عشق و سکس روتیندا

1395/04/05

داستانی که میخوام بگم یه تجربه عشقیه و شاید زیاد سکسی نباشه و اسامی بنا به رعایت احتیاط تغییر کرده اند.
از یک خانواده متوسط و در شرایط نسبتا سختی با حمایت پدر و تلاش زیاد تونستم در کنکور موفق بشم و یه دانشگاه سراسری خوب توی تهران در یکی از رشته های مهندسی قبول بشم
دو ترم به کسکلک بازی و رفیق بازی گذشت تا اینکه بر حسب اتفاق با دختری آشنا شدم که دو سال از من کوچکتر بود. صورت ناز و معصومی داشت و هرکی میدیدش امکان نداشت عاشق شیرینی قیافه و صدای کودکانه معصومش نشه.
میگفت میخواد با من سکس کنه و تجربه سکس داشته اما دخترونگیش رو به هیچ مردی نداده و چند سال پیش صرفا از روی کنجکاوی با یه خمیردندان استوانه ای شکل برای اولین بار واژنشو باز کرده و نمی دونم حقیقت داشت یا نه چون هیچوقت ازش در مورد صحت این قضیه نپرسیدم.
گذشت و ما برای اولین بار رودروی هم لخت شدیم.اولین سکسم بود و قبلش برای حفظ جنم مردانه به دروغ گفته بودم چندبار سکس داشتم.جو رو خوب مدیریت میکردم و استرس نداشتم. سکس رمانتیک زیبایی داشتیم.
بعد اولین تجربمون صمیمی تر شدیم و هر هفته یا دو هفته یک بار خلوت میکردیم.دوستش داشتم و پولامو سیو میکردم براش کادوهای کوچک میگرفتم و هر فداکاری میکردم که اونو از رابطش با خودم شاد ببینم.
گذشت و دانشگاه رفت یه رشته معمولی تو دانشگاه ملی ولی از اونجایی که از یه خانواده بسیار ثروتمند بود واسه ترم زمستونی تغییر رشته داد به یکی از پردیسای تهران تو رشته پزشکی که برای ثبت نامش پول هنگفتی میگیرن، قبول شد و رفت. البته قبل رفتنش به دانشگاه جدید اتفاقاتی افتاد که زندگی من و خودش رو آشفته کرد.
پاییز ۹۱ بود که دانشگاه بودم و مسجی گرفتم ازش با این محتوا: من با یه نفر دوست شدم و رابطه ما تمومه!!!
از عشقش به خودم اطمینان داشتم و جدی نگرفتم و جواب دادم: کس نگو شب حرف میزنیم الان کار دارم.
برگشتم خونه که لوس بازی امروزشو با یکم ناز کشیدن بخرم و اما داستان اون شب منو نابود کرد. شب زنگ زدم دیدم گوشیشو یه پسری جواب داد. قلبم برای چند لحظه وایساد گفتش که نغمه الان با من دوسته و لطفا دیگه مزاحمش نشید!!! اون شب چگونه برام گذشت با کلمات قابل توصیف نیست. چند روزی فحش و بد و بیراه و دیدم هیچ راهی برای برگردوندنش نیست و اون از رفتارهای من عاصی و شادمان از رابطه جدیدش. دو راه بیشتر نبود یا خودکشی یا سازش با وضعیت جدید! که من راه دوم رو انتخاب کردم.
روزها میگذشت و تقریبا بیشتر عمر من صرف نگاه به اسکرین گوشی میشد و منتظر اون کسی که منتظر ندایی ازشم و اما خبری ازش نیست. تو طول این مدت چند رابطه جورواجور داشتم و به طرز بیمارگونه ای بیشتر از توان جسمی، روانی و جنسیم سکس میکردم که فراموش کنم همه چیز رو. و اما تقریبا همه اون آدمایی میکردمشون بعد یه مدت بای میدادن و میگفتن تو با من سکس نمی کنی تو با اون جنده ای که ترکت کرده و هنوز فراموشش نکردی سکس میکنی. و من ریلکس از این آمدن ها و رفتن ها فقط نظاره گر رفتنشون بودم و جالب بود که تقریبا همه برمیگشتن، فکر کنم دلیل روانشناسانش احساس شکستشون از اون جنده ای بود که فکر میکردن میتونن بر اون غلبه کنن و جای اونو تو مغز من پر کنن و راستش این برام خط بطلانی به این تز مخ زنی بود که از رابطه های گذشتتون حرف نزنید!
