اولین باری که دادم

1401/11/19

سلام داستان از اونجایی شروع شد که من تابستانا به محل کار بابام میرفتم و نزدیکه اونجا یه خونه ای بود که یه پسر همسنو سال خودمو داشت و ما باهم فوتبال بازی میکردیم دوچرخه سواری اون زمان حدود ۱۲ ۱۳ سال سن داشتم و یه روز منو دوستم که اسمش علی بود حوصلمون سر رفته بود و نشسته بودیم و تو کوچه بغل محل کار بابام یه خونه ای بود که یه پسر حدود ۱۴ ۱۵ ساله داشت که اون روز ایکاش زبونمون لال میشد نمیگفتیم بیا بازی کنیم باهم اون پسر که اسمش مهدی بود موقع بازی همش به ما میچسبید و میمالید و مام از این چیزا سر در نمیاوردیم بعد گذشت چن روز شروع کرد به یاددادن مسائل جنسی به ما و البته به نفع خودش و به ما پورن آنال نشون میداد و ما میدیدیم و میگفت نگاه چقد خوبه و دارن حال میکنن و مام بهش میگفتیم نه درد داره و اون میگفت نه اونا فیلمشونه الکی اینکارارو میکنن و خلاصه این چرتو پرتا و میگفت اصن من تو نمیکنم و لاپایی میزنم و ما نمیدونستیم لاپایی چیه و میگفتیم نه لاپایی ام درد داره و اون با این جمله تونست فقط منو خر‌کنه نه علی رو اونم این بود اگه شما به من لاپایی بدین من اب کیرمو بریزم پشت خایه هاتون کیرتون بزرگ میشه خلاصه منم با این جمله خر شدم به شرطی رفتم خونشون که کفشامو در نیارم هر موقعم خواستم برم اونم قبول کرد و علی ام خودشو انداخت که منم میام و اومد مامان بابای مهدی مغازه دار بودن و از صبح تا شب مغازه بودن خلاصه ما با کفش رفتیم داخل و یه بالشت برام اورد و بوسم کرد و رفت از اتاق مامان جندش کرم وازلین اورد و منو خوابوند شلوارمو تازیر باسن کشید پایننو باسنم که مثه برف سفید و گرد بود مالید بوس کرد علیم بالاسرم نشسته بود و علنا داشت گاییده شدنمو میدید گرفت پاهامو ضربدری به چسبوند و گفت خودتو سفت سفت کن منم انجام دادمو اونم کرم زد به اون کیر خوشگل و کالباسی کلفت و بزرگ که اندازه خیار سالادی بود با اون سن کمش گذاشت فشار داد داخل نفس نفس افتاده بود اینقد کیرش داغ بود که داشت میسوزوند منو😂 یکم که تلنبه زد برگشتم بهش گفتم همین اینکه درد نداره اونم مهدی گفت همینو بهت یساعته دارم میگم دیگه من کسخلم مصمم‌ گفتم بکن تو گفت واقعا منم گفتم اره خوشحال دستشو اورد جلو گفت تف کف دستم بمالم در سوراخت قشنگ لیز شه من از دنیا بیخبرم انجام دادم رو همون حالت ضربدری سفت کرده با یه حرکت تمام کیرشو فرو کرد داخل مفعولا میفهمن حرفمو چی میگم یه دفه چشام سیاه شدو و فقط به زور خودمو از زیر هیکل بزرگش که روم خیمه زده بود کشیدم بیرون و توی خونه میدوئیدم گریه میکردم و سوراخم میسوخت علیم از دیدن درد کشیدن و گریه کردن من ترسیده بود و گریه میکرد مهدی بلند شد منو بوس میکرد هی میگفت ببخشید و هی میخاست ارومم کنه و اروم شدم و بعدش علیو اروم کرد و به جون مادر جندش قسم خورد که دیگه تو نمیکنه همون لاپایی زد ابشو طبق قول پشت خایه هام ریخت و مارو از خونشون انداخت بیرون من به زور راه میرفتم و علی کمکم میکرد راه برم و تا چن روز با اینکه درد داشتم تو خونه و بیرون مجبور بودم خوب جلوه بدم وتا چن بار داستانم کلا لاپایی دادن بهش با بهونه های مختلف بود که بدترینش تهدید به دیگران گفتن بود و چن وقت بعدش کلا باهاش حرف نزدم اما…

نوشته: A.m


👍 8
👎 3
28001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

914189
2023-02-08 11:25:27 +0330 +0330

معمولن جلسه اول سکس بچه هائی که پاستوریزه بودن با خوبی و خوشی خاتمه نمیپذیره چون تمامن جذب دروغ های جذاب و زیبای بکنشون شدن اما خیلی زود متوجه اشتباهشون میشن

2 ❤️

914200
2023-02-08 12:15:05 +0330 +0330
  • عجب
    یعنی من بگم الان برگرد بکنمت شب از کونت سکه طلا میریزه برمیگردی؟
    چون برنگردی زوری برت میگردونم
    کیر توی اون نوشتت
    مزخرف.کس شعرا چیه اخه ریدمون
1 ❤️

914233
2023-02-08 18:05:20 +0330 +0330

و به خوبی و خوشی دادن را آغاز کردی

1 ❤️

914268
2023-02-08 23:46:27 +0330 +0330

گول زدن بچها کار خوبی نیس 😂 😬

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها