بدهکار

1402/07/03

با مریم توی لاین آشنا شدم . حدودا ده سال پیش بود و تازه از یه رابطه عاشقانه با بدترین حالت بیرون اومده بودم و هیچ تصمیمی برای شروع یه رابطه جدید و نداشتم . با چند تا از دوستام که الان هیچ خبری از هم نداریم توی لاین با چندتا دختر اشنا شدیم. چند هفته ای توی گروه حرف میزدیم تا قرار گذاشتیم بریم بیرون اون شب همه جز من رفتن و هرکی با یکی از دخترا دوست شد جز مریم به واسطه شغلم چند ماهی از تهران رفتمو و رابطه منو مریم کم کم به پی وی رسید . از یه بحث کوچیک توی گروه و پیام عذرخواهیش توی خصوصی کم کم روابطمون فراتر رفت و همچنان هم دیگه رو ندیده بودیم.
دختر ریز نقش و لاغری که اون روزا برام پررنگ تر شده بود، ولی بازهم تصمیمی برای شروع رابطه احساسی باهاشو نداشتم.
چندین ماه صحبت میکردیم و وابستگی و علاقه مریم به من عیان شده بود منم بی میل نبودم ولی اونی که بیشتر به این رابطه تمایل نشون میداد اون بود.
تا جایی که حس کردم علاقه اون داره از حدش فراتر میره با خودم باید روراست می بودم هنوز ذهنم توی رابطه قبلیم بود و نمیخواستم جایگزینی براش در نظر بگیرم و دائما دنبال بهونه بودم که این رابطه نصفه و نیمه با مریمو تموم کنم سرهرچیزی دعوا مفصلی راه مینداختم و اشکشو در میاوردم.
ولی خب همیشه کوتاه میومد و اون بند نازکی که مارو به هم وصل کرده بود و نمیذاشت قطع بشه و همین هم باعث شد کم کم یه روزنه کوچیک توی دلم روشن بشه و اجازه بدم مهرش توی دلم بشینه.
برگشتنم به تهران مصادف شد با تولد یکی از دوستاش یه جشن دخترونه توی کافه مرکز شهر گرفته بود و مریمم دعوت بود و بهم گفته بود.
بدون اینکه به مریم بگم اومدم تهران ،تصمیم گرفتم برم دم اون کافه و وقتی برنامشون تموم شد سوپرایزش کنم.
توی ماشین کمی عقب تر از ورودی کافه نشسته بودم و همزمان هم به مریم پیام میدادم که کی هست و اسم چند تا دخترو آورد وقتی از کافه خارج شدن حدودا پنج تا دختر بودن با سه تا پسر که از نظر سنو سال از من کوچکتر بودن خیلی. با اینکه مشخص بود هیچ کدوم با مریم نیستن ولی ذهنم نخواست پذیرا باشه، همونجا ماشینو روشن کردم و بدون هیچ توضیحی مریمو از همه جا بلاک کردم. پیغام و پسغوما شروع شد ولی به همشون بی توجه بودم حتی اجازه ندادم توضیح بده. چندین ماه تمام راه های ارتباطی بینمونو بسته بودم . تو این مدت کارای مهاجرتم درست شد و بار بندیل بستم که برای همیشه (اون زمان اینطور فکر میکردم) ایرانو ترک کنم.
درست شبی که پرواز داشتم خط ناشناسی باهام تماس گرفت مریم بود، با گریه ازم خواست فقط یک بار ببینمش و بعد برم. طبیعتا تلفنو قطع کردم و بدون اینکه ببینمش ایران و ترک کردم. بعدها فهمیدم اون شب(شب که چه عرض کنم دم دمای صبح بود) اومده بوده فرودگاه ولی قبل اینکه برسه پرواز من میپره.
برای حداقل سه چهار سال ازش بیخبر بودم. از آلمان به کانادا از کانادا به امریکا نقل مکان کردم. روابطم با خانم ها در حد روابط جنسی بود و توی اون چند سال باز هم نتونستم رابطه احساسی با کسی داشته باشم . تا یه روز که با یکی از دوستام که با یکی از دخترای اون گروه دوست بود صحبت کردم و بهم گفت مریم بعد رفتن تو افسرده شده و همچنان درگیر توئه. توی اینستا با پیجی که همنام خودم نبود مریمو فالو کردم. بلافاصله بهم پیام داد تویی؟ احساسم کرده بود .دوباره رابطمون رو از سر گرفتیم . احساس من داشت بهش قوی تر میشد که باز سر یه کامنت نامربوط پسر توی پیجش الم شنگه به پا کردم و دوباره از همه جا بلاک.
این اتفاق سه بار دیگه طی چهار سال بعدش افتاد ، سه بار دیگه باهم روابطمونو شروع کردیمو با دعوا و جدل تموم. هر بار نهایت چهار پنج ماه رابطمون طول میکشید و همین چند ماه ها باعث شد احساس من نسبت به مریم خیلی عوض بشه. نمیتونستم بگم عاشق شدم ، عشق نبود ولی دوست داشتن عجیبی درونم شکل گرفته بود . توی صحبت هامون هیچوقت درباره مسائل جنسی و سکس صحبت نمی کردیم .معیار هایی که توی یه خانم میتونه منو جذب کنه از نظر ظاهرو هیچ کدومو مریم نداشت ولی بیشتر وقتا به سکس کردن باهاش فکر میکردمو در کمال تعجب فکر کردن بهش هم منو تا مرز ارضا پیش میبرد. مریم سربسته بهم گفته بود که تا قبل ازدواج دوست نداره هیچ روابط جنسی ای داشته باشه. منم چون ازش دور بودم و دیداری نداشتیم مشکلی نداشتم و این طرف یه دوست دختری داشتم که هر زمان بهم فشار میومد با اون خودمو تخلیه میکردم. اینکه از کجا مریم با خبر شد که من اینور سکس پارتنر دارمو هنوز نمیدونم فقط میدونم یه طومار برام نوشتو هرچی که میتونه وجدان منو به درد بیاره رو توش جا داد و اینبار اون رفت و راه های ارتباطی مونو بست. یه مدت عذاب وجدان داشتم که هفت هشت سال زندگیشو ازش گرفتم . یه مدت هم خودمو توجیه میکردم که من که نمیتونم اینور دنیا بدون سکس بمونم. در کل این بار برام راحت نبود احساسم نسبت بهش قوی شده بود و دلبستگیم هم بهش عیان بود. ولی غرورم اجازه نداد تلاش هایی که اون کرده بود برای برگشتن به منو این بار من انجام بدم. ‌سه سال بعدیش بدون هیچ خبری از مریم گذشت و من درسته به زندگیم ادامه دادم ولی از نظر ذهنی هنوز در گیرش بودم. سلیقه م برای انتخاب سکس پارتنر با قبل فرق کرده بود و شبیه ترین اندام به مریمو انتخاب میکردم.
سه سال گذشت تا چند ماه پیش یه پیام ازش دریافت کردم.
ساعت چهار صبح بود که بیدار شدم و برخلاف همیشه گوشیمو چک کردم.
توی یه پیام بهم گفته بود که بعد من با اولین مردی که سر راهش قرار گرفته ازدواج کرده و یک سالو نیم بعدش هم به خاطر اینکه دوستش نداشته و اون هم بهش خیانت میکرده جدا شده.
تنم یخ کرد. باورم نمیشد از دستش دادم همیشه فکر میکردم هر وقت اراده کنم میتونم داشته باشمش، اینکه کس دیگه بدنشو لمس کرده آزارم میداد. ازم خواست که یک بار همدیگه رو ببینیم گفت برای این همه سال زندگیم به خودم بدهکارم که حداقل یک بار از نزدیک ببینمت.
جوابشو ندادم چند روزی با خودم کلنجار رفتم تا نتیجه ش شد یه چمدونو یه بلیط برگشت به خونه.
سه روزی از رسیدنم و دید و بازدید خانواده گذشته بود که توی خونه خودم مستقر شدم توی این سه روز کل خونه رو مرتب کرده بودن و مثل قبل رفتنم شده بود. روزی که مریمو شناختم ۲۷ سالم بود و امروز توی آستانه ۴۰ سالگی بودم به این فکر میکردم که با بهونه گیری های بیجا چند سال زندگی جفتمونو هدر دادم
بهش پیام دادم کجا میتونم ببینمت سین شد ولی یک ساعت بعد ادرس برام فرستاد. انگار توی شوک حرفم بود و باور نکرده بود اومدم ایران
وقتی رفتم دم مهدکودکی که توش مشغول به کار بود استرس داشت خفه م میکرد یاد اون روزی افتادم که رفتم دم اون کافه و هیچوقت اون دیت انجام نشد
یاد بارونی کوتاهش و بوت های بلندش که پاهای لاغرش توش لق میزد که اگه اون روز اجازه صحبت میدادم چقدر شرایطمون فرق میکرد
از مهد که خارج شد دخترمو شناختم همونجوری ریزه میزه و لاغر بود با یه چتری کم پشت که چهره شو کوچیک تر نشون میداد . فکر میکردم دیدارمون صمیمی تر باشه تصور میکردم با دیدنم خودشو توی بغلم جا بده و محکم فشارم بده ولی اولین تماس ما شد دستی که به سمتم دراز و فشرده شد.

