ساحل (1)

1402/12/08

تو داستان ، مکان ها تاریخ ها اسامی ها و چیزهایی که خودم تشخیص میدم تغییر میکنه چون ممکنه آشنایی بده بنابراین به این سه عامل زیاد توجه نکنید

اسمم امیره بچه درس خونی نبودم ولی یکم قیافه داشتم که باهاش دختر بازی میکردم. هر چقدر تو درس ضعیف بودم برعکس تو دختر بازی با دوستانم حرفه ای بودم. ته کلاس رو دیگه همه میدونن کجاست پاتوق ما هم اونجا بود. دنیا برای من و دوستام مثل سیاوش، هومن رستمی، حمید نوری،ممد سلمانی به کیرمون هم نبود.من و دوستام جای توجه به درس تو کلاس با دوست دخترامون لاس میزدیم. با سیاوش دوتایی دوست دخترشو از کون کرده بودیم با هومن از دبیرستان جیم میزدیم میرفتیم گیم نت بازی آنلاین میکردیم یا تو راه دبیرستان دختر بازی میکردیم. با حمید قلیون می کشیدم و با بقیه دوستان هم مثل بقیه دختر بازی و کس کلک بازی میکردم.

اولین کون رو دوم دبیرستان کردم مال دوست دختر سیاوش بود. زود داماد شدم هیچ وقت اولین بار یادم نمیره تا کردم توش آبم اومد… بعد از اون همدیگه افتادیم رو مدار کون کردن هر دختری پا میداد با دوستان میکردیم. ممد سلمانی حتی تو دبیرستان خودمون کون پسر کرده بود. اون موقع که من دوم دبیرستان بودم یکی از این کلاس بالایی ها هم قصد کون منو داشت که خودم ختم این کارها بودم و کون ما آکبند موند…
سوم دبیرستانی که شدم گواهینامه رانندگیم رو گرفتم 18 سالم کامل شده بود از 15 سالگی ماشین پدرمو سوار میشدم باهاش تو مسیر دبیرستان با بچه ها دختر بازی می کردیم . گاهی اوقات هم دوستامو با دوست دختراشون سوار میکردم اونها هم تو ماشین و صندلی عقب لب بازی و حال و حول میکرد منم از تو آینه نگاشون میکردم.
با بزرگتر شدنم چه از نظر سنی و چه از نظر تحصیلات کم کم نگاه من از روی دخترای تو خیابون به داخل خونه هم کشیده شد. ساحل خواهرم خیلی کس شده بود بیشتر از حد تصورم زیبا شده بود بدن و اندامش فوق العاده بود. زیباییش روز به روز بیشتر میشد واین برای من ویران کننده بود.
مگر یه دختر چقدر میتونه خوشگل باشه؟ موهای مشکی تا پائین کمر ابروهای کشیده پرپشت و مشکی چشمهای عسلی بینی قلمی و خوش تراش…صورت گرد و دندانهای مرتب و سفید و از همه مهمتر لبهایی که انگار فقط مخصوص صورت ساحل ساخته شده هیکل و اندام میزون در حد همون دختر 17-18 ساله کمر باریک و یه کون برجسته و خوش تراش اینقدر هماهنگ با بدنش بود که انگاری با قالب کون سازی ساخته شده تا بی نقص باشه پاها و ران های پر و خلاصه سینه هایی که تو اون سن وقتی راه میرفت انگاری بادکنک به راحتی تکون میخورد و منو دیونه میکرد. همه چیز این دختر میزان بود و نقصی تو بدنش نداشت برای همین دو سالی بود که تو کفش بودم.
دو دسته افراد هستن که به سمت خواهرشون گرایش پیدا میکنن.
اولین دسته پسرهایی هستند که توانایی رفاقت با دخترای غریبه رو ندارن یا نمیتونن با دختری دوست بشن خوب طبیعی هست که خود به خود به سمت خواهرشون کشیده میشن و دوست دارن با خواهرشون حال کنن.
دومین دسته کسانی هستند که زیبایی و خوشگلی خواهرشون چنان زیاده که با وجود داشتن دوست دختر باز هم تمایل به کردن و حال کردن با خواهرشون دارند و من از همین دسته بودم