تو بین این آدما دخترایی بودن که سکسی تر، حرفه ای تر و -از نظر دیگران خوشکلتر- و هات تر از نغمه بودن و اما دلم، بوی تند بدن نغمه رو میخواست و نه دیگران. و همه این سکسا صرفا مسکنی بود به درد فراغ نغمه.
وضعیت روانیم بعد شش ماه بدتر شد بهتر نشد، بر خلاف اون چیزی که همه میگفتن فراموشش میکنی تو این فاصله حضورش تو مغزم پررنگ تر میشد اما کمرنگ نمیشد. و آخرین چیزی که قبل از خواب و اولین چیزی که بعد از بیداری به یاد می آوردم نغمه بود.
حالا برگردیم به عقب تر، دوستش کی بود؟ یکی از هم رشته ای های دانشگاش که چندبار با هم بیرون نهار خورده بودیم تو جمع دوستانه شون و همیشه از این آدم ابراز نفرت میکرد! دورادور آمارشونو داشتم که بعد از اینکه به پردیس تهران تو اون شهر جدید-بماند حالا- خونه گرفته، و این آقا هم رابرا میره میمونه، شادن و سکس میکنن و…
تو این فاصله شهریور ۹۱ تا خرداد ۹۲ خبری ازش نبود. تا اینکه یه روز مسج داد: من این هفته تنهام اگه دوست داری بیا اینجا ! سر کلاس بودم مسج رو جواب ندادم حتی کیف و دفتر رو جمع نکردم و یکراست رفتم مهرآباد با اولین پرواز خودمونو برسونم بهش.
نزدیکای عصر بود رسیدم پیشش. از در رفتم تو دیدم نطقمو از دست دادم و اون داره یه سری جملات خوش آمدگویی میگه و غذا آماده کرده برام. کمی آب خوردم و احوالپرسی کردیم و حرف زدیم و در مورد این فاصله که دور بودیم گلایه ها کردیم و گریه کردیم.
گفت تو این مدت فکر میکرده عاشق امیر بوده به خاطرش خیلی فداکاری ها کرده و اما اون فقط به شکل یک برده جنسی دیدتش و دریغ از کوچکترین عشقی از طرفش. وقتی داشت از هوسرانیاش تعریف میکرد که بخاطر لذت خودش فقط انال میکردن و تا جایی این کارو کردن که یه بار حتی نتونسه راه بره، انگار با پتک میزدن تو سرم. خلاصه تیرش به خطا رفته بود و چندان دل خوشی از او نداشت طبق حرفش همیشه دوست داشته برگرده پیشم اما غرورش اجازه نداده.
شب شد مسواک زدیم که بخوابیم گفت من باید بیرون از اتاق بخوابم و جدا بخوابیم. در حالی که با اون همه فشار روانی اصلا تو مود سکس نبودم ولی دوست داشتم سکس کنیم که وجودشو برای خودم دوباره حس کنم و آرامش پیدا کنم دوباره مال منه. با اصرار من راضی شد و رفتیم تو تخت. شرتشو که درآوردم دیدم شیو نکرده و پشماش زیادن فهمیدم که مدت زیادیه با امیر شکرابن و مدتی گذشته که تصمیم بگیره برگرده پیشم. در حین عشق بازی دیدم کارایی میکنه که بلد نبود و یاد گرفته. کیرمو گذاشتم تو کسش دیدم تنگه کسش. من رو بود و اون لنگ باز زیرم بود بغلش کرده بودم و آروم تلمبه میزدم که واژنش حالت ارتجاع
شو به دست بیاره. ناله میکرد و همش میگفت
عاشقتم
تو بهترین مرد دنیایی
