خواهرم برام خفن جبران کرد....

1402/09/03

حدود یه میلیارد بدهی داشتم طلبکارم یه مرد عوضی بود بنام ناصر که وقتی چند بار اومده بود خونمون و خواهرمو دیده بود با بی شرمی گفت اگر خواهرم مینا رو بهش بدیم منو نمیندازه زندون وگرنه باید میرفتم زندون، با اصرار مادرم مینا که عاشق پسر داییم فرشید بود قبول کرد زن ناصر بشه، از زمانی که مینا زن ناصر شد و قرار نبود اون یه میلیارد رو پس بدم وضعم روز به روز بهتر میشد و دوباره یه خونه ویلایی رهن کردم یه روز رفتم خونه خواهرم و دیدم ناصر خیلی بد باهاش رفتار میکنه، برای همین کل شب نخوابیدم و عذاب وجدان داشتم که من باعث شدم مینا بدبخت بشه…
ساعت حدود4و نیم و 5 بود که شنیدم از توی اتاقشون صدا میاد مینا بلند داد زد نه، صدای سیلی اومد و ناصر بلند میگفت داداشت اومده هار شدی برام حرومزاده، اون باید یکی به خودش کمک کنه صدای یه سیلی دیگه اومد و گریه مینا می خواستم برم دخالت کنم اما ترسیدم صدای آه و ناله ناصر میومد اما هیچ صدایی از مینا نمیومد ناصر میگفت جیغ بزن جیغ بزن جیغ بزن فاحشه و صدای چند تا سیلی اومد اما هیچ صدایی از مینا نمیومد بعدش انگار اب ناصر اومد و رفت حمام، خواستم الان برم ببینم مینا چطوره ترسیدم، میدونستم هر روز ساعت 6 میره سرکار گفتم بعد که رفت میرم سراغ مینا، ناصر رفت سرکار و منم بلند شدم رفتم سراغ مینا دیدم لخت روی تخت افتاده و داره گریه میکنه بهم گفت بیا خواهر فاحشه ات رو ببین، ببین چه بلایی سرم آوردی، از روزی که زنش شدم به جز شب عروسی دیگه از کوس نکردتم و فقط میگه برام بخور و توی کونم میکنه میگه من تو رو خریدم اونجور که دوست دارم ازت استفاده می کنم مینا اینا رو میگفت و گریه میکرد
بلندش کردم و بغلش کردم و اشکاشو پاک کردم و گفتم برو حموم درستش می کنم گفت چطوری؟ گفتم تو برو حموم درستش می کنم، از حمام که اومد بیرون بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم اگر کاری کنم با فرشید بخوابی میخوابی؟ گفت خیلی بیشعوری مگه من فاحشه ام؟ نکنه تو هم باورت شده فاحشم؟ گفتم این تنها راه که بتونی این زندگیو تحمل کنی این ناصر طلاقت نمیده و روز به روز بیشتر اذیتت میکنه گفت اوهوم گفتم پس کاریو که بهت میگم انجام بده گفت حالا اینکارو کجا می خوای انجام بدی؟ نکنه اینجا؟ گفتم نه توی خونه خودم، گفت یعنی فرشید رو میاری خونه خودت منم باید بیام اونجا؟ گفتم اره دیگه، گفت ناصر نمیذاره گفتم بهش بگو قبول میکنه تازه ناصر شب میاد و براش مهم نیست تو روزها کجایی و ناصر 7 شب میاد و تو زودتر از اون می تونی بیای خونه منم بهش زنگ میزنم میگم می خواد برام غذا درست کنه فریز کنم و اینا نگرانش نباش اجازتو از ناصر میگیرم گفت پس قرارمون کی؟ گفتم تو که میگفتی نه، گفت نمیدونی ناصر چقدر شکنجه ام میکنه این کارها هر زنی رو نابود میکنه بوسیدمش و گفتم بزودی باهات هماهنگ میکنم تا بیای…