ساحل لامصب برای من یه چیز دیگه شده بود یه جوری یه فرشته زیبا. این تمایل من به ساحل به یکباره به وجود نیامده بود. از زمانی که ساحل سال اول دبیرستان بود و من سال دوم بودم و هنوز مردود نشده بودم همزمان با دختر بازی های من نوع نگاهم به ساحل و بدنش هم کم کم تغییر میکرد. این نوع نگاه من به ساحل و بدنش در آن زمان گذری و مقطعی و زمانی بود که ساحل تو خونه آزادتر لباس می پوشید ولی وقتی به سال دوم و سال سوم دبیرستان رسید خوشگلی و زیبائیش بیشتر رشد، اندام و هیکلش بیشتر رشد کرد و سینه ها و کونش به طرز وحشتناکی برجسته و تحریک کننده شده بود.
تا زمانیکه ساحل سوم دبیرستانی شد من از همون دبیرستانی که ساحل توش درس میخوند چندتا کون کرده بودم با این وجود هنوز احساس کمبود میکردم. هیچ کدوم از اون دخترایی که من کرده بودم خوشگلی و زیبایی و استیل بدن ساحل رو نداشتن. خواهرم یه کس به تمام معنی و گوشت خالص شده بود وقتی خونه بودم چشمم مدام رو سینه ها و لای پا و کسش و به خصوص کونش بود که تو شلوارک خانگی و نازک موقع راه رفتن مثل ژله می لرزید. اکثر مواقع موقع تلویزیون دیدن به صورت خوابیده و دمر فیلم تماشا میکرد موقع خنده بدنش و اون کونش موجی از لرزش ایجاد میکرد و من بیچاره دچار ضعف و سستی میکرد. برای دیدن بدن لختش کارهای عجیب و غریب و خطرناکی کرده بودم یه روز از عمد شیشه درب حمام رو شکسته بودم و قبل از اینکه پدرم از سر کار برگرده و شیشه بر بیاره خودم شیشه بر آوردم و یک شیشه ساده به درب حمام انداختم . بعد از این مشمپای شیشه مات کن گرفتم از سمت داخل و بیرون به شیشه چسباندم و به این شکل قصد داشتم بتونم به داخل دسترسی پیدا کنم.
با شکسته شدن شیشه درب حمام پدرم کمی غر غر کرد و منو سرزنش کرد ولی کار خاص دیگه ای نکرد. میدونستم پدر و مادرم حتی یک درصد هم به عمدی شکستن شیشه درب حمام شک نمیکنن…
درست یک هفته بعد از این جریان کار اصلی رو انجام دادم زمانیکه کسی خانه نبود با فندک سر پهن یک میخ رو حسابی داغ کردم و روی قسمت گوشه پائینی شیشه به طور مساوی و روبروی هم از داخل و خارج قرار دادم تا برچسب مات روی شیشه به اندازه سر میخ کنده بشه و از بین بره. با این کار تنها قسمتی از حمام قابل رویت بود و همون هم برای من کافی بود. بدین شکل دید زدن بدن لخت ساحل در حمام برای من مقدور شده بود . با توجه به کارمند بودن پدر و مادرم و خانه نبودن آنها این کار برام آسان و با امنیت بود. اگه تو اون چند روز اتفاق خاصی نمی افتاد یکی از روزهای مهرماه با دیدن بدن لخت ساحل نقطه عطفی در زندگی من میشد ولی شانس تخمی من به خاطر عدم گرمایش سرویس آبگرمکن پدرم یک سرویس کار حمام و دستشویی آورد حمام و دستشویی رو سرویس کرد حتی شیشه پنجره حمام هم از همون مدل قبلی کار گذاشت و من هم همچنان در حسرت دیدن بدن لخت ساحل اون کس و کون ناز و پستونش سوختم. این یک مورد از چندین کار عجیب و غریبی بود که در مورد ساحل کرده بودم. البته خود ساحل هم در کشیده شدن من به سمتش برای گائیدن و کردنش مقصر بود. علاوه بر خوشگلی و زیبایی اندامش پوشیدن لباس های خیلی باز تو خونه، رفتارهای سبک سرانه و جلف گرایانه با پسرهای فامیل مثل پسر دایی ها و پسرخاله… به خصوص تو مجالس عقدکنان و عروسی ، دستمالی شدنش تو همین مجالس عقدکنان و عروسی توسط غریبه ها و فامیل و رفاقت و دوستی با دخترانی که اهل حال بودن و من یکی از همین دوستان صمیمیش رو که اتفاقا به خونه ما هم رفت آمد داشت کرده بودم و از همه مهمتر اینکه یک روز تو خیابون مدرسشون با یک پسر موتور سوار در حال گفتگو و خنده دیده بودمش …
.همه اینها عواملی بود که باعث شده بودن احساس کنم ساحل میخواره و من دوست داشتم جزو کسانی باشم که میخارونمش…
خانواده ما اصلا مذهبی نبودن و شاید رفتار خودسرانه و جلف گرایانه ساحل به همین خاطر بود تو خونه کسی هم به ساحل بابت حجاب سخت نمی گرفت بیشتر وقتها جلو پسرعموها پسرخاله ها و پسر دائی ها بدون روسری و بیشتر با بلوز و شلوار بود. پدر و مادرم هر دو تحصیل کرده و کارمند بودن …در یکی از مناطق شمالی تهران زندگی میکردیم و وضع مالیمون هم به خاطرمیراث پدربزرگم بد نبود.
با اینکه ساحل سوم دبیرستان بود و من یک سالی ازش بزرگتر بودم ولی سال دوم دبیرستان رو درجا زدم و سر همین کس کـلک بازی ها و دختر تور کردن و گـائیدن یک سال عقب افتادم از نظر تحصیلی ساحل به من رسید کلی هم از طرف پدرم تحقیر شدم… البته باید پیش دانشگاهی می بودم. با این حال هنوز دست بردار نبودم و بیشتر روزها تو راه دبیرستان تا خونه با دوستام مزاحم دخترهای هنرستانی و دبیرستانی که همیشه جلوی طـلا فروشی های خیابون گـله ای پـاتوق میکردن میشدیم. اونها رو اگه میشد و شرایط مهیا بود انـگشت میکردیم و رد میشدیم. خود من اگه دختری پا میداد باهاش دوست میشدم و اینقدر تو اون مدتی که باهاش دوست بودم بهش میگفتم دوست دارم و از همه دخترای دیگه برتری و قربون صـدقش میرفتم که با کمی مخ زنی بیشتر خرج کردن مقداری پول راضیش میکردم و خونه که می اومد با یه مقدار مالش جزئی پـستونش بی حال میشد و خودش کونش رو به گائـیدن میداد. بعد از کون دادن هم به محض اینکه از خونه بیرون می رفت رابطشو با من قطع می کرد جوری که انگاری تا حالا منو ندیده. برای همین کارهاشون بود که وقتی مخشون رو میزدم و میاوردم خونه چون میدونستم دفعه بعدی در کار نیست گاهی وقتها اشـتراکی با دوستان کون میکردیم.
کار هر روزمون همین بود الاف دختر شدن و دختر بـازی تو کوچه و خیابون…
بالاخره یه روز هم تو دختر بازی هامون ساحل و دوستاش جلو راه ما سبز شدن که من نفهمیدم اینها هستن و کار بدجوری به هم گره خورد …اون روز چهارشنبه بود از دبیرستان به سمت شرکت بابای هومن در حال حرکت بودیم و قصدمون این بود که زودتر خودمون رو به شرکت برسونیم و تا تعطیل نکردن چند دقیقه ای با ویزیتورهای دختر شرکت باباش لاس بزنیم. تو مسیرمون از چهارراه رد شدیم حواسم به ماشین های عبوری بود که نزنن کونمو پاره کنن یهو با صدای کش دار و بلند هومن که گفت امییییر کـونوووووووووووووو دریاب یه هفته هست تو کف اینم…
به جلو نگاه کردم چهار تا دختر که مانتوی مدرسه یه شکل داشتن 10 -15 متر جلوتر از ما در حال رفتن بودن.
اوف جون و آخ کون وای کون… کردن هومن باعث شد منم حرفاشو تکرار کنم کون دختر سمت چپی بد جوری فاز میداد.
به قصد رفاقت و مخ زنی نزدیک تر که شدیم یهو دیدم زرشکـککککککککک این که ساحل خواهرمه. کم مونده بود همونجا سـکته کنم. داشتم دیونه میشدم .تو یه لحظه موندم چیکار کنم. اصلا قدرت فکر کردن نداشتم. هر لحظه امکان داشت هومن بهشون تیکه بندازه و اونها برگردن و منو با هومن ببینن. اونوقت با توجه به اینکه میدونستم مخاطب هومن ساحل هست خیلی ضایع میشد. اگه ساحل منو با هومن میدید و حرفهای هومن رو می شنید من بد جوری جلوی ساحل ضایع میشدم. اگه هم هومن می فهمید همین دختره که در موردش حرف می زدیم خواهرمه اونوقت حرف هایی که من درمورد ساحل و کونش زده بودم آبرومو می برد. حسابی وا داده بودم. تنها چیزی که اون لحظه به ذهنم رسید این بود که خیلی زود خودمو از هومن عقب بکشم. سریع عابر بانک کنارمو بهونه کردم و اونجا پشت به اونها ایستادم. این کار یه فایده داشت و اون اینکه یا هومن هم می اومد با من کنار عابر بانک و بی خیال دخترها می شد یا اینکه منو بی خیال میشد و دنبال اونها می رفت. در هر دو صورت من از این ضایع شدن خلاص میشدم. بعد از چند لحظه وقتی هومن رو کنار خودم ندیدم فهمیدم دنبال اونها رفته. نفسی راحت کشیدم . تازه مخم داشت حالت عادی به خود می گرفت. دو تا کارت عابر بانک همراهم بود که از هیچ کدومش استفاده نکردم اگه هومن دنبال اونها نمی رفت مجبور به استفاده میشدم.
در حالیکه آروم به حرکت کردنم ادامه میدادم کارت عابر بانکو تو جیبم گذاشتم و به سمت خونه حرکت کردم.ذهن درگیری داشتم. سر چهار راه دوم هومن منتظر من ایستاده بود. هیچ حسی بهش نداشتم. اون که خبر نداشت دختری که داشتیم در موردش کس شعر میگفتیم خواهر منه… نمیدونستم جریان رو فهمیده یا نه… به من که رسید گفت یک هفته بود میخواستم به اون دختر سمت چپی شماره بدم هی ناز میکرد بالاخره امروز ازم گرفت. چهارتاشون رفتن تو محل شما…محل شما هم عجب کس هایی داره…
سرم سنگین شد و هنگ کردم احساس بدی داشتم عجب سوتی تخمی داده بودم حتی نمیدونستم در مقابل این رفتار هومن چه عکس العملی نشون بدم. چنان حالم خراب بود و داغون بودم که بی خیال رفتن به شرکت بابای هومن شدم بهانه آوردم. سر همون چهار راهی که یک طرفش به سمت خونه ما می رفت از هومن جدا شدم. درحالیکه به سمت خونه می رفتم به این فکر میکردم که باید در مقابل کاری که ساحل کرد چه عکس العملی نشون بدم.چند ماه قبل از این جریان تونسته بودم یکی از دوستان صمیمی ساحل به نام لیلا که به خونه ما هم رفت و آمد داشت رو زمین بزنم… بعد از کردنش رابطه دوستیش رو با من و حتی ساحل قطع کرد بعد از اون هم ساحل منو مقصر دونست و چون از جریان خبر نداشت فکر کرد من مزاحم دوستش شدم دعوای مفصلی با من کرد به پدر مادرم گفت و اعتراض کرد که من مزاحم دوستاش میشم. این کارش باعث بحث بین من و پدرم شده بود پدرم هم قدغن کرد که از اون به بعد وقتی دوستای ساحل خونه ما هستن حق رفتن تو سالن پذیرایی رو ندارم.
غرق در افکارم بودم که به خونه رسیدم جالب بود که کیرم نیمه شق شده بود. نمیدونستم چرا ولی هر چی بود به جریان ساحل ارتباط داشت. وارد خونه که شدم ساحل حمام بود. آخ که همچنان در حسرت دیدن کس و کونش می سوختم. ماجرای شماره دادن هومن به ساحل زیاد برای من مهم نبود چون میدونستم هشتاد درصد این شماره دادن ها و شماره گرفتن ها به نتیجه نمیرسه ولی خوب حس جدیدی رو در خودم کشف کرده بودم که تا اون موقع این حس رو تجربه نکرده بودم. احساس کردم حرفای هومن در مورد بدن و کون ساحل منو تحریک کرده و باعث شق شدن کیرم تو راه شده شاید همون حس عجیب و جدید بود که نگذاشت من جریان شماره گرفتنش از هومن رو به ساحل بگم و تلافی دعوایی که تو خونه بابت لیلا با من کرده بود رو در بیارم.
یکی دوهفته ای از این جریان گذشته بود و من تقریبا این موضوع رو فراموش کرده بودم ولی با زیاد شدن مدت زمانی که ساحل با گوشی موبایلش صحبت میکرد و رفتارهایی که گاه پنهانی انجام می داد منو به شک انداخت. وقتی شک کردم تصمیم گرفتم که از قضیه سر در بیارم برای همین یه روز که ساحل حمام بود سر وقت گوشی موبایلش رفتم و شماره های داخل گوشیش رو چک کردم. جالب بود شماره هومن تو لیست شماره هاش با اسم شقایق ذخیره شده بود. از شقایق یا همان هومن اس ام اسی تو گوشی ساحل وجود نداشت . بعد از اینکه متوجه شدم شماره هومن تو لیست شماره های ساحل ذخیره شده بلافاصله از تو گوشی خودم شماره هومن رو پاک کردم تا باعث شک و تردید ساحل نشه. از اون روز هر بار که تصمیم میگرفتم یقه ساحل رو به خاطر دوستی و ارتباط تلفنیش با هومن بگیرم اون حس جدید مانع میشد هر وقت با گوشی موبایلش زیاد حرف میزد احساس میکردم داره با هومن حرف میزنه و خود به خود شق میکردم. رفتارهای ساحل خارج از خونه و طرز لباس پوشیدنش و نگاه های هیز دیگران به بدنش و همچنین کامنت هایی که پسرهای فالوورش زیر عکس هاش و پست هاش تو اینستا میگذاشتن باعث قوی تر شدن این حس جدید در من شده بودو از اینکه به ساحل نظر دارن لذت می بردم. طوری که حتی تو اینستا یه اکانت فیک ساخته بودم و با خوندن تیکه ها و متلک ها و کامنت هاییی که پسرهای فالوورش زیر عکساش میگذاشتن حال میکردم البته من هیچوقت گیری بابت فالوور پسر داشتن و عکس گذاشتن تو مجازی به ساحل نمیدادم برای همین اونجا هم آزادانه فعالیت میکرد.
دیگه بعد از کردن لیلا هم دوست دختری نداشتم و مدتی بود به جق زدن روی آورده بودم.
علاقه و حس کرده شدن ساحل توسط دیگران داشت حتی بیشتر از حس کردن ساحل توسط خودم میشد تا جایی که یک روز زنگ ورزش هومن رو که به عنوان دروازه بان درون دروازه ایستاده بود تنها گیر آوردم و در مورد همون دختری که دوتایی تو خیابون چند وقت پیش دیده بودیم ازش سوال کردم. برگشت گفت سارا ستوده رو میگی؟ خیلی کسه و از اون خر کون هاست این دختره از اوناست که اگه کون بده 20 سال جوون میشی و دوباره برمیگردی تو کمر بابات…
همزمان با حرفایی که هومن در مورد کس و کون ساحل میگفت کیر من هم یواش یواش بلند میشد. از حرفای هومن بدجوری تحریک شده بودم به خصوص وقتی به من گفت تا دو سه هفته دیگه از کون می زنم توش چنان تحریک شدم که به توالت مدرسه رفتم و شروع به جق زدن کردم. البته بعد از جق زدن تو توالت مدرسه احساس بدی پیدا کردم یک احساس تنفر از هومن ولی این احساس تنها ده تا پانزده دقیقه دوام داشت…
چیزی که برام جالب بود این بود که ساحل خودش رو به عنوان سارا به هومن معرفی کرده بود. خوشبختانه هومن هم خونه ما را رو بلد نبود این دو عامل باعث شده بود که تمایل اتم برای بر هم زدن این دوستی کم بشه و اقدامی نکنم از اون روزی که هومن کنار تیر دروازه اون حرفها رو به من زد سعی کردم ارتباطم رو با هومن بیشتر کنم تا بتونم اطلاعات بیشتری از میزان رفاقت هومن با ساحل کسب کنم.

