همجنسگرایی خفه (۱)

1402/06/08

_من نه لزبینم نه گی ! حالا سرتو بالاتر بگیر و سعی کن صاف تر وایسی . تا برجستگی سینه هات بهتر معلوم بشه .
لبخند زد، لبخندی که نشون میداد حرفمو باور نکرده . همینجوری که لبخند می زد، کمرشو صاف کرد، نوک سیخ سینه هاش، بیشتر معلوم شد، دلم میخواست بوم مزخرف نقاشیمو پرت کنم یه گوشه، برم سمتش و سینه هاشو تا ته بکنم تو دهنم و نکشو انقدر میک بزنم و انقدر کصشو بمالم تا ارضا بشه، ولی عوضش به نقاشیم ادامه دادم، به کشیدن سینه هاش روی بومم . حس میکردم حتی بوم و قلمومم میخوان که دست از سرشون بردارم و شجاع باشم و بپرم تو بغلش ، ولی من ترسواَم. و خوددار .

از سکوت خوشش نمیومد ، میتونستم صدای نفسامو که ریز بود ولی فازِ حشر میدادو بشنوم، اینجوری نمیشد سیسِ دگرجنسگرایی برداشت . وقتی صداشو شنیدم که سکوتو شکست، حس کردم راحت شدم .
+پس چرا دوست پسر نداری؟
قلم موم امروز بدعنق بود، سخت روی بوم حرکت میکرد، شایدم دستای من انگیزه کافی برای نقاشی نداشتن، در حالی که میتونستن اون سینه های درشت خوش تراشو ، لمس کنن.
_چون همه ش سرکارم؟ چون خوشم نمیاد؟ اصلا چی شده که امروز گیر دادی به من؟
حالا پوزِشو عوض کرد. قلمو مو با کلافگی گذاشتم رو پالت. سرمو از نصفه ی پشت بوم کشیدم بیرون و درست زل زدم تو چشاش .
+اگه وول نمیخوردی، یه ساعت پیش کارمون تموم میشد .
از جاش بلند شد و به سمت چوب لباسی رفت تا نصفه ی برهنه ی خوشگل بدنشو با تی شرت لشش ، بپوشونه . از جام بلند شدم و به سمتش رفتم .
_حوصله شو دیگه نداری ؟
به طرفم برگشت، چشماش بویِ خواستن میداد، ولی درست نمیدونستم چی میخواست .
+فکر نمیکنم! بهتره فردا ادامه ش بدیم.
_ولی هر چقدر زودتر تموم بشه به نفع خودته، چون تابلوی خودتم زودتر تموم میشه .
نمیدونم رو چه حسابی با هم قرار گذاشتیم که پرتره ی نیمه برهنه ی همدیگرو بکشیم و برای فستیوال امسالِ ونیز بفرستیم، اصلا چرا برهنه؟ از تصمیمات یکهویی ای که اغلب اوقات بدون فکر میگیرم متنفرم، همیشه دودش تو چشم خودم میره .
تی شرتشو کامل پوشیده بود، ناخودآگاه چشام رو سینه هاش رفت ، توی فاصله ی پنج سانتیم بود، و من دستامو از همیشه بیشتر به هم قفل کرده بودم .
+راست میگی! اگه زودتر تموم بشه میرسیم به تابلوی من.
اینو که گفت تی شرتشو دوباره درآورد ، حالا از اون سینه های مرمرین فقط پنج سانت فاصله داشتم .
دستاشو گذاشت دو طرف کمرم : پس بیا ادامه بدیم تا امروز تابلوت تموم بشه و تابلوی منو شروع کنیم .
حس میکردم خیس کردم، دوست داشتم همون لحظه نیمه ی پایین بدنشم لخت میکرد، تا میتونستم اون پیکر خوش تراش سکسیو کامل ببینم، با خودم فکر کردم چرا از همون اولش روی پرتره ی تمام برهنه ، توافق نکردیم.
با خودم چی فکر کردم؟ تو وقتایی که دیگه حشر و غریزه تماما بدنتو میگیره، دیگه فکر نمیکنی، فقط یهو دستات میره به سمت لباست، از تنت درش میاری،و آماده میشی تا عقده ی یک هفته ای که داشتی تن نیمه برهنه ی معشوقتو نگاه میکردی ، خالی کنی ! به خودم که اومدم دیدم منم مثل اون نصف بدنمو لخت کردم.
دستاش این بار به سمت سینه هام برد ، آروم حرکت می کرد، آروم هردوتاشو با کف دستاش می پوشوند، و بعد در حالی که هنوز داشت بهم نگاه می کرد، لباشو به سمت نوک سینه هام بًرد .
