حس فوت فتیشی که به کونی شدنم تبدیل شد (۲)

1400/09/25

...قسمت قبل

خب ادامه ی داستان البته اینکه اون شب که منو دید یه جق زدو و گفت گمشو بیرون خاک بر سر من رفتم خونه و سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردن فکر کردن که چیکار کنم چیکار نکنم چه بلا هایی سرم میاد نمیاد بعدش گفتم اگه بخواد اینکارارو بکنه حسش بهش اجازه نده و اینکارارو نکنه آخه رادمان که رفیق صمیمی بودیم و باهم هر گوهی می‌خواستیم می‌خوردیم الان شده ارباب من و من فکر میکردم قضیه خیلی خوب پیش میره که به اینجا ختم شد همش برا خودم میگفتم که نه این غلطا رو نمیکنه و اینا بعد برای اینکه راحت شم رفتم تو اینستا بعد گرفتم خوابیدم.فردا دیدم صبح پیام داد سلام کونی گفتم سلام گفت تو گوه میخوری بدون اجازه حرف میزنی پاشو بیا اینجا کار دارم منم ترسیدم رفتم بیرون مامانم گفت کجا میری گفتم میرم پیش رادمان گفت برو مواظب باش منم رفتم پیشش در زدم دیدم کسی خونشون نیست بخاطر همین گفت بیام گفت بیا تو اومدم گفت کسکش کیر تو کون کی گفت راه بری چهار دست و پا تا پیش اربابت بیا منم رفتم تا اونجا یه ۵ تا کشیده زد اینطرف و ۵ تا هم اونطرف گفت یکیش بخاطر بی اجازه حرف زدن یکیم بخاطر چهار دست و پا راه نرفتنت اصلا باورم نمیشد اصلا اصلا من بهت زده بودم اونم میخندید و عشق می‌کرد و نگاه‌اش خیلی معنی داشت منم داشتم از خجالت و تحقیر سرخ میشدم و عقده ام اجازه نداد کاری نکنم پاشدم یه مشت تو صورتش زدم بعد یه دیقه هنگ کرد یه دفعه از جاش پرید یه لغت زد تو تخمام گفت کسکش پدرسگ میخواستی به اربابت بزنی دو تا چک و لقت زد منم دیدم گوشیش رو میزه و میدونستم قفل نداره چون اهل این کارار نبود
گفتم الان مدرک بی مدرک گفت آخه کونی فکر کردی من فقط میزارم تو این باشه تو دوتا فلش دیگه هم ریختم یه دفعه کرک و پرام ریخت به پت پت افتادم گفتم گوه خوردم توروخدا گفت راهی نداره یه طناب اونجا بود ورداشت گفتم رادمان ما رفیقیم آقا اصلا من نمیخوام برده باشم گفت من میخوام برده باشی الان بعد طناب آورد دست و پامو یه جوری بست که از پشت باهم سی سانت فاصله داشتن و فقط شکمم رو زمین بود اونم پاهاش جلو روم بود شروع کردم بوسیدن پاهاش که غلط کردم و اینا گفت جنده ی کصخل گوه میخوری بدون اجازه پامو میبوسی یه دفعه زد تو صورتم و چیزی نگفتم و منتظر بودم چیکار میکنه رفت نشست رو مبل تو گوشیش میچرخید گفت بیا اینجا گفتم نمیتونم ارباب گفت باید بیای نیای بد تنبیه میشی منم هی تلاش کردم نتونستم دیدم خودش اومد طناب کشید سمت خودش انگاره گوسفند می‌کشید گفت چه حالی میده یه برده مثل تو داشتن خیلی خوبه اصلا باورم نمیشد رادمان که نمیدونست فوفتیش چیه و بردگی داره شکنجه ام میده بعد دیدم داره فیلم سوپر میبینه کیرشم چون شرت نداشت شق کرده بود دیدم گ داشتم از ترس میمردم دیدم در آورد شلوارو اومد پایین مبل پیش من گفت امروز میخوام دهنتو به گایش بدم سگ خوبم یه دفعه نشست و منو آورد سمتش کف