نوشته: امیر

ادامه...


👍 31
👎 20
94201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972865
2024-02-27 23:37:37 +0330 +0330

کصشرات ی کونی

2 ❤️

972869
2024-02-27 23:51:03 +0330 +0330

من ریدم تو دسته اولو دسته دوم سارا ستوده کدوم جنده بود

4 ❤️

972894
2024-02-28 01:16:19 +0330 +0330

اینقدر از آکبند بودن خودت گفتی یاد یکی خاطره افتادم . یکی همسایه داشتیم از فروشگاه محل کارش یکی تلویزیون گراندیگ ۲۱اینچ خریده بود و حدود یک ماه استفاده کرده بود حتی آتاری و ویدئو هم بهش وصل کرده بودند و بخاطر دعوای بچه هاش ضربه هم خورده بود برای لج بچه ها دوباره حعبه کرده بود و داده بود یکی براش بفروشه طرف پرسیده بود آکنده اونم خیلی کشیده جواب داده بود آکبند و کلی از تصویر و رنگ و کنترل و کیفیت تلویزیون تعریف کرده بود

1 ❤️

972896
2024-02-28 01:34:32 +0330 +0330

تو که راست گفتی ولی همون تیر دروازه که همون بهش تکیه داده بود تو کوس ننه آدم دروغگو

2 ❤️

972905
2024-02-28 02:42:40 +0330 +0330

چ

0 ❤️

972921
2024-02-28 07:55:11 +0330 +0330

بازم یه امیر دیگه

1 ❤️

972922
2024-02-28 08:02:56 +0330 +0330

توروخدا ادامشو ننویس.خواهش میکنم ننویس

2 ❤️

972923
2024-02-28 08:10:18 +0330 +0330

داستان کپی از یکی از شاهکار های این سبکه. واقعا خجالت آوره

0 ❤️

972927
2024-02-28 08:59:04 +0330 +0330

چرت وپرت حیف وقت برا خوندن این داستان

0 ❤️

972965
2024-02-28 19:00:43 +0330 +0330

پسری که میشه ندادم دوبار داده 😂
ما کاری به کونت نداشتیم چرا اسرار میکنی اکبنده!؟
اول داستان گفتی دختر باز خوبی بودم خط بعدی گفتی از ۱۵ تا ۱۸ با ماشین فقط جاکشی دوستامو کردم😂
تا همونجا خوندم

2 ❤️

973111
2024-02-29 18:38:06 +0330 +0330

کیر اسب حضرت عباس توی کون اکبندت الکیت مردک جقی

2 ❤️

973219
2024-03-01 09:51:58 +0330 +0330

اونجا که گفتی سال بالاییا میخواستن کونت بزارن معلوم شد کونی هستی
واخر داستان که فقط جق زده بودی

1 ❤️

974671
2024-03-11 13:22:39 +0330 +0330

من نمیفهمم چرا اینجا همه کسکشا خوشگل و جذاب و خفن و سکسی و دلربان!!!
پس این همه کله کیری با قیافه های تخمی که تو کوچه خیابون ریخته کین که همه تو این شهوانی برد پیتن با ۲ متر قد و هیکلی‌!
خارکسده ها کم کس بگید اینجا.

0 ❤️

977339
2024-03-29 21:45:38 +0330 +0330

عالی بود چند سال جوون تر شدم🤔

0 ❤️