خود خاص پنداری

1402/04/14

سلام و درود
من یکی از مصرف کنندگان سایتم و در کل ننوشتم تا حالا
خیلی بی ادبم و بی ادبی دوستان رو هم ستایش میکنم
اسمم یاسره و متولد ۷۵ هستم.از دوره راهنمایی دوستان فهموندن باسن مبارکم خوشگله و دنبالمن اما به لطف پدر معلمم خوشبختانه یا متاسفانه کونمو به باد ندادم.گذشت و وارد دانشگاه شدم.ازون پسرای خوشگل کلاس بودم که اون جلو می‌نشست و همه ازم جزوه میگرفتن.زبون خوبی داشتم و تو چهار سال دوران تحصیلم 4 تا از سوپر دافای دانشگاهو زمین زدم اما معتقد بودم اونان که بیشتر حال کردن اینه که اسم داستانو گذاشتم خود خاص پنداری.داستان از بعد اتمام تحصیل شروع شد که ما دل دادیم به دختر خانمی اما شد زن پسر داییش و مدتها از این کس به اون کس می پریدم تا کلا دیگه زده شدم
بعد اون دیگه حال نمی‌کردم با کسی باشم و در به در هم دنبال کار بودم اما موفق نبودم و یه لوازم آرایشی زدم (خوب مرد حسابی تو که از جنس مخالف بد برداشتی کار زنونه زدنت چی بود)زن و دختر بود که میومد مغازه و من تخمم هم نبود و همسایه هام تک تک مشتریامو به اسم میشناختن بس که تو کف بودن.از اونا اصرار به حرکتی از جانب من و از من انکار.یه سال از کارم می‌گذشت و دیگه جا افتاده بودم و مشتریان بیشتر شدن.داداش کوچیکمو زن دادیم ولی این دل لامصب بعد ۸۴۱ روز هنوز شبا تو فکر مریم خانوم بود و کسی رو نمی‌خواست.ته سکسی ترین حرکتم داستان سکسی و جق بود.یه روز که مغازه بودم مادرم اومد و پیشم نشست و پریسا خانوم قصه ما اومد خرید.تو نگاه اول گفتم خدایا به خدا قسم این زنم بشه آدم حسابت میکنم و باهات آشتی میکنم که در جواب انگشت شصتی مهمونم کرد.خلاصه خرید و رفت و ماهم در حضور مادر ناراحت از این که نتونستیم شماره بدیم.در کمال ناراحتی و غم صبح روز بعد پریسا اومد و به بهونه تعویض برند کانتوری که برده بود وایستاد نیم ساعت حرف زدن و … شماره مو بهش دادم و رفت.باز سه چهار روزی تو امپاس بودم که تلگرام برام پیام اومد سلام آقای یاسر ایکس نژاد…
خلاصه حرفا رو در مورد اجناس کسشرم زدیم و جوگیر شدم گفتم خانم ایگرگ نژاد من از شما خوشم اومده اگه ممکنه بیشتر آشنا شیم.مخه زده شد و گفتم دیگه رفتم قاطی مرغا که پریسا خبر از یه زندگی ناموفقش داد. پنچر شدم چون خط قرمز خانواده جهان چهارمیم بود.من ۱۷۵ قدمه ۷۵ وزنم و شومبولی به سایز ۱۷ خلاصه راضیم ازش.پریسا هم متولد ۷۳ قد یه وجب کمتر از من سینه۷۰و وزن ۶۰…دماغ عملی چشم و ابرو مشکی و لبخندی به شدت معجزه آسا و…عاشقشم
حرفامون به اونجا رسید که عشق بینمون دوطرفه است اما بزرگتر بودنش از من و زندگی ناموفقش خانواده منو راضی نمی‌کرد.تصمیم گرفتیم ازدواج سفید به قول جدیدا بکنیم و عشقمون رو نگه داریم.رفته رفته نزدیک شدیم به هم و من خواهان سکس بودم باهاش اما پریسا حدود ۵ ماه راضی نشد…ادامه داستانو خواستین می‌نویسم نخواستینم عشقین😘

نوشته: Yaser ba name


👍 2
👎 17
15401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936300
2023-07-06 01:36:50 +0330 +0330

تو خود خاص پندار نیستی،
دچار سندرم خود کیر انگاری مفرط هستی که البته توهمی بیش نیست و فی‌الواقع فقط یه بچه مزلف ابنه‌ای هستی

6 ❤️

936309
2023-07-06 02:07:32 +0330 +0330

والا بی ادب گاو همسن تو زیاد دیدم ولی بی ادبی که به بی ادبیش افتخار کنه نویره!
دوست نداشتم توهین کنم ولی نتونستم!
اسم کستانت رو باید میذاشتی «خود عن پنداری مزمن »
حیف وقت ، حیف نت

4 ❤️

936319
2023-07-06 02:27:09 +0330 +0330

ننویس لطفاً

1 ❤️

936351
2023-07-06 07:24:32 +0330 +0330

خو به کیروم همه داستان زندگی نکبتت.

1 ❤️

936354
2023-07-06 07:42:22 +0330 +0330

چند سال دارم تو این سایت داستان میخونم ، تاحالا نظر ندادم
ریدم ب مغزت پاراگراف اول رو خوندم حالم بهم خورد
کسخل پلشت
جاکش ننویس

1 ❤️

936402
2023-07-06 15:35:31 +0330 +0330

ننویس همین

0 ❤️

936438
2023-07-06 23:29:02 +0330 +0330

کس خواهرت کونی

0 ❤️

936493
2023-07-07 06:23:25 +0330 +0330

عنوان داستانت رو باید مینوشتی کسی که دلش واسه فحش خوردن گشاد شده چون ازهر خط و سطر داستان تا نحوه نگارش تا ادبیات نگارشیت فقط فحش خورش ملسه

0 ❤️

937708
2023-07-15 02:08:25 +0330 +0330

Kose kharo madaro tamoome adamaye mariz ke comment dadan, dastan vagheE kootah va kamelan relatable bood edamasham benevis , kiretam to dahane harki khoshesh naymad

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها