خاطرات روستا و مدرسه (۲)

1401/09/23

...قسمت قبل

یک هفته بود من تو خونه سکینه اقامت داشتم و هرروز درس صدرا پیشرفت می کرد و اهالی روستا هم فهمیده بودن من این خونه اقامت کردم راضی بودن و اینکه یه زن تنها تو خونه دیگه تنها نیست و اکثرا پرس جو می کردن که شوهرم کجاست که سکینه زندگی منو به خانمهای روستا توضیح داده بود یواش یواش من اکثر خانواده های روستا رو شناختم و همه احترام خاصی به من قائل بودن بخصوص که من بعد از مدرسه با لباس محلی اونا رفت آمد میکردم باعث غرورشون شده بود
عموی صدرا هم مثل بقیه خبردار شد و یه روز غروب همراه صدرا اومد خونه سکینه که با یاالاه یالاه گفتن و اجازه خواستن از سکینه وارد منزل شد و یه جعبه شیرینی که تو دستش بود اومد داخل خونه و سکینه صدرا و عموش مجیدآقا رو با اتاق اصلی راهنمایی کرد منم به احترامش بلند شدم و خواستم برم اتاق بغلی
من: با اجازه شما من برم اتاق بغلی تا شما راحت باشید
مجید آقا: سلام خانم معلم بخدا برای عرض ادب به شما اینجا اومدم تا از شما تشکر کنم
من: خواهش می کنم من از شما و سکینه خانم تشکر می کنم که به جمع گرمتون منو قبول کردید
س: المیرا خانم اینجا منزل خودته تو مثل خواهر منی
مجید آقا: خواهش میکنم بفرمایید بشینید بفرمایین
همه نشستیم و سکینه جعبه شیرینی رو گرفت و برد بیرون تا با چایی پذیرایی کنه
من و صدرا و آقا مجید تو اتاق ساکت نشسته بودیم که دیدم عموی مجید با نگاه مشتری پسندانه به من خیره شده
آقا مجید یه مرد در قیافه اخمو و ابرو و سیبیلهای پرپشتی داشت بلند قامت و خوش هیکل و کت و شلوار اتو کشیده ای پوشیده بود سنش حدود ۳۵ تا ۴۰ سال می خورد و البته بوی روغن موتور ازش میومد که من بخاطر شغل کاریش درکش می کردم
صدرا پیش عموش نشسته بود و به ما دوتا نگاه می کرد سکینه با سینی چای و شیرینی وارد شد و جلو همه گرفت و به منم تعارف کرد حین تعارف به من یه چشمک به من زد و به مجید آقا اشاره کرد
من برداشتم و زود سرمو پایین انداختم مجید آقا روی دو زانه بواسطه ادب نشسته بود ودستهای بزرگ شو تو هم گره زده بود داشت منو نگاهرمی کرد
س: آقا مجید حق صدرا حق پدری داره و در حق من حق برادری
من: خدا حفظشون کنه این روزها همچین آدمی که به خانواده برادر مرحومش رسیدگی کنه کم پیدا می شه
م: خیر خانم اینا عزیز و ناموس و زندگی من هستن خوشبختی اونا خوشبختی منه
صدای کلفت و خشن مجید آقا طوری بود که من و سکینه با تایید سر ازش تشکر کردیم
من : آقا مجید صدرا شاگرد و محصل منه ممکنه یه کم زودتر بفرستید بیاد چون درس هم می خونه خسته میشه
م: والا من خیلی دلم میخواد چون صدرا وقتی میاد شبه باید خودم برسونمش و برای همین نمی تونم تعمیرگاه رو زود ببندم ولی اگه خواست می تونه یک در میان بیاد خونه
صدرا: وا نمی شه من حوصلم سر میره من هروز میام گفته باشم
مجید با خنده دستش رو روی سر صدرا کشید گفت بفرمایید دیدید دست من نیست
هممون خندیدیم و هنگام خنده من و مجید آقا به هم نگاه کردیم و سکینه به ما دوتا
مجید آقا ده دقیقه نشست و رفت و طبق معمول من به درس صدرا رسیدگی کردم و دروس رو یکبار مرور کردیم و من از امتحان گرفتم
من رفتم اتاق خودم و سکینه صدرا رو خوابوند و اومد اتاق من
من داشتم رختخوابم رو پهن می کردم
س: خوشگلم امروز حالش چطوره