خونه سرامیک بود راحت میکشیدم اینور اونور بعد دهنم بسته نبود گفتم گوه خوردم نه نه تو رو خدا من دوست ندارم مقاومت کردم قشنگ دماغم ۳ سانت با کیرش فاصله که دودستی شروع کرد هل دادن و دهنم کیرشو حس کرد اما بسته بودم دهنمو گفت باز نکنی بر خلاف شرطت میکنمت دهنمو باز کردم بعد بعد کیرش رفت تو دهنم داغ بود خیلی داغ بود انگاری منتظر همچین روزی بود بعد همونطور من ثابت دهنتم رو نگه داشته بودم تو دهنش گفت آخ آه خیلی وقته میخواستم اینکارو بکنی برام ولی چون خودت نمیخواستی مجبور بودم اینطوری ببندمت ولی خب برای من بد نیست برای تو که زجر میکشی بده که هیچ اهمیتی برای من نداره بعد دید نمیتونم حرکت کنم کلمو گرفت هی بالا پایین می‌کرد حالم داشت بهم می‌خورد میخواستم استفراغ کنم کل استخونام درد گرفته بود چون هی کلمه میوورد پایین و می‌برد بالا عضله هام درد گرفته بود و بغض داشتم میخواستم گریه کنم خیلی بد بود بعد آبش در اومد ریخت رو شلوارش بعد رفت بالا شلوار نو آورد و یه ۱۰ دقیقه دستشویی بود و خودش تمیز می‌کرد گفت بازت میکنم میری خونه برده هروقت دستور دادم میای اینجا گفتم اطاعت ساعت ۳ بود پیام داد بیا بیرون رفتم گفتم بله ارباب گفت الان میریم کوچه با بچه ها فوتبال با من عادی رفتار میکنی گفتم چشم سرورم گفت خوبه بیا بریم رفتیم حدود سه ساعت بازی کردیم گفت گمشو بریم خونه اینو با لحن تحقیر آمیز جلو بچه ها گفت سرخ شدم بعد خداحافظی کردم گفت خوب رفتار کردی ولی چرا زیاد حرف نمیزدی گفتم ارباب اونجا باید شما رو به اسم صدا میکردم بعد تنبیه میشدم گفت اگرم چیزی نگی هر وقت بخوام تنبیهت میکنم ولی حیف که اینجا موندگار نیستیم هیچی نگفتم رفتیم تو خونه کفشای فوتبالی پاش بود و بدون جوراب بود. بابابزرگش هم بالا بود سلام کردیم رفتیم پایین کفشاش در آورد بو گند سگ همه جارو گرفت یه سرفه کردم گفت چیه بوی پای اربابت خیلی تنده مگه خودت دوست نداشتی گفتم چرا ارباب گفت پس زر نمیزنی هرکاری میگم انجام میدی رفتیم گفت زانو بزن زدم گفت دستات پشت کمرت دولا شو نزدیک پاهام فوقش یک سانت فاصله داشته باشی هیچکاری نمیکنی گفتم اطاعت ارباب اینکارو کردم کمرم داشت جر می‌خورد هیچی هم نمیتونستم بگم گفت این روش خوبیه برای شکنجه ی روحیت میخواستم بلیسمشون اما گفته بود نه بعد گفت اگه بیوفتی باید برام به عنوان تنبیه ساک بزنی گفتم به روی چشم بعد ۱۰ دیقه اینطوری بودم اونم داشت فیلم می‌گرفت برای مدرک گفت
خوبه سگ کسکش بعد من داشتم پاره میشدم افتادم رو پاش گفت کسکش چیکار کردی الان عمتو میگام هزار تا لگد به همه جام زد و گفت بیا اینجا تکیه داده بود به ستون وسطی خونشون شلوارشو کشید پایین گفت بدو بینم داشت میخندید گفتم ارباب بزار حداقل جق بزنم گفت نه اصرار کردم تا اینکه گذاشت گفت وازلین تو دستشوییه چهار دست و پا میری تو دست شویی کامل بعد وازلین رو برمیداری میای بیرون آوردم رفتم دستمو بزنم به وازلین گفت نه نه بزار قضیه رو جالب تر کنیم خودش وازلین