دختر صاحبخونه

1401/02/01

سلام دوستان
سامان هستم 36 ساله وتو یه شرکت ساختمانی مشغولم و داستان من از اونجایی شروع شد که شرکت یه پروژه تو خراسان شمالی (یه منطقه محروم و مردمش هم ترکمن بودن) برداشت و من هم به عنوان سرپرست کارگاه رفتم اون منطقه و چون فاصله تا شهر دور بود مجبور بودیم کل هفته رو اونجا باشیم و برای همین دنبال خونه برا اجاره بودیم با هزار مکافات و خواهش با ریش سفیدی آخوند روستا یه خونه گلی بهمون اجاره دادن و ما هم شروع کردیم به تجهیزش و یه صاحبخونه داشتیم که معتاد بود و از این کون گشادها که تنها درآمدش قالی بافی زن و دخترش بود و یه تکه زمین دیم و یه گاو از وقتی هم که ما مستقر شدیم کرایه خونه هم بهش اضافه شده بود این کارش شده بود نشستن کنار بساط نشئه ، به صاحبخونه گفتم یه آشپز واسه ما پیدا کن که چند نفر استاد کار میان براشون غذا درست کنه و خونه رو مرتب کنه و اگه هم کسی لوازم خواست تحویل بده و تحویل بگیره این گفت باشه و رفت روز بعد اومد و گفت کسی رو پیدا نکردم ولی خانمم هست آشپزی می کنه خودم هم وسایل تحویل میدم و تحویل می گیرم که بعش گفتم ولی ممکنه گاهی روزها ما خونه باشیم و یا بازدید کننده که میاد میاریم اینجا ( یه کانکس به عنوان دفتر تو حیاط گذاشته بودیم ) گفت اون روزها خونه خودم غذا درست میکنه من براتون میارم (خونه اش هم تو اون حیاط بود بین دئ تا خونه رو با نی حصار کرده بود) من هم قبول کردم و دیگه روزها مشغول بودیم و شروع پروژه و دردسرهای خودش بعد از مدتی سرم خلوت شد و کارها رله شده بود و منم بیشتر دفتر بودم گزارش تهیه میکردم و کارهای حساب کتاب کارگرها و فاکتورهای خرید که اونجا بیشتر دخترش میومد نظافت ، یه دختر حدوا 17 الی 18 ساله لاغر و سبزه ، یه روز وسط روز که برگشتم داشت دفتر و تمیز میکرد که رفتم تو سریع اومد بره بیرون که گفتم کارتو انجام بده ولی بدون هیچ حرفی رفت و بیرون نزدیک خونه ایستاد و منم از پنجره نگاهش میکردم که داره با خجالت نگاه میکنه بهش اشاره کردم بیا و اونم هیچ حرکتی نکرد و منم دوربین نقشه برداری برداشتم و رفتم و این داستان و شب به استا کار آرماتور بند گفتم اون توضیح داد اینجا اینجوری زن حق حرف زدن با مرد غریبه رو نداره حتی فامیلاشون اگه اونجا بغلش هم میکردی صداش در نمی اومد چون از آبروش میترسه روز بعد هم کنجکاوی و هم شهوت (دوهفته بود اونجا بودم ) ساعت 9 برگشتم کارگاه (خونه) دیدم مراد تو اتاق کارگرها پای بساطه و یکی هم تو آشپزخونه است رفتم به بهانه آب خوردن دیدم همون دختره و این دفعه دیگه نرفت بیرون منم آب و برداشتم اومدم بیرون رفتم تو کانکس و قبل رفتن به مراد گفتم مراد دفتر گرد و خاک داره یه دست بهش بکشین فردا ناظر میاد که گفت چشم مهندس من رفتم تو کانکس اونم به ترکمنی با دختره صحبت کرد و دیدم بعد چند دقیقه دختره و مراد با هم اومدن و دختره شروع به تمیز کاری کرد و باباش هم دم در وایستاده بود که منم نقشه رو برداشتم گفتم همه چی رو مرتب کنین تا برگردم و رفتم بیرون چند دقیقه تو کوچه صبر کردم چون میدونستم من برم مراد برمیگرده اتاق و دیگه نمیاد و بعد از چند دقیقه برگشتم و رفتم تو کانکس که دختر اومد بره که جلوش گرفتم گفتم کارتو تموم کن من کاریت ندارم بابات هم تو اتاقه دختره دوباره مشغول شد و ازش پرسیدم اسمت چیه که با خجالت و تپق گفت آینه که گفتم اسمت مثل خودت قشنگه که سرخ شد و لبخند زد منم بلند شدم و رفتم از پشت بغلش کردم که دیدم بدون هیچ حرکتی مثل مرده رنگش سفید شده و کاری نمیکنه یه خورده سینه اش و از رو لباس مالیدم و تو گوشش گفتم خوشگلترین دختر روستا مال منه که دیدم باز هم خندید و یه خورده مالیدمش و ازش لب گرفتم بهش گفتم از این به بعد مال منی اگه دوست داری بیا پیشم و رفتم کنار و اونم زودی رفت تا ظهر به این فکر میکردم گه اگه بیاد کجا و چطوری بکنمش که بعد نهار نرفتم سر پروژه و رفتم تو کانکس و همش از پنجره بیرون نگاه میکردم که آینه رو ببینم که ساعت 4 با یه دختره اومد و تا من پشت پنجره دید خندیدن و رفتن و دیگه مطمئن شدم فقط باید مکان گیر بیارم و چند روزی بود فقط لبخند بینمون بود و فرصت نمیشد تنها بیاد که یه روز صبح مراد اومد و گفت یه کار دارم باید برم شهر نیستم منم گفتم باشه فقط بگو نهار یه ربع مونده بیارن بذارن آشپزخونه اینجا که گفت باشه و رفت و منم زدم بیرون و بعد نیم ساعت دیدم با خانومش داره میره که گفتم موقعشه برگشتم خونه و منتظر موندم آینه بیاد و اونم تا اومد تو حیاط اشاره کردم اومد سمت کانکس که تا اومد گرفتم بغلم و بوسه بارونش کردم و مالیدنش و اونم بی حرکت و قرمز شده بود و منم شروع کردم لباسشو و در آوردم و یه دختر لاغر اندام استخونی و یه کس کوچیک و با مو شروع کردم خوردن کسش که اونم فقط تند تند نفس نفس میزد و یه خورده که خوردم و مالیدم ارضا شد و بعدش لباسم رو در آوردم کیرم دادم بخوره بعد یه دقیقه کشیدم بیرون دندون میزد و یه تف زدم دم سوراخ کونش و شروع کردم مالیدن اونم بی حرکت بود نگاه میکرد تا انگشت و کردم توش یه ناله ریز زد و گفتم برگرد که دیدم روشکم خوابید که گفتم نه حالت سجده شو و یه خورده دیگه انگشت کردم سر کیرمو تف زدم و گذاشتم روسوراخش یه هل دادم خودشو سفت گرفت که گفتم شل کن که راحت بره دیدم گوش نمیکنه یه سیلی زدم به باسنش که ترسید و شل کرد به زور کیرمو کردم توش و شروع کردم به مالیدن کسش اونم اولش که گریه میکرد ولی بعد یه دقیقه اروم شد منم کشیدم بیرون و یه خورده تف انداختم رو سوراخ و یکم هم زدم به کیرم دوبار کردم توش که خوشو کشید جلو منم تا ته فشار دادم که جیغ زد این دفعه شروع کردم تلمبه زدن بعد چند دقیقه آبم اومد و ریختم توش و روش دراز کشیدم اونم تند نفس میزد یه دقیقه که روش بودم کیرم از توش امد بیرون و آبم هم پس میزد روی میز کار یه دستمال کاغذی بود برداشتم و کونش تمیز کردم که دیدم یه خورده خون اومده و بهش گفتم پاشو که دیدم نمیتونه و کمکش کردم بلند شد لباس پوشید و بهش گفتم برو استراحت کن خودم نهار درست میکنم تا 6 ماه که اونجا بودم چند بار دیگه کردمش و همیشه موقع نظافت کانکس حسابی می مالوندمش و اگه میشد یه ساک هم میزد و تو این 6 ماه آب کیر بهش ساخته بود و آب زیر پوستش افتاده بود .