اون روز از خونه مینا که رفتم، رفتم سراغ فرشید، زنش 4 ماهه باردار بود و رفته بود خونه مادرش شهرستان و فرشید هم بعد از کار میرفت خونه خاله ام اینا، با فرشید صحبت کردم و اونم از علاقه اش به مینا گفت و اینکه تا الان نتونسته فراموشش کنه گفتم یه کاریه که میخوام برای هر دوتون انجام بدم و هر دوتون رو بهم برسونم گفت چطوری مینا که متاهله، قصه رو براش تعریف کردم و گفتم در هفته می خوام هر چند باری که مینا دوست داره و میخواد باهاش بخوابی، گفت چیکار کنم؟ گفتم میاید خونه من با هم میخوابید، مات و مبهوت نگاهم میکرد گفت میفهمی چی میگی؟ گفتم هستی؟ گفت داری اذیتم میکنی،وگرنه کدوم برادری میگه بیا با خواهرم بخواب؟ حالا هر دلیلی هم داشته باشه، گفتم من نخواستم مینا خواست که ببرمت پیشش و گفت میخواد با تو باشه گفت سروش به خدا اگر میخوای اذیتم کنی من به اندازه کافی مشکل دارم ولم کن، بهش گفتم به مینا میگم از بابت تو اوکیه و فردا ساعت 8 و 9 صبح منتظرتم و لوکیشن هم برات میفرستم و رفتم…
به ناصر زنگ زدم و با هزارتا دلیل و التماس راضیش کردم اجازه بده هفته ای دو بار مینا بیاد برام غذا درست کنه…
به مینا زنگ زدم و گفتم فردا ساعت 8 خونه ام باشه و از دو طرف همه چیز حله، مینا صداش خیلی خوشحال بود و گفت باشه من 8 اونجام… رفتم کلی خرید کردم و خونه رو تمیز کردم و رفتم خوابیدم ساعت 7 صبح بود که زنگ خونه رو زدن پرسیدم کیه؟ فرشید گفت منم در رو باز کردم اومد داخل و دنبال مینا میگشت گفت پس مینا کو؟ حدس میزدم می خواستی اذیتم کنی، گفتم زر نزن قراره ساعت 8 بیاد تو زود اومدی مگه نگفتم 8 و 9 بیای؟
خندید گفت دلم خیلی برای مینا تنگ شده بود گفتم بشین الان میاد گفتم یه قهوه درست کنم بخوریم؟ گفت درست کن…
یه ربع به 8 بود که زنگو زدن و مینا اومد دوتایی تا همدیگه رو دیدن همدیگه رو بغل کردن و فرشید تند تند مینا رو میبوسید و مینا گریه میکرد و میگفت ببخشید که تنهات گذاشتم و…
فرشید روی مبل نشست و مینا هم توی بغلش بود و با هم حرف میزدن و لب میگرفتن و می خندیدن، فرشید داد زد پس این قهوه چی شد؟ گفتم داد نزن الان میارم و دو فنجون قهوه براشون بردم وگفتم خوش میگذره؟ دو تایی خندیدن و گفتن خیلی گفتم خوش باشید رفتم توی آشپزخونه منم یه فنجون قهوه خوردم اومدم بیام بیرون توی هال چون باید میومدی دم آشپزخونه تا بتونی اونها رو ببینی و از توی آشپزخونه فقط صداشون میومد، دیدم مینا بالا تنه اش لخته و فرشید داره سینه هاشو میخوره مینا بهش گفت با دستت کوسمو بمال و فرشید کوسشو میمالید بعد از چند دقیقه فرشید بلند شد و لخت شد و مینا هم شلوارشو دراورد که زیرشم شورت نداشت فرشید مینا رو خوابوند و سمت چپ سرش زانو زده بود و مینا کیرشو میخورد و با دست چپشم دو تا انگشتش رو توی کوسش میکرد بعد از چند دقیقه فرشید اومد پاهای مینا رو باز کرد و کیرشو کرد توی کوس مینا و گفت جون چه تنگه مینا میگفت فرشید جانم آروم آروم بکن و فرشید گفت چشم عزیزم آروم میکنم و آروم آروم توی کوس مینا تلمبه میزد و با هم حرف میزدن مینا بهش میگفت خیلی لذت داره کیر اونی که واقعا دوستش داری توی کوست باشه فرشید هم بهش میگفت خیلی لذت داره کیرتو تا ته بکنی توی کوس اونی که دوست داری و ازش لب بگیری و کیرشو تا ته کرد توی کوس مینا و خوابید روشو دو تا دستاشو توی دستای مینا قفل کرد و ازش لب میگرفت و محکم توی کوسش تلمبه میزد بعد از چند دقیقه مینا جیغ میزد و فرشید آه های بلند می کشید تا اینکه آب فرشید اومد ریخت توی کوس مینا و همدیگه رو بغل کرده بودن و حرف میزدن و میخندیدن