توی سکوت یکم بالا پایین کردم خیابونارو خواستم برم سمت یه رستوران یا کافه که ازم پرسید کجا میمونی، گفتم خونه خودم ، نفروختمش. گفت میشه بریم اونجا. مسیرمو به سمت خونه کج کردمو سعی کردم با گرفتن دستش ‌توی تمام طول مسیر کمی رابطمونو ترمیم کنم.
عکسایی که قبلا برام میفرستاد پر از شور زندگی بود پر از اشتیاق ولی چیزی که داشتم میدیدم یه دختر سی ساله با چشمایی بی فروغ بود. توی آسانسور با وجود تفاوت قدی خیلی زیادمون راحت توی بغلم گرفتمش و سرشو توی سینم فشار دادم انقباض بدنشو کامل حس میکردم و این بیشتر منو جری می کرد تا بهش یادآوری کنم من همونم که سالها عاشقم بود. لباسامو با یه تیشرت و شلوار عوض کردم و اونم مانتوشو دراورد و با یه تیشرت ازاد نشست روبروش نشستم و باهاش حرف زدم از احساسم بهش گفتم از پشیمونیم . اروم گریه میکرد فقط بدون هیچ حرفی.
همونجوری توی بغلم گرفتمش و اجازه دادم گریه کنه . موهاشو اروم نوازش میکردم و عطر شامپو موهاش صاف می خورد توی مغزم. واقعا افکارم حول محور سکس نمیچرخید ولی نمیدونم چرا شورتم داشت کم کم باد میکرد. ازش فاصله گرفتم تا یکم به خودم مسلط باشم نمیخواستم حرکت اضافی ای بکنم.
بهش گفتم که اگه موافق باشی میتونیم تو این مدتی که من ایرانم بیشتر همو ببینیم و بشناسیم و اگه موافق بودی قبل رفتنم رابطمونو رسمی کنیم چیزی که هیچوقت بهش نگفته بودم همیشه اون بود که حرف ازدواج رو میزد و من اعتنایی نمیکردم. یک ساعتی صحبت کردیم که گفت میشه یکم بغلت بخوابم
بردمش روی تخت و دستمو از زیر گردنش رد کردم و سرشو روی سینم گذاشتم و با اون یکی دستم کمرشو نوازش کردم تا نفساش منظم شد
چشمای منم گرم شد نفهمیدم چقدر خوابیدم ولی آرام ترین خواب زندگیمو کردم
وقتی چشمامو باز کردم خونه تاریک تاریک شده بود سرمو که پایین اوردم مریمو دیدم که با چشمای باز خیره شده بود بهم احساس کردم که چقدر دوسش دارم
پیشونیشو بوسیدم که خودشو بیشتر بهم چسبوند و اومد بالا تر
صورتشو لباشو میکشید روی گونه هام و ته ریشم .نفساش میخورد به صورتم و بی تاب تر میشدم دوباره داشتم راست میکردم که سعی کردم ازش فاصله بگیرم خواست نگهم داره ، گفتم نمیخوام کاری کنیم حداقل نه تا وقتی رسمی نشده برای من مهم نیست هیچی ولی پای قولی که دادم بهت که تا قبل ازدواج بهت دست نزنم هستم
بدون اینکه جوابمو بده لباشو گذاشت روی لبام
شوکه شدم
توی تصوراتمم نبود یه روزی خود مریم بخواد ببوستم دستشو کرد توی موهامو شروع کرد بوسیدن لبام نتونستم پسش بزنم و لباشو با تمام وجود خوردم شاید پنج دقیقه در حال بوسیدن هم بودیم که دستشو روی شکمم حس کردم داشت سعی میکرد تی شرتمو در بیاره با یه حرکت اوردمش زیر خودمو خودم اومدم روش . توی گوشش گفتم پشیمون میشی جوجه رنگی گفت مطمئنم، الان میخوامت برای یک بارم شده به حرفم گوش بده