رو برداشت گفت دهنتو باز کردم وازلین رو مالید به زبونم گفت کیرمو با زبونت اول چرب کن به سختی گفتم سرورم وازلین تلخه گفت اهمیتی نداره با هزار سختی و تلخی وازلین با دهنم چرب کردم بعدش با خودم گفتم این که همون ساک بود پس چرا از اول اینطوری کرد هیچی بعدش آبش اومد آماده یه مشما گذاشته بود که آبشو بریزه ریخت تو و من به خودم گفتم خاک تو سرت که اون سرچ هارو پاک نکردی یا ای کاش میپیچوندی که وضعیتت این نباشه خاک تو سرت نفهم.بعدش گفت چه خبر آقا محمد هیچی نمیگفتم فقط بغض گلوم رو گرفته بود هیچی نگفتم گفت پاشو گمشو برو خونه هروقت خواستم دستور میدم بیای من داشتم میرفتم گفت راستی خوب ساک میزنی ها دیگه هر وقت بخوام برام ساک میزنی ناراحت نباش من تا یک هفته دیگه هستم میرم ولی تو این یک هفته ساک زدنو بهت یاد میدم تا اینطوری آبغوره نگیری آفرین سگ خوب همش داشتم خودمو سرزنش میکردم میگفتم محمدی که رو به کسی نمی‌داد الان برده ی رفیق صمیمیشه و براش ساک میزنه و اینکه رادمان تو این مدت اصلا نزاشت پاشو بلیسم اون فقط منو میخواست تا براش ساک بزنم و جق بزنم و ازم به عنوان حریف تمرینی بوکس استفاده می‌کرد و سواری می‌گرفت از من تا دست شویی بعضی وقتا تف می‌کرد روم میگفت بزار خشک شه یادگاری داشته باشی تا اینکه آخر هفته شد و من خوشحال بودم و بعد دیدم تو واتساپ نه تو مسیج ها پیام داده کسکش بی لیاقت چرا جواب نمیدی منم شانسی رفته بودم سر گوشیم گفتم گوه خوردم ارباب سرورم ببخشید گفت بازم بدون اجازه حرف زدی که گفتم ای وای گفت ببین سگ کونی من خوانواده رو راضی کردم تا یک دیگه اینجا بمونم تو هم که کلاسات آنلاینه پس میمونی الان هم بیا خونمون رفتم خونشون بعد زانوزدم رفتم پیشش گفتم ارباب من در خدمت شما هستم. گفت برو تو دستشویی رفتم گفت این تشتو میبینی گفتم بله ارباب گفت لباسایی هست توش جق زدم نشستم تا توی کسکش بشوری الانم فعلا دست به کار نشو بیا اینجا بعد بعد گفت دستتو دراز کن تف کن توش تف کردم می‌دونستم میخواد براش جق بزنم گفتم حداقل ساک نیست بهتره گفت یه تف دیگه انجام دادم اونم دوتا تف بزرگ انداخت گفت دستاتو به هم بع مال مالید بعد شروع کرد تف کردن کل بدنم

ادامه دارد

نوشته: برده کونی


👍 6
👎 2
31101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

848206
2021-12-16 13:04:06 +0330 +0330

خوب بود حال کردم
قسمت بعدیش یادت نره

0 ❤️

848250
2021-12-16 19:05:30 +0330 +0330

به آرزوت رسیدی …خدا رو شکر… درجه گوت آقا سِومی مبارکت باشه. البته مدارج بالاتر …هنر نمایی ذاتی میخواد …بهر حال دور از دسترس نیست …اگر بجنبی و کون گشاد بازی در نیاری و هی نگی کونم درد میکنه …زودتر از اونچه که تصورش رو بکنی به درجه رفیع سپهگوتی میرسی…بازنشستگی هم به لقب سیک بوی مفتخر میشی و یه مدال سیلور گوت هم به جا رختی کونت آویزون میکنند و میگن آچول…
حالا گذشته از این حرفها…
حالا میخوای چکار کنیم؟ برات حنا بندون بگیریم؟

0 ❤️