فرشید اومد کنار مینا خوابید و مینا رفت وسط پای فرشید و شروع کرد خوردن کیر فرشید من از پشت که مینا رو میدیدم واقعا به ناصر حق دادم که عاشق این کون سفید و خوشگل باشه بعد از چند دقیقه مینا پشتشو به فرشید کرد و رفت روی کیر فرشید نشست و شروع کرد بالا پایین کردن و من کامل میدیدم که کیر کلفت فرشید چطور تا ته توی کوس مینا میرفت و درمیومد
فرشید میگفت چقدر تنگه این کوس اما مینا حرفی نمیزد و فقط اه آه میکرد و بالا پایین میکرد تا اینکه انگار خسته شد…
بلند شد و داگی شد و فرشید کیرشو کرد توی کوسش و شروع کرد تند تند تلمبه زدن کلا دوتاشون انقدر غرق سکس بودن جز آه آه و ناله های حشری هیچ صدایی و حرفی نبود…
فرشید کیرشو تا ته میکرد و درمیاورد و با هر بار رفتن کیر فرشید تا ته کوس مینا، مینا یه جیغ کوچولو میزد تا اینکه بار آخر که کیرشو تا ته کرد توی کوسش دیگه درش نیاورد و یه آه بلند کشید…
و آبش اومد و ریخت توی کوس مینا…
و افتاد کنار مینا و گفت دیگه جون ندارم و دوتایی همون جوری توی بغل هم خوابیدن یه ربع گذشت رفتم دیدم دوتاشون بیهوش شدن… رفتم روتختی رو آوردم انداختم روی جفتشون…
فرشید موبایلش زنگ خورد و بیدار شد و گفت من جایی گیر کردم و الان نیم ساعته خودمو میرسونم…
بلند شد و لباساشو پوشید و اومد سمت آشپزخونه و منم رفتم داخل و خودمو سرگرم کردم اومد داخل و افتاد به پام و پاهامو بوسید و گفت این کارتو هر طور شده جبران میکنم، گفتم این کارو برای مینا کردم گفت از طرف خودم و مینا ممنونم ازت و رفت…
یه ساعت بعد مینا بیدار شد… و روتختی رو دور خودش پیچیده بود و داشت گوشیشو چک میکرد که گفتم خوش گذشت، خندید و جوابی نداد گفتم ناهار جوجه میخوری یا کباب؟
کدومو سفارش بدم برات؟
گفت ناهار نه… میرم خونه…
بلند شد لباساشو پوشید و بغلم کرد و در گوشم گفت خیلی خوش گذشت داداشی فقط همین یه بار بود؟
گفتم نه هر چقدر بخوای فرشید هم میاد از الان اینجا ماله خودته هر وقت دلت خواست بگو با فرشید هماهنگ میکنم…
گفت سروش؟ این کارتو برات جبران میکنم…
گفتم فرشید هم همینو میگفت: من این کارو برای تو کردم گفت بهترین کارو کردی تو نبودی هیچ وقت چنین روزی و چنین لذتی رو تجربه نمی کردم و بوسیدم و رفت…
توی اون هفته دو بار دیگه هم فرشید و مینا با هم خوابیدن…
یه روز مینا بهم پیام داد یه دوستی دارم اسمش ساراست شوهرش ملوان کشتیه و چند ماه به چند ماه دریاست، سارا هم دلش میخواد که با کسی باشه اما از اعتماد کردن به هر کسی میترسه اما من بهش گفتم تو داداش منی و اونم قبول کرد…
می خوام فردا با فرشید هماهنگ کنی اونم بیاد و منم سارا رو بیارم گفتم باشه عکسشو نداری؟ گفت باید حضوری ببینیش… فردا رو هماهنگ کن… گفتم باشه… لعنتی این فرشید باز ساعت 7 اومد و بیدارم کرد، بهش گفتم یه قهوه درست کن تا از حمام بیام حسابی به خودم رسیدم و همه موهای زائدم رو زدم…
