سلام بار اول هست یکی از تجربه های سکسی خودم را مینویسم و دوست داشتم بقیه هم بخونن . اسم من حمید و ۳۱ ساله هستم . توی کار ساخت درب ضد سرقت و پیش ساخته و انواع دربهای آپارتمان چوبی و پیش ساخته و نصب شون هستم . یه کارگاه و یه دفتر مغازه داریم که با دوستان دیگه شریک و همکاریم و قسمت های نصب و رفع ایرادات و اجرائیات داخل ساختمان با من هست . ماجرا مربوط به پارسال هست . برای یه ارگان دولتی یه مجتمع بزرگ چند طبقه کار میکردیم و کار ساخت رو به اتمام بود و فقط کارای ریزه کاری و نازک کاری و تزیینات مونده بود . لازمه بگم یه دوست دختر دارم به اسم نگار که با هم ۲ سالی هست همه جوره حال میکنیم و چون کار نصب درب ها و کلیه اتاقها را ما به صورت کمپلت برداشته بودیم و فقط تاریخ تحویل برای شرکت مطرح بود روز تعطیل و شب و وقت و بی وقت هر چی کار میکردیم به نفع خودمون بود و کسی به عنوان ناظر و استاد و مراقب نداشتیم و یه اتاق های همون مجتمع را بعنوان انبار وسایل و اتاق استراحت در اختیار داشتیم و حقیقت چون توی شهرهای بزرگ واقعا داشتن مکان یه معضل هست گاهی نگار را می بردم اونجا بهونه کار وقتایی که میدونستم خلوته و بقیه مشغول نیستن و توی همون اتاق با هم سکس میکردیم . یه پسری بود به اسم سینا که ۲ سال از من کوچیکتر بود و توسط یه فامیل هاش اونم کارای برق کشی و لامپ و نور و تزیینات مرتبط با اون قسمت را برداشته بود و کمپلت همه کارا برق ساختمان تحویلش بود . بعد یه مدت فهمیدم که سینا هم به درد بی مکانی گرفتاره و دوست دخترش را میاره توی اون ساختمان و ترتیبش را میده و چون خودم اینکارارو میکردم حواسم جمع بود دردسر نشه برای همین خیلی دقت میکردم و آمار میگرفتم از همه چیز و همه کسایی که اونجا به نحوی رفت و آمد داشتن و یه روز نگهبان ساختمان که یه آدم بی آزاری بود و من براش گاهی حلیم عدس و میوه و چایی و خوراکی میاوردم و دوست شده بودیم اومد پیش من حین کار و گفت که برقکاره هست سینا میاد کارای برقی را میکنه دائم خانم بازی هاش را میاره اینجا و نمیخوام نونش بریده بشه و بد بشه براش و نمیدونم چی بگم بهش و اگه به مقامات مسئول بگم میگن وقتی خانم آورد بگو تا بیایم خفت کنیم و…دردسر براش درست میکنن و گناه داره و جوان و بی تجربه است و یه جور بهش میشه برسونی شما که ناراحت نشه ؟ نمیدونم چی شد هم ترسیدم هم گفتم بزار کمک کنم به سینا که به فنا نره . فردای اون روز رفتم حین کار کردن سینا باهاش گرم گرفتم و شوخی شوخی بهش رسوندم . اولش خواست انکار کنه ولی بعد دید من آدم نامردی نیستم و رو راست گفتم همه چیزو بهش، از من تشکر کرد و دوست شدیم و چند روزی سلام علیک پیدا کردیم و پیش هم چایی خوردیم و شماره همراه بهم دادیم تا اینکه یه روز سینا ناهار دعوتم کرد و غذا سفارش داد از بیرون و رفتیم اتاق استراحت و انبار وسایل سینا و زمانی که لباس درآورد برای استراحت یهو دیدم سینا پسر خوشگل سفیدیه که کمی تپله خیلی بدن کم مویی داره و دیدم که از روی شلوارک مشخصه کیر بزرگی داره و رون های سفید و بی مو که مثل
دخترا بودن و اخلاق مهربون و دلنشین که آدم را جذب میکرد . وقتی ناهار خوردیم سر حرف باز شد و از کارامون گفتیم و خاطرات و یواش یواش عکس دوست دختر هامون را بهم نشون دادیم و بعد بی خجالت سینا گفت میخوای هوای کار همدیگه را داشته باشیم و یه مکان جای مناسب اجاره کنیم و راحت باشیم واسه عشق و حال و…دیگه حرفایی میزنیم که انگار چند ساله دوستیم و چون دوتایی از بی مکانی در عذاب بودیم همیشه انگار خوب حرف همو متوجه میشدیم . از اینکه دوست دخترش خیلی هات هست و اینکه مکان باشه هر روز میتونه بکنتش و اینا برام گفت . بعد عکس سینه و ممه دوست دخترش را نشون من داد و خیلی خوشم اومد و دلم خواست و شوخی شوخی بهش گفتم کاش میشد منم دستم به همچین مالی برسه و خندیدیم و اونم گفت تو عکس از دوست دخترت داری اندام ش را ببینم و منم دو سه تایی عکس از ممه و کوس نگار نشونش دادم و اونم گفت عجب چیزی و کاش کیر کلفت من میرفت تو این کوس دوست دخترت و خندیدم . به سینا گفتم کیر تو خیلی کلفت و گنده است؟ دوست دختر من جر میخوره ها و باز خندیدیم . بهم گفت ببین خودت و عکس کیرش را توی گوشی ش نشونم داد . یه کیر سفید و کلفت و خوش تراش و خوش فرم و ناز که اگه دختر و زن بودم تاب نمیاوردم و در جا میگفتم منو بکن . بهش گفتم کیرت خیلی نازه و خندیدم و گفت از تو چقدره و عکس داری و … گفتم نه و سینا خندید گفت اصلش که هست ببینم و من خجالت کشیدم و گفتم تو اصل نشون ندادی و عکس نشون دادی . گفت اصل را نشون میدم تو هم نشون بده . قضیه هم مسخره هم بچه بازی شده بود هم دل جفتمون میخواست بیشتر جلو بریم . سینا راحت و رله شلوارک استراحتش را داد پایین با شورتش و کیر سفید و کلفتش را که خوابیده بود دیدم . گفتم خوابه که گفت برات بلند میکنم تو هم نشون بده . نفهمیدم کی منم بی شورت نشستم جلوی سینا و کیر سینا را فقط نگاه میکردم . کیر به این نازی توی عمرم ندیده بودم . کیر من سبزه و متوسط و قلمی هست ولی کیر سینا تپل و سفید و خوشگل . سینا یهویی کیرم را گرفت و شروع کرد به مالش و گفت بلند کن ببین چی داری و منم غیر ارادی کیر سینا را گرفتم و مالیدم . بعد چند لحظه سینا بهم گفت دوست داری یه دست حال با هم بکنیم؟ گفتم من که نمیتونم کیر به اون کلفتی را جا بدم توی خودم و پاره میشم . گفت اشکال نداره نمیکنم توی کونت و تو بکن توی کون من و دراز کشید به شکم و کون سفید و تپل و بی مو و قشنگ ش را بهم تعارف کرد و گفت ببخشین میدونی که کون کردن کثیف کاری هم داره . حس میکردم یه زن را میخوام بکنم بس کون سفید و قلمبه و تمیزی داشت . با اینکه علاقه به گی و این حرفا نداشتم ولی دلم رفته بود برای اینکار و سریع لای کون سینا را باز کردم و حتی دوست داشتم لیس بزنم چون خیلی تمیز بود ولی توف زدم و کیرم را یواش یواش کردم توی کون سینا و اونم خودش کمک داد و فقط خواهش کرد یواش یواش بکنم تا درد نگیره و جا باز کنه و عادت کنه . وقتی کون سینا را میکردم غیر ارادی بهم بوس میدادیم و قربون صدقه هم میرفتیم . کون سینا تنگ و داغ بود و گفت که دوست دخترش انگشتش میکنه مرتب و با یه پسر خوشگل هم کلاسی بودن قبلا و تجربه گی دو طرفه داشته و هوس کرده که باز لذت گی ببره . ده دقیقه داگی و به شکم کردم و آبم را توی سینا خالی کردم و نوبت سینا شد . گفت چون تنگی نمیشه و امروز توش نمیکنم و فقط با توف و انگشت کونت را باز میکنم و انگشتم کرد و توف مرتب میزد توی سوراخ کونم تا درد کمتر بکشم و بعد کیر کلفتش را گذاشت لای پام و دم سوراخم و یواش یواش عقب جلو کرد و سرش را کرد کمی توی کونم و گفت آبم را میخوام تو کونت بریزم . بعد چند دقیقه لذت بردن آب سینا اومد و کمی فشار داد تا سرش رفت تو کونم و آتیش گرفتم و صبر کردم تا بریزه آبش تو کونم و بلند شد از روی من و گفت اینجوری بهتر شد و دوستای خوبی میشیم و خیالمون دوتایی راحتره اگه دوست دختر های همدیگه را کردیم کسی چیزی جایی نمیگه . یه حس عجیبی داشتم انگار هم گشاد شده بودم هم سبک وزن شده بودم هم درد داشت هم لذت و هم حس جدید . اون روز با سینا قرار گذاشتیم با دوست دختر هامون حرف بزنیم و راضی کنیم اونا را که پیش هم ۴ تایی سکس کنیم ولی از گی دو طرفه مون حرفی نزنیم . دوست داشتم هر چه زودتر با سینا دوباره بخوابم و لذت اینکار را تکرار کنم . توی اولین فرصت ادامه ماجرا را خواهم نوشت .
نوشته: حمید
امشب آمدید رو مخ برید شما ، یکی پیامک قبل داستان میده میگه داستان تجاوز و بیغیرتی ، تو ام چون بگی گی استقبال کم هست میگی سکس گروهی ، از کون دادن خودت خجالت میکشی ؟! میگی نه گی بودم نه علاقه ای داشتم ، پس چرا دادی بهش و لحظه شماری دادن میکنی ؟! کونی شدی رفت پسر خوب.
ای ادمین مجلوق کوس ندیده بدبخت پدوفیل لااقل داستان امشب خوب اپلود کن نرین تو شب جمعون
عالی بود یاد گی های خودم با دوستم افتادم به یاد زنهامون باهم. گی میکردیم و آرزومون بود یه روزی بتونیم مخ زنهامون بزنیم و ضربدری سکس کنیم باهم
که هیچ وقت زنهامون راضی نشدن البته زن اون دوست پسر داشت اما زن من اصلا اهلش نیست
کونی گروهی کو پس