانشاهم دوست داری ژی ام بده

0 ❤️

473185
2015-11-06 10:34:43 +0330 +0330

سلام.منم از کمانشاهم.تاپ هستم اگه خواستی پی ام بده

1 ❤️

473186
2015-11-06 14:36:02 +0330 +0330

کرج اومدی ادرس بدم بیا کونت بزاریم

0 ❤️

473187
2015-11-07 16:25:35 +0330 +0330
NA

به به شمام که دوس داری

0 ❤️