من: مرسی عزیزم عالی هستم البته به لطف تو
س: نظرت در موردش چیه
من: در مورد کی؟
س: خوب مجید آقا دیگه عموی صدرا مثل اینکه چشمش تورو گرفته
من: وا چه زود از کجا فهمیدی در ثانی اون مال خودته و خودت گفتی که دوستت داره
س: بخدا من نمی خوام زنش بشم چون برای آینده صدرا هم خوب نیست که عموش پدرش بشه و منم حسی براش ندارم
من: خوب میگی من چکار کنم
س: اگه خواستگاری کرد قبول کن
من با خنده : حالا کی خواستگاری کرد برای خودت میدوزی و می پوشی
س: از نگاهاش فهمیدم که تو رو پسندیده خواهش می کنم اگه پیشنهاد داد ردش نکنی توبشی فامیلم و زن عموی صدرا و هم من از شرر مجید راحت بشم
من: وا چرا گفتی شررر بیچاره این همه برات خوبی کرده
س: اعهه دیدی گفتم تو هم پس خوشت اومده چه زود تععصبش رو کشیدی
با خنده : برو بابا هلش دادم
منو کشید بطرف خودش : دوستت دارم المیرا خیلی زیاد
من: عاشقتم فرشته من دوباره لب به لب شدیم
من دستمو کرده بودم لای موهاش و یه دست دیگم صدرتشو نوازش می کردم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد و بعد دستاشو به لبمه های کون بزرگم کشید یه آه کشیدم و از لمس بدنم لذت بردم
س: بزار صدراخوابش سنگین بشه یه سوپریز برات دارم
من : ببینیم تعرف کنیم
س: فعلا تا یه ساعت خوابت نبره تا برگردم
تو یک ساعت که گذشت هرچی فکر کردم که چی می خواد بگه یا بکنه فکرم بجایی نکشید
ساعت ۱ شب بود آروم اومد داخل گفت پالتو رو بپوش بریم حیاط
من: باشه ولی چرا حیاط
س : کاریت نباشه بیا
آروم رفتیم حیاط سکینه انگشت شصتم رو گرفت و بطرف طویله کشید
من: می خوای شیر بدوشی
س: با خنده تو بیا
رفتیم تو اسبه همون سمن نشسته بود و داشت نشخوار می کرد گاوها اونطرف سالن بودن و سمن اینطرف
گفتم خوب اگه میخوای به اسب برسی چرا صبح نمی کنی
س: چقدر عجولی دختر
در طویله رو از پشت بست و سرمه درشو کشید من عقب بودم سکینه جلوتر رفت و دستشو به یال سمن کشید سمن یه شیهه کشید و بلند شد و سر و یالهاشو تکون داد منم داشتم با تعجب نگاه می کردم
ناگهان سکینه رفت زیر اسب نشست و کیر اسبو مالش داد من اینجا بود که دوزاریم افتاد
سکینه با عشوه خاصی به کیر اسب با دو دستش جق می کشید و سمن هم یه شیهه آرومی میزد تا اینکه مثل دفعه اول که دیده بودمش بزرگ شد کیر اسب یه طوری بود که از تهش تا نوکش صاف کشیده شده بود و تو بتدریج تا نوکش نازکتر میشد ولی نوک سرش مثل یه آب پاش گرد و قلمبه بود
س: بیا دست بکش خوشت میاد
من: میترسم با لگد بزنه منو
س با عشوه و لبخند: نترس با خانومها کاری نداره
من خم شدم اروم آروم بطرف سکینه رفتم و رسیدم پیشش بصورت چمباتمه نشستم پیشش ببینم چکار می کنه
دستمو گرفت و به کیر اسب برد و من سر کیرشو لمس کردم خیلی نرم و لطیف بود تا دستم رو زدم یه لرزشی تو بدنش اومد و آروم منم دو دستی سر کیرشو مالیدم
دستهای سفید ما به کیر کلفت و سیله و دراز سمن کشیده میشد و هربار یه شیهه ضعیفی می کشید
س: چطوره ؟
من : خیلی بزرگه یعنی میشه اینو ؟
س: قرار نیست همش بره که الان می بینی
سکینه کیر اسب رو بطرف خودش کشید و در عین ناباوری من سر کیر شو کرد دهنش و براش ساک زد و اسب هم یه پای عقبشو بعلامت لذت بالا پایین می کرد
