شروع آشنایی با بانوی باند مافیا (۱)

1402/03/10

خب اول از همه خیلی خوشحالم که وقت گران‌ بهاتون رو میزارید و این داستان رو میخونید امیدوارم لذت ببرید. این داستان چند قسمتی تشکیل شده از آشنا شدنمون بعدش آرزوهامون که تونستیم به حقیقت تبدیل‌‌شون کنیم و بعد هم روابطمون با اسلیوها، لیتل‌ها و خدمتکارهای مختلف رو تعریف کنم، این داستان بعضی جاها ممکنه از زبان پارتنرم هم روایت بشه. امیدوارم خوشتون بیاد شما برای حداکثر لذت بردن به یک قوه تخیل قوی نیاز دارید تا بتونید به بهترین نحو تصور کنید.

قسمت اول: این قسمت خیلی دارای متون اروتیک نیست

من شیرین هستم و ۲۲ سالمه، تهران زندگی میکنم، گرایشم بایسکشوال اما بیشتر مجذوب همجنسم می‌شم، مامانم خارج از ایران زندگی میکنه و پدرم هم با زن‌ بابام بالاهای تهران زندگی میکنه، پولی که دارم یا از صنعت مدلینگ بدست میارم(از اونجایی که مامانم اصالتاً ترک تبریز هست خیلی خوشگلم😊😇) یا هم از بابام میگیرم، من از آیدا خیلی خوشگل‌ترم خیلی شیرین‌ترم و همین‌طور مهربون‌تر(میدونم هنوز با آیدا آشنا نشدید ولی بدونید که من ازش بهترم😂) داستان آشناییمون از حدودا دوسال پیش شروع میشه زمانی که من یک شب تنها رفته بودم یکی از بهترین رستوران های تهران(عکسش رو براتون میزارم) و نشسته بودم و داشتم غذا میخوردم اتفاقی چشمم به یک خانمی افتاد که اون هم تنها بود فقط یک مرد پشت سرش وایستاده بود و بعضی مواقع چیزهایی داخل گوشش میگفت ولی مشغول غذا خوردن نبود، برام جذاب بود و کنجکاو شدم، رفتم نزدیک میزش بادیگاردش اومد سمتم
گفت:بفرمایید! من هم گفتم: میخواستم پیتزام رو با این خانم بخورم.
-خندید و گفت: داری شوخی میکنی!؟
-نه مگه من شوخی دارم با شما
از اون طرف خانمه گفت: اشکال نداره بزار بیاد نزدیک . رفتم نشستم کنارش گفتم: دیدم شما غذا ندارید و فقط دور رو بر نگاه می‌کنید با خودم گفتم شاید بتونم یک کاری بکنم حوصله‌تون سر نره، راستی شما چرا بادیگارد دارید؟ با لحن خیلی زیبایی گفت: عزیزم من خودم مالک این رستورانم. اون لحظه نمیدوستم بخندم یا معذرت‌خواهی کنم، بهش نگاه کردم و لبخند زدم بهم گفت: لبخندت خیلی قشنگه
-پیتزا می‌خورید؟
خندید و یک تیکه برداشت. چند دقیقه بدون صحبت فقط داشتم نگاهش میکردیم و مات و مبهوتش بودم، بهم گفت: چرا تنهایی؟
-دنبال شما بودم.
-خب پیدام کردی چی میخواستی بگی؟
-شما سینگلید؟
یک لحظه نگام کرد و داخل قیافش اینجوری بود که وات!!! ولی من میدونم خیلی از من خوشش اومده بود😂 گذشت یکم حرف زدیم و خندیدیم موقعی که میخواستم حساب کنم اصلا گارسونه به حرفم گوش نکرد(خیلی بی‌ادب بود😅) موقع رفتن بهش گفتم: دوست داری باهم قدم بزنیم؟
-باشه بریم
بادیگاردش مارو رسوند دور دریاچه چیتگر و خودش هم پشت‌مون بود
بهش گفتم: چرا همیشه بادیگارد همراهتونه؟
-خب صاحب یکی از بهترین رستوران های شهرم
فهمیدم که میخواد بپیچونه دیگه هیچی نپرسیدم.
گفتم: من از بچگی خیلی دوست داشتم یک آشپز بزرگ بشم.
-اگر علاقه داشته باشی میتونی پیشرفت کنی.
-درسته تا الان کسی دست پختم رو نخورده و نظر نداده شاید استعدادش رو داشته باشم.
یکم با هم صحبت کردیم و خندیدیم و قرار شد منو برسونه خونم، رسیدیم جلوی در گفتم: شما امشب من رو مهمون کردید، من هم باید شما رو مهمون کنم تا هم دست پختم رو بخورید هم حسابمون صاف بشه. شماره‌اش رو ازش گرفتم و رفتم خونه و بهش پیام دادم.
شب موقع خواب همش فکرم پیشش بود که چیکارس دقیقا، چرا اینقدر مرموز بود، چرا اصلا اینقدر مجذوبش شدم. صفحه لپ‌تاپم رو باز کردم روی صفحه سایت پورن بود، تازه یک فیلم BDSM پیدا کرده بودم و دانلودش کرده بود اصلا یادم نبود که قرار شد برگشتم خومه بشینم ببینمش و لذت ببرم، کولر رو روشن کردم لباسام رو درآوردم رفتم زیر پتو و فیلم رو پلی کردم ولی باز هم فکرم پیش خانمه بود حتی اسمش رو هم یادم رفته بود بپرسم با فکر خانمه و فیلم ارضا شدم و خوابیدم.

لطفا هر نظری دارید برام بنویسید، نظرات شما چه مثبت چه منفی باعت میشه من بیشتر و سریع‌تر قسمت های بعدی رو بنویسم.

نوشته : شیرین

ادامه...



👍 12
👎 7
31301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

930663
2023-05-31 00:51:57 +0330 +0330

بیچاره دوین!! فقط تو شهوانی نکرده بودنش!! 😁

4 ❤️

930670
2023-05-31 01:36:26 +0330 +0330

نظری ندارم فعلا

فقط لطفا بیشتر بنویس کوتاه حال نمیده تا میای حس بگیری تموم میشه

1 ❤️

930676
2023-05-31 02:05:17 +0330 +0330

سر داستان شیوا گریم گرفت فعلا داستانتو نخوندم میشه یکم بهت توهین کنم خالی شم فردا بیام بخونم؟

4 ❤️

930720
2023-05-31 05:48:43 +0330 +0330

من واقعا کار به عکس رستوران ندارم ولی یکم بیشتر بنویس من که جذب شدم

2 ❤️

930759
2023-05-31 10:18:49 +0330 +0330

به شخصه این مدل داستان ها یا گاهاً اتفاق هارو ترجیح میدم به بقیه، حتی اگر حقیقت رو بنویسن نگارش و نحوه بیانشوون زاویه ی نگاه و دیدگاه شون رو نشون میده که معمولا خیلی حیوانی و سطحی میبینن
(کامنتم بیشتر در راستاي نفی بقیه شد😂‌) ادامه بده

1 ❤️