بانو

1401/01/03

نشستم پایین پاهاشون
پاهای لختشون رو که تا زانو با دامن پوشیده شده بودن لمس کردم، تو آرامش چایی مینوشیدن و من رو نگاه میکردن، ساق پای قشنگشون رو تا پایین لمس کردم و به قوزک پاشون رسیدم، نگاهشون کردم و وقتی دیدم لبخند میزنن، صورتم را جلو بردم و ساق پای خوشگلشونو بوسیدم.
بانو جان چاییشونو روی میز کار گذاشتن و از صفحه ادوب کانکت خارج شدن، چشمام برق زد.
-پنج دقیقه دیرتر میریم سر کلاس.
لبم رو گاز گرفتن. بانو جان همیشه دقیق بودن، همیشه ده دقیقه قبل از شروع کلاس وارد کلاس میشدن و همه چیز رو آماده میکردن، وظیفه حاضر کردن دفتر نمره ی دانشجوها با من بود، از این که به خاطر من حاضر شده بودن پنج دقیقه تاخیر کنن غرق لذت بودم، کف پاشون رو روی صورتم گذاشتن و گفتن: ولی تو به خاطر پنج دقیقه تاخیرت تنبیه میشی!
چشمام رو بستم و کف پاشون رو عمیق نفس کشیدم، بوی عطر می‌دادن، بوی بهشت، پاشون رو که کنار بردن گفتم: چشم بانوی من.
با شصت پاشون لپم رو نوازش کردم‌. چشمام رو بستم و بعد بانو جان پشت چشم هام رو نوازش کردن. انگار زمان ایستاده بود. غرق لذت بودم، آرامش، هیجان، وجود داشتن، احساس وجود داشتن میکردم، وجود برای بانو جان. پاشون رو کنار بردن و چشمام رو باز کردم. خم شدن پایین و صورتم رو بین دستاشون گرفتن، پیشونیم رو بوسیدن: پنج دقیقه گذشت مهتا جان! نمیخوای که منو از دانشگاه اخراج کنن؟
با لبخند و ذوق نگاهشون کردم، از حالت صورتم فهمیدن که میخوام بخندن. ولی ابرو بالا انداختن و صندلی چرخدار کامپیوترشون رو حرکت دادن و به سمتم اومدن. بهم نزدیک شدن و بعد پاهاشون رو دو طرفم گذاشتن، اونقدر نزدیک شدن که سرم روی آلتشون قرار گرفت و بدنم تسخیر پاهاشون شد. با پا فشارم دادن، نفس نفس میزدم، بوی آلتشون وجودمو پر کرده بود، دستشون رو روی سرم گذاشتن و سرم رو به آلتشون فشار دادن، چند ثانیه بعد صدای قشنگشون گوشم رو پر کرد: یه پرسش و پاسخی داشته باشیم از جلسه ی گذشته…
هنوز سرم به آلتشون چسبیده بود و اسیرشون بودم، حتی اجازه نداده بودن گوشیم رو بیارم و وارد کلاس بشم. فشار دستشون روی سرم بیشتر شد و اسمم رو صدا زدن: خانوم فلانی. ساکت و مطیع لای پاهاشون موندم، هیچ تکونی نخوردم، یه بار دیگه صدام زدن: خانوم فلانی صدای منو دارید؟
کمی مکث کردن و ادامه دادن: خب خانوم فلانی ظاهرا اصلا تو کلاس نیستن. نفس عمیقی کشیدم. با پاشون به پهلوم لگد زدن. سعی کردم هیجانم رو کنترل کنن. بانو جان سراغ نفر بعدی لیست رفتن، هنوز بین پاهاشون بودم. بعد دوباره صداشون گوشم رو پر کرد: خانوم فلانی هشت دقیقه از شروع کلاس گذشته! انواع رو نام ببرید. تعجب کردم. خودشون با گوشی من وارد کلاس شده بودن؟ میخواستن خودشون به جای من جواب بدن؟ ذوق زده خندیدم. آلتشون خندم رو حس کرد. پاهاشون رو دو طرف صورتم محکم کردن و صورتم رو آلتشون فیکس شد. هیچ تکونی نمیتونستم بخورم. نفس که میکشیدم فقط بوی آلتشون دماغم رو پر میکرد. دل به دریا زدم و آلتشون رو یواش بوسیدم‌. لگد شدیدا محکمی به پهلوم زدن. از شدت درد هین کشیدم. بانو جان خم شدن و تو گوشم گفتن: تا الان شد دوتا تنبیه خانوم فلانی. نفس کشیدم. موهام رو نوازش کردن.
تا آخر کلاس بین پاهاشون بودم، دماغم فقط بوی آلتشونو میشنید، و گوشام صدای قشنگشونو. آخر کلاس آزادم کردن. از روی صندلی بلندم کردن و مستقیم منو جلوی آینه بردن. صورتم سرخ شده بود. جلوی آینه رهام کردن و رفتن با دوتا پوشک برگشتن. با خجالت نگاهشون کردم. لای پام دست کشیدن. دستور دادن که پاهام رو باز کنم و دستام رو پشت سرم بذارم. همون طور ایستاده پوشکم کردن. بعد گفتن که جلوی پاشون زانو بزنم. زانو زدم و منتظر امر بعدیشون موندم. پوشک دوم رو روی سرم گذاشتن. موهام رو زیرش جمع کردن و با پوشک موهام رو پوشوندن. بعد با پاشون به سینم زدن و گفتن: پاشو. سریع اطاعت کردم. به سمت دستشویی رفتیم. من سر کاسه نشستم و بانو جان مثل روزای دیگه روی سر من دستشویی کردم. براشون له له میزدم. برای همه چیشون…‌ تنشون‌… بدنشون‌… بارها گفته بودم بانو فدای سرتون روی موهام بریزین چی میشه؟ و بانو جان موهام رو نوازش کرده بودن و گفته بودن: تو شاخه نبات منی. موهات ریشه ی حیات منه. مرگ بر من اگر کثیفشون بکنم…

نوشته: Mahta


👍 7
👎 19
36701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

865060
2022-03-23 04:11:38 +0430 +0430

واقعا زیبا بود چقدر این حس قشنگه ،اگه داستان واقعی بود سعی کن هیچوقت از دستش ندی بهترین حس دنیا ترکیب لزبین ارباب و بردس اونم به این صورتی که تعریف کردی

3 ❤️

865123
2022-03-23 12:45:02 +0430 +0430

چقد خوبههههههژتصنرچذنینطکز

0 ❤️

865126
2022-03-23 13:04:11 +0430 +0430

خار ادبیاتو گاییدین با این نوشتناتون 🤣🤣🤣ننویس دیگه

1 ❤️