سلام مهناز هستم و یه پسر و عروس دارم که با هم زندگی می کنیم. عروس خوشگلم اسمش آتناست و پسرمم علی. تازه با هم ازدواج کردن و بچه ندارن.
عروسم یه زن خیلی مغروره که هیچ کی رو آدم حساب نمیکنه. خیلی قرتی و به خودش میرسه. همیشه لاک زده و موهای سشوار زده شده و تیپ امروزی. از من خیلی بدش میاد و حس میکنه توی زندگیش اضافه هستم. یه بار پسرم غذا خریده بود آورده بود برای من و آتنا. آتنا غذا رو به من نداد و قایم کرد و بعدا دروغی به پسرم گفت همه رو مامانت خورده. منم چیزی نگفتم. اون موقع بود که حس کردم خوشم میاد کرم میریزه. یه بارم جلوی پسرم گفت این پیرزن خرفت سگ کی میمیره. پسرم خواست دعواش کنه نذاشتم چون توی دلم دوست داشتم فحش بده.
وقتی پسرم سر کار بود آتنا هیچ کاری نمی کرد و میگفت همه کارا رو من بکنم. یه بار از لجش رفته بود توالت جیش کرده بود و تمیز نکرده بود تا من بیام بشورم. همیشه پاشنه بلند تو خونه راه میرفت که روی اعصاب من باشه. وقتی نماز میخوندم میومد کنارم بلند بلند با تلفن حرف میزد که حواسم پرت بشه.
یه بار یه ظرفی از دستم افتاد شکست اومد بهم گفت حواست کجاست پیر خرفت آشغال؟ اون ظرف بیشتر از توی گه می ارزید. دید من چیزی نمیگم پررو تر شد و یه سیلی زد تو گوشم و رفت. منی که پیر شدم خیس شدن واژنم رو خوب حس کردم.
یه بار منو برد تو اتاق خواب خودم و در رو بست و گفت: مهمون دارم نیای بیرون آبرومو با اون قیافت ببری کثافت پیر. بعدم درو قفل کرد رفت. چند دقیقه بعد صدای خودش و یه مرد رو شنیدم که میخندیدن و بعدشم سکوت شد. پسرم اونموقع سر کار بود و صدای مرد غریبه بود. تعجب کردم عروسم داره به پسرم خیانت می کنه. ولی ته دلم داشتم از حس بی غیرتی لذت میبردم. یه ساعت بعد در رو باز کرد و گفت حالا می تونی بیای بیرون و کارای خونه رو بکنی.
رفتم اتاقش رو تمیز کنم که دیدم کاندوم خیس اونجاست. با عجله اومد و انگار یادش افتاده باشه چه گندی زده جلوم واستاد. من چیزی به روی خودم نیاوردم و کاندوم رو انداختم تو پلاستیک و رفتم. تا چند وقت نگران بود به پسرم چیزی بگم و به خاطر همین زیاد اذیتم نمی کرد. وقتی دید چند روز گذشته و من دهنم قرصه خیالش راحت شد و دوباره شروع کرد اذیت کردن من.
وقتی مهمون میاورد بازم منو تو اتاق زندانی می کرد ولی دیگه نگرانی از بابت صداها نداشت و بلند با دوست پسرش سکس می کردن. وقتی کارشون تموم میشد میگفت بیا اتاق رو جمع کن مثلا شیشه مشروبا و کاندوم رو جمع کن. اعتمادش به من داشت بیشتر میشد. البته با پسرمم جلوم بدرفتاری می کرد و سرش داد میزد.
پسرم دیگه کلافه شده بود. کاری کرد زودتر بهش ماموریت بخوره بره چند روز شهر دیگه. همینطورم شد و رفت. من موندم و آتنا.
آتنا خیلی خوشحال بود پسرم نیست. یه روز بهم گفت حالم از خودت و پسرت به هم میخوره و به خاطر پولتون اینجام. الانم میخوام این چند روز دوست پسرمو بیارم. مثل همیشه دهنت قرص میمونه. بخوای چیزی بگی هم کسی حرفتو باور نمیکنی خرفت احمق. حالا هم خونه رو برق بنداز تا زیدم بیاد.
منم خونه رو تمیز کردم. بعد یه ساعت صدای زنگ اومد. آتنا بدون اینکه منو بفرسته تو اتاق از دوست پسرش خواست بیاد تو. زیدش که اسمش محمد بود منو دید تعجب کرد ولی آتنا گفت نگران نباش این کلفت ماست و چیزی به کسی نمیگه.
وقتی تو آشپزخونه داشتم غذا میپختم جلوی من روی کاناپه سکس کردن و آتنا گفت: آبتو بریز تو من. میخوام بچه تو رو داشته باشم نه شوهر آشغالمو. محمد هم آلتش رو کامل کرد توی آتنا و نگه داشت و بعد آهی کشید و آبشو ریخت توش و چند دقیقه همون طوری نگه داشت و از عروسم لب گرفت.
بعد اینکه یه کم استراحت کردن گفتن غذا بیارم براشون. میز رو چیدم و خواستم که کنارشون غذا بخورم عروسم هلم داد زمین و گفت کجا آشغال خانم؟ بشین رو زمین تا بهت غذا بدم. مرغ رو میخورد و استخوانهاشو میریخت جلوم و با محمد میخندیدن. محمد هم آشغالای غذاشو پرت می کرد بهم. بعد اینکه غذاشون تموم شد محمد گفت دستشویی میرم. آتنا دستشو گرفت و گفت کجا میری؟ رو این زنیکه بشاش که هیکلش توالته…محمد که دید من چیزی نمیگم زیپشو باز کرد و روم شاشید. تمام لباسم شاشی شد. عروسم هی داشت میخندید. اونم اومد جیش کرد روم و بعدش برگشت دست به موهای سفیدم کشید و گفت دوست داری حناییش کنم؟ کونشو گذاشت روی سرم و با یه فشار رید روی موهام و کونشو مالید به سرم تا موهام رنگی شه.
گفت حالا گمشو…
هر روز کارشون همین بود تا اینکه یه روز بهم گفت کاری کن پسرت خونه رو بزنه به نام من. گفتم اون وقت شاید ولش کنی. گفت خفه شو به تو ربط نداره. با پسرم که اومد صحبت کردم و فقط قبول کرد نصف خونه رو به نامش بزنه. عروسمون دوباره بهم گفت رمز گاوصندوق رو در بیار برام. منم یواشکی دیدم و بهش گفتم. ۲ میلیارد پول و چند تا شمش طلا توش بود همه رو برداشت و گفت بهش چیزی نمیگی و اگه فهمید میگیم دزد اومده بود.
وقتی پسرم نبود هر روز دوست پسراشو میاورد و عشق می کرد و منم کنارش بودم و کمک می کردم. یه روز بهم گفت حامله هست و نمیدونه از کدوم دوس پسرشه. گفتم در هر صورت مثل بچه خودم بزرگش می کنم. گفت کاری کن کل خونه رو به نامم بزنه و همه ثروتش رو بهم بده. خیلی با پسرم صحبت کردم و گفتم اون الان ازت بچه داره خونه رو بهش بده. پسرم که مدتها بود رابطش با آتنا بد بود به خاطر بچه کل خونه رو به نامش زد و کلی از دارایی و سهامشو بهش داد. همون فرداش عروسمون وسایل ما رو ریخت بیرون و گفت گمشید برید از خونم بیرون…پسرم داشت دیوانه میشد ولی کاری نمیشد کرد.
یه مدت آواره بودیم تا اینکه یه روز آتنا بهش زنگ زد گفت به عنوان کلفت میتونم برم خونش کار کنم و منم با خوشحالی قبول کردم و الان کلفت خونه آتنا هستم و به خودش و دوست پسرش و بچه ناخلفش کمک می کنم.
نوشته: مهناز
یا خدا تو دیگه خیلی وضعت خرابه…واقعا دوستانه بهت پیشنهاد میکنم حتما خودتو به روانپزشک نشون بده
این داستان یه عروسی نوشته که مادر شوهرش مثل سگ بوده باهاش بعدم شوهرش یه لگد زده در کونش گفته هری هرزه کثیف .
آخه دیوث تو میدونی ۲ میلیارد چقدر پول ؟! الان بری بانک بگی ۲ م بده بهت میخنده ، بهت چک بین بانکی میده ابله .
تو دنیای بچه ها چی میگذره ، شهوانی شده کودکستان ، امشبم که باز ریدن اینا تو داستان نویسی.
رو سردر شهوانی نوشته ورود اطفال ممنوع ، لطفاً زیر ۱۸ آمدی به جهنم ولی جان مادرت داستان ننویسید .
شیشه چه کارایی با مغز میکنه ما نمیدونستیما🤣
اخه پسره حشری جقی
این چ کصشری بود ک نوشتی به اسم مهناز
ادمین خواهشا هر داستان مزخرفی رو نگذار.داستان کم بزاری بهتر از داستان زیاد اما بی محتوا هست
تبریک میگم. با فاصلهٔ زیاد عنوان مزخرفترین داستان تاریخ از سه کاف تا شهوانی به شما میرسه.
این به نظرم نوشتهی همونیه که میخواد همچین عروس لاشیای بشه🤔
در هر صدرت نویسنده خیلی بیناموس تشریف داره
عمو جون فقط بگو ساغیت کیه؟؟؟؟
دمش گرم فقط میکس صنعتی و سنتی با ۴۷ درصد الکل میتونه همچین فازی بده ، فقط لطفا از موتوری جنس نگیر .
به قول احمد آقا !!!
اصلا بزار خودش بگه
به حضرت عباس تو دیوونه خونه انقدر دیوونه نیس که تو سایت هست
مرسی از داستان
ولی نمیدونم چرا از مادر شوهر داستان یا نیست یا خیلی کمه و یه ندرت پیدا میشه در حالی که موضوع خوبیه و پیرامونش باید خیلی داستان باشه رابطه بین عروس و مادر شوهر
یا خواهر شوهر
حروم زاده دلقک اخه این کس شعرا چیه نوشتی
یعنی فقط میتونم بگم ریدم تو دهن پدرت با این بچه تربیت کردنش
این سبک از کسشر فقط از یه پسر یازده ساله که تازه فهمیده کیر چیه بر میاد
خاک تو اون سرت کنن من بودم یه خر پیدا میکردم بیاد شبو روز بگادت!!
کیرم تو اون چشمات که باهاشون این داستان تخمی نوشتی
همون چند خط اولش که خوندوم کافی بود بفهمم که حشریت ریده به بشریت
دارین با خودتون چیکار میکنید
تابلو این نوشته های مغز مریض یه پسر بچه جقی هست
احمق تو فکر میکنی این کصشعرایی که نوشتی کسی باور میکنه
داستانش بیشتر خنده دار بود برام😂😂 همش توی فکر بودم چه موجودی میتونه فقط اینو نوشته باشه ؟!!!🤣
میتونم بگم خاک تو سرت که هم خودت بدبخت کردی هم پسرتو
ابهت سایت چسبیده ب کون سگ
این کسشرا از کجاتون درمیاد
موندم چیکارت کردن که باعث شده اینجوری توهم بزنی و تخیل بافی بکنی
کل داستانت به کنار که واقعا حال به هم زن بود، فقط نمیدونم این دو نفری که لایکت کردن فازشون چیه 😂😂😂
تو گاو صندوق چندتا شمش طلا بود با 2 میلیارد پول نقد اونوقت با یه واحد بنامش زدن آواره شدین و رفتی کلفتی بکنی؟؟؟
خدا رو شکر که عقل درست حسابی داری نه طبیعتا مال و منالی داری وگرنه با عقل و شعور قطعا کارت به کلفتی میکشید
البته کارگرای زحمتکشی که خونه مردم دنبال نون حلال کار میکنن باید دستشون رو بوسید و شرف و غیرتشون الگو باشه واسه مردم، اینو گفتم که واسه بی عرضه نشون دادن خودت شغل و شرف این عزیزان رو لکه دار نکن کثافت
ای برپدرت لعنت که مردم کلاه برداری میکنن برا بچشون تو بی شرف کلاه بچه خودت برداشتی برا یه کونی ترازخودت
احتمالا بعد اینکه عروست میکردن توهم مبکردن که این قد هواشوداشتی
ازتو عروس عقده ای تر و پسر بی عرضه تر نوبره .پسر باشی و با رویای اذیت کردن مادرت بجقی باید تو رو سگ بگاد .اگه دختری اینقدبه مادر شوهرت عقده داری از سگ هم کمتری
وای حتی نمیشه بهت فحش داد انقد حقیری که از فحش دادن هم لذت میبری، فقط برو تو قبرت بخواب پیری لاشی😂😂😂😂😂😂🤡👎🏼👎🏼👎🏼👎🏼👎🏼
ننه جون تو با این سن الان کفن پوشیده باید منتظر عزرائیل باشی نشستی واسه ملت کسشعر تفت میدی؟؟
بابا دیگه توهماتتون به جایی رسیده که خودتون رو جای پیرزن جا میزنین؟؟آخه کسکشها جلوی دهن پیرزن جماعت رو با چی میشه گرفت ؟؟حالا هی میگم کمتر جق بزنید مغزتون میگوزه هی گوش ندین!!