سلام به جوجوهای حشری خودم این داستان واقعیه و درباره خودمه این خاطره مربوط 15 سالگی خودمه …اولین باری بود سکس رو تجربه کردم طرف یکی از دوستان پدرم بود اونموقع 35 سال سن داشت یه مرد قد بلند سبزه و ورزشکار بود اسمش هم ج.ف بود یه روز قرار بود خانواده یه کاریو تو شهرستان انجام بدن منو موقتا پیش ج.ح و خواهرش گذاشتن طرفای ساعت 6عصر بود که خواهرش برای خرید رفت بیرون منو ج.ف تنها موندیم حوصلم خیلی سر رفته بود …در زدم رفتم تو اتاقش دیدم یهو صفحه مانیتور کامپیوترشو بست و دستپاچه گفت چی میخوای ؟ گفتم حوصلم سر رفته… رفتم نزدیکترش انگار شوکه شده بود یا نگران این بود من چیزی دیده باشم خودمم خیلی حشری شده بودم آروم گردنمو کج کردم با موهام بازی کردم بلند شد از جاش چونمو گرفت به سمت بالا برد و تو چشمای هم واسه چند ثانیه نگاه کردیم چشمای سبز تیره ای داشت که خیلی قرمز شده بودن دور کمرمو گرفت به سمتش کشید شروع کرد به لب گرفتن اولش آروم آروم بعدش سریع … یهو دست کشید گفت مطمینی انجامش بدیم گفتم اره دوباره شروع کرد به لب گرفتن بینش گاز میگرفت درد داشت ولی بیشتر حال میداد دست رو کونم میکشید و اسپنک میزد لباسامونو در این حین در می آوردیم تا جایی که لخت لخت بودیم بغلم کرد رو تخت گذاشت دراز کشیدم و پاهامو باز کردم …کاندومو از کشو کنار تختش برداشت کیرشو گرفت دستش اول سرشو داخل برد که یه جیغ خفیف زدم چون پرده داشتم بعد یواش برد داخل تا ته داشت گریم میگرفت که بی اعتنا شروع کرد به عقب جلو کردن عقب جلو …عقب جلو …مثل یه ریتم دردناک ولی لذت بخش دستامو دور شونه هاش حلقه کرده بودم دوست داشتم مردونگیشو با تمام وجود حس کنم …آه ناله میکردم اونم نفس نفس میزد …وقتی ارضا شدیم یه حالت بی حسی به هردمون دست داد انگار واسه چند لحظه زمان متوقف شده و از تمام دنیا دغدغه هاش جدا بودیم یه حالتی که دوست داری ادامه پیدا کنه اما این اتفاق واسه چند لحظه اس بعد نیم ساعت که بغل هم بودیم بلند شدمو دوش گرفتم اون آخرین باری بود که ج.ف رو دیدم چون بعدا شنیدم که کلا از ایران رفته و به اتریش مهاجرت کرده … فهمیدم که میشه تو هر سنی با یه ادم حتی بزرگتر از خودت حسای خاصیو تجربه کنی :)

نوشته: painful smile