دخترک کبریت فروش

1401/10/29

دستهام توی جیبم بود.تا مغز استخونم به خاطر سرما داشت یخ میزد.با بخار هوای بازدمم بازی میکردم و به شوروهیجان مردمی ک اومده بودن پارک تا از هوای بعد از بارون لذت ببرن نگاه میکردم.شب قشنگی بود و نمیخواستم به اتفاقات تلخ‌ گذشته فکر کنم،پس برای حواس پرتیم روی صدای خش خش برخورد کفشم با برگهای خیس خورده تمرکز کردم. هیمنطور ک قدمهام رو آروم برمیداشتم تا زمان بگذره. چند متر جلوتر چشمم به یه دختر ک درحال روشن کردن سیگار بود افتاد. روی تاجِ نیمکت نشسته بود و پاش رو روی نشیمنگاه نیمکت‌گذاشته بود.با پررویی کنارش روی تاج نشستم و گفتم:
+آتیش داری؟
بدون هیچ حرفی فندکش رو از جیب کاپشنش درآورد و سمتم گرفت.
+اگه سیگار هم بهم تعارف کنی که خیلی خوب میشه.
سرش رو به سمتم چرخوند، رنگ چشمهاش قهوه ای روشن بود و احتمالا از پرروییم خوشش نیومده بود.قیافشو درهم کرد و گفت:
-بچه پرروهم هستی.
پاکت سیگار رو از جیب دیگه اش درآورد و گرفت سمتم.سیگار رو با فندک طلایی رنگش روشن کردم و گذاشتم گوشه لبم و کام اول رو گرفتم.توی تمام مراحلش سعی کردم جنتلمن و جذاب به نظر بیام.کام اول رو بیرون دادم و گفتم:
+پررو نباشی ک کونت میزارن،البته من پرروهم بودم بازم کونم گذاشتن.
همونطور ک هردومون به دختروپسری ک دست تو دست هم ازجلومون رد میشدن‌نگاه میکردیم گفت:
-معلومه دلت خیلی پره.
چشمم به کفشهاش افتاد و یاد جمله معروفِ "کفشهای هرشخص نشون دهنده شخصیتشه"افتادم.کفشهاش کتونی سفید بود.عمرا اگه میتونستم از روی کتونی هاش شخصیتش رو حدس بزنم. چشمهام رو به بندهای کتونی دوختم و گفتم:
+آره،اگه بهترین رفیق توهم با دوست دخترت میخوابید الان دلت پر بود.
کام عمیقی از سیگارش گرفت و سرش رو چرخوند و دودش رو به سمت من رها کرد.
-اگه اینجوری شده ک خاک تو سرت.
سرم رو به سمت صورتش چرخوندم.کلاه کاپشنش رو روی سرش داده بود و موهای خرمایی رنگش به راحتی دیده میشد.
+خاک تو سرم؟
به چشمهام خیره شد:
-آره،تعارف ندارم باهات،خاک تو سرت ک نتونستی جلوشون رو بگیری.سیگارم ک دیگه نصف شده بود رو روی لبم گذاشتم و به فکر فرو رفتم.بدم نمیگفت شاید اصلا مقصر اصلی خودم بودم،دوباره حس غمی ک چند لحظه ای از یادم رفته بود به سراغم اومد.ولی…
+ولی مگه میشه جلوی شما دخترارو گرفت؟اگه بخواین کاری رو انجام بدین هیچکس نمیتونه جلوتون رو بگیره،منم نمیتونستم جلوشو بگیرم.

  • راس میگی.کسی نمیتونه جلومون رو بگیره،ولی کاش قبل اینکه لازم باشه کسی جلومون رو بگیره یکم به کاری ک میخوایم بکنیم فکر میکردیم.میدونی چیه!ما دخترا بدجوری احمقیم.
    +حالا کی دلش پره؟تعریف کن،میشنوم.
    از روی تاج بلند شد و چهارزانو روی خود نیمکت نشست.
    -به خاطر یه پسر عوضی جلوی خونواده ام واستادم.الان نه پسره هست نه خونوادم.
    به تقلید ازش از روی تاج بلند شدم و کنارش نشستم.چند لحظه ای سکوت بینمون حکمفرما شد و مشغول سیگار کشیدن شدیم.چند لحظه بعد ک سیگارش تموم شد فیلترش رو پرت کرد و گفت:
    -یکی دیگه میکشی؟خیلی وقت بود اینجوری حال نداده بود بهم.
    +با کمال میل.
    یه چیزی توی این دختر بود ک جذبم میکرد.نیازی نبود بدونم چیه؛خودم رو تسلیم احساساتم کردم.دوباره پاکت رو سمتم گرفت و اینبار خودش فندک رو برام روشن کرد.سیگار رو روی لبم گذاشتم و سرمو خم کردم و با آتیش فندک روشنش کردم.سیگار خودش رو هم با انگشتهای لاکِ مشکی زده اش روشن کرد و کام اول رو عمیق گرفت.محو سیگار کشیدنش شدم،نمیدونستم مثل من سعی میکنه جذاب سیگار بکشه یا سیگار کشیدن تو خونِشه ولی هرچی ک بود من رو مجذوب خودش کرده بود.
    +میگم،اسمتو نگفتی!
    -نپرسیدی.
    +خو الان میپرسم
    -تمنا
    +قشنگه
    -هر اسم دیگه ای هم بود همینو میگفتی.
    +ولی روالش همینه، اگه نمیگفتم تو ذهنت ازم یه آدم بیشعور میساختی
    مکثی کرد‌.کامی گرفت.
    -چرا دعوتم نمیکنی شامو باهم بخوریم؟ازت خوشم اومده
    ذوق کردم.
    +ممنون میشم افتخار بدی و شام امشب رو با من بخوری.
    از روی نیمکت بلند شد و به چشمهام زل زد.
    -خونه ام همین دوتا کوچه پایینتره،همونجا یه سوسیس تخممرغی میزنیم.
    بلند شدم و روبه‌روش ایستادم.
    +پس منتظر چی هستی؟

    اصلا نفهمیدم چرا و چطور به این راحتی بهش اعتماد کردم.تا به خودم اومدم توی خونش ک نه،یه زیر پله اجاره ای،نشسته بودم و داشتم سوسیس تخممرغ لقمه میگرفتم.با یه لباس کاموایی یقه اسکی سفید جلوم نشسته بود و موهای خرماییش رو روی شونه هاش ریخته بود.حالا ک نور بیشتر شده بود توازن اجزای صورتش رو میدیدم،بینظیر بود.همونطور ک لقمه رو تو دهنش اینطرف و اونطرف میکرد گفت:
    -ببخشید اگه خوب نشده،یه امشبو بد بگذرون
    +نه خیلی هم خوشمزس،خیلی وقت بود اینجوری حال نداده بود بهم.
    گونه هاش قرمز شد.دور سفره کوچیک نشسته بودیم و از ماهیتابه با لقمه های بزرگ سوسیس برمیداشتیم.کثیف و گرم و خوشمزه. گذر زمان رو حس نمیکردم،چند لحظه بعد سفره رو جمع کرد و اومد کنارم نشست.به لبهای ظریف و قرمزش نگاه میکردم،خیلی دوست داشتم بدونم چه مزه ای میدن مطمعن بودم ک اون هم فکرش تومایه هایه فکر منه، اصلا به همین خاطر من رو دعوت کرده بود خونش.دلو زدم به دریا و به سمت صورتش رفتم،با دستم موهاش رو کنار دادم و لبهام رو به لبهاش چسبوندم،بینظیر بود.من مشتاقانه لب بالاییش رو میک میزدم و اون توی بوسیدن لب پایینم مشتاق تر بود.اونقدر با ولع لبهام رو میخورد ک کم کم مزه خون رو توی دهنم حس کردم.دستم رو ک روی گونه اش بود پایین تر بردم و از روی لباس روی ممه هاش کشیدم و سعی کردم نوکشو پیدا کنم اما سوتینش مانع شد.دستش رو پشت سرم برد و سرم رو به سرش فشار داد،انگار ک قصد نداشت حالاحالاها از خوردن لبهام دست بکشه.همونطور ک مشغول بوسیدن بودیم یک لحظه سرش رو از سرم جدا کرد
    -اگه میدونستم اینقدر خوشمزه ای کمتر غذا میخوردم.
    +کاش میتونستی مزه خودت رو بچشی.
    این رو گفتمو سرم رو به گردن استخونیش چسبوندمو مشغول خوردنش شدم.چند تا آه زیر لب گفت ک باعث شد حشری تر بشم.همزمان بیکار نموند و دستهاش رو روی بدنم حرکت میداد،معلوم بود ک بدجوری حشری شده‌.شدت مالیدن ممه هاش رو بیشتر کردم و ناله های زیر لبش شدت گرفت.طاقتم سر اومد و لباسش رو درآوردم.ترکیب سوتین مشکی و پوست سفیدش باعث شد کیرم داغ بشه.پوستش اونقدر سفید بود ک مسیر رگهای سبز رنگش راحت دنبال میشد.بدون باز کردن قفل سوتینش،ممه هاش رو بیرون آوردم.ممه هاش کوچیک نبودن اما بزرگ هم محسوب نمیشدن،یه هاله صورتی نوک سینه اش رو محاصره کرده بود.بدون معطلی یکی از ممه هاش رو توی دهنم کردمو محکم میک زدم. مثل یه آهوی مظلومِ بی‌دفاع ک تو دست صیادش اسیر شده حرکاتم رو دنبال میکرد و لذت میبرد.
    +تو تا الان کجا بودی دختر کبریت فروش.
    -تا الان رو ول کن،از الان دیگه مال خودتم.
    روی ممه اش از آب دهنم خیس خیس شده بود و همچنان لیسشون میزدم و ول کن نبودم.
    -اوووففف،بخور ک خوب میخوری،اومممم
    قفل سوتینش رو باز کرد و بالاتنه اش کامل لخت شد.همزمان من هم از خوردن ممه اش دست کشیدم و پیراهنم رو درآوردم.دستش رو روی ته ریشم کشید و گفت:
    -میخوام امشب خاطره انگیز ترین شب عمرمون باشه.
    حرفش داغم کرد.دست بردمو شلوار و شرتش رو باهم درآوردم.پاهای سفیدِ کشیده اش رو ک دیدم کیرم به شق ترین حالت ممکنش رسید و کم مونده بود شرتم رو پاره کنه.یه دختر خوشگل با موهای بلند و پوست سفید،،لخت جلوم نشسته بود و خودش رو تسلیمم کرده بود.قطعا تو اون لحظه خوشبخت ترین مرد دنیا بودم.لای پاهاش رو بسته بود،بیشتر از این طاقت نیاوردم.
    +بزا ببینم اون وسط چی قایم کردی خوشگله!
    درازش کردم و خواستم بین پاهاش رو باز کنم ک با عشوه میخواست بهم راه نده ولی من آمپر چسبونده بودم و اصلا زمان مناسبی برای عشوه اومدن نبود،با زور بین پاهاش رو باز کردم و سرم رو بینشون قرار دادم تا دیگه نتونه ببندتشون.با دیدن کص سفیدش از خود بی خود شدم.رسما بین پاهاش دریاچه درست کرده بود بس ک خیس شده بود.قبل از اینکه اولین تماس زبونم رو با کصش برقرار کنم،با باز کردن لبه های کصش رنگ صورتی داخلش رو دیدم.خیلی آروم زبونم رو به چوچولش رسوندم.با اولین تماس آنچنان تکونی به کمرش داد ک دست کمی از ارضا شدن نداشت.خیلی حشری بود و بی اندازه داشت لذت میبرد و از شدت لذت بردنش من هم به وجد اومده بودم.حرکت زبونم رو تندتر کردم و از پایین تا بالای کصش رو میلیسیدم و به نقطه حساس کصش ک میرسیدم تمرکزم رو بیشتر میکردم.آه و ناله هاش خونه رو پر کرده بود.با شنیدن صداش مُصِر تر شدم و شدت زبون زدنهام رو بیشتر کردم.دستهام رو از روی رون پاش برداشتم و جفت ممه هاش رو محکم گرفتم و مالیدمشون.دیگه طاقت نیاورد و با یه لرزش شدید و ترشح زیاد ارضا شد.روی زمین ولو شد و با اشاره دستش بهم فهموند ک دیگه لازم نیست کصش رو بخورم.بلند شدم و از بین پاهاش روی بدنش افتادم.چشمهاش رو به چشمام دوخت و گفت:
    -تاحالا اینجوری ارضا نشده بودم.خاک تو سر دوس دختر بی‌لیاقتت.
    +حالا نمیخواد با اوردن اسمش گوه بزنی تو حالمون،هنوز تموم نشده ها در جریانی که؟
    با یه حرکت چرخید و جاهامون رو عوض کرد،حالا من دراز کشیده بودم و اون روی من بود و نفسهامون به صورتهامون میخورد.
    -معلومه ک تموم نشده؛تازه گیرت اوردم.
    همونطور پایین رفتو شلوارم رو ک هنوز پام بود درآورد.کیرم شقِ شق بیرون افتاد و با دستهای تمنا تماس پیدا کرد.با اولین تماس اوففف بلندی گفتم ک باعث شد تمنا لبخندی بزنه.لبهای ظریفش رو نزدیک کیرم کرد و زبونش رو دور سوراخش چرخوندو با یه حرکت نصف کیرم رو توی دهنش جا داد.سروصدام با ریتم بالاپایین شدن لبهاش روی کیرم هماهنگ شد.تقریبا حرفه‌ای بود ولی اصلا دوست نداشتم به این فکر کنم ک با کس دیگه ای سکس داشته.آب دهنش روی تخمام جاری شده بود،اگه یکم دیگه کیرم رو میک میزد آبم میومد و این آخرین چیزی بود ک میخواستم.با فشار دست بهش فهموندم بس کنه،بلند شدم و سرپا ایستادیم.
    +برا شروعِ پایانِ شب خاطره انگیز آماده ای؟
    منتظر جوابش نموندم و چرخوندمش،طوری ک کون نه چندان بزرگ،اما خوش فرمش با کیر سیخ و لزج شده از آب دهنش تماس پیدا کرد.بهش چسبیدم و هُلش دادم تا بره و روبه‌روی آینه سرپای گوشه هال بایسته.
    +میخوام امشب رو تا آخر عمر یادت بمونه.
    لبخندی زد،احساس کردم از اینکه جلوی آینه بود و بدن لختمون رو تو بغل همدیگه میدید خجالت کشید ولی اهمیتی نداشت چون قرار بود یه آینه زِپِرتی لذتمون رو چندین برابر کنه.همونطور سرپا یکم زانوهام رو خم کردمو کیرم رو دم سوراخِ خیسش تنظیم کردم،همزمان با دیدن چشمهای خمار از حشرِ تمنا کیرم رو فرو کردم داخل کصش.همینکه کیرم گرمی کصش رو احساس کرد جفتمون آه بلندی کشیدیم.
    +دوسش داری؟
    -آره خیلی خوبههه
    چند لحظه ای کیرم رو توی کصش نگه داشتم تا آبم مثل خروس بیرون نپاچه،از موقعیت استفاده کردم و دستام رو از زیر بغلش رد کردمو ممه هاش رو توی دستم گرفتم.بیشتر از اینکه از لمس ممه هاش لذت ببرم،از اینکه توی آینه بدن لختش رو ک با دستم تماس داشت میدیدم لذت میردم.با استفاده از ممه هاش بدنش رو محکم گرفتمو شروع کردم به تلمبه زدن،جوری تلمبه میزدم ک با هر ضربه ام تلاش میکرد خودش رو خم کنه اما نمیزاشتم.
    -آییی یواشترررر اوووممم
    +جووون
    -اووففف وحشی آرووم آیییی
    صدای ناله هاش خونه رو برداشته بود.چند لحظه ای ک تلمبه زدم‌،دستم رو از روی ممه هاش برداشتم و مچ دستهاش رو با دستام گرفتم. تلمبه هام رو با فاصله زمانی بیشتر اما محکم تر میزدم.با هر ضربه ام کیرم تا اخر وارد کصش میشد و شکمم به کونش میخورد و ممه هاش در جهت‌و‌خلاف جهت عقربه های ساعت میچرخید.تمنا چشمهاش رو بسته بود و فقط و فقط ناله میکرد.با دیدن لرزش های بهشتی ممه هاش داخل آینه،بینهایت تحریک شدم.مچ دستش رو رها کردم و دستم رو از بغل شکمش به کصش رسوندم و شروع به مالیدن بالای کصش کردم.از توی آینه صحنه بینظیر گاییده شدن،مالیده شدن و لرزیدنش رو میدیدم‌.همونطور ک چشمهاش رو بسته بود گفت:
    -محمد تند تر بزن دارم میام.بمال براام بمااال آبم داره میاد.
    سرعت تلمبه ها و مالیدن کصش رو بیشتر کردمو تمنا با یه لرزش طولانی برای بار دوم ارضا شد‌.با دیدن لرزش بدنش من هم با تمام فشار توی کصش ارضا شدم.دیگه نمیتونست روی پاهاش وایسته.منم دست کمی از تمنا نداشتم.هردومون همونجا روی فرشی ک از شدت ترشحاتمون نم برداشته بود دراز کشیدیم.چند لحظه بعد ک حالمون جا اومد،به بغلم خزید و بوسه آرومی به لبهام زد.
    -امشب بهترین شب عمرم بود.ممنونم ازت.
  • تازه کجاشو دیدی،قراره از این شبا زیاد داشته باشیم دخترک کبریت فروش…

اگه خوشتون اومد حتما حتما کامنت و لایک کنید تا داستان بره تو برگزیده ها و انگیزه ای بشه برام ک همچنان بنویسم براتون :X

نوشته: صاحارا چان


👍 75
👎 4
45601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911321
2023-01-19 02:10:52 +0330 +0330

خوب بود. ولی تو اون حال از کجا دیدی سینه هاش خلاف جهت عقربه ساعت میچرخید؟ باید امتحان کنم ببینم میشه؟!!! 😂😂

1 ❤️

911324
2023-01-19 02:29:28 +0330 +0330

امیدوارم تهش بازی با احساسات کسی تموم نشه

2 ❤️

911328
2023-01-19 02:48:55 +0330 +0330

تصورات آغشته به صابون گلنار و جق بد موقع!!!

0 ❤️

911374
2023-01-19 11:32:49 +0330 +0330

زیبا

1 ❤️

911376
2023-01-19 12:11:00 +0330 +0330

فضا سازی و تصویر سازیت بینظیرههه

3 ❤️

911378
2023-01-19 12:48:31 +0330 +0330

زیبا و قشنگ نوشتی

1 ❤️

911387
2023-01-19 14:26:32 +0330 +0330

بابت لایک کامنت و اظهار لطفتون خیلی خیلی ممنونم

1 ❤️

911401
2023-01-19 16:13:41 +0330 +0330

از کجا فهمید اسمت محمد بود؟

1 ❤️

911408
2023-01-19 18:55:41 +0330 +0330

بد نبود، می تونه ادامه داشته باشه.