سکینه خیلی حرفه ای براش ساک میزد و من تازه فهمیدم انروز وقتی گفتم دوتایی سوارش شدیم خسته میشه و در جواب گفت دیشبم منو خسته کردهدمنظورش این بود
س: می خوای امتحان کنی ؟
من: باشه ولی خیلی شلوغ بودی من نمی دونستم
کیر سمن رو بطرف خودم گرفتم اول نوک زبونمو زدم ببینم چه مزه ای میده
آبی که ازش چکه می کرد زبون زدم و به دهنم بردم مزه شوری خاصی میداد و یه بوی عجیبی داشت نمیشه گفت چطوری ولی تخم مرغ خام و بوی ماهی دقیق شاید نشه گفت ولی من از مزش بدم نمومد اون سرآبپاش مانند کیرشو کردم دهنم و براش ساک زدم اوممم هربار که با دستم کیرشو بطرف دهنم ماساژ میدادم اون مایع ولرم می ریخت تو دهنم منم یا قورتش میدادم یا از کنار لبام می ریختم بیرون
سکینه رفت ته سالن و یه نیمکت مدرسه باخودش آورد و گذاشت زیر اسب و خودش روی نیمکت و رو به شکم اسب خوابید و پاهاشو به بدنه اسب چسبوند بعد دامنش رو داد بالا و شورتشو از کونش پایین کشید و داد دست من کیر اسب رو گرفت و نوک کیرش رو داخل کسش کرد سمن بازم یه صدای شیهه زد و من رفتم نزدیکتر ببینم چطوری انجام میده با یه دستش از بدنه کیر گرفته بود و با یه دست دیگش نوک سرشو با فشار وارد کوسش می کردتا اینکه تا نصف کیرش رفت توش بعد خودش شروع کرد به تلمبه زدن کیر تو کسش صدای اه و اوفف سکینه در اومد که یه جیغ آرومی کشید و ارضا شد کیر رو خارج کرد و اومد بیرون کیر سمن انوز شق بود و تقلا می کرد
س: المیرا نوبت توئه نترس کیرش نرمه جرت نمیده
من: بزار اول وصیت بنویسم
سکینه بلند خندید
من،: من الان دوساله چیزی تو کسم نرفته تنگم می ترسم جرر بخورم
س: نترس بابا مثل اینکه می خواد بره شب زفاف کون و کس به این بزرگی داری برو حالشو ببر
من هم رفتم رو نیمکت خوابیدم و کیر اسب رو اول به چوچولم کشیدم وای چه حالی میداد کسم آب راه افتاد می خواستم هر چی زودتر این کیر کلفت رو تو کسم قورت بدم
سر کیر رو لوله کردم آروم داخل فشار دادم ولی لامصب نمی رفت
س: وای چقدر تنگی چه کیفی کنه آقا داماد
اومد لای پای من و با ماهرت خاصی سر کیر رو رد داد داخل تا سه سانت که نرفته بود یه سوزش دردناکی داخل کسم رو گرفت سریع بیرونش کشیدم و کسم رو مالیدم تا دردش آروم بشه دوباره به کمک سکینه کیر کردم توم دیگه درد نداشتم فقط سوزش لذت بخشش رو حس می کردم کیر سمن رو تا ته کوسم هل دادم دیگه به رحمم میخورد و بیشتر از اون نمی رفت
سکینه شروع کرد به تلمبه زدن کیر اسب تو کوس من
با دوستش فرو می کرد و تا دهانه شوراخم می کشید و بعد میداد توم حس لذتش تو کوسم داشت بیشتر میشد منم از روی لذت اه و ناله می کردم چه کیفی داشت یهو محبل کسم پر از آب داغ سمن شد و هر با که کیر نبض میزد کسم پر میشد تا اینکه دیگه جا نداشت از کنارهای چوچولم منی اسب خارج میشد سکینه کیر اسب رو در آورد و کیر اسب رو بطرف صورتم گرفت که تقریبا دومشت آب منی اسب پاشید دو صورتم و بقیشو کرد تو دهنش و قورت داد
همه لباسهام آب منی اسب شده بود و کسم داشت نبض میزد ولی حیف که تموم شد
من و سکینه لباسهامون رو در آوردیم و لخت مادرزاد به حمومی که بغل حموم بود رفتیم و یه لز عالی هم تو حموم کردیم و دوش گرفتیم و حوله هایی که اونجا بود دور بدنمون پیچیدیم سریع رفتیم اتاق
من: این چی بود عجب کیفی داد خوشبحالت چه زندگی می کنی تو روستا
س: اره عالیه سمن امروز زود تخلیه شد احتمالا بخاطر کس تنگ تو بود