با یه حرکت تیشرتمو دراوردم و خیمه زدم روی تنش انقدر ریزه بود که زیرم گم شده بود
بعد خوردن لباش زبونم‌ هدایت کردم سمت گوش و گردنش
ناله هاش هر لحظه شهوت منو بیشتر میکرد پوست نرمش زیر دستم دیوونه کننده بود
دستمو از روی تیشرتش گذاشتم روی سینه هاش که زیرم لرزید و اه فوق العاده شهوتناکی کشید تیشرتشو دادم بالا و سینه های بی نظیر شو از زیر سوتین مشکیش دیدم
زبونمو کشیدم لای سینه هاش
جونم عروسکم هرجا خواستی بگو دست نگه دارم . گفت ادامه بده
قفل سوتینشو باز کردمو از بالا درش اوردم سینه های گرد کوچیکش افتاد بیرون
نوک سینه ش قهوه ای بود و سفت سفت . سر سینه شو بین دندونم اروم فشار دادم و نوک زبونمو زدم بهش . کل حجم سینه شو توی دهنم جا دادم و شروع کردم خوردن صدای اه و ناله ش کل خونه رو برداشته بود
کمرشو زیرم پیچ و تاب میداد. کنارش از بغل دراز کشیدم و همونجور که نوک سینه ش تو دهنم بود دستمو کشیدم روی شکمش
اروم بردم لای پاش و کشاله رونشو چنگ کشیدم صداش به بالاترین حد خودش رسیده بود دستمو گذاشتم لای پاشو کسشو از روی شلوار چنگ زدم که لرز بدی کرد تو گوشش گفتم جونم چقدر داغه کست . حرف که میزدم بیشتر هات میشد و ناله هاش بلندتر دستمو از توی شلوارش رد کردم و گذاشتم روی کسش
یه کس کوچولو خیس با یکم موهای نرم روش
سعی کرد پاهاشو ببنده که نذاشتم گفت ببخشید شیو نکردم
گفتم جونم من همه جوره شو دوست دارم پاشدم بین پاهاش نشستم و با یه حرکت شلوارشو دراوردم یه شورت مشکی ساده پوشیده بود که توی تاریکی هم مشخص بود خیسیش شورتشو از دو طرف جمع کردم لای کسش و لبه های کسش افتاد بیرون برای دومین ادم تو زندگیم میخواستم این کارو با تمام وجودم بکنم
زبونم از زیر کسش کشیدم تا بالا، رون پاهاش لرزید و جمع شد زانوهاشو محکم گرفتم و پاهاشو باز کردم شورتشو از روی کسش کشیدم کنار و زبونمو کشیدم لای چاک کسش
داشت دیوونه میشد بلند اسممو صدا میزد و میگفت بسه
موهای نازک بالای کسشو چنگ زدمو تیغه بینیمو مالیدم به کلیتوریسش زبونمو فرو کردم توی سوراخ کسش
بو و طعمش عالی بود بوی شهوت می داد ترشحات کسش، بدون اینکه ذره ای بدم بیاد با تمام وجودم داشتم کسشو لیس میزدم و اون حین حتی زبونم سوراخ کونشم تاچ میکرد
کسش خیلی کوچیک بود و لبه هایی که یکم از بین کسش بیرون زده بود قشنگترین کسی نبود که دیدم ولی هیچ کسی تا این حد حشریم نکرده بود کیرم به بالاترین اندازه خودش رسیده بود و داشت شورتمو عملا جر میداد
از کمرش گرفتم بلندش کردم و دراز کشیدم جلوشو ازش خواستم بشینه روی صورتم معلوم بود این وقفه باعث شده خجالتش برگرده تا دیدم داره تعلل میکنه محکم زدم روی سینه ش و گفتم یالا دختر با کست بشین رو صورتم میخوام روی صورتم ارضا بشی با خجالت نشست روی سینم که کمرشو هول دادم جلو و چند تا کونشو اسپنک کردم . کون گرد کوچیکشو که توی کف دستم راحت جا میشد دو تا لپ کونشو از هم باز کردم و انگشتمو کشیدم روی سوراخ کونش و گفتم ماری اگه نمیخوای انگشتمو فرو کنم تو کونت خودت با کست بشین روی صورتمو خودتو روی زبونم تکون بده
منی که تا دیروز حتی بدم میومد کس کسیو بمالم داشتم میمردم برای لیسیدن کس مریم
در حینی که به خوردن کس مریم مشغول بودم گرمای دست کوچیکشو توی شورتم احساس کردم کمرمو دادم بالا و بهش فهموندم که شلوارمو شورتمو در بیاره خیلی آروم که مطمئنم ناشی از خجالتش بود شلوارو شورتمو در اورد. بالافاصله گرمای لباشو که به سر کیر بوسه زد و حس کردم دوست نداشتم توی حالت ۶۹ باشیم برای اولین بار که میخواد ساک بزنه برام
دوست داشتم ببینمش ، کونشو از روی صورتم بلند کردم خواستم بخوابه بین پاهام
موهاشو با یه دستم جمع کردمو با یه دستم کیرمو به لباش مالیدم
لعنتی این بهترین سکسم بود لباس کوچیکشو که باز کرد اروم سر کیرمو فرو کردم تو دهنش ، دهنش گرمترین دهنی بود که تا حالا کیرم به خودش دیده
اروم ریتم گرفت و هربار یکم بیشتر از کیرمو تو دهنش فرو میکرد، زبونشو از زیر کیرم میکشید تا سرش و همزمان منظره وحشتناک جذابیو به نمایش میذاشت یه کمر چسبیده به زمین وکون قمبل شده کوچیکش که توی تاریکی دیوونه کننده بود
کیرمو تا جایی که جا داشت تو دهنش جا میداد و نگه میداشت تا جایی که عق بزنه اب دهنش از کیرم سرازیر بود لبای کوچیکشو سر کیرم حلقه میکردو میک میزد
داشتم نهایت لذتو میبردم که یه لحظه به این فکر کردم که یعنی اینجوری برای شوهرشم میخورده که کلا از سرم شهوت پرید مریم که حس کرد کوچک شدن کیرمو انقدر تخمامو میک زد و کیرم جلو عقب کرد که دوباره راست کردم از چونه ش گرفتم بلندش کردم که اروم با خنده گفت پیرمرد:)
گفتم الان پارت میکنه که پیرمرد
پاشدم دیوارکوبو روشن کردم که بتونم ببینمش که دیدم چراغش سوخته و توی تمیز کاری تعویضش نکردن مریمم داشت داد میزد که نه روشن نکنیا.
چراغ حموم توی اتاق و روشن کردمو درشو یکم باز گذاشتم یکم اتاق روشن شد
تازه داشتم واضح بدنشو میدیدم
پاهاشو گرفتم کشیدم پایین تخت خم شدم یه لیس پر تف به کسش زدم و پاهاشو باز کردم سر کیرمو مالیدم لای کسش تا خیس بشه و پرسیدم آماده ای
دوباره هات شده بود سرشو تند تند تکون داد
