منشی من در کارخانه

1392/05/01

مدیرکارخونه ای بودم که قبل از من ، مدیرمجرد کارخونه اونجا رو تبدیل کرده بود به جنده خونه. هر ماه یه جنده رو به اسم منشی میاورد و روزهای اول خودش می کرد و بعد با رعایت سلسله مراتب در اختیار سایر مدیران و رئیس ها و سرپرست ها قرار می داد و بعدش هم با یکی دیگه عوضشون می کرد. صاحب کارخونه هم بعد از اخراج اون مدیرکارخونه یه منشی مرد انتخاب کرده بود تا این مشکلات تمام بشه و حدود یک سال بعد به دلایلی اون منشی مرد هم اخراج شد و از بین کسانی که با مدرک لیسانس برای کارثبت نام کرده بودیم خانمی که لیسانس ادبیات فارسی داشت رو استخدام کردیم. دخترزشتی بود و هیکلی هم نداشت تا توجه کسی رو جلب کنه و به همین دلیل هم انتخابش کرده بودیم. دو سه ماهی از استخدامش میگذشت و تنها کسی بود که تو کارمندها و کارگران کارخونه هیچ وقت هوس نکرده بودم بکنمش ! راستش اصلا بهش توجه هم نمی کردم و همین باعث شده بود که اون بیشتر تحریک بشه تا توجه منو جلب کنه . مدام عطرش رو عوض می کرد و طوری کنارم می ایستاد که حتما بوش به دماغم برسه و عکس العمل منو ببینه ، یا مانتوهای چسبون می پوشید که چون هیکلی نداشت که نشونش بده تاثیری نداشت و صدها کار دیگه .
یه شب بخاطر مشکلات فنی کارخونه مجبور شده بودم تا صبح بیدار بمونم و حسابی تقلا کنم و صبح که مشکل حل شده بود هم کارهای عادیمو انجام بدم. نهارم رو ساعت یک خوردم و خستگی حسابی بهم فشار آورده بود و فکر کردم یه دوشی بگیرم تا سرحال بشم و خودمو سرپا نگه دارم تا غروب که میرم خونه خوب استراحت کنم. با تلفن به منشیم خبردادم که میخوام دوش بگیرم و کسی رو به دفتر که طبقه بالای ساختمون اداری بود و یه سوئیت کوچک ولی مجهز داشت ، راه نده و اونهم چشمی گفت و مکالمه تموم شد. وقتی زیر دوش آب گرم خومو ریلکس می کردم و آب تمام وجودم رو احاطه کرده بود و حسابی داشتم خستگی در می کردم ، احساس کردم یکی داره نگاهم می کنه و وقتی برگشتم ، منشی زشتم رو دیدم که آروم در حموم رو بازکرده و داره با دهان باز منو دید میزنه. بدون اینکه خجالت بکشم ( چون اصلا اونو به حساب نمی آوردم ) بهش گفتم مگه نگفتم کسی رو بالا راه نده ؟ با لبخندی گفت کسی رو راه ندادم که ! با خنده گفتم پس این کیه که روبروم وایستاده و با من حرف می زنه ؟ گفت من که کسی نیستم . و آروم آمد جلو. شیر آب رو بستم که خیس نشه و وقتی میره بیرون توجه کسی رو جلب نکنه . گفتم کجا میایی ؟ چیزی نگفت و با نگاهی که به کیرم قفل شده بود به سمت من آمد و یکباره کیرم رو با دستاش گرفت و فورا خم شد و گذاشتش تو دهنش . من که گیج شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم فقط نگاهش می کردم که بسیار ماهرانه داره برام ساک می زنه و کیرم هم فورا بلندشده بود قدکشیده بود. اینو بگم که کیر من نه خیلی بزرگه و نه خیلی کلفت ، یه کیر معمولیه و چیز خاصی نیست یا حداقل از اون چیزایی که تو فیلمها نشون میدن خیلی کوچکتره و در ضمن کمرم هم خیلی سفت نیست و معمولا بعد از یه بیست دقیقه تلمبه زدن ، آبم میاد .
اون در حال ساک زدن بود و من هم ایستاده بودم و تماشا می کردم و حتی تصور کردنش رو هم تو ذهنم نداشتم. وقتی خوب به کیرم حال داد و سفت سفتش کرد ، ازم پرسید تو نمی خواهی کاری بکنی ؟ گفتم مثلا ؟ گفت لبی ، دستمالی به سینه هام یا کسم یا کونم ؟ تصورش هم برام سخت بود که این دختر زشت رو ببوسم ! گفتم راستش نه خیلی !!! گفت پس همه کارها با خودمه !!! داشتم شاخ در میاوردم که این دیگه کیه ؟ به چشم بهم زدنی لخت شد و سوتین و شرتش رو هم کند. رقت انگیز بود. دو تا سینه کوچک و زرد با بدنی لاغر و استخونی و کس و کونی ندیدنی و غیر شهوانی. نمی دونستم باید چکارش کنم.