من و فلان جون (طنز)

1390/02/25

خب اول باید بگم که این داستان طنزه و غیر واقعی همین. راستی تا می شه سعی شده که یه تو دهنی برای افرادی باشه که مثل گاو داستان تخمی می نویسن و می گن که کاملا واقعیه (حالا خودتون بخونین ببنین خداوکیلی عین داستان من نمی نویسن ؟)

داستانی که براتون تغریف می کنم بر میگرده به سال 88 که من 19 سالم بود :دی اسم من پیمان هست و 21 سالمه قدم 180 و هیکلی هستم کیرمم 65 سانته و از قیافه هم کم ندارم و هر دختری آرزوی منو داره. تعطیلات برای امتحانات ترم دانشگاه بود و چون درسا رو بلد بودم داشتم تو خیابونا کس چرخ می زدم که یهو چشمم به یه کس خیلی خیلی خوشکل افتاد همه داشتن واسش بوق می زدن و می خواستن سوارش کنن “خانم شماره می خوای؟” - “افتخار آشنایی می دین؟” “فلانی هستم اگه می شه تا یه جایی برسونمتون” …

اولش بیخیال بودم و حوصله نداشتم ولی یهو تصمیمم عضو شد و با ژیانم رفتم پیشش یه دستی کشیدم و بوق زدم مثل برث گرفته ها اومد تو و نشست جلو. :دی
همه پسرا تعجب زده و عصبانی نگاه به من و BMW ام می کردن و فحش و ناسزا بهم می دادن. که با یه حرکت خاکی کشیدم و ازشون دور شدم تو راه پرسیدم خب
اسمتون چیه؟ جایی ندیدمتون؟ اونم گفت ساناز. نه فکر نمی کنم!! گفتم خب کجا می خوایید ببرمتون گفت جای خاصی نمی خواستم برم فقط برای اینکه از این ملت وحشی فرار کنم اومدم تو ماشین شما منم گفتم قدم رنجه فرمودید و به راه ادامه دادم… که یهو مبایلش زنگ زد یه Nokia مدل 86 داشت (سال 86)
دوستش بود من که نمی شنیدم دوستش چی می گه ولی اون اینطوری گفت : “سلام چطوری. تو خیابون چطور مگه؟ . نه شرمنده راستش کار دارم نمی تونم بیام.
فردامی بینمت . باشه . خداحافظ”.
گفتم اگه مشکلی واستون نداره یه سر بریم یه هتل قدیمی با هزینه من؟ با کمی من و من قبول کرد و راه افتادم به سوی خونه مادربزرگم راستش مادربزرگم تازه به مسافرت رفته بود و کلید خونشون رو هم من داشتم (خداییش شبیه هتل قدیمی هم بود) خلاصه رسیدیم خونه و بعد از آوردن قلیون و کمی چیز واسه خوردن شروع به صحبت باهاش کردم
چند سالتونه چه رشته ای تحصیل می کنید؟

  • 19 . طراحی سیستمهای گرمایش مرکزی و برق و قدرت می خونم دانشگاه سراسری منم گفتم خوشبختم منم 21 معماری می خونم گفت اهان پس واسه همین از هتل سنتی و اینجور جاها خوشت میاد منم با کمی خجالت کفتم اگه ناراحت نمی شین باید بگم اینجا هتل نیست گفت چطور؟ گفتم یه مقدار خلوته منم گفتم بله دیگه خونه خودمونه البته کسی نیست همه مسافرتن و تا 2000 سال دیگه بر نمی گردن و پس تا فردا کسی اینجا هاپیداشم نمی شه
    شهوت تو چشماش موج می زد واقعا اندام سکسی داشت
    مشخصات :
    قد 170 وزن 65 سینه سایز 75 :دی
    باسن قلبمه و کس دریده چشمهاش هم آبی مایل به طلایی و همه جوره سکسی بود
    منم که دیگه حسابی راست کرده بودم که یهو گفت گفتی تا کی کسی اینجا نمیاد؟ گفتم حدود 7 -8 ساعت چطور؟
    گفت کاندوم داری؟ با این حرفش رفتم پیشش و شروع کردم لب گرفتن وای که طعب بوسه از سرم برد عقل و هوش رفتم پایین تر و گردنشو خوردم کم کم آهش در اومد :دی
    مانتوشو در آوردم یه تاپ قرمز تنش بود (:دی) اونم در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه سایز 75 هش وای که چقدر نرم و سفید بود حدود 6 دقیقه و 35 ثانیه و 4/6 میلی ثانیه (زمان ها با 00000000000012/0 میلی ثانیه اختلاف گفته می شوند) واسش خوردم که دیگه حسابی صداش در اومده بود
    واااای واااای باور کنید با اینکه 40 سالش بود هیکلش به 20 ساله ها می خورد رفتم پایین تر تا رسیدم به یه دوراهی از مغازه دار کنار نبش پرسیدم آقا نیاوران کدوم وره (آخ ببخشید یه دوراهی دیگه رو گفتم)
    خلاصه رفتم پایین تر و چشمتون روز بد نبینه بادیدن کس سفید مثل برف و حتی بدون یک عدد لاخ مو هش کیرم حدود 3653 سانت دیگه بلند شد و جمعا طولش به 20654200003653 سانتی متر رسید بعد دیگه توان نداشتم و لخت شدم بادیدن کیرم گفت این کیره یا دسته بیل؟ گفت این کیر منو جر میده :دی
    وقتی راحت شدم شروع کردم به خوردن کسش قشنگش دیگه آهش به جیغ تبدیل شده بود :دی هی می گفت آآآآآآآآآآآآآآآه ه ه بخور عزیزم مال خودته همشو بخور منم که با شنیدن این حرفا حشری تر می شدم به خوردن ادامه دادم قبل از اینکه ارضا شه دست از کاربرداشتم و کیر همون سانتی مو کردم تا ته تو کسش که متاسفانه open بود که close شد ولی دیگه کار از کار گذشته بود که گفت اشکالی نداره عزیزم می گم تو باشگاه تکواندو پاره شده بکن که دارم دیوونه می شم منم خوشحال به کارم ادامه دادم و هی کردمش بعد از حدود 934589 تلمبه آبم اومد که بازم متاسفانه ریختم تو کسش که گفت نترس من شلنگ آبمو بستم آب ندارم من که یکبار دیگه خطر از بیخ گوشم گذشته بود تازه دادم برام ساک بزنه اولش تقلا می کرد ولی بعدش راه داد :دی
    خیلی حرفه ای این کارو انجام می داد که بعد از 40 دقیقه آبم اومد و ریختم تو حلقش و همشو خورد یک نگاه به ساعت انداخت گفت واااای دیرم شده باید برم مثل فرفره یه حموم 2 دقیقه ای رفتیم و اونجا هم 5999 بار دیگه کردمش که کلاً 70 دقیقه بیشتر طول نکشید و سر 2 دقیقه اومدیم بیرون و سریع رسوندمش یه اداره ای گفت اینجا کار اداری دارم 5 ساعت بعد باید برم خونه خلاصه شمارشم گرفتم و شماره خودمم بهش دادم که اتفاقا 4 روز بعدش یه سکس داشتیم که داستان اون و بقیه سکس هامو هم براتون تعریف می کنم
    نوکر شما …

