سلام من مهدی هستم 23ساله اندامی زیبایی دارم چند سالی بدن سازی کار میکنم حالا بریم سر اصل مطلب من یه روزی توی یکی از نانوایی های یه روستا کار میکردم روز اول که رفتم سرکار یه خانومی برای خرید نان اومد نانوایی یه خانومی با اندامی زیبا و چه کونی داشت این خانم یه همسری داره که هرماه یکباربه خونش میاد یدونه هم پسر 10ساله داره .من به اون خیلی خیره شدم اون روز
چندماهی گذشت این خانم هم برای خرید نان می آمد تا که یه روزی من از شاطر اجازه کرفتم برم یه سیگار بخرم اومدنی اون جلوی در وایساده بود که ناگهانی با آن برخورد کردم کیرم خورد به کون اون زنه خیلی بد بهم نگا میکرد.اینم بگم ازفامیلای نزدیک صاحب نانوایی بود.تا که یه روز این نتونست بیاد نان بگیره زنگ زد به صاحب نانووایی گفت برام یه بسته نان بده بیاره شاگردت منظورش من بودم.ساعت هول هوش 12بود که بچه ها از مدرسه نیامده بودند صاحب نانوایی یه بسته نان آماده کرد گفت بده ببر به اون خانم من هم خونشون بلد بودم رفتم در زدم کوچه خیلی خلوت بود وقتی در باز کرد چادر سرش نبود رفت چادرش سرش بندازه بیاد بعد از چند دقیقه صدا زد بیا داخل بده به من نان هارو من رفتم داخل نون هارو دادم بهش راه افتادم که بیام بیرون گفت اقامهدی همسرم یه ماهی رفته ظرف شویی مون آب میده می تونی اون درست کنی منم گفت باشه یه نگاهی بکنم وقتی داخل خونه شدم رفتم سمت آشپز خانه خم شدم ببینم از کجا چکه میکنه دیدم باید با آچار ببندم درست میشه برگشتم بگم که یه آچار بیاره یه صحنه ی باور نکردنی دیم که خانومی بدون چادر باشلواری تنگ و بایه بلوزی که سینه هاش زده بیرون روبرو شدم.کیرم داشت میترکید همون لحظه اومد دستاشو گذاشت رو شونه هام لباشو جلو آورد باهم لب رفتیم بغلش کردم بردم روی مبلا خوابوندمش ولباساشو در آوردم و شروع به خوردن سینه هاش ادامه دادم آنقدر شهوتی شده بود که می گفت مهدی ترو خدا بذار تو کسم.شرتش رو که در آوردم چه کسی تپل رنگ برنزه ای داشت بعد شروع کردم به لیس زدن آن بعد از چند دقیقه که کیرم داشت میترکید آوردمش بیرون وچندضربه با کیرم زدم به کسش و آروم آروم گذاشتم داخلش آن قدر تند تند میزدم که اونم از هوش رفته بود حدود نیم ساعتی تلمبه زدم داشت آبم می یومد که کفتم کجا بریزم گفت بریز رو کسم من آبم ریختم رو کوسش بعد لباسامو زود پوشیدم چون نزدیک بود پسرش از مدرسه در بیاد زود از خونه خارج شدم و بعد از اون باهم سکس داشتیم تا الان شاید تا یه ماه دیگه برن از روستا به خاطر شغل شوهرش نمیدونم چیکار کنم حالا اولین داستانم بود.
نوشته: مهدی
خدایی نظرات دوستان از داستانها بهتر و جالبتره
دم همه صاحب نظران و منتقدان گررررررررم
اخه اسکل مگه تو چقد اب داری که نیم ساعت تلمبه زدی داستان ندی کسی بهت نمیگه لالی
مردم از خنده، دیوس مجبوری اراجیف بدی خورد مردم، اولین روز اومد کونش رو پسند کردی، بعد چند روز بش خوردی بد جور نگات کرد و دوباره چند روز دیگه زنگ زد گفت نون بیارید کسی نبود تو نانوایی رو ول کردی بردی، کی جات رو پر کرد
که نیم ساعت فقط تلمبه زدی،
حالا بماند که تو روستا، میان از نانوایی نون میخرند و تو خونه کاناپه هست و، مردم میرن بیرون روستا کار میکنن و ماه ب ماه سر نمیزنن.
در کل نتیجه گیری میشه کرد که، داداش ریدی، بوش بلند شد.
بچه ها ی پیشنهاد توپ دارم هر کی میخاد بفهمه چیه ی اس بده
یعنی این کسشعرا میگین یه جوون نادونی باور میکنه سرش میره بالای دار.اقاجون جرقی هستی عیب نداره چرا میای دروغ میبافی…این مرض مال این سایت تنها هم نیست.ماهم هرکدوم از دوستامون تعریف میکنن همینجوره.همیشه زنه خوشکله.شوهرش هم مسافرته.تو کفم هست.پسره هم که طبق معمول خوش هیکل و کس پیشونی.(کس پیشونی یعنی کسی که از زمین و اسمون کس براش میباره)نکنین.نسازین.نه جایزه میدن نه کسی کیرش بلند میشه با این خزعبلات. biggrin
کم فیلم ببین و بیا داستانشونو تعریف کن جقی
کیرم تو داستان و … ت
یهو کیرت خورد به کونش… یهو هم کیر خودم و همه دوستان که موافقن تو کون تو جقولی
منظورت تلمبه سمپاشي بود؟بعد از نيم ساعت كه رفتي نانوايي ازت نپرسيدن كدوم گوري بودي چرا زود نيومدي؟خب مگه مجبوري اينقدر دروغ بنويسي؟صادقانه ميگفتي جيشم گرفته بود از اوستام اجازه گرفتم برم دستشويي همونجا نيم ساعت جلق زدم. biggrin
جقولی بقولی …
کیرسگ اصحاب کهف توی چشمات قفل بشه بیارنت درمانگاه پیش خودم…
خب ننویس لانتوری کوس شنگ الدولوله
حیف وقت بچه هاکه حروم خوندن این داستانامیشه
قرص خوردی یااسپره زدی ،نکنه ابت قطع بود بعدازنیم ساعت اومد
خیال کردی اینجاآفریقاست وماهم کانگورو هستیم ،دفعه بعدبافتنی بیشتر دقت کن
نیم ساعت تلمبه
حاجی رازتو به مام بگو