اروم سر کیرمو فرو کردم توی کسش. مکش کسش داشت کیرمو میکشید تو. داغیه کسش داشت آتیشم میزد. کیرمو بیشتر فشار دادم مریم نفسشو حبس کرده بود خودمو دادم عقب پایینو نگاه کردم
کسش به قدری کوچیک بود که کلفتیه کیرم کاورش کرده بود . داخل کسش نبض میزد و سر کیرم به قدری حساس شده بود که دقیق نبضشو حس میکرد
شروع کردم اروم تلمبه زدن
روش خم شدم لباشو به دندون گرفتمو محکم تر تلمبه زدم
کم کم صداش اوج گرفت دختر کوچولوی من داشت به بدترین شگل گاییده میشد زیرم
گفتم جونم دوست داری؟ گفت نمیتونم تحمل کنم کلفتیشو گفتم پس بخواد بره تو کون تنگت چیکار میکنی؟ نوبت اونم میرسه
یه آه عمیق کشید و خودش کیرمو درآورد و داگ استایل شد و کونشو باز کرد این حرکتش ضربه نهایی بود از گودی کمرش گرفتم و کیرمو یه ضرب دادم تو موهاشو گرفتم کشیدم عقبو کف دستمو فشار دادم کمرش بچسبه به زمین و محکم زدم تو کوسش
شستمو با اب دهنم خیس کردمو مالیدم به سوراخ کونش
خودشو جمع کرد که اسلپ زدم روی کونش اروم دو میل انگشتمو کردم تو کونش سعی کرد با انگشتش همون دو میلم در بیاره که نذاشتم
کون تنگش جلو چشمام بود و تنگی کسشم با کیرم حس میکردم
دلم خواست صورتشو ببینم دراوردم از کسش نشستم روی تخت اونم نشوندم روی پام و همزمان که لباشو میخوردم کیرمم کردم تو کسش و از کمرش گرفتم و روی کیرم بالا پایینش کردم
خودش داشت تلمبه میزد دیگه که احساس کردم کسش تنگ تر شدو روی پاهام لرزید
بیحال سرشو گذاشت روی شونم و تو گوشم گفت میشه بیاری ابتو دیگه نمیتونم
گفتم من اوکیم نمیخواد ادامه بدیم تا اومدم در بیاریم نذاشت گفت نه ادامه بده تا بیای
خوابوندمش رو تخت و به پوزیشنی که توش ارضا میشم درش آوردم پاهاشو تا انتها باز کردم و بهش گفتم با دستاش از زیر زانو پاهاشو نگه داره کسش اومد بالا یکم و کونش از تخت فاصله گرفت خوابیدم روشو با تمام سرعت و قدرتم شروع کردم تلمبه زدم مریم اهو ناله ش به جیغ تبدیل شده بود انقدر زدم که حس کردم آبم داره میاد کیرمو سریع در اوردم آبم با شدت پاشید روی شکمش.
و بی جون کنارش افتادم روی تختو شروع کردم اروم بوسیدن صورتش و پاک کردن آبم از روی شکمش با دستمال
برای اولین بار بهش گفتم که واقعا دوسش دارم و میخوام تا ابد کنارش باشم
بعد نیم ساعت گفتم بریم دوش بگیریم که اون نیومد و من رفتم و اومدم گفت باید بره خونه
دوست داشتم شب پیشم بمونه ولی با وجود برادراش اجازه نداشت اصرار کردم برسونمش
از دم خونه تا ادرسی که داده بود دستشو ول نکردم و مدام میبوسیدم
سرکوچه پیاده شد به بهونه اینکه برادراش میبیننش بوسیدمشو تشکر کردم ازش .گفت به خودم امروزو بدهکار بودم