نوشته: سامان


👍 23
👎 15
68001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

869907
2022-04-21 01:05:37 +0430 +0430

تو که راست میگی چاقال. مراد بابای دختره، به همراه سایر مردهای روستا، انقد گاییدنت که هنوز از دردش زوزه میکشی


869954
2022-04-21 03:42:44 +0430 +0430

سامی جون بیخی بابا از کون دادنتهات تو کانکس بگو شنیدم اوستا کارها دونفر میکردنت مشتی و خودت بهشون تف تقدیم میکردی تا نمک گیر بشن

0 ❤️

869986
2022-04-21 08:42:26 +0430 +0430

معلومه ترکمنها خوب کونت گذاشتن که میسوزی کونی

0 ❤️

870004
2022-04-21 11:47:55 +0430 +0430

داستان کون دادنت تعریف کردی

0 ❤️

870007
2022-04-21 12:14:37 +0430 +0430

تو که راست میگی ولی کیر خر تو اول تا آخر دروغگو

1 ❤️

870051
2022-04-22 00:03:33 +0430 +0430

مهندس! مهندس! اینم به اونت بندس ( مراد)

0 ❤️

870144
2022-04-22 06:14:16 +0430 +0430

دروغ گو پدرسگ فقط همین لایقته

0 ❤️

870169
2022-04-22 10:55:18 +0430 +0430

اگه یکم درعالم واقعیت عرضه داشتی می‌تونستی بکنیش.البته بدون که دخترروستاییاتمیزنیستن عمرا اگه بتونی کوسشوبخوری یالبی بگیری.حالت بهم میخوره…زیادهوس نکن مهندس جقی.نکردن ازکردن بهتره

0 ❤️

980488
2024-04-20 12:23:28 +0330 +0330

من ک میگم مرده نعشه میکرده کونت گذاشته الان داری گو خوری میکنی ک اره بکنی مثلا

0 ❤️




آخرین بازدیدها