دستامو رو موهای نرمش گذاشتم ، تا برخورد خیسی زبونش به پوستمو حس کردم، حالا داشت میکش میزد، ولی زیاد طولش نداد ، دوباره سرشو بالا آورد، بهم نگاه کرد و این بار دستاشو برد به سمت شلوارش ، تا کاملا لخت بشه .
ولی قبل از اینکه این کارو کنه، نتونستم مقاومت کنم و لبامو روی لبای قلوه ای سرخش گذاشتم، همونجوری که بهش جفت شده بودم به سمت کاناپه ی روبه روی بوم، بردمش، دراز کشید روی کاناپه . حالا دراز کشیده شو داشتم نگاه کردم، در حالی که تقریبا روش نشسته بودم.
خندید.
+به نظرت این کاناپه خیلی کوچیک نیست؟ خشک نشدی؟
دیگه برام مهم نبود چجوری به نظر میرسم . بذار فکر کنه لزبینم ، همینکه آماده بودم لختش کنم و کصشو انقدری بخورم که ارضا بشه، نشون میداد که لزبینم! از تصور لزبین بودن خودم خوشم نمیومد.
این اولین بار بود که بالاخره بعد از هفته ها، اعتراف کرده بودیم که رو هم سیخیم ! از ماه ها پیش میتونستم حس کنم که دوستم داره،‌ و منم دوستش داشتم! روزشو دقیق یادم نیست، که از چه ثانیه ای به بعد دیگه به جای اینکه دوستم باشه، تبدیل شد به کراشم . شاید از اون روزی که با آهنگ چریکی برزیلی، جلوم رقصید، و من تاب خوردن بدنشو تماشا میکردم و حس کردم که خیس کردم و دلم میخواد بغلش کنم.
وقتی دید هیچی نمیگم و مثل اسکلا دارم بهش نگاه میکنم گفت: همین پنج دقیقه پیش داشتی میگفتی لزبین نیستی .
این حرفش باعث شد دستامو به سمت شلوارش ببرم، زیپ و دکمه شو با عطش شدید دیدن پاها و کصش، باز کردم، برای اولین بار تو زندگیم حس میکردم هَوَلَم.
حالا فقط با یه شرت ، دراز کشیده بود .
_فکر میکنم برای تو لزبینم . فقط برای تو .
دستاشو به سمت شرتش برد، به پایین کشید ، چشمام روی کصش خیره مونده بود، یه کس سفید و تپل ، که خیسی لاش به بیرونشم زده بود .
لبامو روی لباش گذاشتم ، و با انگشتم لای کصشو باز کردم تا براش بمالم .
حس میکردم با تک تک سلولای بدنم میخوامش .
انقدری خیس کرده بود که انگشتام از لای کصش سُر میخورد.
وقتی لبامو از رو لباش برداشتم ، با صدایی که ازش " خواستن " می بارید، گفت : میخوام انگشتم کنی .
لبامو روی گردنش گذاشتم، حرارت بدنش داد میزد که میخواد بکنمش.
انگشت وسطمو روی سوراخ کصش گذاشتم و اروم فشار دادم، یکم که رفت تو ، انگشت بغلیمم فشار دادم، کصش تنگ ترین و داغ ترین سوراخی بود که میتونستم تصور کنم .
از گردنش به سمت سینه هاش رفتم . نوک سینه هاش کاملا سیخ بود، حالا انگشتامو تا ته توی کصش کرده بودم و داشتم عقب جلو میکردم .
سرمو به سمت صورتش گرفتم، با خودم فکر کردم که من عاشق این دخترم .
+بی انصافی نیست؟
_چی؟؟؟
+اینکه تا ته کردی تو کصم، ولی من هنوز هیچی ازت نخوردم. میدونی تو این یه هفته چند بار فکر کردم که دوست دارم زبونمو لاش بذارم و برات انقدری بخورم که داد بزنی‌ لزبینی؟؟؟
انگشتمو بیشتر فشار دادم تو کصش.صورتش در هم رفت.
+یکم آروم باش.
_چجوری وقتی تا ته بازت کردم، داری کس میگی؟
خندید، سرشو بالا اورد و لباشو گذاشت روی لبام .

نوشته: میم _الف


👍 16
👎 1
13101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

952106
2023-10-10 16:16:51 +0330 +0330

عالی بود ادامه بده…واقعا خوب نوشتی

0 ❤️