دوست دارم
من مال توام
منو دوباره زن خودت کن
برای همیشه مردم بمون
محکمتر تلمبه میزدم دیدم آبم داره میاد، در آوردم ریختم رو شکمش، داشتیم خودمونو پاک میکردیم که گفت میتونستی بریزی تو، قرص خوردم. منم هم متعجب از اینکه اهل قرص نبودی، از کجا یاد گرفتی و هم خوشحال که تو سکسای بعد راحتتریم.بغلش کردم و خوابیدیم.
بیدار که شدم ساعتو نگاه کردم دیدم ۱۱ه و نغمه نیست. بلند شدم دیدم صدای دوش آب میاد. یه شیر کوچک خوردم، یه سیگار روشن کردم در حمومو زدم، درو باز کرد و گفت بیا تو.
رفتم تو دیدم ژیلت دستشه و مشغول شیو کردنه. پاهاش تموم شده بود و به کسش رسیده بود. من همینجور تو اون فضای پر بخار داشتم آخرای سیگارمو میکشیدم و نظاره گر این صحنه رمانتیک بودم که چجوری یه فرشته داره خودشو شیو میکنه. سیگارم تموم شد لباسامو در آوردم و رفتم پیشش وایسادم کنار دوش گفتم: تا حالا با هم حموم نکردیم اشاره کرد برم بغلش کنم. دو نفره زیر دوش بودیم که ژیلت رو ازش گرفتم. گفتم کست و کونت سخته بذار من انجام بدم. گفت دوست نداره من این کارو انجام بدم. اصرار کردم و قبول کرد. با دقت در حالی که ایستاده بود و من کسشو شیو میکردم پایین رو نگاه میکرد و لبخند میزد، خج
الت میکشید. شیو کردن کسش تموم شد بلند شدم و موهاشو دادم عقب گفتم چرا خجالت میکشی؟ گفت اولین باره تو حموم تنها نیستم.بوسیدمش و گفتم پشتت مونده. گفت بده خودم. گفتم برگرد. شیو کردن کونش در حالی که نمی خواستم از خودش کمک بگیرم یکم سخت بود. دور سوراخ کونشو تمیز شیو کردم و آب کشیدم. ژلت رو گذاشتم و تو همون حالت ایستاده در حالی که شره های آب میریخت رو سرم زبونمو کردم تو سوراخ کونش. کاری که جفتمون عاشقش بودیم با زبون با سوراخ کونش بازی میکردم و با دست کسشو میمالیدم. دستمو گرفت و اشاره کرد بلند شم. ایستادم حالا من ایستاده بودم و اونم رو زانو داشت کیرمو ساک میزد.منم موهای خیسشو گرفته بودم تو دستام. چند دیقه برام ساک زد و بلندش کردم و دستاشو گرفتم و با دستم دیگم حوله رو برداشتم و خیس آب رفتیم بیرون از حموم حوله رو پهن کردم رو تخت و به پشت درازش کردم رو تخت کیرمو آروم گذاشتم تو کسش و رفتم سراغ گردنش و بوسش میکردم دورتادور گوشاشو میک میزدم و آروم در گوشش میگفتم که عاشقشم. از حالت درازکش بلند شدم و نشسته داشتم تو کسش تلمبه میزدم و با یه دستم کلیتشو میمالیدم و با دست دیگم سینه هاشو میمالیدم. تموم تمرکزم رو گرفته بودم که نهایت لذتو ببره. ناله های ریزی میکرد و با دستاش حوله رو چنگ مینداخت. داشت آبم میومد که بی اختیار افتادم روش و آبمو خالی کردم تو کسش. حالا که روش بودم بغلم کرد و گفت:
بهترین سکس عمرم بود.
خییییییلی دوست دارم.
از حرفش جا خوردم و بوسیدمش. گفتم دلم برای بوی بدنت تنگ شده بود. تو عشق ابدی منی نغمه.
چند روزی با هم بودیم که من برگشتم تهران. هنوز بهترین روزای زندگیم رو اون چند روزی میدونم که با هم بودیم.
ادامش رو اگر کسایی که خوندن، دوست داشتن، مینویسم.

نوشته: روتیندا


👍 14
👎 1
12363 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

546227
2016-06-25 21:19:26 +0430 +0430

پسندیدم … بنویس

0 ❤️

546259
2016-06-25 23:05:09 +0430 +0430

خوب تونستی کیرمون راس کنی بنویس

0 ❤️

546300
2016-06-26 07:57:05 +0430 +0430

ما که شنیدیم دخترا وقتی عاشق کسی میشن غیر از اون چیز دیگه ای نمیبینن چه برسه به اینکه وقتی به یکی تعهد دارن برن از پشت به یکی دیگه بدن. (hypnotized)

0 ❤️

546307
2016-06-26 08:39:18 +0430 +0430

خوب نوشتی زودتر ادامشو بنویس. موفق باشی ?

0 ❤️

546345
2016-06-26 13:16:11 +0430 +0430

مد شده کلمات قلمبه سلمبه استفاده بشه سیو کردن و شیو کرنو و از این شرو ورا فقط یادفت رفت بنویسی پسرای زشت و بیریخت نیا تو پیج من …یا کامنت بزارین
کلمات فارسی استفاده کن زیباتر میشه

0 ❤️

546358
2016-06-26 16:45:01 +0430 +0430

کمتر پیش میاد خوشم بیاد ولی البته درحالی خوشم آمده که میدونم باید برای قلم یک نویسنده که حقیقت نویسنده باشد احترام قائل شد و این به جنسیت و یا نوع سبک نگارشی مربوط نمی شود . اما در مورد این داستانی که بخش اولش را بشکل شرطی و با این شرط که خوانندگان طلب کنند را خواندم و همچنین اعتراف میکنم زیبایی نگارش قلم شما منو مبهوت کرده ولی این زیبایی در ساختار و کلیت شکلی و اسکلت داستان شما نبوده بلکه صرفا مربوط میشود به خود موضوع یعنی داستان سکسی که علیرغم اینکه درون مایه ای از سکس دارد و محوریت داستان نیز سکس بود ، اما شما با یک زیرکی بخصوصی وارد فضای روانشناسانه ای از کاراکترهای اصلی یعنی خود راوی داستان و شخصیت اصلی که خط و محور داستان بر اساس حضورش می چرخید و شکل دهنده غیر مستقیم شده بود ولی شما فضا سازی میکردید که شاید نیاز این کار و احساس نکردید یا فکر کردید همین اندازه که خط داستان و جلو میبرید به یک فضای نوستالوژیک از نوع بخارآلود و یا بلوری به روایت ویل دورانت توانستید برسید و این را کافی میدانستید ولی فراموش نکنید اینجا شاید دراین اندازه کفایت کند و نیاز مخاطب معمولی و عادی خود را که یک مخاطب سنتی هست را برآورده میکند ولی بعنوان یک داستان که بخواهیم نگاه کنیم این نیاز و احتیاج اساسی است و نیازی که کمبودش وقتی احساس میشود که در پایان این حوادث با روایت شدنش هم این روایت به پایان زندگی کوتاه خودش میرسد درحالی که میتوانید با اندکی بهتر نگاه کردن به خط روایی داستان و پارامترهایی که میتونه برای تبدیل کردن به یک اثر ماندنی در این ساختار استفاده شود و کمبود و محرومیت این مورد کاملا احساس میشود . البته چنانچه خودتان هم به این مورد رسیدید و بامن موافق بودید در نتیجه بهتر است یک فضا سازی و دو پیچش حوادث را کمی بیشتر برایش زحمت کشیده و کار کنید مطمئن هستم تبدیل به یک اثر قابل قبول تبدیل میشود . ببخشید که اینطور بی پروا نظر دادم

0 ❤️

546365
2016-06-26 18:31:45 +0430 +0430

خیلی روون و خوب نوشتین. احساسات خوب بیان میشد قابل درک بود. خسته نباشین

0 ❤️

546403
2016-06-26 22:47:41 +0430 +0430

از همه دوستان بابت نظرهاشون متشکرم سعی میکنم عمری باقی بود داستانی نوشتیم نکاتی رو که گفتید رعایت کنم
نگارنده داستان

0 ❤️