حوله تنی مو تنم کردم و از حمام اومدم بیرون دیدم مینا یه سوتین و شورت قرمز و تنگ پوشیده و انقدر کشیدتش بالا که کوسش کامل و واضح با جزییات مشخص بود…
به فرشید میگفت نگاه کن نگاه کن چه کلوچه ای ساختم برات و فرشید میخندید میگفت امروز جرش میدم میگفت زر نزن اون بار دو بار نشده بود غش کردی و… تا چشمشون به من افتاد مینا اومد بغلم کرد و بوسیدم و گفت داداشی آوردمش رفته دستشویی…
ایناهاش اومد سارا خانم، برگشتم پشت سرمو نگاه کردم
یه دختر با قد متوسط و توپر و سفید که اونم مثله مینا یه سوتین و و شورتک تنگ قرمز پوشیده و کلوچه اون کجا و کلوچه مینا کجا و چه رون هایی داره سفید و گوشتی… گفت سلام من سارا هستم آقا سروش؟ که مینا گفت سارا جان هوای داداشمو خیلی داشته باش هیچ جوره براش کم نمیذاری خندید و گفت چشم گفتم بله سروش هستم در خدمت شمام گفت شما آقایی تاج سر من هستید مینا ایستاده بود و فرشید داشت کوسشو از روی شلوار می بوسید که به سارا گفت چرا ایستادی؟ مشغول شو…
گفت ایستادم داداشت از نگاه کردنم سیر بشه و خندیدیم…
اومدم سمتش و بغلش کردم فوری گفت اینجا نه بریم توی اتاق که خودمون دوتایی باشیم… بردمش توی اتاق حوله رو از دور خودم باز کردم و کیرم که از دیدن کلوچه مینا و سارا شق شده بود افتاد بیرون گفت یه لحظه صبر کن الان میام وقتی برگشت یه شیشه روغن آورد گفت با این حالش بیشتره گفتم پس حرفه ای اینکاری؟ گفت بدجور،امروز همه آبتو میکشم، گفتم جون…
اومد کیرمو چرب کنه گفتم نه هنوز زوده دوست دارم اول چشمامو سیر کنم، گفت مگر چشم مردها هم سیر میشه؟
گفتم چشم من آره… گفت پس حسابی چشم چرونی کن…
گفتم یه چرخ بزن، یه چرخ زد، گفتم یه چرخ دیگه یه چرخ دیگه سرمو کردم توی سینه هاش و خط سینه اش رو بوسیدم سرمو کردم توی کونش و کونشو بوسیدم و سرمو کردم لای پاشو و کوسشو بوسیدم و بوش کردم گفتم بوی گل میده گفت چون گله گفتم چه گلی؟ گفت مثله آفتابگردونه دیگه گرد و جذاب
آروم شورتکشو دراوردم کوس سفید و قشنگی داشت…
انداختمش روی تخت و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش و مثله فرشید انگشت بزرگه وسطیمم میکردم توی کوسش بهم گفت دستت رو چرب کن بکن توی کوسم دستمو چرب کردم و میکردم توی کوسش که بهم گفت اگر به دست کردن توش بود خودم بلد بودم، گفتم کیر میخوای؟ گفت بدجور، گفتم از زنه حاضر جواب خوشم میاد پاشدم کیرمو چرب کردم و سوتین اش رو دراوردم و وسط سینه هاشم روغن زدم و نشستم روشو کیرمو لای سینه هاش میکردم و لذت میبردم گفتم من حسابی خودمو آماده کردم آبم به این راحتیا نمیاد گفت خیلی عالیه گفت پس بریم سراغ پوزیشنی که دوسش دارم و گفت بلند شو از روم و بلند شدم و گفت تو بخواب و خوابیدم و اومد نشست روی کیرمو و کیرمو کرد توی کوسش و شروع کرد بالا پایین کردن و روی کیرم قر میداد
بهش گفتم تو نزن بذار من بزنم و شروع کردم محکم توی کوسش تلمبه زدن گفت جونم اینه بزن بزن بزن و جیغ میزد…