(حالا اون گوسفند هایی که این داستانا رو با اسم واقعیت درج می کردن اگه مرد هستن و تخم فحش خوردن دارن بیان از این داستانا بنویسن !!!)

نوشته: Gholov Sender


👍 0
👎 0
11095 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

281216
2011-05-15 23:32:15 +0430 +0430
NA

نازيلا بهتربود ،خداييش واسه اين داستان حتى لبخندهم نزدم، بارطنز نداشت ، غلو هم تايه اندازه اى آدمو ميخندونه زياديش…سعى كن بهتربنويسى

0 ❤️

281217
2011-05-16 00:46:05 +0430 +0430
NA

اگراين هم ازنويسنده نازيلاست كه بايدگفت بايك جك نميشه دوبار كسي رو خندوند.
اما اگرازيك نويسنده ديگه‌ست بهش توصيه ميكنم سبك خودش رو پيدا كنه واز رو دست نويسنده قبلي نگاه نكنه.اينجوري بجايي نميرسه. درمورد اغراق هم با NAOH موافقم.بايد بدوني كجا غلو كني وچقدر غلو كني.نه اينكه اونقدر بادش كني كه توي صورت خودت بتركه!

0 ❤️

281218
2011-05-16 00:54:26 +0430 +0430
NA

بافريجاب عزيز و
NAOH
محترم موافقم ،داستان اون طنزى نيست كه آدمو بكشونه ،دوس داشتم فقط زودتموم شه تا اخرشم هرچي سعي كردم چيزجالبى پيداكنم نشد ،احساس كردم متن باعصبانيت وعجله نوشته شده

0 ❤️

281219
2011-05-16 01:01:48 +0430 +0430
NA

mimi joon
آدرس ميلمو برات فرستادم

0 ❤️

281220
2011-05-16 01:22:40 +0430 +0430
NA

اغراقش زیاد بود ولی خب طنز بود دیگه ادامه بده رگه های طنزشو کم کن مرسی

0 ❤️

281221
2011-05-16 01:38:10 +0430 +0430
NA

از وسطاش ( نگفتم اولش که نا امید نشی ) میشه بیمزه بودنشو حس کرد
کار کپی باید از اصل قویتر باشه تا بتونه خودشو نشون بده وگرنه فقط باعث شرمندگی نویسنده میشه

0 ❤️

281224
2011-05-16 02:06:09 +0430 +0430
NA

اه بازم مدرسم دیر شد!:دی
دیر اومدم نظر واسه من نموند:-))
با نظر naoh,farijab,mimi joon کاملا موافقم

0 ❤️

281226
2011-05-16 03:41:26 +0430 +0430
NA

وای چقدر سینمایی تو

0 ❤️

281227
2011-05-16 04:09:24 +0430 +0430
NA

mimi joon
شما به من لطف داری ولی دیگه اینکه بخوام طنز رو با طنز جواب بدم کار سختیه!ضمنا امروز دیگه خسته شدم،خلاصه داستان گاییدن مستاجرمون رو براتون گذاشتم.امیدوارم خوشتون بیاد

0 ❤️

281229
2011-05-16 17:12:53 +0430 +0430
NA

من نویسنده ناریلام. این داستان مال من نبود. نویسنده عجیب اسکی رفته بود. منتظر داستان جدیدباشید. مخلص همه.

0 ❤️

281230
2011-05-16 17:16:23 +0430 +0430
NA

در ضمن نویسنده عزیز لطفا داستان بعدی منم دوباره نرینی توش به نام خودت بلافاصله چاپ کنی… اگه میخوای طنز بدی تا من ندادم بده که مثل این یکی ضایع نشی.

0 ❤️

281231
2011-05-17 08:31:13 +0430 +0430
NA

sex_fun_love
سلام دادا ،داستانت كم نظيربود، حال كرديم باهاش ،خسته نباشي

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها