دستشویی شرکت

1402/05/25

جلوی در اتاقش مکث کردم و سرم را انداختم پایین. دلم می خواست در بزنم بروم داخل و اجازه بگیرم. می دانستم نمی گذارد ارضا بشوم، به این زودی ها اجازه نمی داد. معمولا آن قدر نگهم می داشت که به له له زدن بیفتم. دفعه قبل مجبورم کرده بود مثل یک سگ روی زمین بنشینم و التماس کنم تا بگذارد ارضا شوم.
بالاخره دل را به دریا زدم و در اتاقش را کوبیدم. صدای بفرمایید که آمد رفتم تو. با چادر پشت میز نشسته بود و نگاهش به در بود. من را که دید سرش را انداخت پایین. بی توجه به من مشغول کار با کاغذهای روبرویش شد. لبم را با زبان تر کردم، خواستم حرف بزنم اما صدا از دهانم درنیامد. علنا داشت به من بی توجهی می کرد. مژه هایش از این فاصله بسیار زیبا و مرتب بودند. چشم هایش به کاغذ دوخته شده بودند و جدیتش کاملا من را سرجام میخکوب می کرد.
بانو بالاخره سرش را بالا آورد و گفت: کارم داشتی؟
نتوانستم در چشمانشان خیره شوم، سرم را پایین انداختم و گفتم: بله…
از پشت میز بلند شد و به سمتم آمد. دیدنشان در چادر که با جدیت روی زمین قدم می زدند بدتر تحریکم کرد. اصلا گوش هایم حساس بودند به صدای پاشنه های کفش بانو.
عمدا پایشان را روی پنجه های پایم گذاشتند و فشار دادند: چی میخوای حیوون؟
لب هایم بهم خورد، مسخ شده بودم. بانو دستشان را به سمت کصم بردند و کمربند پاکدامنی را برایم بسته بودند لمس کردند.
بعد لبشان را به گوشم نزدیک کردند و گفتند: میخوای بازت کنم آره؟
لبم را گاز گرفتم.
بانو دوباره روی کصم دست کشیدند: بازت کنم تا ارضا بشی نه؟
نفس صداداری کشیدم.
بانو کمی از من فاصله گرفتند و گفتند: یه شرطی داره!
مشتاق نگاهشان کردم.
-مطمئنی میخوای انجامش بدی؟
سرم را تکان دادم و محترمانه گفتم: بله بانو.
بانو پشت میز نشستند و گفتند: پنج دقیقه دیگه برو دستشویی و منتظرم بمون
-بله بانو. خم شدم و تعظیم کردم، بعد از اتاق رفتم بیرون و به سمت دستشویی شرکت حرکت کردم. دستشویی اگرچه عمومی بود ولی خب این ساعت روز خلوت بود و تنها کسانی که در شرکت بودیم من و بانو و آبدارچی بودیم.
در دستشویی را باز کردم و رفتم داخل، در آینه نگاهی به خودم انداختم، صورتم کمی سرخ شده بود و لب هایم آماده بودند برای نوشیدن بانو…
قبلا یک بار روی صورتم دستشویی کرده بودند، یک بار هم داخل نوار بهداشتی دستشویی کردند و بعد نوار را بستند روی صورت من. ولی تا حالا ننوشیده بودمشان. البته فکر نمی کردم همچین چیزی را از من بخواهند.
کمی بعد صدای در دستشویی بلند شد و بانو آمدند داخل. پاهایم را بهم چسبانده بودم و حسابی خواهان بودم. کصم داشت نبض میزد. کمربند نمی گذاشت حتی یک کم کصم را بمالم و آرام شوم. بانو در دستشویی را پشت سرشان قفل کردند و گفتند: لباساتو دربیار.