سارا سنگین بود گفتم بلند شو و داگی اش کردم و شروع کردم تلمبه زدن توی کوسش، اینکه با تلمبه زدنام بدنم به کونش میخورد بیشتر بهم حال میداد تند تند تلمبه میزدم و سارا جیغ میزد کیرمو تا ته کردم توی کوسش و نگه داشتم گفتم بهت حال میده؟ کوست کیرمو بلعیده گفت کاشکی دیگه پسش نده، گفتم جونم و شروع کردم تند تند تلمبه زدن تا آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت نگران نباش قرص میخورم گفتم نیستم و خندیدیم…
و کنارش خوابیدم گفت سروش؟ گفتم جانم گفت خواهرت خیلی قبولت داره گفت حاضره برات بمیره نمیدونی چقدر التماسم کرد تا راضی شدم وگرنه من قبول نمی کردم، گفتم الان پشیمونی؟ گفت نه و ازش لب گرفتم و بغلش کردم گفت چطور تونستی پسر دایی تو که عشق سابق خواهرته بیاری و توی خونت خواهرتو بکنه؟
گفتم من هم داداش مینام هم باباش، با رفتارهای بد شوهرش نهایتا خیانت میکرد و ناصر هم همینو میخواست تا مچشو بگیره و یه بلایی سرش بیاره اما الان جلوی خودم و بی آنکه کسی بفهمه با فرشید سکس میکنه، گفت فرشید نمیره بگه؟
گفتم نه بگه که زنش جرش میده، گفت از این کارت در حق خواهرت خوشم اومد گفت بریم بیرون؟ صداشون نمیاد…
سارا شورتکو سوتینشو تنش کرد منم یه شورتک پوشیدم و رفتیم بیرون کسی نبود گفتم یه صدایی از توی حمام میاد گفت رفتن با هم حمام لعنتیا رفتیم پشت در حمام فرشید میگفت آروم آروم بخورش تا کم کم شق بشه مینا یه بوسش کن یه لیس، یه بوس یه لیس، سارا داشت گوش میداد و گفت داره برای فرشید میخوره منم از پشت بهش چسبیدم گفت بذار برم روغنو بیارم گفتم نمی خواد میریم توی اتاق گفت باشه انداختمش روی تخت و شورتکشو در آوردم و کیرمو چرب کردمو نشستم روی رونش و کیرمو کردم توی کوسش خیلی بهم حال میداد این پوزیشن هیکل توپر و گوشتی اش زیرم بود و کیرمم توی کوسش وای لذت بی انتها بود…
مست لذت بردن بودم و تلمبه زدن نمی تونستم از خوشی حرف بزنم فقط تلمبه میزدم تا اینکه آبم اومد و دوباره ریختم توی کوسش…
خوابیدم روش و بهش گفتم خیلی زن لذت بخشی هستی…
استایلت رو خیلی دوست دارم
گفت خوشحال شدم که دوستم داری…
گفتم همه چیزت عالیه گفت چون خودت عالی بودی و ازش لب گرفتم گفت بریم بیرون؟
گفتم بریم، لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم بیرون…
فرشید نبود و مینا دمق بود، گفتم چته؟
شما که حمومتونم خونه ما رفتید؟ خندید و گفت زنگش زدن که خاله حالش بد شده رفت… گفتم چی شده؟
گفت نمیدونم حالا قراره زنگ بزنه…
از سارا پرسید داداش سروشمو دوست داشتی؟ بهت حال داد؟ راضی هستی؟ سارا گفت عالی و منم بوسیدمش گفتم منم خیلی دوستش دارم، مینا گفت پس حله…
گفتم مینا ماتم نگیر یه کیک و قهوه بیار بخوریم…
کیک و قهوه رو خوردیم و جون گرفتیم…
اون روز تمام شد و چندین بار دیگه با سارا سکس کردم…
من و سارا عاشق هم شده بودیم…
چند ماه بعد سارا از شوهرش جدا شد و با هم ازدواج کردیم…
فرشید هم بچه اشون به دنیا اومد و کمتر با مینا می خوابید
ناصر هم کم کم اخلاقش بهتر شده بود و انگار مینا رو برده بود شمال و اونجا کوس مینا رو کرده بود…