بهش گفتم نمی خوام از موقعیتمون سوء استفاده کنم و تو از سکس با من چیزی بجز اینکه شاید اخراجت کنم عایدت نمی شه. چمشاش رو تو چشمام قفل کرد و گفت که حاضره اخراج بشه ولی فقط برای یه بارم که شده با من سکس داشته باشه. گفتم مگه دختر نیستی ؟ اشک تو چشماش جمع شد و گفت منو بزور نامزد یه مردی کردند که 17 سال ازم بزرگتره و اولین باری که برای بیشتر آشنا شدن با هم رفتیم بیرون ، تو بیابونای اطراف شهر بزور دختریم رو گرفت تا حتما مال خودش کندم و من نمی خوام اولین سکس واقعیم رو با اون داشته باشم اینجوری هم به مراد دل خودم میرسم و هم از اون انتقام می گیرم. دلم بحال اون و دخترهایی مثل اون که بزور شوهر داده میشن سوخت و خواستم خاطره خوبی برای اولین سکس واقعیش ایجاد کنم. پرسیدم درهای دفتر و سوئیت رو بستی ؟ گفت هم درها رو قفل کردم و هم به نگهبانها گفتم تو خوابی و کسی رو به ساختمون اداری راه ندن تا تو استراحت کنی. دیدم فکر همه جا رو کرده و نباید که امیدش رو ناامید کنم . آروم دستمامو به بدن لاغر و مشمئز کننده اش کشیدم و نوازشش کردم ، لرزیدن بدنش رو زیر دستام حس می کردم ، با انگشتام نوک کوچک سینه اش رو گرفتم و آروم مالوندم و کم کم به سرعت و فشارش اضافه کردم ، نفسش تند و تندتر می شد و در حالی که چشماش رو بسته بود با کیرم ور می رفت . دستم رو رو شکمش پایین بردم تا به کسش رسیدم و آروم شروع به مالوندنش کردم و با انگشت چوچوله اش رو پیدا کردم و می مالوندم . معلوم بود که حسابی داره لذت میبره و مدام با زبونش لبش رو خیس می کرد و سرمن که کمی به بدنش نزدکتر شده بود رو نوازش می داد و من ادامه می دادم. اونقدر این کار رو کردم که لرزش بدنش بیشتر شد و بعد از چندتا کش و قوس ، یه باره شل شد و خودش رو به من چسبوند. تا اون وقت سر پا بودیم و من هم داشتم خسته می شدم و کیرم هم دیگه خوابیده بود. نشستم رو توالت فرنگی حموم و سرش رو به طرف کیرم هدایت کردم و اون با بی حالی و رخوت شروع به مکیدم کیرم کردو دوباره سردارم رو سرفراز کرد و حسابی سفتش کرد. بلند شدم و یکی از پاهاش رو از بغل گرفتم بالا و سرکیرم رو که از آب دهنش خیس بود گذاشتم دم کسش که از ارضاء قبلی هنوز خیس مونده بود. خیلی کس استخونی و تنگی داشت و من ناچار با کمی فشار اضافه سرکیرم رو گذاشتم توی کسش . نفسش بند آمده بود. گفتم مطمئنی می خوای ادامه بدی ؟ با سر اشاره کرد که آره. گفتم مطمئنی که دختر نیستی ؟ به آرومی گفت آره ، اون بی شرف پرده ام رو پاره کرده و کلی خونریزی داشتم. منهم در همین حین به آرومی کیرم رو می دادم تو . تا نصف کیرم که رفت ، حس کردم خیلی درد داره ، به آرومی رو زمین حموم خوابوندمش . حموم خیلی کوچک بود و سرش روی دیوار بود . پاهای لاغرش رو باز کردم ، کسش خیلی زشت و استخونی از لای پاهاش زده بود بیرون و حسابی خیس بود ، چشماش رو بسته بود و لبش رو گاز می گرفت . آروم سرکیرم رو گذاشتم دم کسش و یواش یواش فشارش دادم تو و اینبار تا ته فروکردمش . دهنش باز مونده بود و نفسش بند آمده بود ، یه کمی کوتاه جلو و عقب کردم که به کیرم عادت کنه و کیرم هم بتونه جا باز کنه و بعدش شروع کردم با سرعت بیشتر و فشار بیشتری عقب و جلو کردن. ناله اش بلند شده بود که دستم رو گذاشتم رو دهنش و به سکوت دعوتش کردم. حالا دیگه مدام با تمام هیکلم بهش ضربه می زدم و تا آخر کیرمو تو کسش فشار می دادم . برخلاف انتظارم داشتم لذت می بردم و اونهم همینطور بود و بعد از حدود 10 دقیقه دوباره شروع کرد به لرزیدن و بعدش شل شد ولی من تازه سرکیف آمده بودم و تا حدودی وحشیانه ضربه می زدم ، دست خودم نبود داشتم لت می بردم و کم کم داشت آبم میومد. متوجه تغییر حالتم شد و پرسید داره میاد ؟ گفتم که نزدیکه گفت بکش بیرون. با تعجب کشیدم بیرون و دیدم که به حالت سگی پشتش رو کرد بهم و گفت اینجوری بکن ، می خوام اینکار رو هم امتحان کنم. منم بدم نمی اومد ، اینجوری صورتش رو هم نمی دیدم و بهتر بود ، با یه فشار کیرم تا ته رفت تو کسش و آهش بلندشد. بدون معطلی دوباره شروع کردم به ضربه زدن و با هر باری که به جلو فشارش می دادم سرش می خورد به دیوار حموم و منو بیشتر حشری می کرد ، اونقدر عقب و جلو کردم که داشت آبم میامد ، بهش گفتم که داره میاد ، میخوریش یا بریزم رو زمین ؟ گفت نه بریز تو کسم . برام باور کردنی نبود و نمی تونستم بهش اعتماد کنم که دامی برام پهن نکرده باشه و درست لحظه آخر کیرم رو کشیدم بیرون و همه آبم رو ریختم رو کمرش. پرسید چرا توش نریختی ؟ گفتم می خوام از شوهرت بچه دار بشی نه ازمن . یکباره تمام حس خوش سکسش به یاس و ناامیدی و غم تبدیل شد و این حال براحتی از چهره اش قابل خوندن بود. گفتم زود باش و خودتو تمیزکن و برو تا کسی شک نکنه و اونهم با آرامی و اندوه تمام کمروبدنش رو آبکشی کردو لباسهاش رو پوشید و رفت و …
فردای اون روزو فرداهای بعدش با روزهای قبل هیچ فرقی نداشت و نه اون و نه من ، هیچکدوم چیزی از خودمون بروز نمی دادیم و حدود یک ماه بعد کارت عروسیش رو میزم دیدم. وقتی که برای کارهای معمولی آمد تو اطاقم بهش گفتم مبارک باشه ، تا دو هفته دیگه عروس میشی . با ناراحتی گفت که من یه روز بعدازظهر عروس شدم و اون خاطره همیشه توذهنم باقی می مونه. اندوه زیادی تو کلامش بود، نتونستم خودمو نگه دارم و بی تفاوت باشم ، بلند شدم و آروم بغلش کردم و گفتم نگران نباش همه چیز درست میشه.
پنج شنبه تعطیل کارخونه بود و عروسیش فردا بود که نزدیکی ظهر به موبایلم زنگ زد و خواهش کرد که به خاطر کارهای کارخونه یه سری به کارخونه بزنم . تعجب کردم ، یه روز مونده به عروسی و تو تعطیلی کارخونه چه اتفاقی افتاده که اون تو کارخونه است؟ با عجله رفتم کارخونه . نگهبان گفت که یه نامه فوری از محیط زیست آمده و چون تلفن من خاموش بوده به منشیم زنگ زده و اونهم آمده و الان تو ساختمان اداریه و منتظر منه. رفتم تو دفتر دیدم پشت میزش نشسته و داره یه نامه تایپ می کنه. گفتم مگه تو الان نباید دنیال کارهات باشی ؟ اینجا چکارداری؟ گفت کاربرام مهم تراز ازدواجه ، جواب نامه رو همونجور که قبلا پیش نویس کرده بودید آماده کردم ، بخونیدش و اگه اشکالی نداره پرینت بگیرم بدم ببرنش . نامه رو خوندم و دیدم تقریبا درسته و فقط یه چندتا اشکال کوچک داره . بهش گفتم و رفتم تو اطاقم تا اصلاحش کنه. بعد از چنددقیقه آمد و بعداز خوندن و امضای نامه بردش تابده به نگهبانها که برسوننش به اداره مربوطه و فورا برگشت بالا. تمام درها رو قفل کرده بود و دراطاق منو هم قفل کرد و شروع کرد به لخت شدن. گفتم چکار می کنی ؟ گفت می دونم امشب اون عوضی می خواد تومن خالی کنه ولی کور خونده ، من از تو بچه دار می شم نه از اون لعنتی و فورا آمد سراغم و بدون تلف کردن وقت کیرم رو از شلوارم کشید بیرون و شروع کرد به خوردن . منهم عجله داشتم که برگردم خونه ، بی معطلی و وقت تلف کردن شروع کردم و حسابی کردمش و آبم رو هم ریختم تو کسش . خیلی سریع همه چیز تموم شد و مثل اینکه تکلیفی داشتیم که باید انجامش می دادیم ، زود لباسهامون رو پوشیدیم و هرکسی رفت دنبال کارخودش.
چندماه بعد به دلیل مرخصی زایمان کارش رو ترک کرد و بعدازمدتی خبردارشدیم یه پسر خوشگل که معلوم نیست به کی رفته بدنیا آورده!! وقتی حدود یک سال بعد دیدمش ، به نظر کمی خوشگل شده بود و آبی زیر پوستش رفته بود. به همکاراش میگفت ازدواج و حاملگی بهم ساخته!!!

نوشته: داریوش


👍 2
👎 0
181032 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

393611
2013-07-23 14:25:19 +0430 +0430

TOOLANIE

0 ❤️

393612
2013-07-23 15:11:38 +0430 +0430

ناراحت شدم جای تاسف داره این چیزا

0 ❤️

393614
2013-07-23 15:33:50 +0430 +0430
NA

قصه حسین کرد نوشتی انقدر طولانیه.یا رمان

0 ❤️

393615
2013-07-23 15:55:55 +0430 +0430
NA

من دير رسيدم شرمنده ببخشيد سري بعد حتما به موقع ميام

0 ❤️

393618
2013-07-23 16:18:40 +0430 +0430
NA

همچین آبکی بود

0 ❤️

393619
2013-07-23 16:20:07 +0430 +0430

به به به اين ميگن يه مدير نمونه!
البته يه كم سانسش ريده ماله!
اما محافظ كاره!
خدايا به همه ى مديران كارخونه يه منشى خوشگل ، خوش هيكل ، جنده البته نازا و مشكل دار در باردار شدن عطاعت بفرما!!

0 ❤️

393620
2013-07-23 16:52:55 +0430 +0430
NA

DASTANT HAMSH CHRTO PRTE .BRO DG NIA .ASAN HAMIE DASTANATUN KUS SHERAN .