لباس هایم را جلوی چشم بانو یکی یکی درآوردم. پیراهنم، ‌شلوارم، سوتینم و شورتم. بانو به سمتم آمدند. دستشان را روی سینه ام کشیدند و بعد ناغافل نوک سینه ام را بین انگشت هایشان گرفتند.
-کسی که میخواد ارضا بشه، باید یه سری تلاش هم براش بکنه نه؟
با صدای ضعیفی گفتم: بله بانو.
بانو من را روی کاسه دستشویی نشاندند. روی پاهایم نشسته بودم و وضعیت ناپایداری داشتم. دستشویی دفتر تمیز بود، ولی قطعا نه تمیزِ تمیز.
بانو جلوی نگاهم شروع به درآوردن لباس هایشان کردند. نمی توانستم نگاهم را ازشان بردارم. سینه های درشت، ران های تپل و در نهایت کس زیبا و پرستیدنی ایشان. به سمتم آمدند و سرم را با دستشان دادند بالا. بعد کسشان را روی صورتم تنظیم کردند و قبل از این که بهم اخطار بدهند شروع به ادرار کردند. دهانم و چشم هایم را محکم بهم فشردم و بوی ادرار بانو را استشمام کردم. نفس هایم تند شده بود و از همیشه تحریک تر بودم. کصم اسیر کمربند پاکدامنی بود و داشت له له می زد.
بانو کارشان که تمام شد با دست ادرارشان را روی چشم ها و لب هایم مالیدند. بعد گردنم، سینه هایم.
-باید غسل کنی با ادرار بانو قبول داری؟
سرم را تکان دادم.
بانو نوک سینه ام را وشگون گرفتند.
جیغ زدم و ناخودآگاه گفتم: بله بانو.
به خاطر حرف زدن کمی از ادرارشان وارد دهانم شد.
بانو اخطار دادند: تفش کن.
سریع تف کردم.
-هرزه کوچولوی حشری. لیمیت هاتم من باید یادت بندازم آره؟
نوک سینه ام را پیچاندند و گفتند: اگه حرفی نمیزنم ادرار منو می خوردی؟
-نه بانو…
-شک دارم.
سر و صدایی آمد و بعد شیلنگ روی سرم گرفته شد. بانو داشتند من را می شستند. بعد از شستشو صورتم را با دستمال کاغذی خشک کردند و گفتند: بلند شو.
طبق دستور بانو بلند شدم و ایستادم. بانو دسته کلیدشان را در هوا تکان دادند و گفتند: می دونی که دارم بهت لطف میکنم دیگه؟

-بله بانو خیلی ممنونم.
در حالی که قفلم را باز می کردند گفتند: قرار بود شبی یه بار ارضا شی. من چه کار کنم تو انقدر حشری نباشی ها؟
آب دهانم را قورت دادم. کصم هوا خورد و حالا دیگر واقعا داشتم له له میزدم. بانو دستشان را لای پایم بردند و شروع به مالیدنم کردند. خودم را سپردم به دست بانو و له له زنان به ارضا نزدیک شدم. بانو حرکاتشان را تند کرده بودند و من را می مالیدند. نگاهی به صورت غرق لذتم انداختند و با خباثت نگاهم کردند. بعد در همان لحظه که می خواستم ارضا شوم دستشان را برداشتند و خطاب به من که با عجز نگاهشان میکردم گفتند: بهت قول نداده بودم ارضا میشی.
بعد دوباره کمربند ایمنی را آوردند و مشغول بستنم شدند.
-اصلا شاید لازم باشه هر روز این کارو بکنیم. کصتو آموزش بدیم. حسابی تشنه بشه و بعد بهش آب نرسه… اینجوری یاد میگیره فقط وقتی تشنه بشه که بانوش اجازه بده.
ضربه ای به نوک سینه ام زدند و بعد از دستشویی خارج شدند. گفتند: دو دقیقه وقت داری لباساتو بپوشی. بعدش میخوام قفل رو باز کنم.
گیج نگاهی به کمربند پاکدامنی تنم انداختند. بانو قهقهه ای زدند و اشاره به در کردند: قفل درو سگ حشری! یه دقیقت همین الان رفت.
بدو بدو به سمت لباس هایم رفتم. شورت و شلوارم را پوشیدم و بعد مانتویم را بدون سوتین و تیشرت تنم کردند. همان لحظه صدای باز شدن قفل در آمد. بانو گفت: من کس تو بستم! عقل تو که نبستم! باید لباستو برمی‌داشتی می رفتی توی دستشویی می پوشیدی احمق!
بغض کردم. احساس حقارت داشتم، تنهایی شدید. بانو عملا داشتند بدون استفاده حسابم می کردند. داشتند به خاطر درخواستی که ازشان کرده بودند بدجور تنبیهم می کردند.
دوباره صدای قفل در را شنیدم. بانو به سمتم آمدند. دستشان را دورم انداختند و بغلم کردند. توی بغل بانو گم شدم و زدم زیر گریه. بانو موهای خیسم را نوازش کردند و بعد شلوار و شورتم را کشیدند پایین. کمربند را باز کردند. زل زدند توی چشم هایم و گفتند: فقط یک سی ثانیه وقت داری ارضا شی. و حتما باید زبونت مشغول لیسیدن کفش من باشه.
سریع چهار دست و پا شدم و زبانم را روی کفش بانو گذاشتم و لیسیدم. منتظر بودم بانو با کصم کاری کنند تا ارضا شوم، ولی هیچ خبری نشد.
بانو اخطار دادند: بیست ثانیه وقت داری. نمی خوای کصتو بمالی؟ شاید دلت خیلی برای کفشم تنگ بوده.
مکثی کردم و در حالی که حواسم بود زبانم روی کفش بانو باشد دستم را به سمت کصم بردم. به سختی دستم به کصم رسید. بانو می خواستند بیشتر از قبل تحقیرم کنند. خود ارضایی در این حالت.
سعی می کردم کصم را بمالم، ولی سخت بود و نمی توانستم خوب نزدیک شوم. بانو ثانیه های پایانی را شمردند: 5. 4. 3. 2. 1

بعد دستم را گرفتند و بلندم کردند. چسباندندم به دیوار و با تحکم گفتند: دختر کوچولوی حشری تو اصلا بلدی خود ارضایی کنی؟ مطمئنی تحریک شدی؟
-ب… بله بانو.
دستشان را لای پایم کشیدند و گفتند: باید انقدر تحریک شی که فقط با یه لمس انگشت ارضا شی، اون وقت حق داری از بانوت درخواست بکنی!
از کصم وشگون گرفتند: فهمیدی؟
-ب… بله بانو.
مشغول مالیدن کصم شدند. داشتم دیوونه میشدم. تمام عصب هایم در نهایت حالت خواستن بودند. بالاخره بانو آنقدر تند تند من را مالیدند که روی دستشان ارضا شدم و آرام گرفتم. دستشان را بعد از ارضا از روی کصم برنداشتند. آرام زمزمه کردند: خوشم میاد کصت روی دست من نبض میزنه…

نوشته: طلا


👍 31
👎 5
82401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

942672
2023-08-16 23:44:21 +0330 +0330

عالی بود، عاشق اینجور تحقیرم

1 ❤️

942760
2023-08-17 07:51:24 +0330 +0330

عالی بود❤️❤️

0 ❤️

942768
2023-08-17 09:05:13 +0330 +0330

یاد آهنگ …تومال کجایی بانو …تاج سر .مایی بانو …یجوری دیگس مرامت .
ارباب زیاد خشن نبود وتحقیرکردن برده خیلی مبتی بود و اگر اززبان ارباب هم سخن بمیان می‌آمد کمی هیجانی تر میشد . درکل واسه اون دسته ازافراد عاشق اینگونه گرایشات هستندحتماخوب و موردپسندشون خواهدبود.

0 ❤️

942786
2023-08-17 11:38:50 +0330 +0330

طلا كجاايي تو

0 ❤️

942822
2023-08-17 17:20:01 +0330 +0330

بسیار عالی

0 ❤️

942837
2023-08-17 19:40:33 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

943079
2023-08-19 02:21:59 +0330 +0330

عااللللییی بود

0 ❤️

943168
2023-08-19 14:27:47 +0330 +0330

تخمی ادبی

جالب نبود، بیشتر شبیه فیلم “ده فرمان” فرمان بود.

ها کــُـکا

1 ❤️

943177
2023-08-19 16:33:09 +0330 +0330

از توهین و تحقیر وکثافت کاری متنفرم

1 ❤️

945554
2023-09-03 19:25:36 +0330 +0330

نوشتار خوبی داشت

0 ❤️