اون شب برعکس همیشه خوابم نبرد از احساسی که تازه بهش مطمئن شده بودم از تصمیمی که گرفته بودم از بوی عطرش روی تختم

از فردا صبحش گوشی مریم خاموش شد
تمام سه هفته بعدی که توی ایران بودم دنبالش گشتم
مهد کودکی که گفتن اون خانم اومده بود فقط شرایط ثبت نام و بپرسه و اینجا کار نمیکرد
کوچه ای که سه هفته وایستادم سرش تا رد بشه
دوستایی که هیچ خبری ازش نداشتن
مریم من نیست شد انگار که هیچوقت نبود

روزی که برگشتم یه پیام از خطش برام اومد
که سفرت بی خطر این آخرین پیاممه
امیدوارم ببخشیم
باید عشقتو تجربه میکردم که بتونم پرونده تورو ببندم و شوهرمو دوست داشته باشم عشق تو مثل یه کتاب ناتموم بود که با خودت تموم میشد

الان که دارم اینو مینویسم و اخیرا بعد چند ماه رهایی پیدا کردم از حس وحشتناکی که وقتی فهمیدم جدا نشده بود و سکس کردیم باهم، احساس میکنم مریم درست گفت توی این ده سال که گذشت اون روزو و حس خوبشو روزهای بد بعدش که تجربه کردمو بهش بدهکار بودم
امیدوارم تو ببخشیم عروسکم

نوشته: آشیل


👍 34
👎 3
29001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949564
2023-09-26 00:03:15 +0330 +0330

اول۰😂

0 ❤️

949568
2023-09-26 00:10:58 +0330 +0330

داداش من با خوندن داستانت عذاب وجدان گرفتم😐😂
دهنت سرویس فوق العاده بود

0 ❤️

949572
2023-09-26 00:12:52 +0330 +0330

امیدوارم تو رو ببخشم عروسک رو خیلی خوب اومدی
واقعا داستانت رو کامل کردی
حرفی برای گفتن ندارم

از این داستانایی بود که باید هر روز و هر شب خوندش

0 ❤️

949616
2023-09-26 03:54:51 +0330 +0330

داستان خیلی خوبی بود… فقط کاش از نقطه هم استفاده میکردی… با این حال لایک تقدیم به قلمت

0 ❤️

949640
2023-09-26 08:29:48 +0330 +0330

خدا لعنتت كنه ، اومديم بخونيم سيخ كنيم گريمون گرفت !!
لامصب عين من اتفاقات بود حتى مسير مهاجرتت جز كانادا
تا نصفش رو خوندم ديگه نتونستم ادامه بدم
از شانس بده ماست تو شهوانى هم مثل پوتك ميخوره تو صورتمون !!

0 ❤️

949707
2023-09-26 16:36:43 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

949708
2023-09-26 16:44:32 +0330 +0330

واقعا آدم همیشه بخاطر غرور و خریت های که چ آدم های رو از دستت داده تا آخر عمر عذاب میکشه و تاوانش رو میده

0 ❤️

949709
2023-09-26 17:10:43 +0330 +0330

خوب بود ولی دروغ بنظرم توخیلی فاز گلزار برداشتی

0 ❤️

949751
2023-09-26 22:26:09 +0330 +0330

باحال بود

0 ❤️

949755
2023-09-26 22:46:44 +0330 +0330

هوووووووف

0 ❤️

949777
2023-09-27 00:14:16 +0330 +0330

بسیار زیبا و روان نوشتی
دستت طلا

0 ❤️

949829
2023-09-27 04:09:52 +0330 +0330

خیلی خیلی خیلی خوب بود. حرف نداشت

0 ❤️

949842
2023-09-27 07:41:52 +0330 +0330

اخ که چقدر این داستان برام آشنا بود
عشق سابق منم با وجود شوهر و فرزند باهام سکس کرد تا حسرت روزهای گذشته رو تموم کنه

0 ❤️

949922
2023-09-27 17:41:59 +0330 +0330

میتونم بگم بین داستانای بی محتوای اینجا
یکی از بهتربنا بود
لایک

0 ❤️

949965
2023-09-28 00:17:33 +0330 +0330

لعنت به این غرور لعنتی … 😭

0 ❤️

950002
2023-09-28 02:31:44 +0330 +0330

عالی بود 👌👌

0 ❤️