1 ❤️

911420
2023-01-19 21:55:13 +0330 +0330

فقط تا اونجاش خوندم که لبشو مکیدی
اول که سیگارت داد،بعدشم شامت داد خودشم بردت خونه خالی آخرش هم بهت کص داد لابد
براد کی بودی تو

1 ❤️

911484
2023-01-20 06:21:45 +0330 +0330

سلام رفیق
خوب صجنه سازی کردی وپردازشت خوب بود .اما از یه نکته مهم غافل بودی بهداشت وکاندوم چی شد .این وسط با اجازت من دیس لایک میدم تا دفعه بعد بهداشت روفراموش نکنی ایدز و بیماری های مقاربتی وخطرناک .وهرچند میدونم که این داستان هست .اما درنوشتن هم مد نظر قرار بده/ سپاس

2 ❤️

911501
2023-01-20 08:59:10 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

911522
2023-01-20 10:48:06 +0330 +0330

یه سری مشکلات داشت مثل چرخیدن جهت عقربه های ساعت و اینکه اسمتو از کجا میدونست اما کلیت داستانت خوب بود سعی کن سری های بعدی نقص داستانتو بگیری

1 ❤️

911542
2023-01-20 14:33:59 +0330 +0330

تعریف زیاد شده از نوشته ای که میتونست خیلی بهتر از چیزی که اینجا آپلود کردی باشه. اگه از نقد هم به اندازه تعریف خوشت میاد میتونی بهم پیام بدی‌. موفق باشی

1 ❤️

911546
2023-01-20 15:59:16 +0330 +0330

قشنگ بود ولی معلومه زایده ذهنه

1 ❤️

911579
2023-01-21 00:53:24 +0330 +0330

قشنگ بود ایول

1 ❤️

911723
2023-01-22 02:46:29 +0330 +0330

Khosheman amad

1 ❤️

913355
2023-02-02 16:03:00 +0330 +0330

آخه کسکش مثلا با این داستانت فک میکنی همه راست میکنن

0 ❤️

913368
2023-02-02 19:36:03 +0330 +0330

اول سکس با ساک زدنش نزدیک بود آبت بیاد توی دهنش.یعنی به اوج تحریک رسیدی و وقتی یک مرد به اون نقطه برسه.هرچقدرهم بکشه بیرون وسرکیرش روبگیره تا حسش فروکش کنه نمیتونه یانهایتش چندثانیه میتونه کنترل کنه.مخصوصا اگربایک شخص که باراول باشه محاله وقتی اینقدرتحریک شدبعدش بتونه اینهمه سکس کنه.من بعداون حرفت هرلحظه منتظر ارضاشدنت بودم اما شما انگار نه انگار داشتی پوزیشن عوض میکردی.
این جای داستانت قابل هضم نیست بهتربود یجوردیگه توضیح میدادی مثلا اوج تحریک رسیدی گفتی دربیاره ازدهنش اما اون گفت میخوام طعمشو بچشم و…بعدباردوم ادامه میدادی به سکس واین پوزیشن ها روبیان میکردی منطقی تربود.
ویاابهام زیادداشت.اشناییشون.پیشنهاد شام ازطرف خانم.اصلا تاریک بود شخصیتش که کی بود چی بود چراتنهاست دختره یا متاهل بوده.وچندتا مورددیگه.یا پسره راحت سکس کرد بدون کاندوم باشخصی که اولین باره دیده وشاید جنده باشه وهزارجوربیماری واگیردارداشته باشه.وقتی ارضاشدداخلش ریخت طرف اعتراض نکرد.وکلا هرموضوعی که توی متن بازکردی نصفه رها کردی وهیچ کدوم رو روشن وکامل بیان نکردی خواننده با کلی علامت سوال درگیرنشه.
احتمالا اینهمه لایک خورده درحال ارضاشدن ودست مالی بودن ونفهمیدن چی خوندن وچون اون لحظه ارضاشدن باهاش گفتن خوبه لایک.امااصلا داستان خوبی نیست.البته جسارت نمیکنم اما اگر کاملتر بیان میشد خوب بود.

1 ❤️