بالاخره کیرم کص رو لمس کرد (۱)

1400/08/05

سلام دوستان امیدوارم که حالتون مث من خوب باشه.
میخام خاطره سکسیمو براتون تعریف کنم امیدوارم خوشتون بیادش…
خب بریم سر اصل مطلب قضیه از اونجا شروع شد که من وقتی ۱۹ سالم بود(الان از این قضیه ۵ سال میگذره) و خیلی آدم تنهایی میومدم و با رفیقام کلا حال نمیکردم و حوصلمو سر میبردن.
تصمیم گرفتم که یکیو وارد زندگیم کنم و از این حال و هوا در بیام …
یه روز که با موتورم تو خیابونا چرخ میزدم از سر بیکاری پیاده شدم تا برم یه پاکت وینستون بخرم واس خودم(یادش بخیر اون زمان بسته ای ۷ تومن بود)
داشتم پولامو از تو جیبم در میاوردم که یهو یه زن نسبتا چاق رو دیدم که پشتم وایساده منم هول شدم هم از نگاه مستقیمش و هم نمیخاستم بیشنر ازین منتظر بمونه سریع پولو حساب کردمو از خجالتی رفتم بیرون مغازه
خیلی وقت بود کسی بهم انقد عمیق نگاه نکرده بود منم با خودم گفتم شاید ازم خوشش اومده و اینا
یهو یه فکری به سرم زد با موتورم تعقیبش کردم تا بفهمم خونش کجاست خریداشو که کرد سریع ازین تاکسی زردا سوار شد و منم دنبالش کردم با فاصله هرچند که کسی تو اون گرمای تابستون و ترافیک تهران بهم شک نمیکرد…
خب بالاخره یجا پیاده شد و چند قدم رفتش داخل خونه من وقتی از پشت اندامشو دیدم واقعا ازش خوشم اومده بود یه مانتو جلو باز سبز رنگ و شال قرمز باسنشم نبستا بزرگ دیده میشد وقتی راه میرفت
هیچی دیگه یه هفته کارم شده بود تعقیبش کردن و کجاها میره کجا نمیره ولی هیچ وقت ندیده بودم با بچه یا شوهر بیاد همیشه تنها بود و من ازونجایی که داخل خونش نمیدونستم باکی هست یکم فکرم مشغول بود تا اینکه یه روز دیدم یه مرد تقریبا ۳۰ سال وارد خونش شد انگار که منتظر بود زنه تا درو براش باز کنه تا زنگ درو زد در باز شد
با خودم گفتم احتمالا شوهرشه دیگه و کم کم ناامید شده بودم که این واس ما کس نمیشه و بیخیالش بشم
روز بعد از سر کنجاوی بازم اون ورا پرسه میزدم جلو در خونش( خونش کنار یه پارک بود که هیشکی بهم شک نمیکرد من اونجا چکار میکنم ) دیدم باز یه مرد دیگه وارد خونش شد با خودم گفتم این زنه مشکوک میزنه هر بار یکی زنگ درشو میزنه و بلا فاصله وارد خونش میشه روز بعدش رفتم زنگ در خونشو زدم تا خاستم فرار کنم دیدم در باز شد از آیفون صدا اومد که بیا تو عزیزم😂 .
از خنده ریده بودم به خودم گفتم این حتما اشتباه گرفته منو با یکی دیگه اخه آیفونش تصویری نبود من شوکه شده بودم که چکار کنم دو دل بودم برم یا نرم یهو خودش اومد دم در و منو دید
گفت : شما رو قبلا جایی ندیدم
گفتم : چرا دیدین توی مغازه
اصلا نپرسید چرا اینجام و روی خوش بهم نشون داد
هول شده بودم
اونم فک کنم هول شده بود ولی ریلکس بود و واکنشی نشون نداد یهو گفت خب بفرمایید داخل یه چایی در خدمت باشیم
منم دست و پام شول شده بود اصلا نفهمیدم چجوری رفتم داخل
تا به خودم اومدم دیدم وسط حال پذیرایی کنار مبل نشستم و اونم چایی به دست داره میاد پیشم
یهو گفت : بفرمایید چاییتون سرد میشه
گفتم : خیلی ممنون باشه چشم
نگاه مستقیمش بهم ادامه داشت نفهمیدم چجوری چاییمو خوردم اونم بدون قند چاییم که تموم شد باخودم گفتم دیگه برم تا برام دردسر نشده
خب دیگه من کمکم زحمتو کم کنم خیلی ممنون از پذیراییتون با اجازه
یهو برگشت و گفت: کجا به این زودی
گفتم : نه دیگه بیشتر ازین مزاحمتون نمیشم
گفت : نه بابا بمون حالا کجا میخای بری
گفتم : راستش هیچ جا (یه نیش خندی زدم)
واقعانم کجارو داشتم برم اخه یک هفته این زنه رو تعقیب کن حالام که اومدم خونش بزارم برم همینجوری نه نه این حق من نیست…
به حرفش گوش کردمو نشستم… اونم با فاصله اومد کنارم نشست و گفت: خب تعریف کن ببینم
گفتم : چیو خانوم
گفت: نمیخای اسمتو بهم بگی
گفتم: اها اوکی باشه…اسمم امیره اسم شما چیه؟
گفت: وای من عاشق اسم امیرم
تو دلم گفتم جون بخورمت لعنتی
اسم منم ترانه ست
منم نمیدونستم چی بگم گفتم خیلی خوشبختم ترانه جون
خندید و گفت : فدات عزیز دلم
گفتم : ببخشید شما تنها زندگی میکنید؟
گفت : اره چطور مگه؟ ترسیدی الان شوهرم بیادش
گفتم: خب اره فک کردم متاهلین واس همین میخاستم برم راستش
گفت: نه بابا شوهر کجا بوده مگه من چندسالمه
گفتم: چند سالته( با لحن خنده)
گفت: ۳۵ سالمه توچی
گفتم: حدس بزن
گفت: ۲۴ کمتر نیستی
خندیدم گفتم چخبره😂
گفت: عع زیاد گفتم یعنی
گفتم : اره بابا من همش ۱۹ سالمه
گفت: وای راس میگی؟ اصلا بهت نمیخوره صورتت پخته تر بنطر میاد
گفتم: پیر شدیم دیگه😂
گفت: ای بابا تیکه میندازی😂
گفتم: من غلط بکنم منظورم شما نبودین بخدا
گفت: خندید گفت شیطون بلا
اینو که گفت تو کونم عروسی بود باورم نمیشد انقد زود باهم صمیمی شده بودیم
اصلا یادم رفته بود واس چی اومده بودم خونش
اومده بودم مثلا یه شبه بکنمش ولی داشتم واس اولین بار با یه زنه ۳۵ ساله گپ میزدم
حس میکردم هم دیگه رو خوب درک میکردیم حس خوبی داشتم اون لحظه که کنارش بودم
راست میگن که آدمای چاق مهربونن واقعا حالم خیلی خوب بود پیشش حس کردم دارم عاشقش میشم عشقی که بدون شهوت بود بدون اینکه لمسش کنم دلمو برده بود با نگاهاش خنده هاش از همه مهم تر خون گرمیش
حرفامون همینجور ادا داشت اصلا به ساعت توجه نکرده بودم یهو دیدم نزدیک ناهار شده دلم میخاست بمونم ولی گفتم شاید بگه این چقد پروعه بروش خندیدم دیگه نمیره ازین جا
ترسیدم ناراحت بشه
گفتم ترانه خانوم من دیگه با اجازت برم وقت ناهاره شمام دیگه باید گشنتون باشه
گفت: خب بمون ناهارو باهم بخوریم امیر
گفتم: نه ممنون به اندازه کافی زحمتتون دادم
گفت: چقد تو خجالتی هستی
اومد کنارم نشست و دسمتو محکم فشار داد و گفت بمون لطفا باهم ناهار بخوریم
ضربان قلبم بالای ۱۰۰ شد وقتی دستام تو دستاش بود و گفتم باشه میمونم پیشت
گفت: مرسی پس من برم ناهارو بیارم
گفتم: پس بزار حداقل بیام کمکت کنم
گفت: باشه بیا
اون از جلو رفت منم از پشت رفتیم سمت آشپزخونه
اوف تازه چشام باز شده بود که توی خونه چه شاه کسی میخام ناهار بخورم کونش مث ژله وقتی میرفت میلرزید
لباسش زیاد سکسی نبود ولی من قفل شده بودم روی کونش جون
باخودم گفتم یعنی میشه کیرم بره لاش
تو همین فکرا بودم که وقتی بشقابارو داد دستم باز دستاش به دستم خورد و من کم کم داشتم شق میکردم لامصب دستاش خیلی نرم بود با خودم گفتم این کس و کونش مث پنبه میمونه لابد
کمکم باهم مچ شده بودیم و منم کمکم داشت یخم آب میشد ناهارمونو کن خوردیم باخودم گفتم باید ظرفاشم براش بشورم
از خنده ریده بودش😂
گفتش مگه تو ظرفم میشوری
گفتم اره بابا تو خونه نصف ظرفارو من میشورم چی فک کردی دست کم گرفتیا
گفتش به تو میگن مرد زندگی
گفتم خجالتمون نده بانو
اونم اصرار کرد که باید کمکم کنه و منم قبول کردم
دستاشو وقتی که اون داشت کف میزد لمس میکردم و فشار میدم همش
اونم انگار مانعی نداشت از سمت من لمس بشه
تو همین حال و هوا بودیم که یهو دیدم کیرم بد جوری شق شده داره میترکه دوس داشتم همونجا بکنمش ولی گفتم ممکنه همه چیو خراب کنم
خیلی حشری شده بودم وقتی کونشو نگا میکردم حالم بد تر میشد…
پایان قسمت اول

ادامه...

نوشته: 30WEi


👍 6
👎 10
26401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839360
2021-10-27 00:57:04 +0330 +0330

یخورده هم لباس داشت براش میشستی دیگه می‌شدی کدبانو نمونه🤣🤣🤣

1 ❤️

839439
2021-10-27 14:49:37 +0330 +0330

پنج سال پیش وینستون پاکتی ۴۵۰۰ بود دروغ نگو😂

1 ❤️

839460
2021-10-27 19:51:46 +0330 +0330

احه این چه داستانیه که قسمت بعدی داشته باشه

1 ❤️

839470
2021-10-27 22:10:09 +0330 +0330

کیرم تو کون جرقیت یا ننویس اگه هم مینویسی کامل بنویس

2 ❤️

839478
2021-10-28 00:05:27 +0330 +0330

اشتباه نمی کنی امیر خان؟آخه امیرها همیشه کونی هستنا!برا قسمت دوم دوباره فکر کن 😀 بعد واقعیت رو بنویس(دادنتو)نترس درکت می کنیم.

1 ❤️

839607
2021-10-29 00:02:17 +0330 +0330

قسمت دو رو زودتر بزار:)

1 ❤️

839758
2021-10-29 19:24:51 +0330 +0330

دهن سرویس وینستون ۴ بود چرا کص میگی

0 ❤️