نوشته: سروش


👍 22
👎 34
114701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

959399
2023-11-24 23:42:22 +0330 +0330

ابحی من پسر خالمو دوس داشت. منم جور کردم بیاد تو خونه ما بکنه ابحیمو. بعد یه مدت کم کم رومون باز شد و زنمو هو جور کردم براش‌.الان جلو خودم زنمو می‌کنه منم‌ خیلی لذت میبرم

5 ❤️

959400
2023-11-24 23:43:16 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

5 ❤️

959434
2023-11-25 02:59:15 +0330 +0330

زن شوهر دارو کردی بعد طلاق گرفت باهات ازدواج کرد تبریک میگم بچه ات بدنیا بیاد حروم زاده اس مثل خودت

1 ❤️

959439
2023-11-25 04:00:54 +0330 +0330

یاد فیلم‌های قبل انقلاب افتادم عجب غیرتی

2 ❤️

959449
2023-11-25 06:19:58 +0330 +0330

کسخل ابن کسخل ابن کسکش، کمتر از این شیشه قلابی ها بکش

0 ❤️

959459
2023-11-25 09:25:50 +0330 +0330

کاملا مشخص زر زر میکنی

0 ❤️

959469
2023-11-25 11:12:16 +0330 +0330

خوبه یک کلاهه کس کشی هم بزار سرت

0 ❤️

959474
2023-11-25 12:45:12 +0330 +0330

چه کصکشی هستی تو یکی!!!با خرو گاو فرقی ندارین.واقعا متاسفم برات

0 ❤️

959490
2023-11-25 16:51:21 +0330 +0330

کسخل تمام عیار

0 ❤️

959522
2023-11-25 23:14:01 +0330 +0330

کیرم تو قوه تخیلت جاکش

0 ❤️

959524
2023-11-25 23:16:24 +0330 +0330

مگه میشه؟ مگه داریم؟

0 ❤️

959638
2023-11-26 15:44:19 +0330 +0330

تخیلات کیری یه داداش کونی
حال آدمو بهم میزنی
افکار جقی تو اینجا ننویس
بزار برای جق زدن خودت

1 ❤️

959644
2023-11-26 16:12:54 +0330 +0330

تو که این همه اوهام و خیالات و رویا می بافی حداقل واسه خودت بباف نه اون فرشید خوار کوسه

0 ❤️

959892
2023-11-28 13:27:24 +0330 +0330

کسشر بود همش در واقعیت ناصر کونت گذاشت

0 ❤️

960076
2023-11-30 02:38:26 +0330 +0330

جنده‌ها هم جلوی برادرشون لخت نمیشن که خواهرت اینقدر راحت جلوی تو به فرشید کس داد. شاشیدم تو قرنیه چشمات.

هـا کــُـکا

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها