بلوبری (۲)

1401/08/04

...قسمت قبل

دستاش رو گرفتم و توی چشماش زل زدم. روی پاهام نشستم تا هم قدش بشم و خوب نگاهش بکنم. سرم رو بردم جلوتر. صورت سفیدش جلوی من بود. چند اینچ باهام فاصله داشت. موهای بور روی صورتش رو میتونستم ببینم. صدای نفساش، هرم نفساش، تک تکشون رو احساس می‌کردم. صورتم رو بردم جلوتر و چشماش رو به ترتیب از چپ به راست بوسیدم. دختر زیبای تابستونم، صورتش سرد بود. عرق کرده بود. پژمرده شده بود. نسبت به دو سال قبل خیلی تغییر کرده بود. انگار داشت پیر‌ میشد. بهش حق می‌دادم. این مدت خیلی تحت فشار قرار گرفته بود. کار فشرده‌ش یک طرف و فشارهای روحی روانی یک طرف دیگه. با پشت دست صورتش رو لمس کردم و نوازش کردم. خودش رو سپرد به موج دستای من. چشماش رو بست و احساس خوب رو جذب کرد. موهای کوتاهش رو که روی صورتش ریخته بود زدم بالا و پیشونیش رو بوسیدم. رفتم سمت خال کنار صورتش، بعد خال نزدیکیای لبش…
بوسه بوسه وار اومدم پایین، تا گردنش و بعدم بین سینه‌هاش. بین سینه‌‌هاش پر از خالای خوشگل بود.‌ دختر خوشگل و یونیک من…
بعد یه دستم رو گذاشتم پشتش و در حالی که پیشونیش رو می‌بوسیدم خوابوندمش. فقط نیم تنه اسپورت تنش بود با یه شورت اسپورت. لباش رو بوسیدم. آروم بود ولی انگار یکم اضطراب داشت. چشماش این ور اون ور می‌چرخید و می‌خواست ببینه قراره باهاش چه کار‌کنم. دو سال پیش توی همین اتاق یک شب باهم بازی کرده بودیم، و حالا دوباره ازم وقت گرفته بود تا یه تایم شیرین دیگه رو باهم تجربه کنیم. دفعه پیش کتکش نزده بودم، هیچ رد قرمزی روی تنش به جا نذاشته بودم، حتی تحقیرش هم نکرده بودم، فقط چندتا بازی کوچیک باهم کرده بودیم، ولی انقدر به هر دومون چسبیده بود که فراموش نشدنی بود.
داشت لباش رو می‌خورد و نگاهم می‌کرد. پاهاش رو خم شده گذاشته بود روی زمین. بالای سر پاهاش خم شدم و دستام رو گذاشتم روی روناش، فشار دادم پایین، باعث شدم پاهاش رو دراز کنه. بعد رفتم سمت کف پاش. با استرس نگاهم می‌کرد. پام رو روی ساق پاش کشیدم، و بعد روی پاش. نشستم روی زمین. دستم رو گذاشتم زیر پاشنه ی پاش و آوردمش بالا. انگشت شصتش رو بوسیدم. مسخ شده نگاهم میکرد. باورش نمیشد. نفسش تند شده بود. یه بار دیگه بوسیدم. پاش رو تکون داد. دختر عسلیه من. چشماش رو بست. دوباره داشت حس خوب میگرفت. پاش رو توی دستم نگه داشتم و مشغول ماساژ دادن شدم. اول کف پاش رو ماساژ دادم و بعد دونه دونه ی انگشتاشو. یکم آروم شده بود. ولی هنوز استرسش رو حس میکردم. رفتم سمت اون یکی پاش و اون رو هم بوسیدم و ماساژ دادم. کم کم ریلکس شد.
دستش رو توی دستم گرفتم. انگشتم رو گذاشتم توی دستش و در حالی که دستش رو مشت میکردم یواش زمزمه کردم: مشت کن!
باهم دیگه دستش رو دور انگشتم مشت کردیم.
یواش تر ادامه دادم: من همیشه کنارتم زیبا!
لبخند زد. خم شدم و دست مشت شدش رو بوسیدم. حالا آروم تر از قبل بود، انگار یه نسیم آبی توی اتاق جاری شده بود. احساسش میکردم، روح حساسش بهم نزدیک شده بود.
یه بوسه ی دیگه به مشتش زدم و بلند شدم. رفتم سمت کمد توی اتاق و از توش یه پوشک بیرون آوردم. به سمتش برگشتم، با چشمای ذوق دار و لبخند نگاهم میکرد. کنارش نشستم و دست کشیدم روی پاهاش. از رونش به سمت زانوش، نوازش وار روی اون یکی پاشم دست کشیدم. توی آرامش و منتظر نگاهم میکرد. دستم رو کشیدم وسط کصش. نفس بلندی کشید. انگشتم رو از روی همون شورت گذاشتم روی چوچولش و مالیدم. نفساش تند تند شد و آه میکشید. خیلی آهش بلند نبود، ولی تا حدودی پیچ و تاب میخورد و آه میکشید. دستم رو گذاشتم روی کصش، انگشتام روی واژنش بودن، شورتش رو چسبوندم به کصش تا حسابی از آب خودش خیس بشه. و بعد شروع به مالیدنش کردم. پیچ و تاب میخورد و آه و ناله میکرد. تحریکم کرده بود. خواستن توی چوچولم موج میزد. همیشه وقتی تحریک میشدم چوچولم یه جوری میشد، انگار کل زیر شکمم به سمت چوچولم یه التماسی برای رها شدن داشت.
دست کشیدم رو کصش و مالیدمش. لذت میبرد و واسم آه و ناله میکرد. هر چند وقت یک بار هم شورتش رو میچسبوندم به کصش تا خیس بشه.
کم کم اون قدر خیس شد که خیسیش از شورتش رد شد و باعث خیسی دست من هم شد.

لبخند زدم و گفتم: حسابی میخوای نه؟
به خودش پیچید و پیچ و تاب خورد. انگشتم رو گذاشتم روی چوچولش، تند تند مالیدم، بعد ضربه زدم بهش، آهاش از ته دل بود، حسابی تحریک شده بود، لبه های بالای شورتش رو گرفتم و کشیدم پایین. شورتش با آب به کصش چسبیده بود. صحنه ی جالبی بود. اون وسط یه آبشار‌ راه افتاده بود و شورتش رو هر چی میکشیدم پایین تر آباش بیشتر کش میومدن. فهمیده بود چخبره. خجالت زده منتظر‌ حرکت بعدیم موند. با لبخند شورتش رو کامل کشیدم پایین و درآوردم. بازش کردم و توش رو نگاه کردم. به اندازه کافی خیس بود. منتظر نگاهم میکرد. راحت روی زمین نشستم و پاهام رو از هم باز کردم. مشغول مالیدن کصم شدم و باهاش حرف زدم: دختر خیسم.

مشتاق و در حالی که لبش رو میخورد نگاهم کرد. ادامه دادم: میدونستی منو خیس کردی؟
خندیدن شیرینش حال دلم رو خوب کرد.
-میدونستی حسابی مشتاقم دهنتو بچشم؟ هوم؟
شورتش رو پرت کردم به سمتش، مستقیم فرود اومد روی صورتش. گفتم: اول میخواستم شورت خیس خودتو روی سرت بکشم. در حالی که آبتو میچشی ارضا بشی. ولی خب‌‌‌… چون دختر خوبی بودی و بدون خجالت واسم آه و ناله کردی میخوام بهت یه جایزه بدم. اومد سرش رو تکون بده که گفتم: تکون نده دختر خوب. شورتت میمونه رو صورتت. همون طوری حدس بزن جایزت چیه.
شورتش جوری افتاده بود روی صورتش که قسمت داخلیش روی لباش قرار گرفته بود. اگه حرف میزد طعم خودش رو میچشید. گفتم: یالا دختر خوب. نمیخوای که تنبیهت بکنم؟
سریع اطاعت کرد: شورت خودتون ماما؟
-اوهوم.
به مالیدن خودم ادامه دادم و گفتم: ولی یه شرطی داره. باید اندازه شورت خودت خیس بشه.
ویبراتور رو از کنارم برداشتم و نزدیک کصش بردم: و تو هم هر پنج دقیقه یه بار خیسیت آپدیت میشه.
ویبراتور رو روشن کردم، لرزید و گفت: ماما!
از کصش دور کردم و دوباره چسبوندم به کصش. گفتم: آه و ناله کن دختر خوب. سعی کن ماما رو به اندازه خیس کنی.
-اوووم. آاه. اوووم. هوووم.
سرعت ویبراتورو بالا بردم. به خودش میپیچید و لذت میبرد. شورتم داشت خیس میشد. من خیلی اهل خیس شدن نبودم. بیشتر لذتام درونی بود. حتی اونجوری نبودم که خیلی راحت فقط با مالیدن بتونم ارضا شم، نیاز داشتم کل کصم رو فشار بدم.
همچنان کصش اسیر ویبراتور بود و آه و ناله هاش اتاق رو پر کرده بود. با ویبراتور روشن به چوچولش ضربه زدم. یک، دو، سه… با ضربه ی سوم آه بلندی کشید و شدیداً ارضا شد. از دیدن لذتش ذوق کردم: جووونم. جوونم. دختر خوب. ویبراتور رو خاموش کردم و درآغوشش گرفتم. از روی زمین بلند شد و توی آغوشم جا گرفت. مثل بچه ها که میخوان شیر بخورن بغلش کردم و سرش رو چسبوندم به سینم. بوسه ای روی موهای کوتاهش زدم و بدن سفیدش رو نوازش کردم. توی بغلم آروم گزفته بود. بدنش ریلکس بود.

نوشته: آریانا


👍 5
👎 3
18701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900386
2022-10-26 22:31:53 +0330 +0330

خدای کس شعر

0 ❤️

919668
2023-03-21 05:24:24 +0330 +0330

خیلی داستان خوبی بود.
بازی قدرت محبت آمیز

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها