از باغ زدیم بیرون دنبال خونه گشتن و اگهی دیوار مناطقی که قیمتش مناسب باشه یه خونه کوچیک پیدا کنیم یه چند تا خونه پیدا کردیم زنگ زدیم اوکی کردیم بریم نگا کنیم.
+خاله
_جانم
+دیشب خیلی خوش گذشت.
_اره خیلی یکم مغزم اروم بود.
+ولی!!
_ولی؟!!!
+آبم ریختم توش.
_جلو داروخانه وایسا
+چرا؟!
_وایسا قرص بگیرم
رفت پایین قرص الدی گرفت یکی خورد گفتم خاله ناموسا یه چند تا بخور با اسرار زیاد ۳ تاشو بهش دادم.
حس میکردم بد بخت شدم راه فرارم اونه.
رفتیم خونه هارو دیدیم می فهمیدن مجرده نمیدادن بهش قیافش غلط انداز بود.
زنگ زد به یه نفر گفت میخوام خونه بگریم الان میام دنبالت لباس مرتب بپوش.
+کی بود خاله؟!
_یکی از رفیقام
+رفیقت کیه؟!
_دختر میگم خواهرمه خونه بهمون میدن.
رفتم دنبال رفیقش یه دختر ۲۲ ساله سوار شد رفتیم یه خونه دیگه ببینیم.
+به صاحب خونه میگیم خواهرمی ۱۹سالته دانشگاهی منم اومدم پیش تو زندگی کنم.
من نرفتم تو رفتن داخل خونه رو دیدن اوکی و داد و بیع داد و اومدن سوار شدن به یارو میگه عجله دارم کلیدم از یارو گرفته بود قرار داد نوشتن با بنگاهی (خونه دست بنگاهی بود صاحب اصلی خونه نبود)
رفتیم تو خونه یه اتاق خواب بود یه هال کوچیک یه اشپز خونه حمام دست شویی یکی بود. تو دیوار یه فرش پیدا پیدا کردیم یه تخت دست دوم نیاز به تعمیر با تشک دو نفر بود یه آینه چند تا ظرف و لیوان تقریبا تازه هم بود رفتیم همشو گرفتیم اوردیم تخت با میخ و دریل درست کردم ساعت نگاه کردم ساعت ۱۱بود اومدم تو هال دیدم رفیقش پیتزا سفارش داده
خاله:معرفی نکردم سمیه جونم هستش یکی از به درد بخور ترین رفیقام هر چند رفیق زیادی ندارم. منم معرفی کرد و نشستیم شام بخوریم.
سمیه یه دختر قد ۱۶۸میخورد بدنش نه چاق بود نه لاغر خوشگلم بود.
با ساپورت و تاب میچرخید تو خونه کونش خوش فرم بود بخاطر خاله جرعت نداشتم نگاش کنم. شام خوردیم سمیه گفت من برم اسنپ برام بگیرید دیره دیگه برم خاله گفت خوب میرسونتت منم اسرار کردم قبول کرد خاله گفت من نمیام یه نظافت بکنم خونه رو تا بیایی مام رفتیم سوار شدیم کم کم سر صحبتو باز کرد خاله زن خوبیه تو زندگی شانس نداشته و… یهو گفت اینترنت داری بران روشن کنی وصل شم. نتو روشن کردم براش رمز زدم گفت پیجتم بزن خودمو فالو کردم بک داد و پیادش کردم همین که جدا شدیم از هم رفتم تو پیجش عکساشو دیدم اینم هایلایت مشروب وپارتی عکسا با لباسای باز و سکسی پیجش پیوی بود. اومدم خونه گفتم جوننن الان میرم خونه باز خالوو … رفتم خونه درو باز کردم گفتم خاله ولش کن بیا بخوابیم خیلی خسته ایم اونم هی به خودش می پیچید گفتم چی شده خاله چته گفت قرص الدی خوردم سوزش دارم فهمیدم از جلو خبری نیست تو تخت یکم بغلش کردم یکم لب گرفتیم کیرم بلند شد
چند ماه بعد یه کار برام پیش اومد راهی تهران شدم. زنگ زدم گفت بیا کرجم رفتم تو خونه چند تا دختر اونجا بودن دو تا افغانی هم بودن خاله الان شاه کص شد بود خودش نمداد فقط دختراش بعد ها هبر دار شدم گرفتنش چند ماه زندان بود اسمش عوض کرد بود خاله سریا در سراآسیاب شاید اونایی که اون منطقه باشن بشناسنش.
خوشحال میشم که لایک کنید این داستان نیست یه واقعیته
نوشته: یه دوست
به همصحبتی و مشورت نیاز دارم ، دستمو بگیرید تو رو به هرچی باور دارید یه چیزی بگید یه راهی جلوی پام بزارید که آروم بشم، من حتی بارها به خودکشی فکر کردم… اما با کمترین امید هنوز فک میکنم یه روزی میتونم دوباره اونو…
داستان منو به صورت خلاصه بخویند…
.
.
.
لذتی که توی کس لیسی هست در فرو کردن کیر نیست
کس لیسی و لب بازی خیلی حال میده
من اون موقع ها که جوون تر بودم، نیم ساعت باور کنید نیم ساعت کُسِ عشقمو میلیسدم، میرفت تو آسمون… همش قربون صدقم میرفت، صورتمو میبوسید، بازوهامو میبوسید شکممو میبوسید.
تا اینکه یه اتفاق عجیب افتاد
هرچی زمان بیشتر گذشت من در یک روال عادی پیر میشدم، موهام ریخت ، سفید شد، دو تا از دندونای آخرم افتاد
اما اون به شکل عجیبی خوشگل تر میشد، الان و در 40 سالگی ده برابر دوران 24 سالگیش زیبا هست، کون خوش فرم، رون های تو پر ، کمر باریک چشم های خمار،
اما من . … .
همین باعث شد که شروع کرد خیانت کردن
یه جورایی بهش حق میدم، زیبایی و شهوت رو نمیشه حبس کرد
عجیبه شهوتش از دوران جوانی هم بیشتر شد
تا اینکه سال قبل کامل باهام قطع رابطه کرد، تحقیرم کرد، با یه استاد دانشگاه دوست شد، همزمان با یه پسر جوون بدنساز که 14 سال از خودش کوچیکتر بود دوست شد . به همین دوتا راضی نشد با یه آقای که دوازده سال از خودش بزرگ تر بود و الان یکی از مدیران عالی رتبه استان هست دوست شده… با یه دکتر دندانپزشک هم دوسته.
با همین زیبایی و لوند بودنش خیلی چیزا به دست آورده… یه روز بهم گفت: به چه چیز تو دلمو خوش کنم.
من هنوز حسرت به دلم، آرزو دارم یه بار دیگه بکنمش با هم دیگه سکس کنیم
نمیدونم این روزا کی مثل من براش میلیسه
کی میتونه مثل من چشمای قشنگشو نوازش کنه
کیرم خیلی بزرگ نیست، نرمال هست اما فوق العاده کلفته
وقتی راست میکنم سنگینیشو حس میکنم
حسرت به دلم مونده که یه بار دیگه اون کُس بهشتی و نازشو بخورم و بعدش کیرو بدم داخل بهشتی که لای پاش هست
اون آه بکشه، موقعی که شهوتی میشد به خودش میپیچید و آروم و قرار نداشت
بعد از اون دیگه نتونستم به هیچ زنی نگاه کنم، اصلا هیچ کسی رو نمیبینم، همش اون جلوی چشمم هست
نمیدونم اون چه جوری میتونه همزمان با چهار نفر رابطه داشته باشه(البته بعید میدونم به غیر از استاد دانشگاه و اون جون پرورش اندام با کس دیگه ایی سکس کرده باشه؛ بیشتر مردارو برای راه انداختن کارها و اهدافش با لاس زدن و عشوه به دام میندازه، آخه صداش فوق العاده سکسی هست، نوع حرف زدنش خندیدنش عشوه ها و دلبری هاش جوریه که بدون سکس آی آدمو میاره.
هرچی بگم کم گفتم ، افسوس که زمان نیست و بیشتر از یه حدی نمیشه تایپ کرد
اگر اونو دوباره به دست نیارم ترجیح میدم بمیرم
بدون اون باید چکار کنم؟
بدون کُس زیبا و خوش فرمش که مثل گل ارکیده هست نمیتونم زندگی کنم.
آرزو به دل موندم سرمو بزارم لای پاهاش و تمام روز عاشقانه و رمانتیک کس جان عزیزشو به لیسم، بوس کنم ، بمکم
اما افسوس اجازه نمیده، آخه من زشت شدمف کچل شدم، موهام ریخته، موهای صورتم سفید شده، در سن 47 سالگی شدم مثل یه پیرمرد 60 ساله، اما قلبم جونه ، مثل یه پسر بیست ساله میتونم عاشقی کنم و هم سکس بکنم
موقعی که جق میزنم یه لیوان پر ازم آب بیرون میاد، اونم جهشی حداقل ده سانت پرش داره.
اگر میخواستم میتونستم با زنای دیگه رابطه داشته باشم، نهایت این بود که بابتش به یک کارگر خدمات جنسی پول میدادم
اما نمیتونم
کیرم فقط برای اون بلند میشه
نمیدونم چکار کنم
زندگیم به جهنم تبدیل شده
با هیچ کس هم نمیتونم صحبت کنم
یا مسخرم میکنن یا اهمیت نمیدن
ایکاش یکی بود باهام صحبت میکرد، نوشتو میخوند و یه چیزی میگفت که آروم بشم ، راهنمایی بشم.
دارم نابود میشم رفقا
یک سال گذشته اما هنوز فراموش نکردم، چشماش جلوی رومه، صداش تو گوشمه، سینه های خوش فرم و متوسطش کامل توی دهنم هست .
با یه داست مشغول مالیدن و ماساژ دادن کون خوش فرم و قلمبه ی اون هستم و اون یکی دستم دو انگشتی فرو کردم توی نازنازخانومش که مثل شوفاز گرم و آرام بخش هست.
همه ی اینا تصورات میاد جلوی چشمم، وقتی به این فکر میکنم الان توی بغل استاد دانشگاه هست، یا تو بغل یه نفر دیگه زجر میکشم
اگرم توی بغل کسی نباشه، هزار درصد مطمئن هستم داره تلفنی یا واتس آپ یا اینستا برای یه نفر دلبری میکنه
حرفای عاشقانه میزنه، سکس چت میکنه
سهم من اشک و حسرت و ماتم ، سهم مردای هوس باز دیگه سکس چت و حتی سکس واقعی با عزیز دلم
لعنت به این زندگی
چکار کنم فراموشش کنم
درمونده شدم
اون آدم قوی که همه بهش تکیه میکردن، به یه آدم ضعیف و معتاد تبدیل شده
من کوه بودم، همه اطرافیان به من تکیه میکردن، موقع سختی ها میومدن پیش من بهشون قوت قلب میدادم، اما الان تمام اعتماد به نفسمو از دست دادم، به ترامادول و انواع قرص های آرام بخش معتاد شدم.
پیر بودم پیرتر شدم
توی یک سال اندازه ی پنج سال پیر شدم
اون اما درکم نکرد و آخرین بار که هفته ی قبل بهش پیغام دادم گفت از آدمای ضعیف که اعتماد به نفسشون پائین باشه خوشم نمیاد
میخواستم بگم لعنتی من به خاطر تو به این روز افتادم، من به خاطر کُس عزیزت که تمام زندگیم بود به خاطر لبای گرمت به خاطر چشمای پر از شرابت پیر شدم معتاد شدم
اما اون خیلی سنگ دل هست
به خصوص از موقعی که خوشگل و سکسی شد این اخلاقو پیدا کرد، با همه ی مردا لاس میزنه ، شوهر کسکش و بیغیرتشم به تخمش نیست و هر روز گردن کلفت تر میشه
غلط املايى فدايى سرت كاكو
اما خدا وكيلى ريدم به نگارشت ريدم به دستور زبانت ريدم به ادبياتت
قشنگ نوشتی ولی یه جنده که خاله هست ناراحت ده تو سکس کردی مگه تو کی هستی
فقط میتونم بگم خیلی کسمغزی هپین