من: تو درد نداری اولش؟
س: خوب اره ولی دردش خیلی مزه میده
من: چطور آب کیر رو قورت دادی بد مزه اس اخه
س: عوضش ده برابر بیشتر از شیر گار مقویه و پوست رو شاداب نگه می داره
من: وای عالی بود بازم دلم خواست
س: فرداربعد از ظهر که صدرا رفت سر کار این دفعه لخت می کنیم میریم
فعلا شب بخیر
افتادم تو لحافم نفهمیدم که زنگ گوشیم زنگ خورد
دوباره با صدرا رفتم مدرسه و حین درس دادن فقط به کارهام فکر می کردم نمی دونم درست بود یا نه ولی من عقده دو سال بیوه بودن که فقط شش ماه با شوهرم بودم رو پرداخت می کردم گاهی احساس گناه می کردم و گاهی خودم رو طلبکار جامعه می دونستم که با ما بیوه ها اینطور رفتار کرده بود
دو شیفت تدریسم تموم شده بود و چون سکینه به من کلید داده بود رفتم داخل کسی تو خونه نبود
یه کاغذ روی دیوار چسبیده بود برداشتم
سلام المیرا من صدرا رو بردم شهر تا براش کفش بخرم
نهار روی بخاری بود کشیدم و خوردم و اومدم بیرون حیاط از کنار طویله که می گذشتم دیدم یونجه گاوها و اسب تموم شده از گوشه حیاط که علوفه چیده بودن سه بسته علوفه آوردن و جلو هر کدومشون ریختم و آب شونم عوض کردم میخواستم برم بیرون سمن یه شیهه معنی داری کشید و وسوسم کرد ولی زود خارج شدم رفتم اتاق لباس راحتی بلوز شوار تنگ پوشیدم داشتم تو افکار سیر می کردم که صدای در اومد زنگشون خراب بود برای همین ناشناس با سنگ به در میزد سریع شالم رو انداختم سرم و در رو تا نیمه باز کردم دیدم آقا مجید عموی صدرا بود
من: سلام آقا مجید امر بفرمایین بچه ها خونه نیستن
آقا مجید : میدونم رفتن شهر من خودم بردمشون که خرید کنن من با شما یه عرض داشتم می خواستم پنج دقیقه وقتتون رو بگیرم
من: باشه پس بفرمایین تو
آقا مجید: اخه خونه کسی نیست واسه همین می خواستم دم در عرض کنم و برم
من: من به شما اعتماد دارم بفرمایین تو دم در بده حرف در میاد
م : باشه چشم
م: یا الاه
من: آقا مجید کسی جز من و شما کسی نیست
بلله بفرمایید با اجازه نشست جای قبلی
م: حالتون که خوبه مممم
من : ممنون مرسی گفتید امری داشتید
م: خیر عرضی داشتم ولی نمی دونم چطور بگم خجالت می کشم
من زود حرفشو خوندم
بازم روی زانو نشسته بود و با انگشتاش بازی می کرد
زنگ موبایلش زنگ خورد زود قطع کرد
من: خواهش می کنم من گوش میدن بفرمایین
م: والا چطور بگم اممممم منننننن
من: خوب شما؟
م: والا بلد نیستم چطور بگم سرش رو انداخت پایین سرخ سرخ شده بود منننن به شماااا علاقه پیدا کردم
واسه همینن
من: متوجه شدم
یه کم دل جرات پیدا کرد سرش رو بالاتر برد میخواستم بدونم افتخار نوکری به من میدید
اندفعه من سرم رو پایین آوردم چیزی نگفتم
م: من جوابمو الاندنمی خوام هر چی باشه به سکینه بگید
بازم جواب ندادم آروم گفتم باشه پاشد بدون اینکه به من نگاه کنه سرش رو زیر انداخت و رفت
و در رو پشتش بست
من موندم با کلی افکار گذشته و حال و آینده ناقلا سکینه هم برای همین خونه رو خالی گذاشته بودن
رفتم جلو آیینه به خودم نگاه کردم زیبایی تو چهرم موج میزد ولی میدونستم ده سال دیگه این قیافه رو ندارم و الانم یه مرد نجیب از من خواستگاری کرده ولی می ترسیدم سکینه به من دروغ گفته باشه و به مجید علاقه داشته باشه بهترین دوستم رو اگه جواب میدادم از دست میدادم
ادامه دارد

نوشته: المیرا


👍 36
👎 5
76101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906604
2022-12-14 01:27:53 +0330 +0330

قسمت اول خوبی بود نمیدونم چرا با یک ماجرای تخیلی سکس با اسب خرابش کردید

1 ❤️

906605
2022-12-14 01:30:55 +0330 +0330

قشنگ بود حالا یه سوال اینا واقعی بود؟ 🤔

0 ❤️

906617
2022-12-14 02:04:40 +0330 +0330

دقیقا تو قسمت اول خاطر نشان کردم یارو با اسبش سکس داشته
اینم میره قاطی میشه
ولی خوب شد مزایای اب اسب و رابطه جنسی داشتن با اسب رو فهمیدیم ک از شیر گاو بهتره از کیر گاوم بهتر
دیگ نویسنده ها پس از پیروزی در پروژه های بیغیرتی و محارم و زن همسایه و دختر همسایه و زن سرایدار و مستاجر و صابخانه
دنبال پیروزی در روابط انسان و حیوان هستن کاش بشر در خواب فرو رفته ی ایرانیان بیدار شود
خیلی دیگ حماسی شد ببخشین😁😁😁

2 ❤️

906624
2022-12-14 02:35:22 +0330 +0330

داستان کیر و کدو رو حتما بخون برات خوبه یکم اطلاعاتت بره بالا

0 ❤️

906632
2022-12-14 03:22:47 +0330 +0330

طسبک نوشتنت خوبه ولی سعی کن قسمت های غیر واقعی خرابش نکنه ممکنه از رو فیلم نوشته باشی ولی زیاد سمت حیوانات نرو

0 ❤️

906663
2022-12-14 09:43:13 +0330 +0330

جهت اطلاعت اسب و اکثر حیوانات عین ما آدما نیم ساعت تلمبه نمیزنن همون نصفشم بره توش ریخته پس جغتو بزن کوصشعر نگو

0 ❤️

906681
2022-12-14 13:01:19 +0330 +0330

این سری حال به هم زن بود. بد اسب چرااا؟

0 ❤️

906758
2022-12-15 02:30:53 +0330 +0330

خرابش کردی واقعا که

0 ❤️

906773
2022-12-15 04:35:24 +0330 +0330

فقط نشخوار اسب رو خوب اومدی ، اسب نشخوار نمیکنه عزیزم ، گوسفند و گاو چرا

0 ❤️

906829
2022-12-15 17:12:28 +0330 +0330

خیلی اسبی-اسب

0 ❤️