0 ❤️

393621
2013-07-23 17:32:48 +0430 +0430
NA

لامصب اصلا عین واقعیت و اقتدار…
یعنی بچهای سایت مدیون هستن اگه اینو باور نکنن…
امشب هر داستان از یکی دیگه جالبتر میشه…
دی

0 ❤️

393622
2013-07-23 17:35:40 +0430 +0430
NA

با جمله ی سردارمو سرفراز کرد خیلی حال کردم
به نظرم قصه ات قشنگ بود و نکات آموزنده زیادی داشت که بزرگترینش کردن کسی که احتیاج به شدن داره بود اون زن لازم داشت که به یه مرد که ازش خوشش میومد بده و تو اینکارو براش کردی هر چند خودم به چیزی که گفتم اعتقاد نداشتم اما بعد از خوندن داستانت حس بدی که بهم دست نداد هیچ با کارت حال کردم
ادمین جان ممنون امروز چند تا داستان خوب گذاشتی

0 ❤️

393623
2013-07-23 18:11:24 +0430 +0430
NA

دوست داشتم نوشتنت رو و اینکه سوژه هم نسبتا خوب و ابتکاری بود . به تو می گن مرد وگرنه شرون استون و مرلین مونرو رو که همه می تونن بکنن . دمت گرم.

0 ❤️

393624
2013-07-23 18:16:55 +0430 +0430
NA

جناب نویسنده:
مدیره با مرام،حوره بهشتی
تو که گاییده ای منشیه زشتی
بگویم با کمی اغراق و اغماض
به نسبت جالب و زیبا نوشتی…

0 ❤️

393625
2013-07-23 19:02:44 +0430 +0430

واقعا جای خوشحالی داره که یه آدمی پیدا شد که اینجا داستان نوشته ولی کیرش معمولیه و طرف مقابلش هم پری ِ توی قصه ها نیست! کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم که بچه های ایران همه شون کیرشون کلفت و درازه و همه هم فقط کسهای آس میکنن! برام همیشه سوال بود که این دخترای معمولی رو پس کی میگاد! الحمدالله یکی پیدا شد! خدا رو شکر

0 ❤️

393626
2013-07-23 19:43:29 +0430 +0430
NA

نمیدونم چرا ماهرترینها هم که تمام نکات رو رعایت میکنن تا داستانی باورکردنی بذارن، یجای داستان بالاخره سوتی میدن و خالی بندیشون رو میشه.
( کمرت خیلی سفت نیست و بعداز 20 دقیقه تلمبه زدن ابت میاد) سگ تو روح آدم دروغگو

0 ❤️

393627
2013-07-23 23:34:36 +0430 +0430
NA

خوب بود؛ ساده، روان، بسیار کم‌غلط و روایت سادۀ یک سکس در یک زندگی معمولی. یک گوشه‌هایی طنز کوچکی هم داشت که داستانت رو شیرین‌تر می‌کرد، گرچه عمق داستان تلخ بود.
ضمناً ممنون که با انواع طول و عرض و ارتفاع حوصلۀمون رو سر نبردی. بعضی‌ها چنان اینجا از سایز خودشون و طرف مقابل می‌نویسند که انگار دارن به خیاط سفارش لباس می‌دن!!!

0 ❤️

393628
2013-07-24 04:04:28 +0430 +0430
NA

هومممممممممم

0 ❤️

393629
2013-07-24 04:07:21 +0430 +0430
NA

کثافت لاشی یه اسم دیگه میذاشتی نه اسم مقدس داریوش بی شرف هرزه با اون مدریتت تو رو باید میذاشتن مدیر جنده خونه های دبی

0 ❤️

393630
2013-07-24 04:26:34 +0430 +0430
NA

به راست بودن یا نبودن کاری ندارم ولی کمرت خیلی سفت نیست؟منضور از 20 دقیقه ارضا شدنت 20 ثانیه س که کمرت سفت نیست
جم کن باو جلقی 1دونه قلب اضافیه ول کن اصلا قلب نمیدم سیاه.

0 ❤️

393631
2013-07-24 07:19:35 +0430 +0430
NA

اگه هر کس کردنی داستان بود که روزی چند میلیارد داستان باید اپ بشه
یه چیز بنویسید ارزش خوندنو و وقت گذاشتن داشته باشه تا بعد از خوندن روح پر فتوحتون به مرحله عظمای گاییدن نرسه!!

0 ❤️

393632
2013-07-24 09:48:36 +0430 +0430
NA

یعنی بیست دقیقه تلمبه زدن واسه بعضی ها در حد آرزو شده ها. بیست دقیقه که همچین چیزی هم نیست که . جوون های امروزی چشون شده؟؟؟؟؟

0 ❤️

393633
2013-07-24 10:57:19 +0430 +0430
NA

آقا داستان بد نبود.
و اون شعر آقای WEDDING
معرکه بود. آقا دمت گرم.

0 ❤️

393634
2013-07-24 12:50:27 +0430 +0430
NA

من یه پسر زن پوشم

0 ❤️

393636
2013-07-24 19:51:04 +0430 +0430
NA

شیر جوان
سپاس از لطفت ، این دو بیتی تقدیم به تو:
تو ای شیرجوان ای شیر ثانی
تو هم شیری و هم ببر زمانی
قفس تنها غم شیر جوان است
الهی در قفس هرگز نمانی…

0 ❤️

393637
2013-07-24 21:02:24 +0430 +0430
NA

یارواومده تونظرات زده من یک پسرزنونه پوشم!!!
فکرکنم فحش میدادی محترمانه تربود.اینطوری ضدتبلیغه هیچی گیرت نمیاد.خیلی بی سلیقه ای.آخه چه ربطی به داستان داره.

0 ❤️

393638
2013-07-24 22:15:02 +0430 +0430

بد نبود، بنویس . . . . . . . . . .
البته کمی خالی توش بسته بودی و برای من داستان جذابی هم نبود ولی در کل قابل تحمل بود.
عجب دارم از این کارخانه داران
سرازیرن همه کُس ها چو باران
نمودن شرکتان را جنده خانه
کنید فکری به حالِ زارِ یاران

0 ❤️

393639
2013-07-25 02:12:33 +0430 +0430
NA

:( خوب بود داداش ولی میشد این دختره رو اینجور توصیفش نکرد هرچی نباشه اونم انسانه شخصیت داره وتو از خودگذشتگیه بزرگی کردی من که دلم واسه دختره سوخت

0 ❤️

393640
2013-07-25 02:14:05 +0430 +0430
NA

:( خوب بود داداش ولی میشد این دختره رو اینجور توصیفش نکرد هرچی نباشه اونم انسانه شخصیت داره وتو از خودگذشتگیه بزرگی کردی من که دلم واسه دختره سوخت

0 ❤️

393641
2013-07-25 04:24:57 +0430 +0430
NA

جناب WEDDING
آقا نوکرتم. به مولا
دمت گرم داش. ایول.
ماشالا عجب طبع شعری داری.
ایول.
ممنون.

0 ❤️

393642
2013-07-25 06:17:40 +0430 +0430
NA

:D ای جونممممممممممممممم عجب اشعار زیبایی میگید خیلی قشنگ بود

از همه داستانای این جا بهترن

0 ❤️

393643
2013-07-25 11:55:00 +0430 +0430
NA

برو فیلم

0 ❤️

393644
2013-07-25 15:42:15 +0430 +0430
NA

=)) :^o یعنی اون بچه ی خوشکل به تو رفته دیگه!
بابا اعتماد به نفست منو کشته!

0 ❤️

393645
2013-07-25 16:15:54 +0430 +0430
NA

یه حسی بهم میگه کسی که رویس کارخونه ست و پولداره و موقعیت سکس هم داره دلیلی نداره بیاد اینجا داستان بذاره

0 ❤️

393646
2013-07-25 17:43:54 +0430 +0430
NA

همچین گفتی کمرم سفت نیست گفتم 30ثانیه ای ارضا میشی
20 مین کردن ارزو شده ها بورو عمو جون

0 ❤️

393648
2013-07-26 04:08:43 +0430 +0430
NA

کمرمم سفت نیست معمولا بعد ۲۰ دقیقه آبم میاد
کس و شعر در حد لالیگا:))

0 ❤️




آخرین بازدیدها